پرش به محتوا

عمر بن خطاب: تفاوت میان نسخه‌ها

۶٬۷۶۸ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۶ اکتبر ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شخصیت
{{جعبه اطلاعات شخصیت
| عنوان = عمر بن خطاب
| تصویر = عمر بن خطاب.jpg
| نام = فارسی عمر بن خطاب عربی: أبوحفص عمر بن الخطاب العدوی القرشی
| نام = فارسی عمر بن خطاب عربی: أبوحفص عمر بن الخطاب العدوی القرشی
| نام‌های دیگر = ابوحفص
| نام‌های دیگر = ابوحفص
| سال تولد = ۴۰ قبل از [[بعثت]]
| سال تولد = سیزده عام الفیل در مکه  
| تاریخ تولد =
| تاریخ درگذشت = ۲۳ه.
| محل تولد = [[مکه]]، [[حجاز]]
| محل درگذشت = [[مدینه]]
| سال درگذشت =
| تاریخ درگذشت = ۲۳ قبل از بعثت
| محل درگذشت = [[مدینه]]
| استادان =  
| استادان =  
| شاگردان =  
| شاگردان =  
| دین = [[اسلام]]
| مذهب =  
| مذهب =  
| آثار =  
| آثار =  
خط ۱۸: خط ۱۲:
| وبگاه =  
| وبگاه =  
}}
}}
'''عمر بن الخطاب''' (به عربی: أبوحفص عمر بن الخطاب العدوی القرشی) ملقب به عمر فاروق (متوفی ۲۳ ق)، [[عمر بن خطاب|خلیفه دوم]] از خلفای نخستین است. وی بنا به وصیت [[ابوبکر بن ابی قحافه|خلیفه اول]] به مدت ۱۰ سال (۱۳-۲۳ ق) [[خلیفه]] [[مسلمان|مسلمانان]] بود. در زمان او اعراب موفق شدند بخش‌های عظیمی از امپراطوری [[ساسانیان|ساسانی]] و امپراطوری [[روم]] را به تصرف خود درآوردند. [[صحابه|صحابهٔ]] [[حضرت محمد (ص)|پیامبر (صلی الله علیه)]]، فرمانده نظامی در سپاه صدر اسلام و خلیفه دوم از [[خلفای راشدین]] بود. مورخین تاریخ اسلام گاهی وی را خلیفه عمر اول و عمر بن عبدالعزیز را عمر دوم می‌نامند. در دوران حکومت عمر بن خطاب گستردگی سرزمین اسلامی به شکل بی‌سابقه‌ای وسیع شد و بیشتر سرزمین‌های تحت حکومت ساسانیان به‌جز تبرستان، دو سوم امپراتوری روم شرقی را در بر می‌گرفت. حملات وی به شاهنشاهی ایران در دوران ساسانی در مدت کمتر از ۲ سال موجب سقوط این دودمان گردید. [[شیعیان]] به دلیل برخی اقدامات وی، مانند غصب خلافت [[امیرالمؤمنین علیه‌السلام|امیرالمؤمنین(علیه السلام)]] و هتک حرمت [[حضرت فاطمه زهرا|حضرت زهرا(سلام الله علیها)]] در ماجرای غصب [[فدک]] و هجوم به خانه آن حضرت که منجر به شهادت ایشان شد، وی را شایسته نکوهش می‌دانند.
'''عمر بن الخطاب''' (به عربی: أبوحفص عمر بن الخطاب العدوی القرشی) ملقب به عمر فاروق (متوفی ۲۳ ق)، [[عمر بن خطاب|خلیفه دوم]] از خلفای نخستین است. وی بنا به وصیت [[ابوبکر بن ابی قحافه|خلیفه اول]] به مدت ۱۰ سال (۱۳-۲۳ ق) [[خلیفه]] [[مسلمان|مسلمانان]] بود. در زمان او اعراب موفق شدند بخش‌های عظیمی از امپراطوری [[ساسانیان|ساسانی]] و امپراطوری [[روم]] را به تصرف خود درآوردند. [[صحابه|صحابهٔ]] [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه)]]، فرمانده نظامی در سپاه صدر اسلام و خلیفه دوم از [[خلفای راشدین]] بود. مورخین تاریخ اسلام گاهی وی را خلیفه عمر اول و عمر بن عبدالعزیز را عمر دوم می‌نامند. در دوران حکومت عمر بن خطاب گستردگی سرزمین اسلامی به شکل بی‌سابقه‌ای وسیع شد و بیشتر سرزمین‌های تحت حکومت ساسانیان به‌جز تبرستان، دو سوم امپراتوری روم شرقی را در بر می‌گرفت. حملات وی به شاهنشاهی ایران در دوران ساسانی در مدت کمتر از ۲ سال موجب سقوط این دودمان گردید.  
 
== معرفی عمر بن خطاب ==
== معرفی عمر بن خطاب ==
نام او عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزى بن ریاح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدى بن کعب است و کنیه ‏اش ابو حفص و مادرش حنتمه دختر هاشم بن مغیرة بن عبدالله بن عمر بن محزوم می‌باشد<ref>الطبقات‏ الکبرى، ج‏۳،ص:۲۰۱</ref>. البته مورخان، نفیل، جد عمر را نه از [[قریش|قبیله قریش]] بلکه از احفاد قبیله می‌دانند. تاریخ تولد وی را سال ۱۳ عام الفیل ذکر کرده‌اند.
نام او عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزى بن ریاح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدى بن کعب است و کنیه ‏اش ابو حفص و مادرش حنتمه دختر هاشم بن مغیرة بن عبدالله بن عمر بن محزوم می‌باشد<ref>الطبقات‏ الکبرى، ج‏۳،ص:۲۰۱</ref>. البته مورخان، نفیل، جد عمر را نه از [[قریش|قبیله قریش]] بلکه از احفاد قبیله می‌دانند. تاریخ تولد وی را سال ۱۳ عام الفیل ذکر کرده‌اند.


در زمان [[جاهلیت]] شغل عمر بن خطاب را مسؤول کرایه دادن حیواناتی مانند شتر و الاغ به مردم ذکر کرده‌اند. عبدالرحمن بن حاطب می‌گوید با عمر به منطقه ضجنان رسیدیم عمر گفت: اگر مرا در اینجا میدیدی درحالیکه شترهای خطاب که مردی خشن، تندخو و سنگدلی بود را می‌چرانیدم، مرتبه ای بر شتر هیزم بار میزدم و مرتبه ای دیگر برگ درختان را جمع می‌کردم. اما امروز به آنجا رسیدم که -در اطراف من با ذلت و خواری شلاق بر سر صورت مردم فرود می‌آید- و احدی از من برتر و بالاتر نیست. همچنین در حدیثی آمده است که عمر در دوران جاهلیت مبرطش بوده، یعنی کسی که شتر و الاغ و استر افراد را به مردم کرایه می‌داده و در مقابل مبغلی جهت دلالی می‌گرفته است<ref>طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷</ref>.
در زمان [[جاهلیت]] شغل عمر بن خطاب را مسؤول کرایه دادن حیواناتی مانند شتر و الاغ به مردم ذکر کرده‌اند. عبدالرحمن بن حاطب می‌گوید با عمر به منطقه ضجنان رسیدیم عمر گفت: اگر مرا در اینجا میدیدی درحالیکه شترهای خطاب که مردی خشن، تندخو و سنگدلی بود را می‌چرانیدم، مرتبه ای بر شتر هیزم بار میزدم و مرتبه ای دیگر برگ درختان را جمع می‌کردم. اما امروز به آنجا رسیدم که احدی از من برتر و بالاتر نیست.<ref>طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷</ref> ؛همچنین در حدیثی آمده است که عمر در دوران جاهلیت مبرطش بوده، یعنی کسی که شتر و الاغ و استر افراد را به مردم کرایه می‌داده و در مقابل مبغلی جهت دلالی می‌گرفته است<ref>طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷</ref>.


== ویژگی‌های شکلی و شخصیتی عمر بن خطاب ==
== ویژگی‌های شکلی و شخصیتی عمر بن خطاب ==
خط ۳۰: خط ۲۳:
عمر بن خطاب شخصیتی تندمزاج داشت <ref> ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، ‌ ج۱، ص۱۸۳، محقق و مصحح:ابراهیم، محمد ابوالفضل، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق</ref>و حتی در دوران خلافتش کم‌تر کسی جرأت می‌کرد از او سؤالی بپرسد؛ به این سبب مردم هرگاه مشکلی برایشان پیش می‌آمد و ناچار بودند نظر عمر را بخواهند عثمان بن عفان یا عبدالرحمن بن عوف را واسطه می‌کردند و هرگاه موضوع بسیار دشواری بود، از عباس استمداد نموده او را نزد عمر می‌فرستادند. <ref> ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ص۱۰۶، ترجمه: گلپایگانی، محمد وحید، تهران، ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش</ref>
عمر بن خطاب شخصیتی تندمزاج داشت <ref> ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، ‌ ج۱، ص۱۸۳، محقق و مصحح:ابراهیم، محمد ابوالفضل، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق</ref>و حتی در دوران خلافتش کم‌تر کسی جرأت می‌کرد از او سؤالی بپرسد؛ به این سبب مردم هرگاه مشکلی برایشان پیش می‌آمد و ناچار بودند نظر عمر را بخواهند عثمان بن عفان یا عبدالرحمن بن عوف را واسطه می‌کردند و هرگاه موضوع بسیار دشواری بود، از عباس استمداد نموده او را نزد عمر می‌فرستادند. <ref> ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ص۱۰۶، ترجمه: گلپایگانی، محمد وحید، تهران، ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش</ref>


در [[صلح حدیبیّه|حُدیبیّه]] [[پیامبر]] (صلی الله علیه) از عمر خواستند که به [[مکه]] رفته و با مکیان گفت‌وگو کند؛ اما عمر در جواب پیامبر گفت: یا رسول الله! همانا قریش به‌ شدت با من دشمن هستند و اگر به من دست یابد، مرا خواهند کشت. <ref> ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۵۱، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق</ref>
در [[صلح حدیبیّه|حُدیبیّه]] پیامبر (صلی الله علیه) از عمر خواستند که به [[مکه]] رفته و با مکیان گفت‌وگو کند؛ اما عمر در جواب پیامبر گفت: یا رسول الله! همانا قریش به‌ شدت با من دشمن هستند و اگر به من دست یابد، مرا خواهند کشت. <ref> ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۵۱، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق</ref>
پیامبر بعد از شنیدن این سخنان از فرستادن او منصرف شده و عثمان را فرستاد. با این وجود، او با صلح حدیبیه نیز مخالف بود، مخالفتی که بعدها سبب پشیمانی خود او گردید: گفت‌وگو برای صلح تمام شده و تنها نگارش متن صلح باقی مانده بود. عمر بن خطاب بلند شد و پیش پیامبر (صلی الله علیه) آمد و گفت: مگر تو پیامبر خدا نیستی؟! پیامبر: آری؛ هستم! عمر: مگر ما مسلمان نیستیم؟! پیامبر: آری! عمر: مگر آنها مشرک نیستند؟! پیامبر: آری! عمر: پس چرا در کار دین خویش خوار و کوچک شویم؟!
پیامبر بعد از شنیدن این سخنان از فرستادن او منصرف شده و عثمان را فرستاد. با این وجود، او با صلح حدیبیه نیز مخالف بود، مخالفتی که بعدها سبب پشیمانی خود او گردید: گفت‌وگو برای صلح تمام شده و تنها نگارش متن صلح باقی مانده بود. عمر بن خطاب بلند شد و پیش پیامبر (صلی الله علیه) آمد و گفت: مگر تو پیامبر خدا نیستی؟! پیامبر: آری؛ هستم! عمر: مگر ما مسلمان نیستیم؟! پیامبر: آری! عمر: مگر آنها مشرک نیستند؟! پیامبر: آری! عمر: پس چرا در کار دین خویش خوار و کوچک شویم؟!
پیامبر: من بنده و فرستاده خدایم و خلاف فرمان وی عمل نمی‌کنم، او نیز مرا وا نخواهد گذاشت. سپس همین گفتار را خطاب به ابوبکر گفت و او نیز در جواب گفت: ‌ای عمر! مطیع وی باش؛ من شهادت می‌دهم که او پیامبر خدا است‌. <ref>مقریزی، تقی‌الدین‌، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۱‌، تحقیق:نمیسی، محمد عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق</ref>
پیامبر: من بنده و فرستاده خدایم و خلاف فرمان وی عمل نمی‌کنم، او نیز مرا وا نخواهد گذاشت. سپس همین گفتار را خطاب به ابوبکر گفت و او نیز در جواب گفت: ‌ای عمر! مطیع وی باش؛ من شهادت می‌دهم که او پیامبر خدا است‌. <ref>مقریزی، تقی‌الدین‌، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۱‌، تحقیق:نمیسی، محمد عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق</ref>
خط ۵۲: خط ۴۵:
البته در مسئله ازدواج ام کلثوم با عمر اختلاف‌هایی بین علمای [[شیعه]] و [[سنی]] وجود دارد. برخی از علمای شیعه مانند [[شیخ مفید]] در دو رساله مجزا به نام‌های المسائل العُکبریة و المسائل السرویة بر این باورند که اصلاً ازدواجی رخ نداده است. برخی دیگر هم‌چون [[آیت‌الله سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی]] بنا بر روایت نووی عالم اهل‌سنت در کتاب تهذیب الاسماء بر این عقیده اند که ام کلثومی که با عمر ازدواج کرده است در واقع دختر [[ابوبکر]] و ربیبة حضرت علی (علیه السلام) بوده است. دسته دیگر از علمای شیعه نیز مانند رضی الدین حلی، علامه مقرّم و علامه باقر شریف القرشی اصل وجود دختری به نام امّ کلثوم را برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) منکر شده‌اند. گروهی نیز چون سید مرتضی این ازدواج را امری اجباری و زوری تلقی کرده‌اند.
البته در مسئله ازدواج ام کلثوم با عمر اختلاف‌هایی بین علمای [[شیعه]] و [[سنی]] وجود دارد. برخی از علمای شیعه مانند [[شیخ مفید]] در دو رساله مجزا به نام‌های المسائل العُکبریة و المسائل السرویة بر این باورند که اصلاً ازدواجی رخ نداده است. برخی دیگر هم‌چون [[آیت‌الله سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی]] بنا بر روایت نووی عالم اهل‌سنت در کتاب تهذیب الاسماء بر این عقیده اند که ام کلثومی که با عمر ازدواج کرده است در واقع دختر [[ابوبکر]] و ربیبة حضرت علی (علیه السلام) بوده است. دسته دیگر از علمای شیعه نیز مانند رضی الدین حلی، علامه مقرّم و علامه باقر شریف القرشی اصل وجود دختری به نام امّ کلثوم را برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) منکر شده‌اند. گروهی نیز چون سید مرتضی این ازدواج را امری اجباری و زوری تلقی کرده‌اند.


== مخالفت بااسلام ==
== اسلام آوردن عمر بن الخطاب ==
عمر در ابتدای ظهور اسلام، از مخالفان سرسخت [[مسلمانان]] بود و بر افرادی که از قبیله‌اش به اسلام می‌گرویدند، با خشونت رفتار می‌کرد تا جایی که خواهر و دامادش، اسلام خود را از عمر مخفی نگه می‌داشتند. <ref> بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۶، تحقیق:زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق</ref> با این حال در حدود سال ششم بعثت <ref>مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۸، پورسعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا.</ref> و پس از اسلام آوردن نزدیک به شصت نفر، اسلام آورد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۴۳، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق</ref> او بعدها با ازدواج دخترش حفصه با پیامبر، با حضرتشان خویشاوندی پیدا کرد.
عمر در ابتدای ظهور اسلام، از مخالفان سرسخت [[مسلمانان]] بود و بر افرادی که از قبیله‌اش به اسلام می‌گرویدند، با خشونت رفتار می‌کرد تا جایی که خواهر و دامادش، اسلام خود را از عمر مخفی نگه می‌داشتند. <ref> بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۶، تحقیق:زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق</ref> با این حال در حدود سال ششم بعثت <ref>مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۸، پورسعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا.</ref> و پس از اسلام آوردن نزدیک به شصت نفر، اسلام آورد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۴۳، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق</ref> او بعدها با ازدواج دخترش حفصه با پیامبر، با حضرتشان خویشاوندی پیدا کرد.


== اسلام آوردن ==
بسیاری از منابع، اسلام آوردن او را سال ششم بعثت گفته‌اند،<ref>، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن، ج۳، ص۱۴۹.
بسیاری از منابع، اسلام آوردن او را سال ششم بعثت گفته‌اند،<ref>، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن، ج۳، ص۱۴۹.
جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۱</ref> ولی مسعودی، تاریخ‌نگار قرن چهارم هجری، سال نهم بعثت را ذکر کرده است.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۲۱</ref> بنابر نقل ابن حجر عسقلانی، محدث سنی قرن نهم، عمر قبل از اسلام آوردن، مسلمانان را آزار می‌داد<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج‏۴، ص۴۸۴؛ طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۱۷۴</ref> و برخی از آنان را شکنجه می‌کرد.<ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ،ج‏۲، ص۶۹</ref> از خود او نیز نقل شده است که بیش از همه با رسول خدا دشمنی داشته است.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۱۱</ref>
جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۱</ref> ولی مسعودی، تاریخ‌نگار قرن چهارم هجری، سال نهم بعثت را ذکر کرده است.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۲۱</ref> بنابر نقل ابن حجر عسقلانی، محدث سنی قرن نهم، عمر قبل از اسلام آوردن، مسلمانان را آزار می‌داد<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج‏۴، ص۴۸۴؛ طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۱۷۴</ref> و برخی از آنان را شکنجه می‌کرد.<ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ،ج‏۲، ص۶۹</ref> از خود او نیز نقل شده است که بیش از همه با رسول خدا دشمنی داشته است.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۱۱</ref>


درباره ماجرای اسلام آوردن عمر نقل شده است که روزی شمشیر برداشت تا پیامبر (صلی الله علیه) را به قتل برساند، ولی خواهر تازه‌مسلمانش، او را از این کار منصرف کرد و عمر پس از شنیدن آیاتی از [[قرآن]]، اسلام آورد.<ref>ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۱، ص۱۷۴</ref> پس از هجرت مسلمانان به مدینه، پیامبر(صلی الله علیه) بین عمر و ابوبکر، عقد اخوت بست. <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۲۰۶</ref>
درباره ماجرای اسلام آوردن عمر نقل شده است که روزی شمشیر برداشت تا پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به قتل برساند، ولی خواهر تازه‌مسلمانش، او را از این کار منصرف کرد و عمر پس از شنیدن آیاتی از [[قرآن]]، اسلام آورد.<ref>ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۱، ص۱۷۴</ref> پس از هجرت مسلمانان به مدینه، پیامبر(صلی الله علیه و آله) بین عمر و ابوبکر، عقد اخوت بست. <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۲۰۶</ref>


در برخی منابع [[اهل‌سنت]] همچون المنتظم اثر ابن جوزی، مورخ و مفسر سنی قرن ششم، آمده است که پس از اسلام آوردن عمر در سال ششم [[بعثت]] بود که دعوت به اسلام علنی شد و مسلمانان توانستند در [[مسجد‌الحرام]] جمع شوند و بر گرد [[کعبه]] طواف کنند و حق خود را از کسانی که به مسلمانان ستم کرده بودند، بگیرند.<ref>ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج‏۴، ص۱۳۵</ref> سید جعفر مرتضی در این زمینه گفته است چگونه ممکن است قریش پیش از هجرت مسلمانان به [[مدینه]] از عمر واهمه داشته باشد، در حالی که عمر در سال ششم هجری در ماجرای صلح حدیبیه از رفتن نزد قریش واهمه داشت و درخواست پیامبر برای مذاکره با قریش را به این دلیل که ممکن است قریش به او آسیب برسانند، نپذیرفت.<ref>عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ۱۴۲۶ق، ج‏۱۵، ص۲۹۹-۳۰۰</ref>
در برخی منابع [[اهل‌سنت]] همچون المنتظم اثر ابن جوزی، مورخ و مفسر اهل سنت قرن ششم، آمده است که پس از اسلام آوردن عمر در سال ششم [[بعثت]] بود که دعوت به اسلام علنی شد و مسلمانان توانستند در [[مسجد‌الحرام]] جمع شوند و بر گرد [[کعبه]] طواف کنند و حق خود را از کسانی که به مسلمانان ستم کرده بودند، بگیرند.<ref>ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج‏۴، ص۱۳۵</ref> سید جعفر مرتضی در این زمینه گفته است چگونه ممکن است قریش پیش از هجرت مسلمانان به [[مدینه]] از عمر واهمه داشته باشد، در حالی که عمر در سال ششم هجری در ماجرای صلح حدیبیه از رفتن نزد قریش واهمه داشت و درخواست پیامبر برای مذاکره با قریش را به این دلیل که ممکن است قریش به او آسیب برسانند، نپذیرفت.<ref>عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ۱۴۲۶ق، ج‏۱۵، ص۲۹۹-۳۰۰</ref>


== شرکت در غزوه‌ها و جنگ‌ها ==
=== حضور در غزوات ===
عمر طبق نقل سیوطی دوره پیامبر در غزوات حضور داشت. <ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۱۶(به نقل از ویکی شیعه).</ref> برخی گزارشات تاریخی از فرار یا شکست او در این جنگها حکایت دارد از جمله طبری از خود عمر نقل کرده که در جنگ احد فرار کرده است.<ref>طبری، جامع البیان،ج ۷، ص۳۲۷؛ سیوطی، جامع الاحادیث، ج۱۴، ص۵۲۹(به نقل از ویکی شیعه).</ref> در جنگ خیبر که پیامبر(ص) عمر را پس از ابوبکر، مامور فتح قلعه خیبر کرد، عمر نیز همچون ابوبکر شکست خورد و سپس امام علی(ع) مامور فتح خیبر شد و به پیروزی رسید.[<ref>مقریزی، امتاع الاسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱۱، ص۲۸۹؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۴۱۲ (به نقل از ویکی شیعه)</ref>.] در نبرد حنین هم عمر جزو کسانی بود که از میدان گریختند.[<ref>دلائل النبوة، البیهقی ،ج‏۵، ص۱۴۸؛ عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج‏۶، ص۱۸۹(به نقل از ویکی شیعه).</ref>]


=== در زمان پیامبر (صلی الله علیه) ===
اخباری درخور توجه از او در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه) نرسیده است. او را به سبب خردسالی از نبرد در غزوه‌های بدر<ref>الکامل، ج۲، ص۱۳۶</ref> و احد بازداشتند.<ref>الکامل، ج۲، ص۱۵۱</ref> به گفته خودش در ۲۱ غزوه شرکت داشت که نخستین آنها خندق بود. در شش غزوه غایب بود؛ زیرا پیامبر(صلی الله علیه) به او اجازه حضور در آنها را نداد.<ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۲۰۷</ref> از چگونگی شرکت او در این غزوه‌ها گزارشی در دست نیست. وی را از فراریان [[جنگ موته]] دانسته‌اند که بر اثر آن در [[مدینه]] سخت سرزنش شد.<ref> البدایة و النهایه، ج۴، ص۲۸۳</ref> در فتح مکه حاضر بوده و چگونگی ورود پیامبر (صلی الله علیه) به مکه و عملکرد ایشان در نابود ‌کردن بت‌ها را گزارش کرده است.<ref> البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۳۶، ۳۴۷</ref>
=== پس از پیامبر (صلی الله علیه) ===
وی در زمان ابوبکر در [[جنگ‌های ردّه]] شرکت داشت و چگونگی کشته شدن [[مسیلمه کذاب]] در سال یازدهم ق. را گزارش کرده است.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۴-۳۶۵</ref>در همین جنگ، عمویش زید بن خطاب به دست اصحاب مسیلمه کشته شد و عمر به گمان کوتاهی ورزیدن عبدالله، در صدد توبیخ او برآمد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۶</ref> در دوره خلافت پدرش در برخی فتوحات و لشکرکشی‌ها حضور داشت. بر پایه گزارش‌های تاریخی، در فتح خراسان و جرجان به فرماندهی سعید بن العاص شرکت داشته است.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۰۷-</ref> گفته‌اند که در فتح مصر نیز حاضر بوده است.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۵</ref> پدرش در دوران خلافت خود، برای او سالانه ۵۰۰۰ درهم مقرری از بیت‌المال قرار داد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳</ref> این، مقداری بود که به اصحاب بدر پرداخت می‌شد<ref>تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۳۸</ref>؛ اما او از اصحاب بدر نبود. ابن عمر به سال ۲۸ق. در فتح افریقیه، حد فاصل [[تونس]] و [[مراکش]]، تحت فرماندهی عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح شرکت داشت.<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۲۶۷</ref>
== مخالفت با پیامبر(صلی الله علیه) ==
=== ماجرای صلح حدیبیه ===
=== ماجرای صلح حدیبیه ===
عمر بن خطاب در زمان حیات [[پیامبر]](صلی الله علیه)، در مواردی با ایشان مخالفت کرد، از جمله اینکه در ماجرای صلح حدیبیه، بر رسول خدا(صلی الله علیه) به سبب صلح کردن با قریش، خرده گرفت و تصریح کرد که به نبوت او شک کرده است.<ref> ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱</ref>
عمر بن خطاب در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله)، در ماجرای صلح حدیبیه، بر رسول خدا(صلی الله علیه) به سبب صلح کردن با قریش خُرده گرفت و تصریح کرد که به نبوت او شک کرده است.<ref> ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱</ref>


=== ماجرای دوات و قلم ===
=== ماجرای دوات و قلم ===
بنابر منابع تاریخی و روایی، هنگامی که [[پیامبر اسلام]] در آخرین روزهای حیات خود(در ۲۵ صفر سال ۱۱ هجری) در بستر بیماری بود قلم و دواتی خواست تا سفارشی بنویسد که مانع گمراهی مسلمانان پس از خود شود. این خواسته، با مخالفت یکی از حاضران مواجه شد و وصیت پیامبر ناگفته ماند. یکی از حاضران گفت: پیامبر هذیان می‌گوید و کتاب خدا ما را بس است. سپس میان اصحاب اختلاف افتاد. پیامبر با مشاهده اختلاف اصحاب از آنان خواست از نزد او بروند. بیشتر منابع شخص مخالفت‌کننده با پیامبر را، خلیفه دوم معرفی کرده‌اند<ref>بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۳۷، ج۴، ص۶۶، ج۵، ص۱۳۷-۱۳۸، ج۷، ص۹؛ مسلم، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۵، ص۷۵-۷۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارالصادر، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵</ref> اما برخی منابع به نام وی اشاره نکرده‌اند.<ref>ابن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ۲۰۰۸م، ج۲، ص۴۵؛ بیهقی، السنن الکبری، دارالفکر، ج۹، ص۲۰۷</ref>
بنابر منابع تاریخی و روایی، هنگامی که پیامبر اسلام در آخرین روزهای حیات خود(در ۲۵ صفر سال ۱۱ هجری) در بستر بیماری بود قلم و دواتی خواست تا سفارشی بنویسد که مانع گمراهی مسلمانان پس از خود شود. این خواسته، با مخالفت یکی از حاضران مواجه شد و وصیت پیامبر ناگفته ماند. یکی از حاضران گفت: پیامبر هذیان می‌گوید و کتاب خدا ما را بس است. سپس میان اصحاب اختلاف افتاد. پیامبر با مشاهده اختلاف اصحاب از آنان خواست از نزد او بروند. بیشتر منابع شخص مخالفت‌کننده با پیامبر را، خلیفه دوم معرفی کرده‌اند<ref>بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۳۷، ج۴، ص۶۶، ج۵، ص۱۳۷-۱۳۸، ج۷، ص۹؛ مسلم، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۵، ص۷۵-۷۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارالصادر، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵</ref> اما برخی منابع به نام وی اشاره نکرده‌اند.<ref>ابن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ۲۰۰۸م، ج۲، ص۴۵؛ بیهقی، السنن الکبری، دارالفکر، ج۹، ص۲۰۷</ref>
 
بنابر نظر علمای شیعه، پیامبر(صلی الله علیه) می‌خواست با حدیث دوات بر جانشینی [[امام علی]](علیه السلام) پس از خود تأکید کند. اما برخی از حاضران به این امر پی بردند و مانع آن شدند.<ref>شرف الدین، المراجعات، المجمع العالمی لاهل البیت، ص۵۲۷</ref> خلیفه دوم نیز در گفت‌وگویی که میان او و ابن عباس نقل شده، تصریح می‌کند که: پیامبر(صلی الله علیه) در بیماری‌اش می‌خواسته نام علی(علیه السلام) را برای خلافت پس از خویش به زبان بیاورد ولی من از روی دل‌سوزی نسبت به اسلام و حفظ آن، مانع شدم.<ref> ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۱۲، ص ۲۰-۲۱</ref>
 
بر اساس نقل ابن عباس که در صحیح بخاری آمده است این واقعه در روز پنج‌شنبه رخ داده است <ref>بخاری، صحیح بخاری، نشر دار طوق النجاه، ج۴، ص۶۹، حدیث ۳۰۵۳</ref> و به همین مناسبت آن را [[رزیه یوم الخمیس]] یا فاجعه روز پنج‌شنبه می‌خوانند.
 
=== سپاه اسامه ===
همچنین پیامبر در آخرین روزهای عمر خود فرمان داد مسلمانان به فرماندهی [[اسامة بن زید]] برای مقابله با [[روم]]، اعزام شوند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۱۷</ref> به گفته [[شیخ مفید]] پیامبر بر پیوستن مردم به سپاه اسامه و تسریع در حرکت آن تاکید داشت،<ref> مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۱</ref> ولی عده‌ای از جمله عمر بن خطاب و ابوبکر از فرمان سرپیچی کردند و در سپاه حضور نیافتند. پیامبر وقتی از سرپیچی عمر و ابوبکر آگاه شد، آن دو را فرا خواند و بر پیوستن آنها به سپاه تاکید کرد.<ref> مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۳</ref> در برخی منابع آمده است که پیامبر فرمود: لعنت خدا بر کسی که از پیوستن به سپاه اسامه سرپیچی کند.<ref>شهرستانی، الملل و النحل، دارالمعرفة، ص۳۰؛ ایجی، شرح المواقف، ۱۳۲۵ق، ج۸، ص۳۷۶؛ ابن الی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، کتابخانه مرعشی نجفی، ج۶، ص۵۲؛ علامه حلی، منهاج الکرامة، ۱۳۷۹ش، ص۱۰۹</ref>


== دوران حکومت عمر بن خطاب ==
== دوران حکومت عمر بن خطاب ==
عمر بن خطاب پس از ابوبکر و به وصیت او در سال سیزدهم هجرت به خلافت رسید. بنابر نقلی وی اولین نفری است که خود را [[امیرالمؤمنین]] نامید.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۵۱</ref> عمر در این دوره، به‌رغم رفتار خشونت‌آمیز با مردم، زندگی ساده‌ای داشت. وی به تجارت می‌پرداخت و از تجمّل‌گرایی و استفاده شخصی از بیت‌المال، به شدت متنفّر بود؛ ازاین‌رو بارها کارگزاران خود را به دلیل تجمّل‌گرایی، برکنار یا توبیخ و جریمه کرد. اما معاویه را از این امر معاف داشت و او را کسرای عرب خواند.<ref> الطبقات‌الکبری، ج۳، صص ۲۷۵ - ۲۷۸؛ نثرالدر، آبی، ج۱، ص۱۱۹؛ العقدالفرید، اندلسی، ج۱، ص۳</ref>
عمر بن خطاب پس از ابوبکر و به وصیت او در سال سیزدهم هجرت به خلافت رسید. بنابر نقلی وی اولین نفری است که خود را امیرالمؤمنین نامید.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۵۱</ref> عمر در این دوره، به‌رغم رفتار خشونت‌آمیز با مردم، زندگی ساده‌ای داشت. وی به تجارت می‌پرداخت و از تجمّل‌گرایی و استفاده شخصی از بیت‌المال، به شدت متنفّر بود؛ ازاین‌رو بارها کارگزاران خود را به دلیل تجمّل‌گرایی، برکنار یا توبیخ و جریمه کرد. اما معاویه را از این امر معاف داشت و او را کسرای عرب خواند.<ref> الطبقات‌الکبری، ج۳، صص ۲۷۵ - ۲۷۸؛ نثرالدر، آبی، ج۱، ص۱۱۹؛ العقدالفرید، اندلسی، ج۱، ص۳</ref>


=== گسترش فتوحات ===
=== گسترش فتوحات ===
عمر در طول ده سال خلافت خود، سیاست توسعه فتوحات را پی گرفت و به تصرّف سایر مناطق در [[شامات]]، [[عراق]] و [[ایران]] ادامه داد. مردم این مناطق نیز از سویی با ضعف حکومت مرکزی خود و قاطعیت مسلمانان مواجه شدند و از سوی دیگر از ظلم و ستم دیرین پادشاهان به تنگ آمده بودند؛ به همین سبب، به سرعت به اسلام روی آوردند و یا درخواست صلح کردند. برخی از شهرها و مناطق فتح شده در شام، عراق و ایران، عبارتند از: ا[[ردن]]، [[فلسطین]]، [[مصر]]، اسکندریه، حمص، قنسرین [[حلب]]، منبج، [[قادسیه]]، [[بصره]]، حیره، نهاوند، [[آذربایجان]]، اهواز، اصطخر، همدان و [[اصفهان]].<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۴۱-۱۵۷</ref>
عمر در طول ده سال خلافت خود، سیاست توسعه فتوحات را پی گرفت و به تصرّف سایر مناطق در [[شامات]]، [[عراق]] و [[ایران]] ادامه داد. مردم این مناطق نیز از سویی با ضعف حکومت مرکزی خود و قاطعیت مسلمانان مواجه شدند و از سوی دیگر از ظلم و ستم دیرین پادشاهان به تنگ آمده بودند؛ به همین سبب، به سرعت به اسلام روی آوردند و یا درخواست صلح کردند. برخی از شهرها و مناطق فتح شده در شام، عراق و ایران، عبارتند از: اردن، [[فلسطین]]، [[مصر]]، اسکندریه، حمص، قنسرین حلب، منبج، قادسیه، [[بصره]]، حیره، نهاوند، [[آذربایجان]]، اهواز، اصطخر، همدان و [[اصفهان]].<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۴۱-۱۵۷</ref>


مسلمانان با فتح این مناطق، به گسترش اسلام، در جهان کمک کردند؛ امّا یکی از انگیزه‌های مهمّ اعراب برای حضور چشمگیر در این فتوحات، دستیابی به غنایم و دریافت خراج بود.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۱۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۴</ref> این امر سبب شد تا به تدریج فرهنگ تجمّل‌گرایی و دنیاطلبی بر فضای زهد جامعه اسلامی غلبه یابد و مسائلی را به‌ویژه در روزگار خلیفه سوم به وجود آورد.<ref>مروج‌الذّهب، ج۱، ص۳۰۵</ref>
مسلمانان با فتح این مناطق، به گسترش اسلام، در جهان کمک کردند؛ امّا یکی از انگیزه‌های مهمّ اعراب برای حضور چشمگیر در این فتوحات، دستیابی به غنایم و دریافت خراج بود.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۱۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۴</ref> این امر سبب شد تا به تدریج فرهنگ تجمّل‌گرایی و دنیاطلبی بر فضای زهد جامعه اسلامی غلبه یابد و مسائلی را به‌ویژه در روزگار خلیفه سوم به وجود آورد.<ref>مروج‌الذّهب، ج۱، ص۳۰۵</ref>


=== اقدامات حکومتی ===
=== اقدامات حکومتی ===
خلیفه دوم، افزون بر ادامه فتوحات و توسعه جغرافیایی جامعه اسلامی، اقدامات دیگری نیز انجام داد. از جمله این‌که در سال شانزده قمری برای سهولت در ثبت وقایع، به پیشنهاد حضرت علی(علیه السلام)، [[هجرت]] [[رسول خدا (ص)|رسول خدا (صلی الله علیه)]] را مبدأ تاریخ قرار داد.<ref>طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(صلی الله علیه)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیع‌الاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰)</ref> همچنین به یمن ثروت هنگفتی که نصیب دستگاه خلافت شده بود، پیشنهاد تشکیل دیوان را به تقلید از ملوک شام به اجرا گذارد و برای افراد، به ترتیب سابقه‌ای که در اسلام داشتند، مقرّری تعیین کرد. وی مناطقی مانند: مدینه، مصر، جزیره، [[کوفه]]، بصره، شام، [[فلسطین]]، موصل و قنسرین را نیز شهر و ناحیه نامید. [[یهودیان]] [[خیبر]] را هم از [[حجاز]] اخراج کرد و اعراب را به مناطق فتح شده کوچ داد. منابع سنّی، برخی از اقدامات او را ابتکار او دانسته و آورده‌اند که وی، نخستین کسی بود که شلّاق به دست گرفت؛ برای زمین، مالیات و برای طبقات مختلف [[اهل کتاب]]، جزیه مشخّص کرد؛ امور قضاوت هر شهر را به فردی سپرد؛ مسجد النبی را تخریب کرد و در جهت خانه عباس بن عبدالمطلب توسعه بخشید؛ برای زنان و مردان مدینه، امام جماعت جداگانه‌ای در نظر گرفت.<ref>طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(صلی الله علیه)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیع‌الاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰)</ref>
خلیفه دوم، افزون بر ادامه فتوحات و توسعه جغرافیایی جامعه اسلامی، اقدامات دیگری نیز انجام داد. از جمله این‌که در سال شانزده قمری برای سهولت در ثبت وقایع، به پیشنهاد حضرت علی(علیه السلام)، [[هجرت]] رسول خدا (صلی الله علیه) را مبدأ تاریخ قرار داد.<ref>طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(صلی الله علیه)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیع‌الاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰)</ref> همچنین به یمن ثروت هنگفتی که نصیب دستگاه خلافت شده بود، پیشنهاد تشکیل دیوان را به تقلید از ملوک شام به اجرا گذارد و برای افراد، به ترتیب سابقه‌ای که در اسلام داشتند، مقرّری تعیین کرد. وی مناطقی مانند: مدینه، مصر، جزیره، [[کوفه]]، بصره، شام، [[فلسطین]]، موصل و قنسرین را نیز شهر و ناحیه نامید. [[یهودیان]] [[خیبر]] را هم از [[حجاز]] اخراج کرد و اعراب را به مناطق فتح شده کوچ داد. منابع سنّی، برخی از اقدامات او را ابتکار او دانسته و آورده‌اند که وی، نخستین کسی بود که شلّاق به دست گرفت؛ برای زمین، مالیات و برای طبقات مختلف [[اهل کتاب]]، جزیه مشخّص کرد؛ امور قضاوت هر شهر را به فردی سپرد؛ مسجد النبی را تخریب کرد و در جهت خانه عباس بن عبدالمطلب توسعه بخشید؛ برای زنان و مردان مدینه، امام جماعت جداگانه‌ای در نظر گرفت.<ref>طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(صلی الله علیه)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیع‌الاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰)</ref>


=== بدعت‌ها ===
=== اقدامات شخصی و نوآوری های عمر ===
عمر، بدعت‌ها و نوآوری‌هایی را نیز بر پایه نظرات شخصی خود به وجود آورد؛ از جمله:
عمر، نوآوری‌هایی را نیز بر پایه نظرات شخصی خود به وجود آورد؛ از جمله:


[[متعه]] [[حج]] را [[حرام]] کرد۔<ref>ابن اثیر جزری، جامع الاصول،1/115 از نسائی ،السنن،5/153 حدیث صحیح آودرہ است۔نیزوی در جامع الاصول،3/116 از صحیح بخاری، صحیح مسلم و سنن نسائی با سند صحیح حدیث ذکر کردہ است</ref>
[[متعه]] [[حج]] را [[حرام]] کرد۔<ref>ابن اثیر جزری، جامع الاصول،1/115 از نسائی ،السنن،5/153 حدیث صحیح آودرہ است۔نیزوی در جامع الاصول،3/116 از صحیح بخاری، صحیح مسلم و سنن نسائی با سند صحیح حدیث ذکر کردہ است</ref>
خط ۱۰۷: خط ۸۶:
دستور داد تا در نماز تکتف کرده و دست‌های خود را بر سینه نهند.
دستور داد تا در نماز تکتف کرده و دست‌های خود را بر سینه نهند.
    
    
مردم را بعد از نماز عصر، خواندن [[نماز مستحبی]]، منع کرد و برخی را نیز به همین دلیل شلاق زد.<ref>ابن اثیر جزری، جامع الاصول،6/30 از صحیح مسلم ۔صحیح بخاری،1/122/592</ref>
مردم را بعد از نماز عصر، از خواندن [[نماز مستحبی]]، منع کرد و برخی را نیز به همین دلیل شلاق زد.<ref>ابن اثیر جزری، جامع الاصول،6/30 از صحیح مسلم ۔صحیح بخاری،1/122/592</ref>


=== جلوگیری از نقل حدیث ===
=== جلوگیری از نقل حدیث ===
یکی از وقایع مهمّی که در دوره خلافت ابوبکر اتّفاق افتاد و از سوی عمر نیز با جدّیت تمام پی‌گیری شد، مسئله جلوگیری از نقل احادیث و سخنان [[رسول خدا |رسول خدا (صلی الله علیه)]] بود. منابع آورده‌اند که وی با این استدلال که استفاده از روایات یا نقل آنها ممکن است باعث کم و زیاد شدن حرفی از آنها و کنار گذاشتن کتاب خدا شود، هرگونه نوشتن یا گفتن حدیث را ممنوع کرد. همچنین دستور داد تا مردم، مجموعه‌های روایی خود را نزد خلیفه جمع کنند و سپس آنها را آتش زد
یکی از وقایع مهمّی که در دوره خلافت ابوبکر اتّفاق افتاد و از سوی عمر نیز با جدّیت تمام پی‌گیری شد، مسئله جلوگیری از نقل احادیث و سخنان رسول خدا (صلی الله علیه) بود. منابع آورده‌اند که وی با این استدلال که استفاده از روایات یا نقل آنها ممکن است باعث کم و زیاد شدن حرفی از آنها و کنار گذاشتن کتاب خدا شود، هرگونه نوشتن یا گفتن حدیث را ممنوع کرد. همچنین دستور داد تا مردم، مجموعه‌های روایی خود را نزد خلیفه جمع کنند و سپس آنها را آتش زد


عمر حتّی کسانی مانند [[عبدالله بن مسعود]]، [[ابودرداء]] و [[ابومسعود انصاری]] را تهدید کرد و از نقل فراوان حدیث برحذر داشت و اجازه خروج از مدینه را به آنان نداد. از [[ابوهریره]] و [[کعب الاحبار]] نیز خواست تا نقل حدیث را ترک کنند، در غیر این صورت به سرزمین دوس<ref>محلّی که در آن خرمن می‌کوبند، (لسان العرب، ابن منظور، ج۶، ص۹۰)</ref> و میمون‌ها تبعید خواهند شد.<ref>الطبقات‌الکبری، ج۳، ص۲۸۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ا بن عساکر، ج۵۰، ص۱۷۲؛ تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج۱، ص۸؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۲۹۳؛ کتاب الام، شافعی، ج۷، ص۳۵۸</ref> این در حالی بود که وی برخی از منقولات کعب‌الاحبار از تورات را نیکو می‌شمرد و آنها را می‌پذیرفت<ref> البدایه والنّهایه، ا بن کثیر، ج۱، ص۱۹؛ حلیه الاولیاء، اصبهانی، ج۲، صص۴۴۰، ۴۴۸ و ۴۵۱</ref> و نیز برای اولین بار در اسلام به کسانی چون: عبید بن عمیر و تمیم بن اوس بن خارجه داری اجازه داد تا در [[مسجد]] رسول خدا (صلی الله علیه) حاضر شوند و قصّه‌های [[تورات]] و [[انجیل]] را برای مردم تعریف کنند.<ref>مسند احمد، ج۱، ص۱۷ و ج۳، ص۴۴۹؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۱۸۱</ref>
عمر حتّی کسانی مانند [[عبدالله بن مسعود]]، [[ابودرداء]] و [[ابومسعود انصاری]] را تهدید کرد و از نقل فراوان حدیث برحذر داشت و اجازه خروج از مدینه را به آنان نداد. از [[ابوهریره]] و [[کعب الاحبار]] نیز خواست تا نقل حدیث را ترک کنند، در غیر این صورت به سرزمین دوس<ref>محلّی که در آن خرمن می‌کوبند، (لسان العرب، ابن منظور، ج۶، ص۹۰)</ref> و میمون‌ها تبعید خواهند شد.<ref>الطبقات‌الکبری، ج۳، ص۲۸۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ا بن عساکر، ج۵۰، ص۱۷۲؛ تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج۱، ص۸؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۲۹۳؛ کتاب الام، شافعی، ج۷، ص۳۵۸</ref> این در حالی بود که وی برخی از منقولات کعب‌الاحبار از تورات را نیکو می‌شمرد و آنها را می‌پذیرفت<ref> البدایه والنّهایه، ا بن کثیر، ج۱، ص۱۹؛ حلیه الاولیاء، اصبهانی، ج۲، صص۴۴۰، ۴۴۸ و ۴۵۱</ref> و نیز برای اولین بار در اسلام به کسانی چون: عبید بن عمیر و تمیم بن اوس بن خارجه داری اجازه داد تا در [[مسجد]] رسول خدا (صلی الله علیه) حاضر شوند و قصّه‌های [[تورات]] و [[انجیل]] را برای مردم تعریف کنند.<ref>مسند احمد، ج۱، ص۱۷ و ج۳، ص۴۴۹؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۱۸۱</ref>


=== کارگزاران ===
=== کارگزاران ===
در دوره خلافت عمر، دامنه فتوحات گسترش یافت و سرزمین‌های بسیاری تحت سیطره حکومت اسلام یقرار گرفتند؛ به همین دلیل، وی روش حکمرانی خود را بر پایه اقتدار حکومت مرکزی بنا نهاد و پس از تقسیم قلمرو خلافت، برای هر منطقه، امیری معین کرد. خلیفه دوم در امر انتخاب والی بسیار سخت‌گیر بود؛ ازاین‌رو، والیان متعدّدی را عزل کرد و افراد جدیدی را جایگزین آنان ساخت. به صحابه برجسته و معروف نیز چندان توجّه نکرد و جز در مواردی اندک به آنان امارت نداد. او در مقابل اعتراض برخی از آنها، مانند ابی بن کعب گفت که نمی‌خواهد [[صحابه|اصحاب]] [[رسول خدا |رسول خدا (صلی الله علیه)]] را به امور حکومتی آلوده کند.<ref>الطبقات الکبری، ج۳، صص ۲۸۳ و ۴۹۹</ref>
در دوره خلافت عمر، دامنه فتوحات گسترش یافت و سرزمین‌های بسیاری تحت سیطره حکومت اسلامی قرار گرفتند؛ به همین دلیل، وی روش حکمرانی خود را بر پایه اقتدار حکومت مرکزی بنا نهاد و پس از تقسیم قلمرو خلافت، برای هر منطقه، امیری معین کرد. خلیفه دوم در امر انتخاب والی بسیار سخت‌گیر بود؛ ازاین‌رو، والیان متعدّدی را عزل کرد و افراد جدیدی را جایگزین آنان ساخت. به صحابه برجسته و معروف نیز چندان توجّه نکرد و جز در مواردی اندک به آنان امارت نداد. او در مقابل اعتراض برخی از آنها، مانند ابی بن کعب گفت که نمی‌خواهد [[صحابه|اصحاب]] رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به امور حکومتی آلوده کند.<ref>الطبقات الکبری، ج۳، صص ۲۸۳ و ۴۹۹</ref>
=== تشکیل شورای خلافت ===
عمر بن خطّاب برای تعیین خلیفه پس از خود، روشی مخالف انتخاب دو خلیفه قبل در پیش گرفت و با اعتراف به این‌که انتخاب ابوبکر با نظر مسلمانان نبود و از این پس باید با مشورت آنان باشد<ref> المصنف، ج۵، ص۴۴۵؛ الطبقات‌الکبری، ج۳، ص۳۴۴</ref>، شورایی شش نفره متشکّل از علی (علیه السلام)، عثمان، عبدالرحمان بن عوف، زبیر، طلحه و سعد بن ابی وقاص را برای انتخاب خلیفه بعدی تعیین کرد و برای آن شرایطی قرار داد؛ از جمله این‌که اگر‌چهار نفر موافق فردی بودند و دو نفر مخالفت کردند، گردن آن دو را بزنید یا چنانچه دو گروه سه نفره، نظر متفاوتی درباره شخصی داشتند، رأی گروهی را بپذیرید که عبدالرحمان در آن است و سه مخالف را بکشید و اگر اعضای شورا نتوانستند پس از سه روز فردی را برگزینند، همه آنان را گردن بزنید.<ref>تاریخ‌الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ انساب‌الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۶۱</ref> نتیجه این شورا، انتخاب عثمان بن عفان به عنوان خلیفه سوم بود.<ref> تاریخ‌الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۲؛ تاریخ الامم والملوک، ج۳، ص۲۹۶ و ۳۰۲؛ المصنف، ج۵، ص۴۴۷؛ التّنبیه و الاشراف، صص ۲۵۲ و ۲۵۳؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص۱۹۴؛ البدء و التّاریخ، ابن مطهّر، ج۵، ص۱۹۲؛ السقیفة و فدک، ص۸۷، (البتّه طبری به نقش عمرو عاص در این ماجرا و شرط ابن عوف اشاره کرده است)</ref> از دیدگاه امام علی(ع) ترکیب شورا بگونه ای بود که نتیجه اش(انتخاب عثمان)از ابتدا معلوم بود.<ref>نهج‌البلاغه، دشتی، ص۳۰؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص۱۸۸</ref>


=== قتل ===
=== قتل عمر ===
عمر بن خطّاب، پس از ده سال و شش ماه خلافت، در ۲۰ [[ذی الحجه|ذی‌حجّه]] سال ۲۳ق در ۶۰ یا ۶۳ سالگی به دست [[ابولؤلؤ]] مجروح شد و در اثر همین جراحت پس از سه روز، در ۲۳ ذی‌الحجه از دنیا رفت. صهیب بن سنان بر او نماز گزارد و پس از اذن گرفتن از [[عایشه]] کنار قبر ابوبکر دفن شد.<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۴۱ و ۴۲ و تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۵۹ و۱۶۰؛ الاستیعاب، ج۳، صص ۱۱۵۵ و ۱۱۵۶</ref> عمر در روزهای پایانی عمر خود که مجروح افتاده بود، می‌گفت: «ای کاش من هیچ بودم، ‌ای کاش مادرم مرا نزاییده بود، ‌ای کاش به فراموشی سپرده شده بودم، ‌ای کاش بافنده بودم و از دست‌رنج خود زندگی می‌کردم.<ref>الزهد و الرقائق، ص۷۹-۸۰ و ۱۴۵-۱۴۶؛ حیاة الصحابة، ج۲، ص۱۱۵، تاریخ المدینة المنورة، ج۲، ص۹۲۰ و...</ref>
عمر بن خطّاب، پس از ده سال و شش ماه خلافت، در ۲۰ [[ذی الحجه|ذی‌حجّه]] سال ۲۳ق در ۶۰ یا ۶۳ سالگی به دست [[ابولؤلؤ]] مجروح شد و در اثر همین جراحت پس از سه روز، در ۲۳ ذی‌الحجه از دنیا رفت. صهیب بن سنان بر او نماز گزارد و پس از اذن گرفتن از [[عایشه]] کنار قبر ابوبکر دفن شد.<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۴۱ و ۴۲ و تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۵۹ و۱۶۰؛ الاستیعاب، ج۳، صص ۱۱۵۵ و ۱۱۵۶</ref> عمر در روزهای پایانی عمر خود که مجروح افتاده بود، می‌گفت: «ای کاش من هیچ بودم، ‌ای کاش مادرم مرا نزاییده بود، ‌ای کاش به فراموشی سپرده شده بودم، ‌ای کاش بافنده بودم و از دست‌رنج خود زندگی می‌کردم.<ref>الزهد و الرقائق، ص۷۹-۸۰ و ۱۴۵-۱۴۶؛ حیاة الصحابة، ج۲، ص۱۱۵، تاریخ المدینة المنورة، ج۲، ص۹۲۰ و...</ref>
=== تشکیل شورای خلافت ===
عمر بن خطّاب برای تعیین خلیفه پس از خود، روشی مخالف انتخاب دو خلیفه قبل در پیش گرفت و با اعتراف به این‌که انتخاب ابوبکر با نظر مسلمانان نبود و از این پس باید با مشورت آنان باشد<ref> المصنف، ج۵، ص۴۴۵؛ الطبقات‌الکبری، ج۳، ص۳۴۴</ref>، شورایی شش نفره متشکّل از علی (علیه السلام)، عثمان، عبدالرحمان بن عوف، زبیر، طلحه و سعد بن ابی وقاص را برای انتخاب خلیفه بعدی تعیین کرد و برای آن شرایطی قرار داد؛ از جمله این‌که اگر‌چهار نفر موافق فردی بودند و دو نفر مخالفت کردند، گردن آن دو را بزنید یا چنانچه دو گروه سه نفره، نظر متفاوتی درباره شخصی داشتند، رأی گروهی را بپذیرید که عبدالرحمان در آن است و سه مخالف را بکشید و اگر اعضای شورا نتوانستند پس از سه روز فردی را برگزینند، همه آنان را گردن بزنید.<ref>تاریخ‌الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ انساب‌الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۶۱</ref> نتیجه این شورا، انتخاب عثمان بن عفان به عنوان خلیفه سوم بود.<ref> تاریخ‌الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۲؛ تاریخ الامم والملوک، ج۳، ص۲۹۶ و ۳۰۲؛ المصنف، ج۵، ص۴۴۷؛ التّنبیه و الاشراف، صص ۲۵۲ و ۲۵۳؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص۱۹۴؛ البدء و التّاریخ، ابن مطهّر، ج۵، ص۱۹۲؛ السقیفة و فدک، ص۸۷، (البتّه طبری به نقش عمرو عاص در این ماجرا و شرط ابن عوف اشاره کرده است)</ref> هرچند شواهدی برای مشخص بودن نتیجه شورا می‌توان یافت.<ref>نهج‌البلاغه، دشتی، ص۳۰؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص۱۸۸</ref>
== وفات و محل دفن ==
ابن عمر در ۷۳/۷۴ ق. در [[مکه]] درگذشت.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۳؛ المنتظم، ج۶، ص۱۳۷</ref> هنگام مرگ ۸۴<ref> المعارف، ص۱۸۶.</ref> یا ۸۷ ساله بود.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۶۳</ref> [[حجاج]] بر او [[نماز]] گزارد<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۸۷؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۶۷</ref> و در گورستان مهاجران در فخّ، نزدیک مکه دفنش نمودند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ المعارف، ص۱۸۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۱</ref> برخی منابع به جای فخّ منطقه ذی‌طُوی‌ٰ<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۸؛ ج۶، ص۱۳۷؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۲</ref> و المُحَصّب<ref> تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۸</ref> را نام برده‌اند. ازرقی در سده سوم قبر او را در اذاخر در قریه خرمان<ref> اخبار مکه، ج۲، ص۲۰۹-۲۱۰، ۲۸۹</ref> نزدیک مکه دانسته است. عمر به حفصه وصیت کرد و حفصه پس از خود به عبدالله و وی به فرزندش عبدالله به همان امور که پدرش سفارش کرده بود، وصیت نمود.<ref> الطبقات، ج۴، ص۱۸۴</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۱۸

ویرایش