پرش به محتوا

سید ابوالحسن نواب: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۳۵: خط ۳۵:


=== مجله مکتب اسلام ===
=== مجله مکتب اسلام ===
[[امام موسی صدر]] را در مجله مکتب اسلام شناختم. دربارۀ آقای [[خامنه‌ای]] همین قدر می‌دانستیم که متفاوتند. البته از طریق نوشته‌هایشان، به این نکته پی بردیم. آن وقت‌ها طلیعه ظهور آقای [[مکارم شیرازی|مکارم]] بود. آن روزگار ایشان 37 سال داشتند. دربارۀ آقای [[سید محمد حسینی بهشتی|بهشتی]] باید بگویم که ایشان اصفهانی بودند. یک بار آقای بهشتی آمد شهرضا تا سخنرانی کنند. آقای بهشتی، اولین روحانی‌ای بود که به شهر آمد و منبر نرفت و سخنرانی؛ بلکه به پشت تریبون رفت، عبا روی دوشش نبود، یک لباده داشت. پشت تریبون ایستاد و حرف زد. من که لب پنجره ایستاده بودم، خوب می‌توانستم او را ببینم. همان وقت که حرفهایش را دربارۀ [[آلمان]] شنیدم، فهمیدم امتداد [[اسلام]] تا آلمان است. برای ما این ویژگی خیلی مهمی بود.
[[امام موسی صدر]] را در مجله مکتب اسلام شناختم. دربارۀ آقای [[سید علی حسینی خامنه‌ای|خامنه‌ای]] همین قدر می‌دانستیم که متفاوتند. البته از طریق نوشته‌هایشان، به این نکته پی بردیم. آن وقت‌ها طلیعه ظهور آقای [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم]] بود. آن روزگار ایشان 37 سال داشتند. دربارۀ آقای [[سید محمد حسینی بهشتی|بهشتی]] باید بگویم که ایشان اصفهانی بودند. یک بار آقای بهشتی آمد شهرضا تا سخنرانی کنند. آقای بهشتی، اولین روحانی‌ای بود که به شهر آمد و منبر نرفت و سخنرانی؛ بلکه به پشت تریبون رفت، عبا روی دوشش نبود، یک لباده داشت. پشت تریبون ایستاد و حرف زد. من که لب پنجره ایستاده بودم، خوب می‌توانستم او را ببینم. همان وقت که حرفهایش را دربارۀ [[آلمان]] شنیدم، فهمیدم امتداد [[اسلام]] تا آلمان است. برای ما این ویژگی خیلی مهمی بود.


=== هجرت به قم ===
=== هجرت به قم ===
دیدار من با [[شهید بهشتی]]، سکوی پرتاب به شمار می‌آمد. همین دیدار هم باعث شد که اصرار کنم که می‌خواهم [[قم]] بروم و در مدرسۀ حقانی که آقای بهشتی در آنجا بود، درس بخوانم. چیزی که از آن روز به یاد دارم این است که رودررو با ایشان برخورد کوتاهی داشتم و خودم را به ایشان معرفی کردم. من بچه باهوش و درس‌خوانی بودم. او هم به من سلام کرد. من همان موقع هم نمی‌خواستم آخوند روستا باشم. این تأثیر دیدار با شهید بهشتی بود که متوجه شدم آخوندها جایگاهی متفاوت دارند. ظاهر شهید بهشتی هم با آخوندهایی که تا آن روز دیده بودم، فرق داشت.  
دیدار من با شهید بهشتی، سکوی پرتاب به شمار می‌آمد. همین دیدار هم باعث شد که اصرار کنم که می‌خواهم [[قم]] بروم و در مدرسۀ حقانی که آقای بهشتی در آنجا بود، درس بخوانم. چیزی که از آن روز به یاد دارم این است که رودررو با ایشان برخورد کوتاهی داشتم و خودم را به ایشان معرفی کردم. من بچه باهوش و درس‌خوانی بودم. او هم به من سلام کرد. من همان موقع هم نمی‌خواستم آخوند روستا باشم. این تأثیر دیدار با شهید بهشتی بود که متوجه شدم آخوندها جایگاهی متفاوت دارند. ظاهر شهید بهشتی هم با آخوندهایی که تا آن روز دیده بودم، فرق داشت.  


=== بخش بین‌الملل سازمان تبلیغات ===  
=== بخش بین‌الملل سازمان تبلیغات ===  
بعد از اینکه آقایان معزی و [[آیت‌الله تسخیری]]، بخش بین‌الملل سازمان تبلیغات را پایه‌ریزی کردند، من به قم رفـتم کـه طلبـه پیدا کنم. من آن زمان، بازوی آقایان معزی و آیت‌الله تسخیری به‌شمار می‌آمدم که بـه دلیـل حضـور در سـازمان تبلیغـات بـه [[آرژانین]] و [[برزیل]] جهت سخنرانی برای عرب‌ها رفتم. حدود پانصد هزار عرب سوری و لبنانی، در این کشورها داشتیم. مـن خیلی دوست داشتم [[امریکا]] هم بروم.  یادم می‌آید چند بـار به [[سوریه]] رفتم. آن زمان محتشمی، سفیر ایران در سوریه بود. چند روزی آنجا ماندم که ویزای امریکـا را بگیـرد کـه بـه امریکا بروم که نشد. طبیعی است، طلبه‌ای که نوزده سالگی پایش به [[لندن]] باز شود، در 24 سالگی هم می‌خواهـد راهـی امریکا شود. دلیل این سفرها و میل رفتن به کشورهای دیگر، صدور [[انقلاب اسلامی ایران|انقلاب]] بود. من آنقدر در دوره انقلاب و پس از انقلاب فعال بودم که آقای خامنه‌ای دربارۀ من گفتند کـه فلانـی مثـل آتشفشـان است. هر چه آب بریزیم، سرد نمی‌شود. من از سفرهایی که به کشورهای دیگر هم داشتم، اثرهای خوبی پذیرفتم. من معتقدم هر انسانی در سفر، با حادثه‌هایی روبه‌رو می‌شود که هر کدام از حادثه‌ها، جشـم انسـان را باز می‌کند و زاویه‌ای نو مقابل انسان می‌گشاید، گویی وارد دنیایی نو شده‌ایم. یکی از دلایل پایه‌گذاری [[دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی|دانشـگاه ادیـان]]، همین تجربه سفرهای گوناگون بوده است. اصولاً در همه این کارها، در پشت صحنه حضور داشتم. معمولاً علاقه‌ای به حضور در صحنه ندارم. در ماجرای کمیتـه منتخب و [[اصولگراها]]، استارت را من زدم که به قم برویم و با جامعه مدرسین همکاری کنیم<ref>برگرفته از نوشتۀ سیدابوالحسن نواب؛ منتشر شده در وبگاه نواب، با اندکی ویرایش.</ref>.
بعد از اینکه آقایان معزی و [[محمد علی تسخیری
]]، بخش بین‌الملل سازمان تبلیغات را پایه‌ریزی کردند، من به قم رفـتم کـه طلبـه پیدا کنم. من آن زمان، بازوی آقایان معزی و آیت‌الله تسخیری به‌شمار می‌آمدم که بـه دلیـل حضـور در سـازمان تبلیغـات بـه آرژانین و [[برزیل]] جهت سخنرانی برای عرب‌ها رفتم. حدود پانصد هزار عرب سوری و لبنانی، در این کشورها داشتیم. مـن خیلی دوست داشتم [[امریکا|آمریکا]] هم بروم.  یادم می‌آید چند بـار به [[سوریه]] رفتم. آن زمان محتشمی، سفیر ایران در سوریه بود. چند روزی آنجا ماندم که ویزای امریکـا را بگیـرد کـه بـه امریکا بروم که نشد. طبیعی است، طلبه‌ای که نوزده سالگی پایش به [[لندن]] باز شود، در 24 سالگی هم می‌خواهـد راهـی امریکا شود. دلیل این سفرها و میل رفتن به کشورهای دیگر، صدور [[انقلاب اسلامی ایران|انقلاب]] بود. من آنقدر در دوره انقلاب و پس از انقلاب فعال بودم که آقای خامنه‌ای دربارۀ من گفتند کـه فلانـی مثـل آتشفشـان است. هر چه آب بریزیم، سرد نمی‌شود. من از سفرهایی که به کشورهای دیگر هم داشتم، اثرهای خوبی پذیرفتم. من معتقدم هر انسانی در سفر، با حادثه‌هایی روبه‌رو می‌شود که هر کدام از حادثه‌ها، جشـم انسـان را باز می‌کند و زاویه‌ای نو مقابل انسان می‌گشاید، گویی وارد دنیایی نو شده‌ایم. یکی از دلایل پایه‌گذاری [[دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی|دانشـگاه ادیـان]]، همین تجربه سفرهای گوناگون بوده است. اصولاً در همه این کارها، در پشت صحنه حضور داشتم. معمولاً علاقه‌ای به حضور در صحنه ندارم. در ماجرای کمیتـه منتخب و [[اصولگراها]]، استارت را من زدم که به قم برویم و با جامعه مدرسین همکاری کنیم<ref>برگرفته از نوشتۀ سیدابوالحسن نواب؛ منتشر شده در وبگاه نواب، با اندکی ویرایش.</ref>.


== فعالیت‌ها ==
== فعالیت‌ها ==
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش