۸۷٬۶۳۸
ویرایش
Wikivahdat (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' های ' به 'های ') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''تناسخ''', انتقال روح پس از [[مرگ]] از جسمی به جسم دیگر است, خواه جسم دوم جسم [[انسان]] باشد خواه جسم حیوان یا گیاه یا جماد. | '''تناسخ''', انتقال روح پس از [[مرگ]] از جسمی به جسم دیگر است, خواه جسم دوم جسم [[انسان]] باشد خواه جسم حیوان یا گیاه یا جماد. | ||
=تناسخ در لغت= | == تناسخ در لغت == | ||
در زبان انگلیسی, واژه tansmigration و metempsychosis که غالباً درباره انتقال روح به بدن انسان یا حیوان به کار میرود و از واژه یونانیِ meta+psyche:روح, نفس«دوباره, گرفته شده است, متداولترین واژهها برای اشاره به این مفهوم است. | در زبان انگلیسی, واژه tansmigration و metempsychosis که غالباً درباره انتقال روح به بدن انسان یا حیوان به کار میرود و از واژه یونانیِ meta+psyche:روح, نفس«دوباره, گرفته شده است, متداولترین واژهها برای اشاره به این مفهوم است. | ||
خط ۸: | خط ۸: | ||
در منابع [[اسلام|اسلامی]] علاوه بر اصطلاح تناسخ, گاه از واژههای دیگری چون عود, نقل یا انتقال نفس و [[رجعت]] روح (که البته با رجعت اصطلاحی در نزد شیعه متفاوت است) استفاده شده است. | در منابع [[اسلام|اسلامی]] علاوه بر اصطلاح تناسخ, گاه از واژههای دیگری چون عود, نقل یا انتقال نفس و [[رجعت]] روح (که البته با رجعت اصطلاحی در نزد شیعه متفاوت است) استفاده شده است. | ||
=تناسخ در اصطلاح= | == تناسخ در اصطلاح == | ||
چهار اصطلاح نَسخ, مَسخ, رسخ و فسخ معمولاً اقسام تناسخ شمرده شدهاند و به ترتیب بر انتقال [[روح]] انسان به جسم انسان ,حیوان, گیاه و جماد دلالت دارند<ref>ایجی, 374; تهانوی, ذیل واژه (تناسخ); برای تعاریف دیگر, نک: ابن حزم, 1/165; حلی, 399; سبزواری, 5/195</ref>. | چهار اصطلاح نَسخ, مَسخ, رسخ و فسخ معمولاً اقسام تناسخ شمرده شدهاند و به ترتیب بر انتقال [[روح]] انسان به جسم انسان ,حیوان, گیاه و جماد دلالت دارند<ref>ایجی, 374; تهانوی, ذیل واژه (تناسخ); برای تعاریف دیگر, نک: ابن حزم, 1/165; حلی, 399; سبزواری, 5/195</ref>. | ||
اصطلاح تناسخ معمولاً جامع همه اقسام پیش گفته است. دو قسم تناسخ صعودی و نزولی را نیز برای اشاره به سیر از مراتب پایین به بالا و به عکس به کار بردهاند. برای مثال انتقال روح از جسم انسان به جسم گیاه, تناسخ نزولی است و عکس آن, تناسخ صعودی نام دارد. تناسخ هم چنین به معنای فرا رفتن از جسم انسانی ـ برای مثال تعلق یافتن به اجرام سماوی یا تبدیل شدن به ملائک ـ به کار رفته است<ref>طبرسی, 2/344; ایجی, همان جا, ملاصدرا, 3/438</ref>. | اصطلاح تناسخ معمولاً جامع همه اقسام پیش گفته است. دو قسم تناسخ صعودی و نزولی را نیز برای اشاره به سیر از مراتب پایین به بالا و به عکس به کار بردهاند. برای مثال انتقال روح از جسم انسان به جسم گیاه, تناسخ نزولی است و عکس آن, تناسخ صعودی نام دارد. تناسخ هم چنین به معنای فرا رفتن از جسم انسانی ـ برای مثال تعلق یافتن به اجرام سماوی یا تبدیل شدن به ملائک ـ به کار رفته است<ref>طبرسی, 2/344; ایجی, همان جا, ملاصدرا, 3/438</ref>. | ||
=اعتقاد به تناسخ= | == اعتقاد به تناسخ == | ||
صورتهای مختلفی از اعتقاد به تناسخ از قدیمترین ایام در سراسر جهان وجود داشته است. سابقه این اعتقاد حتی بنا به شواهدی ـ البته بحث انگیز ـ ممکن است به دوره پارینه سنگی باز گردد. در میان جوامع متمدن, هند از قدیمیترین منابع این [[اعتقاد]] است. در آیینهای مختلف هندی, از جمله آیین [[بودا]], هندو, جاین و سیک, از دیرباز صورتهای متنوعی از تناسخ رایج بوده است<ref>نک: ابوریحان بیرونی, تحقیق ماللهند</ref>. امروزه نیز تأثیر و جاذبه آیین بوداست که اهمیت مفهوم تناسخ را هم در سطح [[فرهنگ]] عمومی و هم در مباحث تخصصی [[فلسفه]] [[دین]] که عمدتاً ناظر به [[مسیحیت]] بوده, افزایش داده است. یونانیان باستان تناسخ را میشناختند, اما خاستگاه این اعتقاد در میان آنان به درستی معلوم نیست. | صورتهای مختلفی از اعتقاد به تناسخ از قدیمترین ایام در سراسر جهان وجود داشته است. سابقه این اعتقاد حتی بنا به شواهدی ـ البته بحث انگیز ـ ممکن است به دوره پارینه سنگی باز گردد. در میان جوامع متمدن, هند از قدیمیترین منابع این [[اعتقاد]] است. در آیینهای مختلف هندی, از جمله آیین [[بودا]], هندو, جاین و سیک, از دیرباز صورتهای متنوعی از تناسخ رایج بوده است<ref>نک: ابوریحان بیرونی, تحقیق ماللهند</ref>. امروزه نیز تأثیر و جاذبه آیین بوداست که اهمیت مفهوم تناسخ را هم در سطح [[فرهنگ]] عمومی و هم در مباحث تخصصی [[فلسفه]] [[دین]] که عمدتاً ناظر به [[مسیحیت]] بوده, افزایش داده است. یونانیان باستان تناسخ را میشناختند, اما خاستگاه این اعتقاد در میان آنان به درستی معلوم نیست. | ||
=خاستگاه اعتقاد به تناسخ= | == خاستگاه اعتقاد به تناسخ == | ||
یونانیان خاستگاه اعتقاد به تناسخ را مصر میدانستند, البته درباره صحت این انتساب تردید وجود دارد<ref>برای اطلاعات بیشتر, نک: دایرةالمعارف دین, ذیل مدخلِ Transmigration و Reincarnation; دایرةالمعارف دین و اخلاق, ذیل Transmigration, Greek and Roman</ref>. | یونانیان خاستگاه اعتقاد به تناسخ را مصر میدانستند, البته درباره صحت این انتساب تردید وجود دارد<ref>برای اطلاعات بیشتر, نک: دایرةالمعارف دین, ذیل مدخلِ Transmigration و Reincarnation; دایرةالمعارف دین و اخلاق, ذیل Transmigration, Greek and Roman</ref>. | ||
افلاطون ـ احتمالاً به پیروی از سنت فیثاغورثی ـ اورفه ای ـ فرض تناسخ را در چند رساله از جمله فایدون, فدروس, جمهور و تیمائوس مطرح کرد. همین سنّت از افلاطون به نوافلاطونیان و گنوسیان (Gnostics) منتقل شد. در مسیحیت فرقههای مختلف گنوستیک مانند کاتارها (Cathars) از جمله فرقه آلبیگائیان (Albigenses) و مانویان, آن را ادامه دادند. در جهان اسلام, رواج فلسفه یونان و نیز تأثیر و حضور مانویت از اسباب تداوم آن نزد فیلسوفانی چون محمد بن زکریای رازی و احتمالاً الاهی دانانی چون ابن ابی العوجاء شد<ref>برای تفصیل قول رازی درباره تناسخ نک: محمدابن زکریای رازی, 284ـ286; 96ـ97; ابوحاتم رازی, 12, 62</ref>. همین جریان نزد یهودیان از طریق مانویت و فلسفه نوافلاطونی بر اهل قباله اثر نهاد<ref>نک: دایرةالمعارف دین, همان جا دایرةالمعارف دین و اخلاق, ذیل Transmigration, دایرةالمعارف یهود, ذیل Gilgul; شولم, 242ـ243, 250, 280ـ284</ref>. | افلاطون ـ احتمالاً به پیروی از سنت فیثاغورثی ـ اورفه ای ـ فرض تناسخ را در چند رساله از جمله فایدون, فدروس, جمهور و تیمائوس مطرح کرد. همین سنّت از افلاطون به نوافلاطونیان و گنوسیان (Gnostics) منتقل شد. در مسیحیت فرقههای مختلف گنوستیک مانند کاتارها (Cathars) از جمله فرقه آلبیگائیان (Albigenses) و مانویان, آن را ادامه دادند. در جهان اسلام, رواج فلسفه یونان و نیز تأثیر و حضور مانویت از اسباب تداوم آن نزد فیلسوفانی چون محمد بن زکریای رازی و احتمالاً الاهی دانانی چون ابن ابی العوجاء شد<ref>برای تفصیل قول رازی درباره تناسخ نک: محمدابن زکریای رازی, 284ـ286; 96ـ97; ابوحاتم رازی, 12, 62</ref>. همین جریان نزد یهودیان از طریق مانویت و فلسفه نوافلاطونی بر اهل قباله اثر نهاد<ref>نک: دایرةالمعارف دین, همان جا دایرةالمعارف دین و اخلاق, ذیل Transmigration, دایرةالمعارف یهود, ذیل Gilgul; شولم, 242ـ243, 250, 280ـ284</ref>. | ||
=تبیین مفهوم تناسخ= | == تبیین مفهوم تناسخ == | ||
تناسخ یک مفهوم مرتبط با سرنوشت پس از مرگ است. پس از [[مرگ]], یا انسان فنا میشود, یا روحی مستقل از جسم که با مرگ جسم نمیمیرد بقای انسان را به صورت مجرد و بدون جسم تضمین میکند, یا بقای انسان از طریق اعاده جسم یا از طریق رستاخیز روح و جسم با هم در روز قیامت تأمین میشود و یا روح در همین دنیا در بدنهای متعدد به حیات خود ادامه میدهد. هم چنین با توجه به بحث عالم مثال نزد بعضی فیلسوفان اسلامی, میتوان فرض کرد که انسان از طریق بدنی مثالی بقا داشته باشد. البته, باید توجه داشت که هرچند باور به حیات پس از مرگ عموماً متضمن اعتقاد به امری غیر جسمانی و جدا از بدن مادی بوده است, باور به روح به معنایی که در غرب و جهان اسلام وجود دارد لازمه تناسخ نیست, چنان که در مکتب تراوادا در آیین بودا هیچ جوهر نفسانی پایداری وجود ندارد<ref>نک: دایرةالمعارف دین, ذیل Transmigration</ref>. | تناسخ یک مفهوم مرتبط با سرنوشت پس از مرگ است. پس از [[مرگ]], یا انسان فنا میشود, یا روحی مستقل از جسم که با مرگ جسم نمیمیرد بقای انسان را به صورت مجرد و بدون جسم تضمین میکند, یا بقای انسان از طریق اعاده جسم یا از طریق رستاخیز روح و جسم با هم در روز قیامت تأمین میشود و یا روح در همین دنیا در بدنهای متعدد به حیات خود ادامه میدهد. هم چنین با توجه به بحث عالم مثال نزد بعضی فیلسوفان اسلامی, میتوان فرض کرد که انسان از طریق بدنی مثالی بقا داشته باشد. البته, باید توجه داشت که هرچند باور به حیات پس از مرگ عموماً متضمن اعتقاد به امری غیر جسمانی و جدا از بدن مادی بوده است, باور به روح به معنایی که در غرب و جهان اسلام وجود دارد لازمه تناسخ نیست, چنان که در مکتب تراوادا در آیین بودا هیچ جوهر نفسانی پایداری وجود ندارد<ref>نک: دایرةالمعارف دین, ذیل Transmigration</ref>. | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
آموزه سرشت دوری وجود در مراحل متأخرتر فرهنگی نیز نزد بسیاری از معتقدان به تناسخ مشاهده میشود; برای مثال اوریگن, متکلم مسیحی قرن سوم, هم به تناسخ معتقد است و هم به تکرار دایره وار رخدادها<ref>دایرةالمعارف کاتولیک, ذیل Origen و metempsychosis</ref>. در میان اقوام ابتدایی به و یژه در استرالیای مرکزی و غرب آفریقا تناسخ با توتمیسم (Totemism) و کیش پرستش نیاکان همراه است که یکی از علل آن شباهت نسلهاست, امری که موجب تصور بازگشت نسل پیشین به صورت اخلاف خود میشده است. در فرهنگهای پیشرفته تر تناسخ در زمینهای اخلاقی بسط مییابد. وضع خوب یا بد هرکس در زندگی, نتیجه اعمال او در زندگی یا زندگیهای سابق خود او تلقی میشود. در آیین هندو حتی خود فرایند تناسخ نوعی کیفر شمرده میشود که باید از آن گریخت<ref>برای اطلاعات بیشتر, نک: دایرةالمعارف دین و اخلاق, ذیل Transmigration, introductory and primitive</ref>. | آموزه سرشت دوری وجود در مراحل متأخرتر فرهنگی نیز نزد بسیاری از معتقدان به تناسخ مشاهده میشود; برای مثال اوریگن, متکلم مسیحی قرن سوم, هم به تناسخ معتقد است و هم به تکرار دایره وار رخدادها<ref>دایرةالمعارف کاتولیک, ذیل Origen و metempsychosis</ref>. در میان اقوام ابتدایی به و یژه در استرالیای مرکزی و غرب آفریقا تناسخ با توتمیسم (Totemism) و کیش پرستش نیاکان همراه است که یکی از علل آن شباهت نسلهاست, امری که موجب تصور بازگشت نسل پیشین به صورت اخلاف خود میشده است. در فرهنگهای پیشرفته تر تناسخ در زمینهای اخلاقی بسط مییابد. وضع خوب یا بد هرکس در زندگی, نتیجه اعمال او در زندگی یا زندگیهای سابق خود او تلقی میشود. در آیین هندو حتی خود فرایند تناسخ نوعی کیفر شمرده میشود که باید از آن گریخت<ref>برای اطلاعات بیشتر, نک: دایرةالمعارف دین و اخلاق, ذیل Transmigration, introductory and primitive</ref>. | ||
=غایت تناسخ= | == غایت تناسخ == | ||
علت و غایت و نحوه تحقق جریان تناسخ نیز متنوع است. در بعضی صورتهای تناسخ, تأکید بر انتقال روح انسان به جسم انسان دیگر است, اما صورتهای دیگری هم وجود دارد که انتقال به بدن حیوان یا گیاه یا جماد را در بر میگیرد. هم چنین به رغم آن چه در آغاز به نظر میرسد, تناسخ مستلزم وجود پیشین روح, یعنی قِدَم آن نیست; برخی معتقدان به تناسخ معتقد به حدوث روح بودهاند و حتی برخی از تناسخیان جهان اسلام به معاد جسمانی اعتقاد داشتهاند<ref>نک: ابن مرتضی, 74, فخر رازی, 1, 7/201</ref>. درباره زمان رخ دادن تناسخ عقیده رایج آن است که بلافاصله پس از مرگ صورت میگیرد, اما این امر به معنای رخ دادن آن بر روی زمین نیست, زیرا تناسخ میتواند در مکان دیگری مثل آسمان واقع شود. علاوه بر این, در مواردی یک دوره موقت میان لحظه مرگ و لحظه تناسخ فرض میشود. این فرضها و امکانها فرضیه تناسخ را از ابطال پذیری تجربی مصون میدارد<ref>نک: دایرةالمعارف فلسفه, ذیل Reincarnation</ref>. | علت و غایت و نحوه تحقق جریان تناسخ نیز متنوع است. در بعضی صورتهای تناسخ, تأکید بر انتقال روح انسان به جسم انسان دیگر است, اما صورتهای دیگری هم وجود دارد که انتقال به بدن حیوان یا گیاه یا جماد را در بر میگیرد. هم چنین به رغم آن چه در آغاز به نظر میرسد, تناسخ مستلزم وجود پیشین روح, یعنی قِدَم آن نیست; برخی معتقدان به تناسخ معتقد به حدوث روح بودهاند و حتی برخی از تناسخیان جهان اسلام به معاد جسمانی اعتقاد داشتهاند<ref>نک: ابن مرتضی, 74, فخر رازی, 1, 7/201</ref>. درباره زمان رخ دادن تناسخ عقیده رایج آن است که بلافاصله پس از مرگ صورت میگیرد, اما این امر به معنای رخ دادن آن بر روی زمین نیست, زیرا تناسخ میتواند در مکان دیگری مثل آسمان واقع شود. علاوه بر این, در مواردی یک دوره موقت میان لحظه مرگ و لحظه تناسخ فرض میشود. این فرضها و امکانها فرضیه تناسخ را از ابطال پذیری تجربی مصون میدارد<ref>نک: دایرةالمعارف فلسفه, ذیل Reincarnation</ref>. | ||
=نظریه اصالت روح= | == نظریه اصالت روح == | ||
یکی از عامترین و عمدهترین زمینههای اعتقاد به تناسخ, تصور اصالت روح و نفی دخالت جسم در هویت انسان است. در آیینهای هندی, در تفکر اورفه ای فیثاغورثی و از آن جا نزد افلاطون و نوافلاطونیان و در بسیاری فرقههای گنوستیک چنین تصوری مشاهده میشود. مطابق این تصور, انسان همان روح یا نفس مجردی است که در جسم مادی اسیر است و وقتی حیات حقیقی مییابد که از قید تن رها گردد. بر این اساس, کسی که پاکی و تجرد لازم برای چنان حیاتی را در طول زندگی دنیوی خود کسب نکند به ناچار از جهان معنوی باز نمیماند و به جسم باز میگردد تا زمانی که به تمامی تزکیه شود. در مقابل, ادیان ابراهیمی بر مبنای نگرش خود به وجود انسان که مشعر بر اهمیت توأمان جسم و روح در هویت انسان است, از رستاخیز یا معاد جسمانی دفاع کرده و تناسخ را رد کردهاند. لفظ و مفهوم تناسخ در قرآن نیامده است و اصطلاح مسخ از اقسام تناسخ, با مفهوم قرآنی مسخ متفاوت است. | یکی از عامترین و عمدهترین زمینههای اعتقاد به تناسخ, تصور اصالت روح و نفی دخالت جسم در هویت انسان است. در آیینهای هندی, در تفکر اورفه ای فیثاغورثی و از آن جا نزد افلاطون و نوافلاطونیان و در بسیاری فرقههای گنوستیک چنین تصوری مشاهده میشود. مطابق این تصور, انسان همان روح یا نفس مجردی است که در جسم مادی اسیر است و وقتی حیات حقیقی مییابد که از قید تن رها گردد. بر این اساس, کسی که پاکی و تجرد لازم برای چنان حیاتی را در طول زندگی دنیوی خود کسب نکند به ناچار از جهان معنوی باز نمیماند و به جسم باز میگردد تا زمانی که به تمامی تزکیه شود. در مقابل, ادیان ابراهیمی بر مبنای نگرش خود به وجود انسان که مشعر بر اهمیت توأمان جسم و روح در هویت انسان است, از رستاخیز یا معاد جسمانی دفاع کرده و تناسخ را رد کردهاند. لفظ و مفهوم تناسخ در قرآن نیامده است و اصطلاح مسخ از اقسام تناسخ, با مفهوم قرآنی مسخ متفاوت است. | ||
=رابطه تناسخ با مسخ= | == رابطه تناسخ با مسخ == | ||
مسخ در قرآن بر معنایی دلالت دارد که در زبان انگلیسی با لفظ metamorphosis نشان داده میشود و تغییر شکل جسم انسان به صورت حیوان را میرساند. این شباهت لفظی موجب شده است که بعضی از معتقدان به تناسخ, برای تأیید عقیده خود به آیات حاکی از مسخ استناد کنند. با این حال, تعالیم قرآن درباره معاد و سیر خطی تاریخ و حیات انسانها چنان روشن است که ناسازگاری آن با تناسخ را برای مسلمانان راست کیش, مسلّم کرده است. با رواج اعتقاد به تناسخ در میان مسلمانان که از نخستین سدههای هجری و در میان غُلاة آغاز میشود, روایات و احادیث ناظر به تناسخ نیز پدید آمده است. در روایات اهل سنت و شیعه به تناسخ اشاره شده و اعتقاد به آن محکوم شده است. حدیث شیعی (من قال/دان بالتناسخ فهو کافر) از این جمله است<ref>برای نمونه احادیث شیعی نک: صدوق, 1/218; حر عاملی, 28/341; مجلسی, 4/320ـ321, 10/176ـ177, 25/136, 273; برای نمونه احادیث اهل سنت نک: جصاص 2/55; ابن حجر, 2/155</ref>. | مسخ در قرآن بر معنایی دلالت دارد که در زبان انگلیسی با لفظ metamorphosis نشان داده میشود و تغییر شکل جسم انسان به صورت حیوان را میرساند. این شباهت لفظی موجب شده است که بعضی از معتقدان به تناسخ, برای تأیید عقیده خود به آیات حاکی از مسخ استناد کنند. با این حال, تعالیم قرآن درباره معاد و سیر خطی تاریخ و حیات انسانها چنان روشن است که ناسازگاری آن با تناسخ را برای مسلمانان راست کیش, مسلّم کرده است. با رواج اعتقاد به تناسخ در میان مسلمانان که از نخستین سدههای هجری و در میان غُلاة آغاز میشود, روایات و احادیث ناظر به تناسخ نیز پدید آمده است. در روایات اهل سنت و شیعه به تناسخ اشاره شده و اعتقاد به آن محکوم شده است. حدیث شیعی (من قال/دان بالتناسخ فهو کافر) از این جمله است<ref>برای نمونه احادیث شیعی نک: صدوق, 1/218; حر عاملی, 28/341; مجلسی, 4/320ـ321, 10/176ـ177, 25/136, 273; برای نمونه احادیث اهل سنت نک: جصاص 2/55; ابن حجر, 2/155</ref>. | ||
=تناسخ در نقل مسیحیت= | == تناسخ در نقل مسیحیت == | ||
از لحاظ نقل در مسیحیت نیز تناسخ به سبب ناسازگاری آن با اصل معاد جسمانی, بهشت و دوزخ, و رستگاری ابدی به واسطه مرگ مسیح, مطرود است. جروم قدیس/ هیرونوموس (حـ 347ـ420م), از آبای کلیسا, تناسخ را به عنوان اعتقاد سری برخی فرقههای زمان خود مطرح کرده و آن را مغایر صریح عقاید کاتولیکی همچون رستگاری ابدی خوانده است. اگوستین قدیس (354ـ430) نیز در کتابی بر ضد مانویان تناسخ را مورد استهزاء قرار میدهد. در میان نخستین مدافعان مسیحیت تنها اوریگن تناسخ را پذیرفته است, اما باید توجه داشت که او میکوشید تا فلسفه نوافلاطونی را با مسیحیت پیوند بزند و از این رو اعتقاد او به تناسخ که تحت تأثیر سنت افلاطونی است نسبتی با اصول عقاید مسیحی ندارد<ref>نک: دایرةالمعارف کاتولیک, ذیل Metempsychosis, Christian Ages و Gilgul); راهنمای فلسفه دین, 556 ـ 568</ref>. درباره یهود هرچند تعالیم ایشان درباره حیات پس از مرگ مبهم تر است, به نحو کلی میتوان همین موضع را مشاهده کرد<ref>نک: دایرةالمعارف دین, ذیل Transmigration, Western Monothestic Religions; دایرةالمعارف یهود, ذیل Gilgul</ref>. | از لحاظ نقل در مسیحیت نیز تناسخ به سبب ناسازگاری آن با اصل معاد جسمانی, بهشت و دوزخ, و رستگاری ابدی به واسطه مرگ مسیح, مطرود است. جروم قدیس/ هیرونوموس (حـ 347ـ420م), از آبای کلیسا, تناسخ را به عنوان اعتقاد سری برخی فرقههای زمان خود مطرح کرده و آن را مغایر صریح عقاید کاتولیکی همچون رستگاری ابدی خوانده است. اگوستین قدیس (354ـ430) نیز در کتابی بر ضد مانویان تناسخ را مورد استهزاء قرار میدهد. در میان نخستین مدافعان مسیحیت تنها اوریگن تناسخ را پذیرفته است, اما باید توجه داشت که او میکوشید تا فلسفه نوافلاطونی را با مسیحیت پیوند بزند و از این رو اعتقاد او به تناسخ که تحت تأثیر سنت افلاطونی است نسبتی با اصول عقاید مسیحی ندارد<ref>نک: دایرةالمعارف کاتولیک, ذیل Metempsychosis, Christian Ages و Gilgul); راهنمای فلسفه دین, 556 ـ 568</ref>. درباره یهود هرچند تعالیم ایشان درباره حیات پس از مرگ مبهم تر است, به نحو کلی میتوان همین موضع را مشاهده کرد<ref>نک: دایرةالمعارف دین, ذیل Transmigration, Western Monothestic Religions; دایرةالمعارف یهود, ذیل Gilgul</ref>. | ||
=نظریه تناسخ روح الهی= | == نظریه تناسخ روح الهی == | ||
یکی دیگر از زمینههای اعتقاد به تناسخ, فرض وجود امری الاهی در جسم به ویژه جسم انسان است که کارکرد اجتماعی ـ سیاسی داشته است. | یکی دیگر از زمینههای اعتقاد به تناسخ, فرض وجود امری الاهی در جسم به ویژه جسم انسان است که کارکرد اجتماعی ـ سیاسی داشته است. | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
چنان که کیسانیه یا مختاریه, پیروان مختاربن ابوعبیده ثقفی (م. 68ق) روح الاهی در وجود پیامبر اکرم حلول کرده و از پیامبر(ص) به حضرت علی و حسنین(علیهمالسلام) منتقل شده و سپس به محمدبن حنفیه رسیده است. فرقههای مختلف منشعب از اینان, مثل حارثیه,حربیه, بیانیه و دیگر فرقههای غلاة, مثل خطابیه و جناحیه و مخمسه به تناسخ روح الاهی در امام خود معتقد بودند<ref>اشعری قمی, 26, 39, 59; ابوالحسن اشعری, 6; بغدادی, 1, 272 ـ 273; برای اطلاعات بیشتر نک: نوبختی و اشعری قمی, صفحات متعدد</ref>.البته, اعتقاد به تناسخ به معنای متداول آن نیز در غلاة دیده میشود<ref>برای نمونه نک: اشعری قمی, 44 ـ 45, 48 ـ 49, ابوالحسن اشعری, 46</ref>. فرقههای غالی غالباً داعیههای سیاسی داشتند. ظاهراً عقیده به تناسخ با شروع طغیانهای قومی بر ضد سلطه اعراب و شورشهای اعراب بر حکام اموی و عباسی رواج وسیعی یافت. پیروان ابومسلم خراسانی و المقنع و بابک خرّم دین, جملگی اهل تناسخ شمرده شدهاند<ref>نک: ابن کثیر, 10/81, 142, 154, 270; ابن خلدون, 3/185, 206</ref>. میتوان حدس زد که فرض وجود نوعی فره ایزدی در رهبر شورش برای تضمین دوام آن ضروری بوده است. این عنصر برتر با مرگ رهبر لزوماً به رهبر بعدی منتقل میشده است. روح الاهی که غلاة در امام خود میپنداشتند نمونهای از همین معناست. هم چنان که درباره بابک آوردهاند که مدعی بود روح جاویدان رهبر فرقه سیاسی ـ دینی خرم دینان, به او منتقل شده است (ابن ندیم, 407; مقدسی, 6/115). در نحلههای شعوبی متأخر نیز قوت اعتقاد به تناسخٍ ممکن است حاصل همین امر بوده باشد. در دورههای متأخر اسلامی, فرقههای جعلی و التقاطی معمولا تناسخی بودهاند, از جمله آذرکیوانیان, نقطویان, پسیخانیان و اهل حق<ref>نک: دبستان مذاهب, 1/275- 276; ذکاوتی, 62- 73; دایرة المعارف اسلام,1,ذیل Tanasukh</ref>. | چنان که کیسانیه یا مختاریه, پیروان مختاربن ابوعبیده ثقفی (م. 68ق) روح الاهی در وجود پیامبر اکرم حلول کرده و از پیامبر(ص) به حضرت علی و حسنین(علیهمالسلام) منتقل شده و سپس به محمدبن حنفیه رسیده است. فرقههای مختلف منشعب از اینان, مثل حارثیه,حربیه, بیانیه و دیگر فرقههای غلاة, مثل خطابیه و جناحیه و مخمسه به تناسخ روح الاهی در امام خود معتقد بودند<ref>اشعری قمی, 26, 39, 59; ابوالحسن اشعری, 6; بغدادی, 1, 272 ـ 273; برای اطلاعات بیشتر نک: نوبختی و اشعری قمی, صفحات متعدد</ref>.البته, اعتقاد به تناسخ به معنای متداول آن نیز در غلاة دیده میشود<ref>برای نمونه نک: اشعری قمی, 44 ـ 45, 48 ـ 49, ابوالحسن اشعری, 46</ref>. فرقههای غالی غالباً داعیههای سیاسی داشتند. ظاهراً عقیده به تناسخ با شروع طغیانهای قومی بر ضد سلطه اعراب و شورشهای اعراب بر حکام اموی و عباسی رواج وسیعی یافت. پیروان ابومسلم خراسانی و المقنع و بابک خرّم دین, جملگی اهل تناسخ شمرده شدهاند<ref>نک: ابن کثیر, 10/81, 142, 154, 270; ابن خلدون, 3/185, 206</ref>. میتوان حدس زد که فرض وجود نوعی فره ایزدی در رهبر شورش برای تضمین دوام آن ضروری بوده است. این عنصر برتر با مرگ رهبر لزوماً به رهبر بعدی منتقل میشده است. روح الاهی که غلاة در امام خود میپنداشتند نمونهای از همین معناست. هم چنان که درباره بابک آوردهاند که مدعی بود روح جاویدان رهبر فرقه سیاسی ـ دینی خرم دینان, به او منتقل شده است (ابن ندیم, 407; مقدسی, 6/115). در نحلههای شعوبی متأخر نیز قوت اعتقاد به تناسخٍ ممکن است حاصل همین امر بوده باشد. در دورههای متأخر اسلامی, فرقههای جعلی و التقاطی معمولا تناسخی بودهاند, از جمله آذرکیوانیان, نقطویان, پسیخانیان و اهل حق<ref>نک: دبستان مذاهب, 1/275- 276; ذکاوتی, 62- 73; دایرة المعارف اسلام,1,ذیل Tanasukh</ref>. | ||
=مسئله شرور و تناسخ= | == مسئله شرور و تناسخ == | ||
یکی دیگر از زمینههای عامی که به انحاء مختلف, هم در متون قدیم کلام و فلسفه و هم در مباحث جدید فلسفه دین, در ارتبایط با تناسخ وجود دارد, مسئله شرور و عدل الاهی است. در این جهان کودکان و حیوانات بیگناه رنج میبرند, انسانها در شرایط نابرابر زاده میشوند, مصائب فجیع برای انسانهای نیکوکار واقع میشود و انسانهای بدکار در آسایش و نعمت به سر میبرند. نظریه تناسخ در پی توجیه این شرور و رفع تعارض آن با عدل الاهی است. مطابق این نظریه هر کسی در زندگی ثمره کردار خود را میبیند, آسایش, ثروت و سلامت حاصل نیکوکاری فرد در زندگی گذشته است و تمامی مصائب و آلام حاصل کردارهای ناپسند اوست. | یکی دیگر از زمینههای عامی که به انحاء مختلف, هم در متون قدیم کلام و فلسفه و هم در مباحث جدید فلسفه دین, در ارتبایط با تناسخ وجود دارد, مسئله شرور و عدل الاهی است. در این جهان کودکان و حیوانات بیگناه رنج میبرند, انسانها در شرایط نابرابر زاده میشوند, مصائب فجیع برای انسانهای نیکوکار واقع میشود و انسانهای بدکار در آسایش و نعمت به سر میبرند. نظریه تناسخ در پی توجیه این شرور و رفع تعارض آن با عدل الاهی است. مطابق این نظریه هر کسی در زندگی ثمره کردار خود را میبیند, آسایش, ثروت و سلامت حاصل نیکوکاری فرد در زندگی گذشته است و تمامی مصائب و آلام حاصل کردارهای ناپسند اوست. | ||
== نقد نظریه شرور و تناسخ == | === نقد نظریه شرور و تناسخ === | ||
بر این نگرش دو دسته نقد وارد است. | بر این نگرش دو دسته نقد وارد است. | ||
=== نقد اول === | ==== نقد اول ==== | ||
* دسته اول به نحوه تبیین شرور در نظریه تناسخ مربوط میشود. | * دسته اول به نحوه تبیین شرور در نظریه تناسخ مربوط میشود. | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
هم چنین قول به اعواض میتواند وجود رنجها را توجیه کند, خدا در عوض هر رنجی به انسان پاداشی در این جهان یا جهان دیگر میدهد (نک: قاضی عبدالجبار, 13/405ـ430; شیخ طوسی, 7ـ 88). | هم چنین قول به اعواض میتواند وجود رنجها را توجیه کند, خدا در عوض هر رنجی به انسان پاداشی در این جهان یا جهان دیگر میدهد (نک: قاضی عبدالجبار, 13/405ـ430; شیخ طوسی, 7ـ 88). | ||
=== نقد دوم === | ==== نقد دوم ==== | ||
دسته دوم نقد, توفیق فرض تناسخ در توجیه شرور را به زیر سؤال میبرد. به رغم سخن ماکس وبر که تناسخ را منسجمترین نظریه عدل الاهی در سراسر تاریخ بشر خوانده است<ref>نک: دایرةالمعارف دین, ذیل Transmigration</ref>, مفهوم تناسخ با مشکلات بنیادینی در توجیه شرور رو به روست. تناسخ ـ در ظاهر ـ توضیح میدهد که چرا مثلاً فرد (الف) در خانوادهای فقیر و با شرایط جسمانی نامطلوب به دنیا آمده است, اما نمیتواند به طور کلی اصل وجود شر را توجیه کند. علاوه بر این, همان طور که نینیان اسمارت (دایرةالمعارف فلسفه, ذیل Reincarnation) بیان میکند, صرف این نکته که مفهوم تناسخ بتواند شرور را تبیین کند, هرچند امتیازی برای آن محسوب میشود نمیتواند دلیل پذیرفتن آن باشد, چرا که اصولاً نمیتوان فرضیه ای را تنها به صرف نتایج مثبت مترتب بر آن و بدون داشتن دلایل متقن در اثبات آن پذیرفت. | دسته دوم نقد, توفیق فرض تناسخ در توجیه شرور را به زیر سؤال میبرد. به رغم سخن ماکس وبر که تناسخ را منسجمترین نظریه عدل الاهی در سراسر تاریخ بشر خوانده است<ref>نک: دایرةالمعارف دین, ذیل Transmigration</ref>, مفهوم تناسخ با مشکلات بنیادینی در توجیه شرور رو به روست. تناسخ ـ در ظاهر ـ توضیح میدهد که چرا مثلاً فرد (الف) در خانوادهای فقیر و با شرایط جسمانی نامطلوب به دنیا آمده است, اما نمیتواند به طور کلی اصل وجود شر را توجیه کند. علاوه بر این, همان طور که نینیان اسمارت (دایرةالمعارف فلسفه, ذیل Reincarnation) بیان میکند, صرف این نکته که مفهوم تناسخ بتواند شرور را تبیین کند, هرچند امتیازی برای آن محسوب میشود نمیتواند دلیل پذیرفتن آن باشد, چرا که اصولاً نمیتوان فرضیه ای را تنها به صرف نتایج مثبت مترتب بر آن و بدون داشتن دلایل متقن در اثبات آن پذیرفت. | ||
=== وجود دور در تناسخ بر مبنای شرور === | ==== وجود دور در تناسخ بر مبنای شرور ==== | ||
از سوی دیگر, هم چنان که جان هیک, فیلسوف معاصر, اشاره کرده است (335ـ336) مفهوم تناسخ نابرابریهای انسانها در هنگام تولد را توضیح نمیدهد بلکه آن را تا ابد به تأخیر میاندازد, زیرا شرایط کنونی را براساس یک زندگی سابق توجیه میکند و شرایط آن زندگی سابق را نیز براساس زندگی قبل تر و همین طور تا بی نهایت. این امر شاید در جهت تأیید قِدَم نفس به کار بیاید, اما درباره مسئله شر به نتیجه ای نمی انجامد. صورت این استدلال به استدلالی که متکلمان اسلامی در ردّ تناسخ آوردهاند شبیه است. متکلمان مسلمان نیز به مبدأ فرایند تناسخ توجه کردهاند و برای آن علتی خواسته اند. تناسخیان ـ از جمله دو فرقه نصیریه و دروزیه که امروزه نیز حضور دارند<ref>نک: ابوعزالدین, 146ـ147; الهفت الشریف, 49ـ51</ref> عموماً عصیان و گناه در زندگی پیشین را سبب تناسخ معرفی میکردند. متکلمان در مقابل چنین استدلال میکردند که اگر هر رنجی حفظ کیفر گناه باشد, آن امری که سبب گناه شده است, یعنی نخستین تکلیفی که گناه کاران با تن زدن از آن دچار معصیت شدهاند, توجیه ناپذیر خواهد بود, زیرا تکلیف در هر حال همراه با رنج و مشقت است و این مسئله به دور منتهی خواهد شد<ref>قاضی عبدالجبار, 13/419; همو, 2/488; جوینی, 280ـ281; شهرستانی, 2/395</ref>. | از سوی دیگر, هم چنان که جان هیک, فیلسوف معاصر, اشاره کرده است (335ـ336) مفهوم تناسخ نابرابریهای انسانها در هنگام تولد را توضیح نمیدهد بلکه آن را تا ابد به تأخیر میاندازد, زیرا شرایط کنونی را براساس یک زندگی سابق توجیه میکند و شرایط آن زندگی سابق را نیز براساس زندگی قبل تر و همین طور تا بی نهایت. این امر شاید در جهت تأیید قِدَم نفس به کار بیاید, اما درباره مسئله شر به نتیجه ای نمی انجامد. صورت این استدلال به استدلالی که متکلمان اسلامی در ردّ تناسخ آوردهاند شبیه است. متکلمان مسلمان نیز به مبدأ فرایند تناسخ توجه کردهاند و برای آن علتی خواسته اند. تناسخیان ـ از جمله دو فرقه نصیریه و دروزیه که امروزه نیز حضور دارند<ref>نک: ابوعزالدین, 146ـ147; الهفت الشریف, 49ـ51</ref> عموماً عصیان و گناه در زندگی پیشین را سبب تناسخ معرفی میکردند. متکلمان در مقابل چنین استدلال میکردند که اگر هر رنجی حفظ کیفر گناه باشد, آن امری که سبب گناه شده است, یعنی نخستین تکلیفی که گناه کاران با تن زدن از آن دچار معصیت شدهاند, توجیه ناپذیر خواهد بود, زیرا تکلیف در هر حال همراه با رنج و مشقت است و این مسئله به دور منتهی خواهد شد<ref>قاضی عبدالجبار, 13/419; همو, 2/488; جوینی, 280ـ281; شهرستانی, 2/395</ref>. | ||
=قدمت روح منافی با تناسخ= | == قدمت روح منافی با تناسخ == | ||
قدیم بودن روح, یا به تعبیر فلسفی نفس, به نظر بسیاری از متکلمان و بعضی فیلسوفان اسلامی مقدمه نظریه تناسخ است. از همین رو, یکی از استدلالهای آنان در برابر این نظریه, نفی قِدَم و اثبات یا مفروض گرفتن حدوث نفس بوده است. یکی از استدلالهای مهم ابن سینا از همین نوع است. به زعم او وقتی بدن کاملاً آماده شده باشد نفس بالضروره حادث میشود. این امر هرگز بر سبیل بخت و اتفاق نیست; یعنی همواره به محض حدوث مزاج, استعداد دریافت نفس در بدن پدید میآید. حال اگر تناسخ را بپذیریم, لازم میآید که یک بدن دارای دو نفس باشد; یکی نفسی که به سبب استعداد بدن و به محض حدوث مزاج از جانب عقل فعال به آن افاضه شده است, دیگری نفسی که از راه تناسخ وارد آن شده است. چنین وضعی مردود است زیرا هر موجود زنده ای نفس خود را واحد احساس میکند. هم چنین نمیتوان فرض کرد که نفس دومی در کار باشد که موجود زنده نسبت به آن آگاهی نداشته باشد و خود آن نفس هم به خود آگاه نباشد و اشتغالی به بدن نداشته باشد, زیرا پیوند نفس و بدن فقط به صورت علاقه اشتغالی ممکن است; یعنی نوع پیوند و علاقه نفس با بدن به نحوی است که نفس در بدن تصرف و آن را تدبیر میکند و بدن از نفس اثر میپذیرد, بنابراین موجود زنده همواره به نفس مدبّر و متصرف خودآگاه است<ref>ابن سینا, 3/386ـ387; 4/108ـ109; 2/,3/356; 1/318ـ320</ref>. | قدیم بودن روح, یا به تعبیر فلسفی نفس, به نظر بسیاری از متکلمان و بعضی فیلسوفان اسلامی مقدمه نظریه تناسخ است. از همین رو, یکی از استدلالهای آنان در برابر این نظریه, نفی قِدَم و اثبات یا مفروض گرفتن حدوث نفس بوده است. یکی از استدلالهای مهم ابن سینا از همین نوع است. به زعم او وقتی بدن کاملاً آماده شده باشد نفس بالضروره حادث میشود. این امر هرگز بر سبیل بخت و اتفاق نیست; یعنی همواره به محض حدوث مزاج, استعداد دریافت نفس در بدن پدید میآید. حال اگر تناسخ را بپذیریم, لازم میآید که یک بدن دارای دو نفس باشد; یکی نفسی که به سبب استعداد بدن و به محض حدوث مزاج از جانب عقل فعال به آن افاضه شده است, دیگری نفسی که از راه تناسخ وارد آن شده است. چنین وضعی مردود است زیرا هر موجود زنده ای نفس خود را واحد احساس میکند. هم چنین نمیتوان فرض کرد که نفس دومی در کار باشد که موجود زنده نسبت به آن آگاهی نداشته باشد و خود آن نفس هم به خود آگاه نباشد و اشتغالی به بدن نداشته باشد, زیرا پیوند نفس و بدن فقط به صورت علاقه اشتغالی ممکن است; یعنی نوع پیوند و علاقه نفس با بدن به نحوی است که نفس در بدن تصرف و آن را تدبیر میکند و بدن از نفس اثر میپذیرد, بنابراین موجود زنده همواره به نفس مدبّر و متصرف خودآگاه است<ref>ابن سینا, 3/386ـ387; 4/108ـ109; 2/,3/356; 1/318ـ320</ref>. | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
با این حال ضعف استدلال ابن سینا را بسیاری از متکلمان و فیلسوفان دریافتهاند. فخر رازی آن را دور صریح میخواند, چرا که حدوث نفس را براساس لزوم تناسخ و بطلان تناسخ را با مسلّم گرفتن حدوث نفس تبیین میکند. ابن سینا برای اثبات این که تناسخ محال است, استدلال میکند که نفس حادث است نه قدیم, در حالی که تناسخ ـ البته به زعم ابن سینا ـ مستلزم قِدَم نفس است; اما از طرف دیگر خود وی برای اثبات حدوث نفس استدلال میکند که اگر نفس قدیم باشد تناسخ لازم میآید<ref>نک: فخر رازی, 2,7/202ـ 208; نیز ایجی, 261; کاتبی قزوینی, 376</ref>. | با این حال ضعف استدلال ابن سینا را بسیاری از متکلمان و فیلسوفان دریافتهاند. فخر رازی آن را دور صریح میخواند, چرا که حدوث نفس را براساس لزوم تناسخ و بطلان تناسخ را با مسلّم گرفتن حدوث نفس تبیین میکند. ابن سینا برای اثبات این که تناسخ محال است, استدلال میکند که نفس حادث است نه قدیم, در حالی که تناسخ ـ البته به زعم ابن سینا ـ مستلزم قِدَم نفس است; اما از طرف دیگر خود وی برای اثبات حدوث نفس استدلال میکند که اگر نفس قدیم باشد تناسخ لازم میآید<ref>نک: فخر رازی, 2,7/202ـ 208; نیز ایجی, 261; کاتبی قزوینی, 376</ref>. | ||
=نظر ملاصدرا در تناسخ= | == نظر ملاصدرا در تناسخ == | ||
نقد ملاصدرا از تناسخ نمونه دیگری از نقد براساس مبانی خاص فلسفی است. ملاصدرا, بر مبنای نظریه حرکت جوهری, نحوه ایجاد و بقای نفس را به گونهای تعریف میکند که تناسخ مطلقاً ناممکن میشود. طبق این نظریه نفس و بدن در ابتدای حدوث خود اموری بالقوه و دارای حرکت جوهری ذاتی هستند. میان نفس و بدن یک ترکیب اتحادی طبیعی وجود دارد که موجب میشود هر دو با هم از قوه به فعل برسند. نفوس, جملگی در مدت حیات جسمانی خود از قوه به فعل میرسند و بر حسب اعمال نیک یا بد خود نوعی تحصل و فعلیت مییابند, چه این تحصل و فعلیت در سعادت باشد چه در شقاوت. بنابراین, وقتی نفس بالفعل شد محال است که بار دیگر در حد قوه محض شود, هم چنان که محال است حیوان پس از بلوغ به مرحله نطفه باز گردد. حرکت جوهری به قسر یا به طبع, به اراده و یا به اتفاق, بازگشت پذیر نیست. حال اگر نفس تناسخ یافته ای به بدنی تعلق بگیرد, چه آن بدن در حالت جنینی باشد چه غیر آن, لازم میآید که نفس بالفعل و بدن بالقوه باشد که این امر محال است<ref>ملاصدرا, 1,9/2ـ3</ref>. به نظر ملاصدرا این برهان عامی است که همه اقسام تناسخ را از جهت نزول یا صعود باطل میکند<ref>برای تقریر همین استدلال با بیان فلسفه مشاء, نک: همان, 9/3</ref>. | نقد ملاصدرا از تناسخ نمونه دیگری از نقد براساس مبانی خاص فلسفی است. ملاصدرا, بر مبنای نظریه حرکت جوهری, نحوه ایجاد و بقای نفس را به گونهای تعریف میکند که تناسخ مطلقاً ناممکن میشود. طبق این نظریه نفس و بدن در ابتدای حدوث خود اموری بالقوه و دارای حرکت جوهری ذاتی هستند. میان نفس و بدن یک ترکیب اتحادی طبیعی وجود دارد که موجب میشود هر دو با هم از قوه به فعل برسند. نفوس, جملگی در مدت حیات جسمانی خود از قوه به فعل میرسند و بر حسب اعمال نیک یا بد خود نوعی تحصل و فعلیت مییابند, چه این تحصل و فعلیت در سعادت باشد چه در شقاوت. بنابراین, وقتی نفس بالفعل شد محال است که بار دیگر در حد قوه محض شود, هم چنان که محال است حیوان پس از بلوغ به مرحله نطفه باز گردد. حرکت جوهری به قسر یا به طبع, به اراده و یا به اتفاق, بازگشت پذیر نیست. حال اگر نفس تناسخ یافته ای به بدنی تعلق بگیرد, چه آن بدن در حالت جنینی باشد چه غیر آن, لازم میآید که نفس بالفعل و بدن بالقوه باشد که این امر محال است<ref>ملاصدرا, 1,9/2ـ3</ref>. به نظر ملاصدرا این برهان عامی است که همه اقسام تناسخ را از جهت نزول یا صعود باطل میکند<ref>برای تقریر همین استدلال با بیان فلسفه مشاء, نک: همان, 9/3</ref>. | ||
=ادله اثبات تناسخ= | == ادله اثبات تناسخ == | ||
در اقامه برهان به نفع تناسخ نیز استفاده از مبانی اثبات نشده مشهود است. نمونه این مطلب را هم در آیین هندو و هم در آیین بودا مییابیم. به اعتقاد هندوان نفوس ازلی و ابدی اند, اما بنا به طبیعت خود همواره ملازم بدن اند. بنابراین, باید فرایند تناسخ در کار باشد تا هم جاودانگی نفس حفظ شود و هم نفس از بدن جدایی نگیرد. | در اقامه برهان به نفع تناسخ نیز استفاده از مبانی اثبات نشده مشهود است. نمونه این مطلب را هم در آیین هندو و هم در آیین بودا مییابیم. به اعتقاد هندوان نفوس ازلی و ابدی اند, اما بنا به طبیعت خود همواره ملازم بدن اند. بنابراین, باید فرایند تناسخ در کار باشد تا هم جاودانگی نفس حفظ شود و هم نفس از بدن جدایی نگیرد. | ||
== استلال بودایی == | === استلال بودایی === | ||
استدلال بودایی به این ترتیب است: همه احوال, معلَّلْ به عللی مقدم بر خود هستند; برخی احوال نفسانی وجود دارد که علت آنها احوال جسمی نیست; بنابراین اولین حالت فاقد علت جسمانی میبایست علتی غیر جسمانی داشته باشد; این علت نمیتواند خدا باشد ـ زیرا در نظام بودایی خدا وجود ندارد ـ بنابراین, باید یک حالت آگاهی تجربی پیش از تولد وجود داشته باشد و تولدهای پیشین باید نامتناهی باشند. | استدلال بودایی به این ترتیب است: همه احوال, معلَّلْ به عللی مقدم بر خود هستند; برخی احوال نفسانی وجود دارد که علت آنها احوال جسمی نیست; بنابراین اولین حالت فاقد علت جسمانی میبایست علتی غیر جسمانی داشته باشد; این علت نمیتواند خدا باشد ـ زیرا در نظام بودایی خدا وجود ندارد ـ بنابراین, باید یک حالت آگاهی تجربی پیش از تولد وجود داشته باشد و تولدهای پیشین باید نامتناهی باشند. | ||
این استدلال پیش فرضهایی دارد, همانند این پیش فرض این که هر حالتی باید معلل به علتی مقدم بر آن باشد, در حالی که میتوان در مقابل گفت که حالات ذهنی فاقد علت جسمی به راستی لایعلل اند<ref>نک: دایرةالمعارف فلسفه, ذیل Reincarnation</ref>. | این استدلال پیش فرضهایی دارد, همانند این پیش فرض این که هر حالتی باید معلل به علتی مقدم بر آن باشد, در حالی که میتوان در مقابل گفت که حالات ذهنی فاقد علت جسمی به راستی لایعلل اند<ref>نک: دایرةالمعارف فلسفه, ذیل Reincarnation</ref>. | ||
== استدلال غرب == | === استدلال غرب === | ||
استدلالهای دیگری در اثبات تناسخ, به ویژه از منظر مدرن و جدا از زمینههای اصلی پیدایش این نظریه, در غرب مطرح شده است. نخست این که این نظریه امکان تحقق کامل استعدادها و شکوفایی کامل فرد را فراهم میکند. اگر انسان بارها فرصت داشته باشد تا به دنیا بیاید, میتواند ظرفیتهای مختلف خود را به کمال برساند. این فرض با این اشکال اساسی روبه روست که صرف وجود چنین فایدهای, قوت استدلالی نظریه را تأمین نمیکند. علاوه بر این, با یک نقد بنیادین که به مسئله هویت فردی مربوط میشود روبه روست (این نقد را پس از شرح دلایل له مطرح خواهیم کرد). | استدلالهای دیگری در اثبات تناسخ, به ویژه از منظر مدرن و جدا از زمینههای اصلی پیدایش این نظریه, در غرب مطرح شده است. نخست این که این نظریه امکان تحقق کامل استعدادها و شکوفایی کامل فرد را فراهم میکند. اگر انسان بارها فرصت داشته باشد تا به دنیا بیاید, میتواند ظرفیتهای مختلف خود را به کمال برساند. این فرض با این اشکال اساسی روبه روست که صرف وجود چنین فایدهای, قوت استدلالی نظریه را تأمین نمیکند. علاوه بر این, با یک نقد بنیادین که به مسئله هویت فردی مربوط میشود روبه روست (این نقد را پس از شرح دلایل له مطرح خواهیم کرد). | ||
== برخی ادله دیگر اثبات تناسخ == | === برخی ادله دیگر اثبات تناسخ === | ||
چند دلیل دیگر که میتوان همانند نینیان اسمارت (دایرةالمعارف فلسفه, ذیل Reincarnation) آنها را دلایل تجربی در اثبات تناسخ نامید, به این ترتیب اند: | چند دلیل دیگر که میتوان همانند نینیان اسمارت (دایرةالمعارف فلسفه, ذیل Reincarnation) آنها را دلایل تجربی در اثبات تناسخ نامید, به این ترتیب اند: | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
د) صحنههای تکراری نما, تجربه ای که در روانشناسی dژj`avu خوانده میشود, به ادعای معتقدان به تناسخ یادآور زندگیهای پیشین انسان است. این که بعضی مکانها یا مناظر برای کسی آشنا به نظر برسد بی آن که پیش از این آنها را دیده باشد, حاکی از آن است که او در یک زندگی سابقه در آن مکانها بوده و تجربه ای از آن مناظر داشته است. | د) صحنههای تکراری نما, تجربه ای که در روانشناسی dژj`avu خوانده میشود, به ادعای معتقدان به تناسخ یادآور زندگیهای پیشین انسان است. این که بعضی مکانها یا مناظر برای کسی آشنا به نظر برسد بی آن که پیش از این آنها را دیده باشد, حاکی از آن است که او در یک زندگی سابقه در آن مکانها بوده و تجربه ای از آن مناظر داشته است. | ||
== نقض ادله اثبات تناسخ == | === نقض ادله اثبات تناسخ === | ||
اما در برابر هر یک از این دلایل, دلایل نقضی وجود دارد: | اما در برابر هر یک از این دلایل, دلایل نقضی وجود دارد: | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
نقد دیگری که میتوان مطرح کرد این است که اصولاً چه دلیلی برای هولناک تلقی کردن مرگ وجود دارد تا براساس آن از فراموشی بر اثر مواجهه با مرگ سخن بگوییم (دایرةالمعارف فلسفه, همان جا). اما در برابر نقد نخست ـ یعنی این مسئله که چرا بیشتر مردم چیزی از این زندگی گذشته به یاد ندارند ـ میتوان پاسخ فخر رازی (1/333) را آورد که میگوید این فرض ممکن است که یادآوری احوال هر بدنی متوقف بر تعلق به همان بدن باشد. اشکال فخر رازی وارد به نظر میرسد, اما مسئله مهم تری را پیش میآورد که همان اشکال بنیادین مذکور درباره هویت فردی است. اگر روح در بدن الف فقط بدن الف را میشناسد و فقط خاطرات این بدن را ضبط کرده است, چه ملاکی برای اثبات حضور روح در بدنهای ب,ج,د و… داریم؟ | نقد دیگری که میتوان مطرح کرد این است که اصولاً چه دلیلی برای هولناک تلقی کردن مرگ وجود دارد تا براساس آن از فراموشی بر اثر مواجهه با مرگ سخن بگوییم (دایرةالمعارف فلسفه, همان جا). اما در برابر نقد نخست ـ یعنی این مسئله که چرا بیشتر مردم چیزی از این زندگی گذشته به یاد ندارند ـ میتوان پاسخ فخر رازی (1/333) را آورد که میگوید این فرض ممکن است که یادآوری احوال هر بدنی متوقف بر تعلق به همان بدن باشد. اشکال فخر رازی وارد به نظر میرسد, اما مسئله مهم تری را پیش میآورد که همان اشکال بنیادین مذکور درباره هویت فردی است. اگر روح در بدن الف فقط بدن الف را میشناسد و فقط خاطرات این بدن را ضبط کرده است, چه ملاکی برای اثبات حضور روح در بدنهای ب,ج,د و… داریم؟ | ||
=== هیک و هوینت واحد در زندگی === | ==== هیک و هوینت واحد در زندگی ==== | ||
طبق تحلیل جان هیک برای این که بتوانیم از یک هویت واحد در جریان زندگی سخن بگوییم, سه ملاک در دست داریم: | طبق تحلیل جان هیک برای این که بتوانیم از یک هویت واحد در جریان زندگی سخن بگوییم, سه ملاک در دست داریم: | ||
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۶: | ||
بنابراین, اگر ب تناسخ الف باشد, باید همان ویژگیهای شخصی الف ـ برای مثال, مغرور و تند مزاج بودن ـ را داشته باشد. اما وجود شباهت در خُلقیات نمیتواند معیاری قطعی برای پذیرفتن تناسخ به دست دهد, چرا که شباهتهای شخصیتی میان همه انسانها وجود دارد. ادعای این همانی براساس صرف این شباهت ها مستلزم آن است که همه افرادی را که در زمانهای مختلف زندگی میکنند و الگوهای شخصیتی مشابهی دارند, یک شخص واحد تلقی کنیم. به این ترتیب, با فقدان ملاک عینی برای ارتباط دادن بدنهای روح واحد, فرض تناسخ از هرگونه پشتوانه تجربی محروم میماند<ref>هیک, 320ـ326; و نیز پترسون و دیگران, 355</ref>. | بنابراین, اگر ب تناسخ الف باشد, باید همان ویژگیهای شخصی الف ـ برای مثال, مغرور و تند مزاج بودن ـ را داشته باشد. اما وجود شباهت در خُلقیات نمیتواند معیاری قطعی برای پذیرفتن تناسخ به دست دهد, چرا که شباهتهای شخصیتی میان همه انسانها وجود دارد. ادعای این همانی براساس صرف این شباهت ها مستلزم آن است که همه افرادی را که در زمانهای مختلف زندگی میکنند و الگوهای شخصیتی مشابهی دارند, یک شخص واحد تلقی کنیم. به این ترتیب, با فقدان ملاک عینی برای ارتباط دادن بدنهای روح واحد, فرض تناسخ از هرگونه پشتوانه تجربی محروم میماند<ref>هیک, 320ـ326; و نیز پترسون و دیگران, 355</ref>. | ||
=تناسخ در منابع اسلامی= | == تناسخ در منابع اسلامی == | ||
در منابع اسلامی نیز دلایلی تجربی له و علیه تناسخ مطرح شده است. برای مثال: | در منابع اسلامی نیز دلایلی تجربی له و علیه تناسخ مطرح شده است. برای مثال: | ||
خط ۱۳۷: | خط ۱۳۷: | ||
ملاصدرا چند دلیل تجربی دیگر در تأیید تناسخ را ثبت کرده و پاسخ گفته است. یک دلیل که در دفاع از تناسخ صعودی آوردهاند آن است که حیوانات مانند انسانها در عین تغییر اجزای جسمانی در طول زندگی یکسان باقی میمانند, پس باید نفس مجرّدی داشته باشند که حافظ حقیقت و هویتشان باشد; هم چنین حیوانات حرکات و اعمالی دارند که داشتن نفس مجرّد را برای آنها مسلّم میکند, مثل کندوسازی زنبور یا تقلید میمون و طوطی یا وفاداری سگ به صاحب خود. بنابراین, روا نیست که چنین نفوس مجرّدی پس از مرگ حیوان بدون ارتقا به مرتبه انسانی رها شوند. ملاصدرا به این اشکال این گونه پاسخ میدهد که صدور این اعمال از حیوانات به معنای داشتن نفس مجرد نیست, بلکه آنها فرشته ای دارند که آنها را به این اعمال هدایت میکند. به علاوه, برخی حیوانات که به اوایل مرتبه انسانی نزدیک اند, در آخرت محشور خواهند شد <ref>ملاصدرا, 2, 237; همو, 3, 443ـ444; همو, 1,9/23ـ 25</ref>. | ملاصدرا چند دلیل تجربی دیگر در تأیید تناسخ را ثبت کرده و پاسخ گفته است. یک دلیل که در دفاع از تناسخ صعودی آوردهاند آن است که حیوانات مانند انسانها در عین تغییر اجزای جسمانی در طول زندگی یکسان باقی میمانند, پس باید نفس مجرّدی داشته باشند که حافظ حقیقت و هویتشان باشد; هم چنین حیوانات حرکات و اعمالی دارند که داشتن نفس مجرّد را برای آنها مسلّم میکند, مثل کندوسازی زنبور یا تقلید میمون و طوطی یا وفاداری سگ به صاحب خود. بنابراین, روا نیست که چنین نفوس مجرّدی پس از مرگ حیوان بدون ارتقا به مرتبه انسانی رها شوند. ملاصدرا به این اشکال این گونه پاسخ میدهد که صدور این اعمال از حیوانات به معنای داشتن نفس مجرد نیست, بلکه آنها فرشته ای دارند که آنها را به این اعمال هدایت میکند. به علاوه, برخی حیوانات که به اوایل مرتبه انسانی نزدیک اند, در آخرت محشور خواهند شد <ref>ملاصدرا, 2, 237; همو, 3, 443ـ444; همو, 1,9/23ـ 25</ref>. | ||
=کتاب نامه= | == کتاب نامه == | ||
ابن حجر عسقلانی, فتح الباری (شرح صحیح البخاری), بیروت, دارالمعرفه, بی تا. | ابن حجر عسقلانی, فتح الباری (شرح صحیح البخاری), بیروت, دارالمعرفه, بی تا. | ||
خط ۲۴۵: | خط ۲۴۵: | ||
Gershom Sclolem, Major Trends in Jewish Mysticjsm, New York: Schoken Books, 1954. | Gershom Sclolem, Major Trends in Jewish Mysticjsm, New York: Schoken Books, 1954. | ||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
== منابع == | == منابع == | ||
[http://ensani.ir/fa/article/68905/%D8%AA%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%AE پرتال جامع علوم اسلامی] | [http://ensani.ir/fa/article/68905/%D8%AA%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%AE پرتال جامع علوم اسلامی] | ||
[[رده:اصطلاحات | |||
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات]] |