۸۷٬۶۳۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
== خاستگاه اعتقاد به تناسخ == | == خاستگاه اعتقاد به تناسخ == | ||
یونانیان خاستگاه اعتقاد به تناسخ را مصر میدانستند, البته درباره صحت این انتساب تردید وجود دارد<ref>برای اطلاعات بیشتر, نک: دایرةالمعارف دین, ذیل مدخلِ Transmigration و Reincarnation; دایرةالمعارف دین و اخلاق, ذیل Transmigration, Greek and Roman</ref>. | یونانیان خاستگاه اعتقاد به تناسخ را مصر میدانستند, البته درباره صحت این انتساب تردید وجود دارد<ref>برای اطلاعات بیشتر, نک: دایرةالمعارف دین, ذیل مدخلِ Transmigration و Reincarnation; دایرةالمعارف دین و اخلاق, ذیل Transmigration, Greek and Roman</ref>. | ||
افلاطون ـ احتمالاً به پیروی از سنت فیثاغورثی ـ | افلاطون ـ احتمالاً به پیروی از سنت فیثاغورثی ـ اورفهای ـ فرض تناسخ را در چند رساله از جمله فایدون, فدروس, جمهور و تیمائوس مطرح کرد. همین سنّت از افلاطون به نوافلاطونیان و گنوسیان (Gnostics) منتقل شد. در مسیحیت فرقههای مختلف گنوستیک مانند کاتارها (Cathars) از جمله فرقه آلبیگائیان (Albigenses) و مانویان, آن را ادامه دادند. در جهان اسلام, رواج فلسفه یونان و نیز تأثیر و حضور مانویت از اسباب تداوم آن نزد فیلسوفانی چون محمد بن زکریای رازی و احتمالاً الاهی دانانی چون ابن ابی العوجاء شد<ref>برای تفصیل قول رازی درباره تناسخ نک: محمدابن زکریای رازی, 284ـ286; 96ـ97; ابوحاتم رازی, 12, 62</ref>. همین جریان نزد یهودیان از طریق مانویت و فلسفه نوافلاطونی بر اهل قباله اثر نهاد<ref>نک: دایرةالمعارف دین, همان جا دایرةالمعارف دین و اخلاق, ذیل Transmigration, دایرةالمعارف یهود, ذیل Gilgul; شولم, 242ـ243, 250, 280ـ284</ref>. | ||
== تبیین مفهوم تناسخ == | == تبیین مفهوم تناسخ == | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
== نظریه اصالت روح == | == نظریه اصالت روح == | ||
یکی از عامترین و عمدهترین زمینههای اعتقاد به تناسخ, تصور اصالت روح و نفی دخالت جسم در هویت انسان است. در آیینهای هندی, در تفکر | یکی از عامترین و عمدهترین زمینههای اعتقاد به تناسخ, تصور اصالت روح و نفی دخالت جسم در هویت انسان است. در آیینهای هندی, در تفکر اورفهای فیثاغورثی و از آن جا نزد افلاطون و نوافلاطونیان و در بسیاری فرقههای گنوستیک چنین تصوری مشاهده میشود. مطابق این تصور, انسان همان روح یا نفس مجردی است که در جسم مادی اسیر است و وقتی حیات حقیقی مییابد که از قید تن رها گردد. بر این اساس, کسی که پاکی و تجرد لازم برای چنان حیاتی را در طول زندگی دنیوی خود کسب نکند به ناچار از جهان معنوی باز نمیماند و به جسم باز میگردد تا زمانی که به تمامی تزکیه شود. در مقابل, ادیان ابراهیمی بر مبنای نگرش خود به وجود انسان که مشعر بر اهمیت توأمان جسم و روح در هویت انسان است, از رستاخیز یا معاد جسمانی دفاع کرده و تناسخ را رد کردهاند. لفظ و مفهوم تناسخ در قرآن نیامده است و اصطلاح مسخ از اقسام تناسخ, با مفهوم قرآنی مسخ متفاوت است. | ||
== رابطه تناسخ با مسخ == | == رابطه تناسخ با مسخ == | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
نمونه نقد دیگری که به همین ترتیب ناشی از نگاه خاص به شرور است, تلقی متکلمان اشعری در جهان اسلام است. | نمونه نقد دیگری که به همین ترتیب ناشی از نگاه خاص به شرور است, تلقی متکلمان اشعری در جهان اسلام است. | ||
مطابق موضع اشاعره تعیین عقلانی حسن و قبح امور پذیرفته نیست, از این روحتی نمیتوان رنج بردن اطفال بیگناه را بد شمرد تا اصلاً نیازی به توجیه آن باشد<ref>نک: بغدادی, 241; جوینی, 286</ref>; البته اشاعره | مطابق موضع اشاعره تعیین عقلانی حسن و قبح امور پذیرفته نیست, از این روحتی نمیتوان رنج بردن اطفال بیگناه را بد شمرد تا اصلاً نیازی به توجیه آن باشد<ref>نک: بغدادی, 241; جوینی, 286</ref>; البته اشاعره ادلهای هم در برابر تناسخ آوردهاند, برای مثال عضدالدین ایجی لزوم یادآوری زندگی گذشته را مطرح کرده است.<ref>نک: ایجی, 261; نیز بغدادی, همان, 235; شهرستانی, 395</ref>. ضعف این تلقی که ناشی از طرد استدلال است نیاز به توضیح ندارد. اما دیگر متکلمان مسلمان دراینباره دلایلی اقامه کردهاند که مهمترین آنها توجیه معتزله در مسئله آلام و مصائب است. به نظر معتزله و نیز متکلمان شیعی چون; شیخ طوسی و علامه حلی, خدا ممکن است برای امتحان انسان یا برای دفع ضرر یا جلب منفعتی مترتب بر یک مصیبت, او را به آن مصیبت گرفتار کند. هر سه مورد نشان میدهد که شرط توجیه رنجهای انسان یا هر موجود بیگناه دیگری منحصراً استحقاق خود او نیست و به این ترتیب نیازی به نظریه تناسخ پدید نمیآید. | ||
هم چنین قول به اعواض میتواند وجود رنجها را توجیه کند, خدا در عوض هر رنجی به انسان پاداشی در این جهان یا جهان دیگر میدهد (نک: قاضی عبدالجبار, 13/405ـ430; شیخ طوسی, 7ـ 88). | هم چنین قول به اعواض میتواند وجود رنجها را توجیه کند, خدا در عوض هر رنجی به انسان پاداشی در این جهان یا جهان دیگر میدهد (نک: قاضی عبدالجبار, 13/405ـ430; شیخ طوسی, 7ـ 88). | ||
==== نقد دوم ==== | ==== نقد دوم ==== | ||
دسته دوم نقد, توفیق فرض تناسخ در توجیه شرور را به زیر سؤال میبرد. به رغم سخن ماکس وبر که تناسخ را منسجمترین نظریه عدل الاهی در سراسر تاریخ بشر خوانده است<ref>نک: دایرةالمعارف دین, ذیل Transmigration</ref>, مفهوم تناسخ با مشکلات بنیادینی در توجیه شرور رو به روست. تناسخ ـ در ظاهر ـ توضیح میدهد که چرا مثلاً فرد (الف) در خانوادهای فقیر و با شرایط جسمانی نامطلوب به دنیا آمده است, اما نمیتواند به طور کلی اصل وجود شر را توجیه کند. علاوه بر این, همان طور که نینیان اسمارت (دایرةالمعارف فلسفه, ذیل Reincarnation) بیان میکند, صرف این نکته که مفهوم تناسخ بتواند شرور را تبیین کند, هرچند امتیازی برای آن محسوب میشود نمیتواند دلیل پذیرفتن آن باشد, چرا که اصولاً نمیتوان | دسته دوم نقد, توفیق فرض تناسخ در توجیه شرور را به زیر سؤال میبرد. به رغم سخن ماکس وبر که تناسخ را منسجمترین نظریه عدل الاهی در سراسر تاریخ بشر خوانده است<ref>نک: دایرةالمعارف دین, ذیل Transmigration</ref>, مفهوم تناسخ با مشکلات بنیادینی در توجیه شرور رو به روست. تناسخ ـ در ظاهر ـ توضیح میدهد که چرا مثلاً فرد (الف) در خانوادهای فقیر و با شرایط جسمانی نامطلوب به دنیا آمده است, اما نمیتواند به طور کلی اصل وجود شر را توجیه کند. علاوه بر این, همان طور که نینیان اسمارت (دایرةالمعارف فلسفه, ذیل Reincarnation) بیان میکند, صرف این نکته که مفهوم تناسخ بتواند شرور را تبیین کند, هرچند امتیازی برای آن محسوب میشود نمیتواند دلیل پذیرفتن آن باشد, چرا که اصولاً نمیتوان فرضیهای را تنها به صرف نتایج مثبت مترتب بر آن و بدون داشتن دلایل متقن در اثبات آن پذیرفت. | ||
==== وجود دور در تناسخ بر مبنای شرور ==== | ==== وجود دور در تناسخ بر مبنای شرور ==== | ||
از سوی دیگر, هم چنان که جان هیک, فیلسوف معاصر, اشاره کرده است (335ـ336) مفهوم تناسخ نابرابریهای انسانها در هنگام تولد را توضیح نمیدهد بلکه آن را تا ابد به تأخیر میاندازد, زیرا شرایط کنونی را براساس یک زندگی سابق توجیه میکند و شرایط آن زندگی سابق را نیز براساس زندگی قبل تر و همین طور تا بی نهایت. این امر شاید در جهت تأیید قِدَم نفس به کار بیاید, اما درباره مسئله شر به | از سوی دیگر, هم چنان که جان هیک, فیلسوف معاصر, اشاره کرده است (335ـ336) مفهوم تناسخ نابرابریهای انسانها در هنگام تولد را توضیح نمیدهد بلکه آن را تا ابد به تأخیر میاندازد, زیرا شرایط کنونی را براساس یک زندگی سابق توجیه میکند و شرایط آن زندگی سابق را نیز براساس زندگی قبل تر و همین طور تا بی نهایت. این امر شاید در جهت تأیید قِدَم نفس به کار بیاید, اما درباره مسئله شر به نتیجهای نمی انجامد. صورت این استدلال به استدلالی که متکلمان اسلامی در ردّ تناسخ آوردهاند شبیه است. متکلمان مسلمان نیز به مبدأ فرایند تناسخ توجه کردهاند و برای آن علتی خواسته اند. تناسخیان ـ از جمله دو فرقه نصیریه و دروزیه که امروزه نیز حضور دارند<ref>نک: ابوعزالدین, 146ـ147; الهفت الشریف, 49ـ51</ref> عموماً عصیان و گناه در زندگی پیشین را سبب تناسخ معرفی میکردند. متکلمان در مقابل چنین استدلال میکردند که اگر هر رنجی حفظ کیفر گناه باشد, آن امری که سبب گناه شده است, یعنی نخستین تکلیفی که گناه کاران با تن زدن از آن دچار معصیت شدهاند, توجیه ناپذیر خواهد بود, زیرا تکلیف در هر حال همراه با رنج و مشقت است و این مسئله به دور منتهی خواهد شد<ref>قاضی عبدالجبار, 13/419; همو, 2/488; جوینی, 280ـ281; شهرستانی, 2/395</ref>. | ||
== قدمت روح منافی با تناسخ == | == قدمت روح منافی با تناسخ == | ||
قدیم بودن روح, یا به تعبیر فلسفی نفس, به نظر بسیاری از متکلمان و بعضی فیلسوفان اسلامی مقدمه نظریه تناسخ است. از همین رو, یکی از استدلالهای آنان در برابر این نظریه, نفی قِدَم و اثبات یا مفروض گرفتن حدوث نفس بوده است. یکی از استدلالهای مهم ابن سینا از همین نوع است. به زعم او وقتی بدن کاملاً آماده شده باشد نفس بالضروره حادث میشود. این امر هرگز بر سبیل بخت و اتفاق نیست; یعنی همواره به محض حدوث مزاج, استعداد دریافت نفس در بدن پدید میآید. حال اگر تناسخ را بپذیریم, لازم میآید که یک بدن دارای دو نفس باشد; یکی نفسی که به سبب استعداد بدن و به محض حدوث مزاج از جانب عقل فعال به آن افاضه شده است, دیگری نفسی که از راه تناسخ وارد آن شده است. چنین وضعی مردود است زیرا هر موجود | قدیم بودن روح, یا به تعبیر فلسفی نفس, به نظر بسیاری از متکلمان و بعضی فیلسوفان اسلامی مقدمه نظریه تناسخ است. از همین رو, یکی از استدلالهای آنان در برابر این نظریه, نفی قِدَم و اثبات یا مفروض گرفتن حدوث نفس بوده است. یکی از استدلالهای مهم ابن سینا از همین نوع است. به زعم او وقتی بدن کاملاً آماده شده باشد نفس بالضروره حادث میشود. این امر هرگز بر سبیل بخت و اتفاق نیست; یعنی همواره به محض حدوث مزاج, استعداد دریافت نفس در بدن پدید میآید. حال اگر تناسخ را بپذیریم, لازم میآید که یک بدن دارای دو نفس باشد; یکی نفسی که به سبب استعداد بدن و به محض حدوث مزاج از جانب عقل فعال به آن افاضه شده است, دیگری نفسی که از راه تناسخ وارد آن شده است. چنین وضعی مردود است زیرا هر موجود زندهای نفس خود را واحد احساس میکند. هم چنین نمیتوان فرض کرد که نفس دومی در کار باشد که موجود زنده نسبت به آن آگاهی نداشته باشد و خود آن نفس هم به خود آگاه نباشد و اشتغالی به بدن نداشته باشد, زیرا پیوند نفس و بدن فقط به صورت علاقه اشتغالی ممکن است; یعنی نوع پیوند و علاقه نفس با بدن به نحوی است که نفس در بدن تصرف و آن را تدبیر میکند و بدن از نفس اثر میپذیرد, بنابراین موجود زنده همواره به نفس مدبّر و متصرف خودآگاه است<ref>ابن سینا, 3/386ـ387; 4/108ـ109; 2/,3/356; 1/318ـ320</ref>. | ||
مشائیان عموماً این دلیل را پذیرفته و آن را در ردّ تناسخ تکرار کردهاند. این دلیل در میان متکلمان نیز رواج داشته است<ref>برای نمونه, نک: شهرستانی, 2/396; حلی, 203</ref>. | مشائیان عموماً این دلیل را پذیرفته و آن را در ردّ تناسخ تکرار کردهاند. این دلیل در میان متکلمان نیز رواج داشته است<ref>برای نمونه, نک: شهرستانی, 2/396; حلی, 203</ref>. | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
== نظر ملاصدرا در تناسخ == | == نظر ملاصدرا در تناسخ == | ||
نقد ملاصدرا از تناسخ نمونه دیگری از نقد براساس مبانی خاص فلسفی است. ملاصدرا, بر مبنای نظریه حرکت جوهری, نحوه ایجاد و بقای نفس را به گونهای تعریف میکند که تناسخ مطلقاً ناممکن میشود. طبق این نظریه نفس و بدن در ابتدای حدوث خود اموری بالقوه و دارای حرکت جوهری ذاتی هستند. میان نفس و بدن یک ترکیب اتحادی طبیعی وجود دارد که موجب میشود هر دو با هم از قوه به فعل برسند. نفوس, جملگی در مدت حیات جسمانی خود از قوه به فعل میرسند و بر حسب اعمال نیک یا بد خود نوعی تحصل و فعلیت مییابند, چه این تحصل و فعلیت در سعادت باشد چه در شقاوت. بنابراین, وقتی نفس بالفعل شد محال است که بار دیگر در حد قوه محض شود, هم چنان که محال است حیوان پس از بلوغ به مرحله نطفه باز گردد. حرکت جوهری به قسر یا به طبع, به اراده و یا به اتفاق, بازگشت پذیر نیست. حال اگر نفس تناسخ | نقد ملاصدرا از تناسخ نمونه دیگری از نقد براساس مبانی خاص فلسفی است. ملاصدرا, بر مبنای نظریه حرکت جوهری, نحوه ایجاد و بقای نفس را به گونهای تعریف میکند که تناسخ مطلقاً ناممکن میشود. طبق این نظریه نفس و بدن در ابتدای حدوث خود اموری بالقوه و دارای حرکت جوهری ذاتی هستند. میان نفس و بدن یک ترکیب اتحادی طبیعی وجود دارد که موجب میشود هر دو با هم از قوه به فعل برسند. نفوس, جملگی در مدت حیات جسمانی خود از قوه به فعل میرسند و بر حسب اعمال نیک یا بد خود نوعی تحصل و فعلیت مییابند, چه این تحصل و فعلیت در سعادت باشد چه در شقاوت. بنابراین, وقتی نفس بالفعل شد محال است که بار دیگر در حد قوه محض شود, هم چنان که محال است حیوان پس از بلوغ به مرحله نطفه باز گردد. حرکت جوهری به قسر یا به طبع, به اراده و یا به اتفاق, بازگشت پذیر نیست. حال اگر نفس تناسخ یافتهای به بدنی تعلق بگیرد, چه آن بدن در حالت جنینی باشد چه غیر آن, لازم میآید که نفس بالفعل و بدن بالقوه باشد که این امر محال است<ref>ملاصدرا, 1,9/2ـ3</ref>. به نظر ملاصدرا این برهان عامی است که همه اقسام تناسخ را از جهت نزول یا صعود باطل میکند<ref>برای تقریر همین استدلال با بیان فلسفه مشاء, نک: همان, 9/3</ref>. | ||
== ادله اثبات تناسخ == | == ادله اثبات تناسخ == | ||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
ج) روح که امری بسیط و تقسیم ناپذیر است نمیتواند از والدین که دو تن اند پدید آمده باشد پس باید از جای دیگری وارد بدن نوزاد شده باشد. | ج) روح که امری بسیط و تقسیم ناپذیر است نمیتواند از والدین که دو تن اند پدید آمده باشد پس باید از جای دیگری وارد بدن نوزاد شده باشد. | ||
د) صحنههای تکراری نما, | د) صحنههای تکراری نما, تجربهای که در روانشناسی dژj`avu خوانده میشود, به ادعای معتقدان به تناسخ یادآور زندگیهای پیشین انسان است. این که بعضی مکانها یا مناظر برای کسی آشنا به نظر برسد بی آن که پیش از این آنها را دیده باشد, حاکی از آن است که او در یک زندگی سابقه در آن مکانها بوده و تجربهای از آن مناظر داشته است. | ||
=== نقض ادله اثبات تناسخ === | === نقض ادله اثبات تناسخ === | ||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
اشکال دیگر او آن است که با فرض انتقال نفس انسان به بدن حیوانات, تعداد بدنهای حیوانات بسیار بیش از تعداد نفوس انسانهاست و در صورت انتقال نفس حیوانات به بدن انسانها تعداد نفوس بیشتر است<ref>سهروردی, 4/81, 119ـ120, 236; همو, 3/74, 170</ref>. سهروردی خود در حکمةالاشراق میکوشد به هر دو اشکال پاسخ دهد. در مورد بیشتر بودن تعداد بدن ها نسبت به نفوس میگوید: نزول نفس به بدن متناسب با آن به نحو تدریجی صورت میگیرد, ابتدا از بدنهای حجیم آغاز میشود تا به خردترین جانوران برسد. برای مثال, نفس آزمند پس از طی بدنهای بسیار و در صورت باقی ماندن رذیلت آزمندی به بدن مورچه تعلق خواهد گرفت. درباره مطابقت زمانی, سهروردی تنها (قوانین سری) این عالم را مطرح میکند که آدمیان از آن بی خبراند<ref>سهروردی, 2/219ـ221</ref>. | اشکال دیگر او آن است که با فرض انتقال نفس انسان به بدن حیوانات, تعداد بدنهای حیوانات بسیار بیش از تعداد نفوس انسانهاست و در صورت انتقال نفس حیوانات به بدن انسانها تعداد نفوس بیشتر است<ref>سهروردی, 4/81, 119ـ120, 236; همو, 3/74, 170</ref>. سهروردی خود در حکمةالاشراق میکوشد به هر دو اشکال پاسخ دهد. در مورد بیشتر بودن تعداد بدن ها نسبت به نفوس میگوید: نزول نفس به بدن متناسب با آن به نحو تدریجی صورت میگیرد, ابتدا از بدنهای حجیم آغاز میشود تا به خردترین جانوران برسد. برای مثال, نفس آزمند پس از طی بدنهای بسیار و در صورت باقی ماندن رذیلت آزمندی به بدن مورچه تعلق خواهد گرفت. درباره مطابقت زمانی, سهروردی تنها (قوانین سری) این عالم را مطرح میکند که آدمیان از آن بی خبراند<ref>سهروردی, 2/219ـ221</ref>. | ||
ملاصدرا چند دلیل تجربی دیگر در تأیید تناسخ را ثبت کرده و پاسخ گفته است. یک دلیل که در دفاع از تناسخ صعودی آوردهاند آن است که حیوانات مانند انسانها در عین تغییر اجزای جسمانی در طول زندگی یکسان باقی میمانند, پس باید نفس مجرّدی داشته باشند که حافظ حقیقت و هویتشان باشد; هم چنین حیوانات حرکات و اعمالی دارند که داشتن نفس مجرّد را برای آنها مسلّم میکند, مثل کندوسازی زنبور یا تقلید میمون و طوطی یا وفاداری سگ به صاحب خود. بنابراین, روا نیست که چنین نفوس مجرّدی پس از مرگ حیوان بدون ارتقا به مرتبه انسانی رها شوند. ملاصدرا به این اشکال این گونه پاسخ میدهد که صدور این اعمال از حیوانات به معنای داشتن نفس مجرد نیست, بلکه آنها | ملاصدرا چند دلیل تجربی دیگر در تأیید تناسخ را ثبت کرده و پاسخ گفته است. یک دلیل که در دفاع از تناسخ صعودی آوردهاند آن است که حیوانات مانند انسانها در عین تغییر اجزای جسمانی در طول زندگی یکسان باقی میمانند, پس باید نفس مجرّدی داشته باشند که حافظ حقیقت و هویتشان باشد; هم چنین حیوانات حرکات و اعمالی دارند که داشتن نفس مجرّد را برای آنها مسلّم میکند, مثل کندوسازی زنبور یا تقلید میمون و طوطی یا وفاداری سگ به صاحب خود. بنابراین, روا نیست که چنین نفوس مجرّدی پس از مرگ حیوان بدون ارتقا به مرتبه انسانی رها شوند. ملاصدرا به این اشکال این گونه پاسخ میدهد که صدور این اعمال از حیوانات به معنای داشتن نفس مجرد نیست, بلکه آنها فرشتهای دارند که آنها را به این اعمال هدایت میکند. به علاوه, برخی حیوانات که به اوایل مرتبه انسانی نزدیک اند, در آخرت محشور خواهند شد <ref>ملاصدرا, 2, 237; همو, 3, 443ـ444; همو, 1,9/23ـ 25</ref>. | ||
== کتاب نامه == | == کتاب نامه == |