پرش به محتوا

شیخ محمد جواد مغنیه، فقیهى نوگرا (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '== پانویس ==↵{{پانویس}}↵<references />' به '== پانویس == {{پانویس}}')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
شیخ محمدجواد مغنیه از جمله عالمانی است که نقش مهمی در تقریب مذاهب اسلامی، دعوت مردم به وحدت و بیداری اسلامی ایفا کرد. در این نوشته به اختصار زوایای مختلف علمی، فرهنگی و مبارزاتی وی آشنا می‌شویم. </div>
شیخ محمدجواد مغنیه از جمله عالمانی است که نقش مهمی در تقریب مذاهب اسلامی، دعوت مردم به وحدت و بیداری اسلامی ایفا کرد. در این نوشته به اختصار زوایای مختلف علمی، فرهنگی و مبارزاتی وی آشنا می‌شویم. </div>


=آل مغنیه=
==آل مغنیه==
واژه «مغنیه» اگر به ضم میم و سکون غین و تشدید یاء خوانده شود، اسم فاعل به معنای بی‌نیازکننده خواهد بود. اما این احتمال نیز وجود دارد که میم آن مفتوح و همانند مهدیه و مرثیه، مصدر میمی باشد به معنای بی‌نیاز بودن. علت این نام‌گذاری شاید از آن رو بوده که جد اعلای این خاندان در قرن ششم هجری از شهری در الجزایر که به همین نام است(مغنیه) به جبل عامل آمده است و مردم آن منطقه او را «مغنیه» نام نهاده‌اند. <br>
واژه «مغنیه» اگر به ضم میم و سکون غین و تشدید یاء خوانده شود، اسم فاعل به معنای بی‌نیازکننده خواهد بود. اما این احتمال نیز وجود دارد که میم آن مفتوح و همانند مهدیه و مرثیه، مصدر میمی باشد به معنای بی‌نیاز بودن. علت این نام‌گذاری شاید از آن رو بوده که جد اعلای این خاندان در قرن ششم هجری از شهری در الجزایر که به همین نام است(مغنیه) به جبل عامل آمده است و مردم آن منطقه او را «مغنیه» نام نهاده‌اند. <br>
به هر حال «آل مغنیه» در بیروت مشهور است. از این بیت علم و فضل و ادب، بزرگان زیادی به عظمت و شرافت معروف‌اند. یکی از آنها علامه «شیخ عبد‌الکریم بن شیخ محمود بن شیخ محمد بن شیخ مهدی عاملی» است. وی بزرگوار و فاضل جلیل‌القدر بود. جد اعلایش مرحوم شیخ مهدی از علمای عصر خود و از معاصران شیخ عبد‌النبی کاظمی ساکن جبل عامل بود. فرزندش شیخ محمد از بزرگان و فرزندزاده او شیخ محمود نیز از علمای معروف آن منطقه به شمار می‌رفت.<ref>رازی، 1352: 3/271.</ref><br>
به هر حال «آل مغنیه» در بیروت مشهور است. از این بیت علم و فضل و ادب، بزرگان زیادی به عظمت و شرافت معروف‌اند. یکی از آنها علامه «شیخ عبد‌الکریم بن شیخ محمود بن شیخ محمد بن شیخ مهدی عاملی» است. وی بزرگوار و فاضل جلیل‌القدر بود. جد اعلایش مرحوم شیخ مهدی از علمای عصر خود و از معاصران شیخ عبد‌النبی کاظمی ساکن جبل عامل بود. فرزندش شیخ محمد از بزرگان و فرزندزاده او شیخ محمود نیز از علمای معروف آن منطقه به شمار می‌رفت.<ref>رازی، 1352: 3/271.</ref><br>


=پدر شیخ محمدجواد=
==پدر شیخ محمدجواد==
پدرش «شیخ محمود» از بزرگان لبنان بود. وی در سال 1289 ق. در [[نجف اشرف]] چشم به دنیا گشود و با والد خود به جبل عامل آمد و در همان جا پرورش یافت. وی پس از خواندن مقدمات علوم و [[فقه]] و [[اصول]] به نجف اشرف بازگشت و از محضر علمای نجف مانند [[آیت‌الله نائینی]]، [[آیت‌الله اصفهانی]] و آقا ضیاءالدین عراقی بهره برد. آن‌گاه بار دیگر به [[لبنان]] مراجعت نمود و در روستایی به نام «معره» اقامت گزید و مشغول تالیف و ارشاد مردم و أدای وظیفه دینی و وجدانی خویش گردید. شیخ محمود در نجف اشرف به تنظیم اشعار دینی و اسلامی می‌پرداخت. در کتاب «تکملة امل الآمل» آمده است شیخ محمود مغنیه از اهل تحقیق در مطالب علمی و حقایق واقعی بود و کمتر کسی از معاصران عرب توانستند به مقام او در درک مطالب برسند.<ref>صدر: 396 و مغنیه: 17.</ref> سرانجام شیخ محمود پس از عمری نه چندان طولانی در سن 44 سالگی دار فانی را وداع گفت و از خود فرزندانی بر جای گذاشت که از آنها شیخ احمد مغنیه، شیخ عبدالکریم مغنیه و شیخ محمدجواد مغنیه، صاحب شرح حال جزء علمای عصر خود شدند.<ref>رازی: 1352: 3/271</ref> <br>
پدرش «شیخ محمود» از بزرگان لبنان بود. وی در سال 1289 ق. در [[نجف اشرف]] چشم به دنیا گشود و با والد خود به جبل عامل آمد و در همان جا پرورش یافت. وی پس از خواندن مقدمات علوم و [[فقه]] و [[اصول]] به نجف اشرف بازگشت و از محضر علمای نجف مانند [[آیت‌الله نائینی]]، [[آیت‌الله اصفهانی]] و آقا ضیاءالدین عراقی بهره برد. آن‌گاه بار دیگر به [[لبنان]] مراجعت نمود و در روستایی به نام «معره» اقامت گزید و مشغول تالیف و ارشاد مردم و أدای وظیفه دینی و وجدانی خویش گردید. شیخ محمود در نجف اشرف به تنظیم اشعار دینی و اسلامی می‌پرداخت. در کتاب «تکملة امل الآمل» آمده است شیخ محمود مغنیه از اهل تحقیق در مطالب علمی و حقایق واقعی بود و کمتر کسی از معاصران عرب توانستند به مقام او در درک مطالب برسند.<ref>صدر: 396 و مغنیه: 17.</ref> سرانجام شیخ محمود پس از عمری نه چندان طولانی در سن 44 سالگی دار فانی را وداع گفت و از خود فرزندانی بر جای گذاشت که از آنها شیخ احمد مغنیه، شیخ عبدالکریم مغنیه و شیخ محمدجواد مغنیه، صاحب شرح حال جزء علمای عصر خود شدند.<ref>رازی: 1352: 3/271</ref> <br>


=زادگاه و دوران کودکی=
==زادگاه و دوران کودکی==
وی در قریه «طیردبا» از توابع فرمانداری صور<ref>صور شهری است در ساحل مدیترانه و یکی از شهرهای فینیقیه قدیم که به سبب تجارت خود مشهور بود. این شهر در حمله اسکندر در سال 333ق مقاومتی سخت از خود نشان داد و امروز جزء کشور لبنان است.</ref><ref>فرهنگ فارسی معین:1039.</ref> لبنان در سال 1324 ق / 1904 م به دنیا آمد. پدرش نام مبارک «محمدجواد» را برای او برگزید.<ref>شیعه و زمامداران خودسر: 17.</ref> محمدجواد در سن چهارسالگی مادر مهربانش را که از سلاله [[فاطمه زهرا(س)]] بود از دست داد. وی که چهارساله بود پس از مرگ مادر همراه پدر به نجف رفت و در آن جا خط و حساب و زبان فارسی را آموخت. اما بعدها به خاطر استفاده نکردن از زبان فارسی آن را به فراموشی سپرد. پدر محمدجواد پس از چهار سال اقامت در نجف به دعوت مردم منطقه عباسیه به لبنان بازگشت. <ref>الاسلام مع الحیاة: ص279.</ref> <br>
وی در قریه «طیردبا» از توابع فرمانداری صور<ref>صور شهری است در ساحل مدیترانه و یکی از شهرهای فینیقیه قدیم که به سبب تجارت خود مشهور بود. این شهر در حمله اسکندر در سال 333ق مقاومتی سخت از خود نشان داد و امروز جزء کشور لبنان است.</ref><ref>فرهنگ فارسی معین:1039.</ref> لبنان در سال 1324 ق / 1904 م به دنیا آمد. پدرش نام مبارک «محمدجواد» را برای او برگزید.<ref>شیعه و زمامداران خودسر: 17.</ref> محمدجواد در سن چهارسالگی مادر مهربانش را که از سلاله [[فاطمه زهرا(س)]] بود از دست داد. وی که چهارساله بود پس از مرگ مادر همراه پدر به نجف رفت و در آن جا خط و حساب و زبان فارسی را آموخت. اما بعدها به خاطر استفاده نکردن از زبان فارسی آن را به فراموشی سپرد. پدر محمدجواد پس از چهار سال اقامت در نجف به دعوت مردم منطقه عباسیه به لبنان بازگشت. <ref>الاسلام مع الحیاة: ص279.</ref> <br>
پدر محمدجواد با آن که از عالمان آن دیار بود از لحاظ مالی وضعیت خوبی نداشت. او شروع به ساختن منزلی برای خود کرد و با کمک اهالی عباسیه آن را تا پای سقف تمام نمود اما برای تکمیل منزلش چاره‌ای ندید جز این که مبلغی را از زرگری به نام اسماعیل صائغ قرض کند و در قبال آن منزلش را گرو بگذارد. پس از تکمیل، هنوز یک سال از اقامت او در آن خانه نگذشته بود که در سال 1344 دعوت حق را لبیک گفت و قبل از پرداخت اقساط خانه از دنیا رفت. غم هجران پدر محمدجواد دوازده ساله را بسیار غمناک نمود. پس از مدتی زرگر خانه را به جای قرضش تصاحب کرد و باقیمانده اموال نیز بین برادر بزرگ‌تر و عموهایش تقسیم گردید و محمدجواد تحت تکفل برادر بزرگ تر خود درآمد و با برادر کوچکتر خود به نام احمد به منزل برادر به طیردبا رفتند <ref>همان.</ref><br>
پدر محمدجواد با آن که از عالمان آن دیار بود از لحاظ مالی وضعیت خوبی نداشت. او شروع به ساختن منزلی برای خود کرد و با کمک اهالی عباسیه آن را تا پای سقف تمام نمود اما برای تکمیل منزلش چاره‌ای ندید جز این که مبلغی را از زرگری به نام اسماعیل صائغ قرض کند و در قبال آن منزلش را گرو بگذارد. پس از تکمیل، هنوز یک سال از اقامت او در آن خانه نگذشته بود که در سال 1344 دعوت حق را لبیک گفت و قبل از پرداخت اقساط خانه از دنیا رفت. غم هجران پدر محمدجواد دوازده ساله را بسیار غمناک نمود. پس از مدتی زرگر خانه را به جای قرضش تصاحب کرد و باقیمانده اموال نیز بین برادر بزرگ‌تر و عموهایش تقسیم گردید و محمدجواد تحت تکفل برادر بزرگ تر خود درآمد و با برادر کوچکتر خود به نام احمد به منزل برادر به طیردبا رفتند <ref>همان.</ref><br>
تغییر مکان و از دست دادن والدین و شرایط پس از مرگ پدر، محمدجواد را سخت آزار می‌داد. به تدریج شرایط دشوار زندگی به گونه‌ای شد که گاه سه روز چیزی برای خوردن پیدا نمی‌کرد. از این رو مجبور شد سراغ شغلی برود و بساط حلوا فروشی را به راه انداخت.<ref>گلشن ابرار: 3 به نقل از: تجارب محمدجواد مغنیه: 25.</ref> معلوم نیست وی در این شغل تا چه اندازه موفق بوده، اما قراین نشان می‌دهد که وضعیت مادی او بهتر نشد. محمدجواد از ثروت دنیا یک دست رختخواب داشت ولی هنگامی که به منزل برادر آمد و از آنجا جملگی به نجف کوچیدند، آن را هم از دست داد <ref>الاسلام مع الحیاة: 279</ref> از این پس، محمدجواد بر روی زمین می‌خوابید و سرمای زمهریر زمستان پرستار صمیمی وی بود. وی در اثر سرمای زمستان، به مرض روماتیسم مبتلا شد و این عارضه حدود 28سال به طول انجامید. <ref>شیعه و زمامداران خودسر: 18.</ref><br>
تغییر مکان و از دست دادن والدین و شرایط پس از مرگ پدر، محمدجواد را سخت آزار می‌داد. به تدریج شرایط دشوار زندگی به گونه‌ای شد که گاه سه روز چیزی برای خوردن پیدا نمی‌کرد. از این رو مجبور شد سراغ شغلی برود و بساط حلوا فروشی را به راه انداخت.<ref>گلشن ابرار: 3 به نقل از: تجارب محمدجواد مغنیه: 25.</ref> معلوم نیست وی در این شغل تا چه اندازه موفق بوده، اما قراین نشان می‌دهد که وضعیت مادی او بهتر نشد. محمدجواد از ثروت دنیا یک دست رختخواب داشت ولی هنگامی که به منزل برادر آمد و از آنجا جملگی به نجف کوچیدند، آن را هم از دست داد <ref>الاسلام مع الحیاة: 279</ref> از این پس، محمدجواد بر روی زمین می‌خوابید و سرمای زمهریر زمستان پرستار صمیمی وی بود. وی در اثر سرمای زمستان، به مرض روماتیسم مبتلا شد و این عارضه حدود 28سال به طول انجامید. <ref>شیعه و زمامداران خودسر: 18.</ref><br>


=دوران تحصیل استادان=
==دوران تحصیل استادان==
محمدجواد با آن همه مشکلات، اراده آهنین خود را از دست نداد و مراحل ابتدایی تحصیل خود را در همان لبنان آغاز کرد و کتاب «اجرومیه»<ref>کتابی کوچک در علم نحو است که محمدبن محمدبن آجروم(متوفای 723ق) آن را تألیف کرده و تا کنون شرح‌های متعددی بر آن نگاشته شده است. این کتاب بیشتر در مدارس علمیه اهل سنت تدریس می‌شود.</ref> و مقداری از کتاب «قطرالندی»<ref>کتابی معتبر درباره علم نحو است که عبدالله بن یوسف بن هشام(متوفای 761ق) آن را تألیف کرده و جزء دروس مقدماتی حوزه‌های علمیه به شمار می‌آید.</ref> را خواند و تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به نجف اشرف ره سپار گردد و از معدن علم علوی بهره گیرد. اما این تصمیم مشکلاتی داشت: اول آن که بودجه مسافرت را از کجا تأمین کند. دوم مالیات‌های عقب افتاده زمین‌های پدرش که از وی مطالبه می‌کردند او را از سفر رسمی محروم می‌ساخت. با وجود این، محمد با اراده قوی و توسل به [[اهل بیت (علیهم‌السلام)|اهل بیت(علیهم‌السلام)]] بر مشکلات چیره شد. او به راننده‌ای برخورد کرد که حاضر شد وی را بدون گذر نامه وارد عراق نماید. این راننده نیکوکار از ارمنی‌های اسکندریه بود که در [[لبنان]] اقامت داشت. سال‌ها بعد وقتی که مغنیه خاطرات زندگی خود را می‌نگاشت، درباره او می‌نویسد: «از آن زمان حدود 33سال می‌گذرد و من هنوز سپاسگزار او هستم و هیچ گاه او را فراموش نخواهم کرد، چون احساس می‌کنم او نخستین انسانی بود که برادر انسانی خود را دوست داشت» <ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref><br>
محمدجواد با آن همه مشکلات، اراده آهنین خود را از دست نداد و مراحل ابتدایی تحصیل خود را در همان لبنان آغاز کرد و کتاب «اجرومیه»<ref>کتابی کوچک در علم نحو است که محمدبن محمدبن آجروم(متوفای 723ق) آن را تألیف کرده و تا کنون شرح‌های متعددی بر آن نگاشته شده است. این کتاب بیشتر در مدارس علمیه اهل سنت تدریس می‌شود.</ref> و مقداری از کتاب «قطرالندی»<ref>کتابی معتبر درباره علم نحو است که عبدالله بن یوسف بن هشام(متوفای 761ق) آن را تألیف کرده و جزء دروس مقدماتی حوزه‌های علمیه به شمار می‌آید.</ref> را خواند و تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به نجف اشرف ره سپار گردد و از معدن علم علوی بهره گیرد. اما این تصمیم مشکلاتی داشت: اول آن که بودجه مسافرت را از کجا تأمین کند. دوم مالیات‌های عقب افتاده زمین‌های پدرش که از وی مطالبه می‌کردند او را از سفر رسمی محروم می‌ساخت. با وجود این، محمد با اراده قوی و توسل به [[اهل بیت (علیهم‌السلام)|اهل بیت(علیهم‌السلام)]] بر مشکلات چیره شد. او به راننده‌ای برخورد کرد که حاضر شد وی را بدون گذر نامه وارد عراق نماید. این راننده نیکوکار از ارمنی‌های اسکندریه بود که در [[لبنان]] اقامت داشت. سال‌ها بعد وقتی که مغنیه خاطرات زندگی خود را می‌نگاشت، درباره او می‌نویسد: «از آن زمان حدود 33سال می‌گذرد و من هنوز سپاسگزار او هستم و هیچ گاه او را فراموش نخواهم کرد، چون احساس می‌کنم او نخستین انسانی بود که برادر انسانی خود را دوست داشت» <ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref><br>
محمدجواد پس از ورود به [[عراق]]، راهی نجف اشرف شد و در آن جا استقرار یافت. وی در [[حوزه علمیه نجف]] علوم مقدماتی را فرا گرفت و پس از تکمیل دروس مقدماتی از درس آیات عظام محمدحسین کربلایی، سیدحسین حمامی و آیت‌الله‌العظمی خوئی استفاده‌های فراوان برد <ref>شیعه و زمامداران خودسر: 19.</ref> محمدجواد با همه سختی‌ها توانست یازده سال در نجف اشرف به تحصیل خود ادامه دهد تا این که در یکی از روزها خبر مرگ برادر بزرگش را برای وی آوردند. به همین خاطر مجبور شد نجف را به قصد موطن خود ترک کند. پس از مراسم تشییع و تدفین برادر، اهالی آن جا از شیخ محمدجواد که اکنون بهره‌ای از علم و تقوا داشت، خواستند که به جای برادر خود امامت آن جا را قبول کند. محمدجواد نیز پاسخ مثبت به آنان داد و در کنار اقامه جماعت، به تدریس قرآن و معارف عمومی مبادرت ورزید. <br>
محمدجواد پس از ورود به [[عراق]]، راهی نجف اشرف شد و در آن جا استقرار یافت. وی در [[حوزه علمیه نجف]] علوم مقدماتی را فرا گرفت و پس از تکمیل دروس مقدماتی از درس آیات عظام محمدحسین کربلایی، سیدحسین حمامی و آیت‌الله‌العظمی خوئی استفاده‌های فراوان برد <ref>شیعه و زمامداران خودسر: 19.</ref> محمدجواد با همه سختی‌ها توانست یازده سال در نجف اشرف به تحصیل خود ادامه دهد تا این که در یکی از روزها خبر مرگ برادر بزرگش را برای وی آوردند. به همین خاطر مجبور شد نجف را به قصد موطن خود ترک کند. پس از مراسم تشییع و تدفین برادر، اهالی آن جا از شیخ محمدجواد که اکنون بهره‌ای از علم و تقوا داشت، خواستند که به جای برادر خود امامت آن جا را قبول کند. محمدجواد نیز پاسخ مثبت به آنان داد و در کنار اقامه جماعت، به تدریس قرآن و معارف عمومی مبادرت ورزید. <br>
خط ۴۴: خط ۴۴:
محمدجواد در مدت حیات علمی خود در بیروت و نجف اشرف، درس استادان متعددی را درک کرده است که از جمله می‌توان به کسانی چون: «شیخ عبدالکریم مغنیه»(متوفای 1354 ق، برادر بزرگ‌ترش)، «[[سیدمحمد سعید فضل الله]]»، «آیت‌الله [[سیدابوالقاسم خویی|سیدابوالقاسم خویی]]» (1371 ـ 1413 ق)، «شیخ محمدحسین کربلایی» و «سیدحسین حمامی»(متوفای 1379ق) اشاره کرد.<br>
محمدجواد در مدت حیات علمی خود در بیروت و نجف اشرف، درس استادان متعددی را درک کرده است که از جمله می‌توان به کسانی چون: «شیخ عبدالکریم مغنیه»(متوفای 1354 ق، برادر بزرگ‌ترش)، «[[سیدمحمد سعید فضل الله]]»، «آیت‌الله [[سیدابوالقاسم خویی|سیدابوالقاسم خویی]]» (1371 ـ 1413 ق)، «شیخ محمدحسین کربلایی» و «سیدحسین حمامی»(متوفای 1379ق) اشاره کرد.<br>


=مسئولیت دولتی=
==مسئولیت دولتی==
مهم‌ترین مسئولیت و فعالیت اجتماعی محمدجواد هنگامی بود که در سن 43 سالگی در سال 1367 ق به بیروت عزیمت نمود و به عنوان قاضی دادگستری شیعیان بیروت منصوب گشت. <ref>کشور لبنان دارای جمعیت‌های مختلفی از جمله شیعه، سنی و مسیحی است که هر کدام برای خود دادگاه جداگانه ای دارند و طبق قوانین خود حکم صادر می‌کنند.</ref> در سال 1368 ق مشاور عالی دادگاه‌های لبنان گردید و در سال 1370 ق ریاست کل دادگستری شیعیان لبنان را پذیرفت.<ref>شیعه و زمامداران خودسر: 20.</ref> وی تا سال 1375 ق در این مقام باقی ماند و طی این مدت، خدمات زیادی انجام داد. اما بعد از این مدت تا سال 1378ق به عنوان مشاور عالی دادگستری، اشتغال به خدمت داشت و از آن تاریخ به بعد به طور کلی از این گونه مسئولیت‌ها کناره گرفت و به تألیف و تحقیق روی آورد.<ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref> وی در مدت اشتغال در دادگستری خدمات شایسته‌ای انجام داد که از جمله آنها می‌توان به تعیین شرایط برای جذب قضات شیعه و تغییر ماده 240 قانون دادگستری‌های لبنان اشاره کرد. <br>
مهم‌ترین مسئولیت و فعالیت اجتماعی محمدجواد هنگامی بود که در سن 43 سالگی در سال 1367 ق به بیروت عزیمت نمود و به عنوان قاضی دادگستری شیعیان بیروت منصوب گشت. <ref>کشور لبنان دارای جمعیت‌های مختلفی از جمله شیعه، سنی و مسیحی است که هر کدام برای خود دادگاه جداگانه ای دارند و طبق قوانین خود حکم صادر می‌کنند.</ref> در سال 1368 ق مشاور عالی دادگاه‌های لبنان گردید و در سال 1370 ق ریاست کل دادگستری شیعیان لبنان را پذیرفت.<ref>شیعه و زمامداران خودسر: 20.</ref> وی تا سال 1375 ق در این مقام باقی ماند و طی این مدت، خدمات زیادی انجام داد. اما بعد از این مدت تا سال 1378ق به عنوان مشاور عالی دادگستری، اشتغال به خدمت داشت و از آن تاریخ به بعد به طور کلی از این گونه مسئولیت‌ها کناره گرفت و به تألیف و تحقیق روی آورد.<ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref> وی در مدت اشتغال در دادگستری خدمات شایسته‌ای انجام داد که از جمله آنها می‌توان به تعیین شرایط برای جذب قضات شیعه و تغییر ماده 240 قانون دادگستری‌های لبنان اشاره کرد. <br>


=مسافرت‌ها=
==مسافرت‌ها==
در این زمان محمدجواد به عنوان دانشمندی برجسته در بین عالمان شیعه و اهل سنت شناخته شده بود. استاد محمدجواد صرف نظر از مسافرت‌های تحصیلی، به کشورهای مختلفی سفر کرده است که غالباً جزئیات این سفرها بر ما پوشیده است. نخستین سفر او در سال 1379ق به کشور سوریه بود که در آن جا با «شیخ ابوزهره» دیدار نموده است. سپس در سال 1382ق به مصر سفر کرد و از آنجا در سال 1383ق به قصد زیارت خانه خدا و اعمال مناسک حج، راهی عربستان شد. در سال 1385ق سفری به بحرین داشته و ظاهراً ملاقات‌هایی با علمای آن جا انجام داده است. وی هم چنین در سال 1390ق به ایران سفر کرد و پس از زیارت مرقد مطهر امام هشتم(علیه‌السلام) وارد قم شد و دو سال در این شهر اقامت داشت. وی درباره سفر به ایران می‌نویسد: «در حوالی شهر قاهره در این اندیشه بودم که تا آخر عمر در مصر بمانم اما اوضاع جنگی [[مصر]] و [[اسرائیل]] مرا بر آن داشت که به وطن بازگردم. در بیروت نمی‌دانستم عمری را که روز به روز کوتاه تر می‌شود چگونه بگذرانم تا این که از طرف آیت‌الله شریعتمداری برای تدریس در دارالتبلیغ(دفتر تبلیغات اسلامی) دعوت شدم. با استخاره‌ای که گرفتم این آیه شریفه آمد: «وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیهْدِینِ». وقتی به قم آمدم و دارالتبلیغ را دیدم، آن چه مرا متحیر کرد حرکت علمی حوزه در زمینه دروس حوزوی سطح، خارج، تفسیر، نهج‌البلاغه و جلسات هفتگی بود که برای جوانان برقرار می‌شد».<ref>مقدمه فلسفة التوحید و الولایة: 6.</ref> <br>
در این زمان محمدجواد به عنوان دانشمندی برجسته در بین عالمان شیعه و اهل سنت شناخته شده بود. استاد محمدجواد صرف نظر از مسافرت‌های تحصیلی، به کشورهای مختلفی سفر کرده است که غالباً جزئیات این سفرها بر ما پوشیده است. نخستین سفر او در سال 1379ق به کشور سوریه بود که در آن جا با «شیخ ابوزهره» دیدار نموده است. سپس در سال 1382ق به مصر سفر کرد و از آنجا در سال 1383ق به قصد زیارت خانه خدا و اعمال مناسک حج، راهی عربستان شد. در سال 1385ق سفری به بحرین داشته و ظاهراً ملاقات‌هایی با علمای آن جا انجام داده است. وی هم چنین در سال 1390ق به ایران سفر کرد و پس از زیارت مرقد مطهر امام هشتم(علیه‌السلام) وارد قم شد و دو سال در این شهر اقامت داشت. وی درباره سفر به ایران می‌نویسد: «در حوالی شهر قاهره در این اندیشه بودم که تا آخر عمر در مصر بمانم اما اوضاع جنگی [[مصر]] و [[اسرائیل]] مرا بر آن داشت که به وطن بازگردم. در بیروت نمی‌دانستم عمری را که روز به روز کوتاه تر می‌شود چگونه بگذرانم تا این که از طرف آیت‌الله شریعتمداری برای تدریس در دارالتبلیغ(دفتر تبلیغات اسلامی) دعوت شدم. با استخاره‌ای که گرفتم این آیه شریفه آمد: «وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیهْدِینِ». وقتی به قم آمدم و دارالتبلیغ را دیدم، آن چه مرا متحیر کرد حرکت علمی حوزه در زمینه دروس حوزوی سطح، خارج، تفسیر، نهج‌البلاغه و جلسات هفتگی بود که برای جوانان برقرار می‌شد».<ref>مقدمه فلسفة التوحید و الولایة: 6.</ref> <br>
استاد محمدجواد در مؤسسه دارالتبلیغ الاسلامی به تدریس تفسیر و کلام مشغول شد و پس از دو سال توقف در ایران، در سال 1392ق به بیروت بازگشت <ref>رازی، 1352: 3/272.</ref><br>
استاد محمدجواد در مؤسسه دارالتبلیغ الاسلامی به تدریس تفسیر و کلام مشغول شد و پس از دو سال توقف در ایران، در سال 1392ق به بیروت بازگشت <ref>رازی، 1352: 3/272.</ref><br>


=نقش شیخ محمدجواد مغنیه در تقریب مذاهب اسلامی=  
==نقش شیخ محمدجواد مغنیه در تقریب مذاهب اسلامی==  
مهم‌ترین نگرانی شیخ محمدجواد در بحران کنونی، وحدت ملی و وحدت اسلامی بود. وی تلاش گسترده‌ای برای وحدت اسلامی انجام داد و در هر فرصتی با عالمان دینی اهل سنت مذاکره می‌کرد و راه‌های وحدت را بررسی می‌نمود. در سال 1960م با شیخ [[محمد ابوزهره]] در '''دمشق''' دیدار نمود و در سال 1970م نیز دکتر مصطفی محمود به دیدار وی آمد (الوردانی، 1376: 144). وی هم چنین با «شیخ نمام» از شیوخ راحل الازهر و «شیخ شرباصی» دیدار نمود، و یک بار نیز در شهر قم میزبان «شیخ حصری» بود <ref>همان: 150.</ref> شیخ محمدجواد با هدف تقریب بین مذاهب اسلامی، در سال 1382ق به مصر مسافرت و با امام مسجد الازهر گفت وگو کرد و از او خواست تا عکس و تصویر دانشگاه الازهر را در اختیار وی نهد. امام مسجد گفت: کعبه یکی است و الازهر نیز یکی است. مغنیه گفت: و خدا نیز یگانه است بنابراین ما سه اصل داریم، خدا، کعبه، الازهر، هم چنان که مسیحیان می‌گویند. سپس استاد مغنیه به او گفت: آیا چیزی از شیعه می‌دانی؟ وی گفت: آنان گمراه اند. مغنیه گفت: از کجا دانستی که آنان گمراه‌اند؟ وی گفت: این طور می‌گویند. مغنیه به او گفت: من می‌گویم تو گمراهی آیا می‌توانی کلام مرا رد کنی؟ در این هنگام امام مسجد گفت پس باید فاتحه یک دیگر را بخوانیم.<ref>همان: 144.</ref> <br>
مهم‌ترین نگرانی شیخ محمدجواد در بحران کنونی، وحدت ملی و وحدت اسلامی بود. وی تلاش گسترده‌ای برای وحدت اسلامی انجام داد و در هر فرصتی با عالمان دینی اهل سنت مذاکره می‌کرد و راه‌های وحدت را بررسی می‌نمود. در سال 1960م با شیخ [[محمد ابوزهره]] در '''دمشق''' دیدار نمود و در سال 1970م نیز دکتر مصطفی محمود به دیدار وی آمد (الوردانی، 1376: 144). وی هم چنین با «شیخ نمام» از شیوخ راحل الازهر و «شیخ شرباصی» دیدار نمود، و یک بار نیز در شهر قم میزبان «شیخ حصری» بود <ref>همان: 150.</ref> شیخ محمدجواد با هدف تقریب بین مذاهب اسلامی، در سال 1382ق به مصر مسافرت و با امام مسجد الازهر گفت وگو کرد و از او خواست تا عکس و تصویر دانشگاه الازهر را در اختیار وی نهد. امام مسجد گفت: کعبه یکی است و الازهر نیز یکی است. مغنیه گفت: و خدا نیز یگانه است بنابراین ما سه اصل داریم، خدا، کعبه، الازهر، هم چنان که مسیحیان می‌گویند. سپس استاد مغنیه به او گفت: آیا چیزی از شیعه می‌دانی؟ وی گفت: آنان گمراه اند. مغنیه گفت: از کجا دانستی که آنان گمراه‌اند؟ وی گفت: این طور می‌گویند. مغنیه به او گفت: من می‌گویم تو گمراهی آیا می‌توانی کلام مرا رد کنی؟ در این هنگام امام مسجد گفت پس باید فاتحه یک دیگر را بخوانیم.<ref>همان: 144.</ref> <br>
شیخ محمدجواد در سال 1382ق با [[شیخ محمود شلتوت]](متوفای 1384ق) نیز دیداری داشت و گفت وگوهایی میان آنان در مورد وحدت اسلامی و راه‌های آن انجام گرفت. شیخ محمود شلتوت از بانیان دارالتقریب بین المذاهب و از منادیان وحدت اسلامی به شمار می‌رود. محبوبیت او در بین علمای شیعه به خاطر فتوای او مبنی بر جواز عمل به فقه شیعه است. روابط شیخ محمدجواد با شیخ محمود شلتوت به سال 1368ق برمی‌گردد که از آن زمان نامه‌های زیادی بین آن دو رد و بدل شد و این موضوع می‌تواند نشانه نزدیکی افکار آنان در رابطه با وحدت اسلامی بوده باشد. اما دیدار حضوری وی با شیخ شلتوت در سال 1382ق وقتی که مغنیه به مصر رفت اتفاق افتاد. او در این‌باره چنین می‌نویسد: «به خانه شلتوت رفتم. از من استقبال کرد و خوش آمد گفت. وقتی سخن از شیعه به میان آمد، او گفت شیعیان الازهر را تأسیس کردند و مدت کوتاهی علوم و مذهب تشیع در الازهر تدریس می‌شد، تا این که بپادارندگان این مذهب از آن اعراض کردند و الازهر را از نور خیره کننده و فواید آن محروم کردند. من به او گفتم: علمای شیعه شما را محترم می‌شمارند چون از خدمات شما نسبت به دین آگاه‌اند و جرئت شما را در بیان حق و عدل که از ملامت هیچ کس نمی‌هراسید، می‌ستایند و به او گفتم: شیعیان خلافت بعد از پیغمبر را حق [[امام علی(ع)|امام علی(علیه‌السلام)]] می‌دانند، ولی عقیده دارند که نباید به اختلافی دامن زد که موجب تفرقه و به ضرر اسلام باشد، همان طور که امام علی(علیه‌السلام) این کار را کرد. او به حاضران در جلسه گفت: سنیان این حقیقت را نمی‌دانند». <ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref><br>
شیخ محمدجواد در سال 1382ق با [[شیخ محمود شلتوت]](متوفای 1384ق) نیز دیداری داشت و گفت وگوهایی میان آنان در مورد وحدت اسلامی و راه‌های آن انجام گرفت. شیخ محمود شلتوت از بانیان دارالتقریب بین المذاهب و از منادیان وحدت اسلامی به شمار می‌رود. محبوبیت او در بین علمای شیعه به خاطر فتوای او مبنی بر جواز عمل به فقه شیعه است. روابط شیخ محمدجواد با شیخ محمود شلتوت به سال 1368ق برمی‌گردد که از آن زمان نامه‌های زیادی بین آن دو رد و بدل شد و این موضوع می‌تواند نشانه نزدیکی افکار آنان در رابطه با وحدت اسلامی بوده باشد. اما دیدار حضوری وی با شیخ شلتوت در سال 1382ق وقتی که مغنیه به مصر رفت اتفاق افتاد. او در این‌باره چنین می‌نویسد: «به خانه شلتوت رفتم. از من استقبال کرد و خوش آمد گفت. وقتی سخن از شیعه به میان آمد، او گفت شیعیان الازهر را تأسیس کردند و مدت کوتاهی علوم و مذهب تشیع در الازهر تدریس می‌شد، تا این که بپادارندگان این مذهب از آن اعراض کردند و الازهر را از نور خیره کننده و فواید آن محروم کردند. من به او گفتم: علمای شیعه شما را محترم می‌شمارند چون از خدمات شما نسبت به دین آگاه‌اند و جرئت شما را در بیان حق و عدل که از ملامت هیچ کس نمی‌هراسید، می‌ستایند و به او گفتم: شیعیان خلافت بعد از پیغمبر را حق [[امام علی(ع)|امام علی(علیه‌السلام)]] می‌دانند، ولی عقیده دارند که نباید به اختلافی دامن زد که موجب تفرقه و به ضرر اسلام باشد، همان طور که امام علی(علیه‌السلام) این کار را کرد. او به حاضران در جلسه گفت: سنیان این حقیقت را نمی‌دانند». <ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref><br>
شیخ محمدجواد در راه استحکام تقریب مذاهب، نقش آگاهی عالمان دینی از مذاهب یک دیگر را نیز نادیده نمی‌گرفت و در این راه گام مؤثری برداشت. وی معتقد بود بسیاری از عالمان اهل سنت از حقیقت تشیع خبری ندارند و فقط از روی تعصبات و شایعاتی که می‌شنوند با شیعه دشمنی می‌ورزند در حالی که هدف همه مذاهب یکی است و آن رسیدن به کمال و تقرب به سوی خداوند است. یکی از عادات شیخ محمدجواد این بود که از حریم شیعه در برابر این گونه اتهامات دفاع می‌کرد و با این کار پایه‌های تقریب مذاهب را مستحکم می‌نمود. وقتی وی ردی بر کتابی می‌نگاشت معلوم می‌شد که حقیقت چیز دیگری است و شیعه به آن شبهات و خرافات اعتقادی ندارد. وی نخستین کسی بود که «رد کتاب «الخطوط العریضة»(تألیف محب الدین الخطیب) مطالبی نوشت. <br>الخطوط العریضة نخستین کتابی بود که بر ضد شیعه در کشور مصر به چاپ رسید و شیخ محمدجواد به سبب نوشتن این ردیه، نامه‌های تهدیدآمیز فراوانی دریافت کرد. <ref>الوردانی، 1376: 145.</ref><br>
شیخ محمدجواد در راه استحکام تقریب مذاهب، نقش آگاهی عالمان دینی از مذاهب یک دیگر را نیز نادیده نمی‌گرفت و در این راه گام مؤثری برداشت. وی معتقد بود بسیاری از عالمان اهل سنت از حقیقت تشیع خبری ندارند و فقط از روی تعصبات و شایعاتی که می‌شنوند با شیعه دشمنی می‌ورزند در حالی که هدف همه مذاهب یکی است و آن رسیدن به کمال و تقرب به سوی خداوند است. یکی از عادات شیخ محمدجواد این بود که از حریم شیعه در برابر این گونه اتهامات دفاع می‌کرد و با این کار پایه‌های تقریب مذاهب را مستحکم می‌نمود. وقتی وی ردی بر کتابی می‌نگاشت معلوم می‌شد که حقیقت چیز دیگری است و شیعه به آن شبهات و خرافات اعتقادی ندارد. وی نخستین کسی بود که «رد کتاب «الخطوط العریضة»(تألیف محب الدین الخطیب) مطالبی نوشت. <br>الخطوط العریضة نخستین کتابی بود که بر ضد شیعه در کشور مصر به چاپ رسید و شیخ محمدجواد به سبب نوشتن این ردیه، نامه‌های تهدیدآمیز فراوانی دریافت کرد. <ref>الوردانی، 1376: 145.</ref><br>


=مبارزه‌ها=
==مبارزه‌ها==
شیخ محمدجواد بیشتر از راه قلم و هجوم به مبانی اعتقادی قوم یهود مبارزه می‌کرد. وی با مطالعه کتاب و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله)از همان ابتدا به ماهیت پلید رژیم صهیونیستی پی برد. در اکثر نوشته‌های او که به موضوع استکبار ارتباط دارد، از اسرائیل نیز نام می‌برد و آمریکا را حامی آنان معرفی می‌کند. وی در معرفی خدای یهودیان با اشاره به آیاتی از تورات<ref>تورات، سفر یوشع، اصحاح 6، آیه 24: «شهر را با آن چه در آن است به آتش زنید، اما نقره و طلا و ظرف‌های مسی و آهنی را به خزانه پروردگارتان بسپارید». هم چنین در سفر تثنیه، اصحاح 14 آمده است: «قهراً خدا شما را ملت برگزیده خود قرار داده تا بر دیگر ملت‌های روی زمین برتری داشته باشید». نیز در سفر عدد، اصحاح 31، آیه 12 چنین می‌خوانیم: «همه را غارت کنید و غنیمت ها را اعم از این که انسانی باشد یا حیوانی به چنگ آورید».</ref> و ماجرای کشتی گرفتن خدا با یعقوب<ref>یعقوب در طول شب با خدا کشتی گرفت و خدا برای رها شدن و گریز از دست یعقوب ناتوان آمد. سرانجام چاره‌ای نیافت جز این که برای رهایی به دامن یعقوب متوسل شود و با حالت تضرع و التماس به یعقوب گفت: مرا آزاد کن چرا که سپیده سحر در حال دمیدن است. یعقوب به خدا گفت: من تو را آزاد نمی‌کنم تا این که مرا مبارک گردانی. پروردگار نیز او را پر برکت گردانید و نامش را اسرائیل(یعنی نیروی ضد خدا) نهاد.</ref> می‌گوید: این خرافه به این مسئله اشاره دارد که حتی خدا در برابر شخص یهودی ناتوان است و یعقوب که مظهر یهود بود بر خدا چیره گشت. اما در قرآن ما آمده است: «وَ قالَتِ الْیهُودُ یدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا<ref>مائده: 64</ref>؛ یهود گفتند دست خدا به زنجیر بسته است، دست‌هایشان بسته باد و به خاطر این سخن از رحمت الهی دور شوند».<br>
شیخ محمدجواد بیشتر از راه قلم و هجوم به مبانی اعتقادی قوم یهود مبارزه می‌کرد. وی با مطالعه کتاب و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله)از همان ابتدا به ماهیت پلید رژیم صهیونیستی پی برد. در اکثر نوشته‌های او که به موضوع استکبار ارتباط دارد، از اسرائیل نیز نام می‌برد و آمریکا را حامی آنان معرفی می‌کند. وی در معرفی خدای یهودیان با اشاره به آیاتی از تورات<ref>تورات، سفر یوشع، اصحاح 6، آیه 24: «شهر را با آن چه در آن است به آتش زنید، اما نقره و طلا و ظرف‌های مسی و آهنی را به خزانه پروردگارتان بسپارید». هم چنین در سفر تثنیه، اصحاح 14 آمده است: «قهراً خدا شما را ملت برگزیده خود قرار داده تا بر دیگر ملت‌های روی زمین برتری داشته باشید». نیز در سفر عدد، اصحاح 31، آیه 12 چنین می‌خوانیم: «همه را غارت کنید و غنیمت ها را اعم از این که انسانی باشد یا حیوانی به چنگ آورید».</ref> و ماجرای کشتی گرفتن خدا با یعقوب<ref>یعقوب در طول شب با خدا کشتی گرفت و خدا برای رها شدن و گریز از دست یعقوب ناتوان آمد. سرانجام چاره‌ای نیافت جز این که برای رهایی به دامن یعقوب متوسل شود و با حالت تضرع و التماس به یعقوب گفت: مرا آزاد کن چرا که سپیده سحر در حال دمیدن است. یعقوب به خدا گفت: من تو را آزاد نمی‌کنم تا این که مرا مبارک گردانی. پروردگار نیز او را پر برکت گردانید و نامش را اسرائیل(یعنی نیروی ضد خدا) نهاد.</ref> می‌گوید: این خرافه به این مسئله اشاره دارد که حتی خدا در برابر شخص یهودی ناتوان است و یعقوب که مظهر یهود بود بر خدا چیره گشت. اما در قرآن ما آمده است: «وَ قالَتِ الْیهُودُ یدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا<ref>مائده: 64</ref>؛ یهود گفتند دست خدا به زنجیر بسته است، دست‌هایشان بسته باد و به خاطر این سخن از رحمت الهی دور شوند».<br>
او که به حقیقت یهود پی برده بود، درباره ماهیت نژادپرستی یهود می‌گوید آنها عموماً عقیده نژادپرستانه دارند و خود را ملت برگزیده خداوند می‌دانند. هر یهودی حق دارد هر که را از شرق و غرب بخواهد، تملک کند و در اختیار گیرد و آن چه را بخواهد در مورد او انجام دهد. در کتاب تلمود از تورات آمده است: «ما ملت برگزیده خدا به دو نوع حیوان نیاز داریم: یکی جنبندگان، چهارپایان و پرندگان و نوعی دیگر از حیوانات انسانی که آن سایر امت‌ها و ملت‌های شرق و غرب هستند». <ref>تورات، سفر دوم، اصحاح 7 و 31؛ به نقل از: اندیشه‌های سیاسی مغنیه: 36.</ref>
او که به حقیقت یهود پی برده بود، درباره ماهیت نژادپرستی یهود می‌گوید آنها عموماً عقیده نژادپرستانه دارند و خود را ملت برگزیده خداوند می‌دانند. هر یهودی حق دارد هر که را از شرق و غرب بخواهد، تملک کند و در اختیار گیرد و آن چه را بخواهد در مورد او انجام دهد. در کتاب تلمود از تورات آمده است: «ما ملت برگزیده خدا به دو نوع حیوان نیاز داریم: یکی جنبندگان، چهارپایان و پرندگان و نوعی دیگر از حیوانات انسانی که آن سایر امت‌ها و ملت‌های شرق و غرب هستند». <ref>تورات، سفر دوم، اصحاح 7 و 31؛ به نقل از: اندیشه‌های سیاسی مغنیه: 36.</ref>
خط ۶۳: خط ۶۳:
این حرکت شجاعانه و غیرت مندانه او بازتاب وسیعی در میان مردم داشت به طوری که روزنامه «محرر» از حرکت او به «هذا عربی عزیز» یاد کرده است. <ref>همان.</ref>
این حرکت شجاعانه و غیرت مندانه او بازتاب وسیعی در میان مردم داشت به طوری که روزنامه «محرر» از حرکت او به «هذا عربی عزیز» یاد کرده است. <ref>همان.</ref>


=اندیشه‌‎‎های شیخ محمدجواد مغنیه=
==اندیشه‌‎‎های شیخ محمدجواد مغنیه==
نوگرایی در اجتهاد، ضرورت اصلاح حوزه‌های علمیه، به کارگیری شیوه‌های نوین در تبلیغ دین و دموکراسی اسلامی جزء اندیشه‌های شیخ محمدجواد بود. او به این واقعیت رسیده بود که زندگی در حال دگرگونی و تغییر است و اسلام، برخی از مسائل عصر جدید را می‌پذیرد و برخی را رد می‌کند. شهید [[سید محمدباقر صدر]](متوفای 1400ق) درباره اندیشه فقهی و اجتهادی او می‌نویسد: «اکنون برای نخستین بار ملاحظه می‌کنیم که عنصر فهم اجتماعی نصوص به صورتی مستقل مطرح می‌شود و هنگامی که بخش‌هایی از کتاب «فقه الامام الصادق»(نوشته استاد محمدجواد مغنیه) را می‌خوانم، می‌بینم استاد بزرگ ما شیخ محمدجواد مغنیه در این تألیف خود، این موضوع را طرح کرده و با دست خویش، فقه جعفری را به شکلی زیبا و با شیوه‌ای نودر‌آورده است. با آن که من اکنون درباره فهم اجتماعی نص، با احتیاط سخن می‌گویم باز هم ایمان دارم قاعده‌ای که استاد ما مغنیه برای این موضوع وضع کرده است، گره بزرگی را در فقه می‌گشاید» <ref>کسار: 150.</ref>
نوگرایی در اجتهاد، ضرورت اصلاح حوزه‌های علمیه، به کارگیری شیوه‌های نوین در تبلیغ دین و دموکراسی اسلامی جزء اندیشه‌های شیخ محمدجواد بود. او به این واقعیت رسیده بود که زندگی در حال دگرگونی و تغییر است و اسلام، برخی از مسائل عصر جدید را می‌پذیرد و برخی را رد می‌کند. شهید [[سید محمدباقر صدر]](متوفای 1400ق) درباره اندیشه فقهی و اجتهادی او می‌نویسد: «اکنون برای نخستین بار ملاحظه می‌کنیم که عنصر فهم اجتماعی نصوص به صورتی مستقل مطرح می‌شود و هنگامی که بخش‌هایی از کتاب «فقه الامام الصادق»(نوشته استاد محمدجواد مغنیه) را می‌خوانم، می‌بینم استاد بزرگ ما شیخ محمدجواد مغنیه در این تألیف خود، این موضوع را طرح کرده و با دست خویش، فقه جعفری را به شکلی زیبا و با شیوه‌ای نودر‌آورده است. با آن که من اکنون درباره فهم اجتماعی نص، با احتیاط سخن می‌گویم باز هم ایمان دارم قاعده‌ای که استاد ما مغنیه برای این موضوع وضع کرده است، گره بزرگی را در فقه می‌گشاید» <ref>کسار: 150.</ref>
وی درباره ضرورت اصلاح حوزه‌های علمیه، مقاله ای با عنوان «معرکة فی الازهر بین المجددین و المحافظین» نوشت که در مجله «عرفان» در سال 1954م به چاپ رسید. در این مقاله وی ضمن خشنودی از روح تجدید و اصلاح در دانشگاه الازهر، خواستار حرکت اصلاحی مشابه در حوزه‌های علمیه شیعی شد. خطاب او در این مقاله به همه حوزه‌ها و مؤسسات دینی اعم از شیعه و سنی بود. او بدون تعصب نسبت به شیعه یا سنی، دشمنان حوزه‌ها و مؤسسات دینی را دو نوع داخلی و خارجی دانست. دشمنان داخلی همان عده‌ای هستند که به نام دین، یأس و ناامیدی را در میان جوانان تقویت می‌کنند و دشمن خارجی نیز با استفاده از غفلت حوزه، درس‌های غربی را به نام مباحث اجتماعی و علوم انسانی، در جامعه رواج می‌دهند <ref>همان: 122 و 133.</ref><br>
وی درباره ضرورت اصلاح حوزه‌های علمیه، مقاله ای با عنوان «معرکة فی الازهر بین المجددین و المحافظین» نوشت که در مجله «عرفان» در سال 1954م به چاپ رسید. در این مقاله وی ضمن خشنودی از روح تجدید و اصلاح در دانشگاه الازهر، خواستار حرکت اصلاحی مشابه در حوزه‌های علمیه شیعی شد. خطاب او در این مقاله به همه حوزه‌ها و مؤسسات دینی اعم از شیعه و سنی بود. او بدون تعصب نسبت به شیعه یا سنی، دشمنان حوزه‌ها و مؤسسات دینی را دو نوع داخلی و خارجی دانست. دشمنان داخلی همان عده‌ای هستند که به نام دین، یأس و ناامیدی را در میان جوانان تقویت می‌کنند و دشمن خارجی نیز با استفاده از غفلت حوزه، درس‌های غربی را به نام مباحث اجتماعی و علوم انسانی، در جامعه رواج می‌دهند <ref>همان: 122 و 133.</ref><br>
خط ۷۲: خط ۷۲:
و سرنوشت یک کشور به دست عده‌ای از سرمایه‌داران می‌افتد و عده‌ای دیگر در فقر و بی‌خبری به سر می‌برند. با آن که در کشورهایی که دارای رژیم سرمایه‌داری هستند بیش از احتیاج آنان لباس، غذا و سایر وسایل زندگی تولید می‌شود، در میان آنان گرسنگان و برهنگان بسیارند. علت این است که این نوع دموکراسی به اقلیت کمی، مجال زیادی برای احتکار ثروت و منابع ثروت‌ها بخشیده و زندگی و سرنوشت مردم را در دست آنان قرار داده است.<ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref><br>
و سرنوشت یک کشور به دست عده‌ای از سرمایه‌داران می‌افتد و عده‌ای دیگر در فقر و بی‌خبری به سر می‌برند. با آن که در کشورهایی که دارای رژیم سرمایه‌داری هستند بیش از احتیاج آنان لباس، غذا و سایر وسایل زندگی تولید می‌شود، در میان آنان گرسنگان و برهنگان بسیارند. علت این است که این نوع دموکراسی به اقلیت کمی، مجال زیادی برای احتکار ثروت و منابع ثروت‌ها بخشیده و زندگی و سرنوشت مردم را در دست آنان قرار داده است.<ref>گلشن ابرار، ج3، مقاله شیخ محمدجواد مغنیه.</ref><br>


=آثار استاد مغنیه=
==آثار استاد مغنیه==
از میان نوشته‌های متعدد شیخ محمدجواد مغنیه تعدادی به زبان فارسی ترجمه شده و بخشی از آنها جزء متون درسی دانشگاه‌های ایران است. آثار ترجمه شده او به ترتیب حروف الفبا عبارت‌اند از:<br>
از میان نوشته‌های متعدد شیخ محمدجواد مغنیه تعدادی به زبان فارسی ترجمه شده و بخشی از آنها جزء متون درسی دانشگاه‌های ایران است. آثار ترجمه شده او به ترتیب حروف الفبا عبارت‌اند از:<br>


خط ۹۱: خط ۹۱:
# یادگار خیمه‌های سوخته، ترجمه و نگارش علیرضا رجالی تهرانی، قم، دار الصادقین، 1379. 158صفحه. عنوان اصلی: مع بطلة کربلا.
# یادگار خیمه‌های سوخته، ترجمه و نگارش علیرضا رجالی تهرانی، قم، دار الصادقین، 1379. 158صفحه. عنوان اصلی: مع بطلة کربلا.


=وفات شیخ محمدجواد مغنیه=
==وفات شیخ محمدجواد مغنیه==
سرانجام علامه استاد شیخ محمدجواد مغنیه پس از عمری تلاش صادقانه در راه اعتلای اسلام عزیز و تلاش بی وقفه برای نزدیکی بین مذاهب پنج‌گانه، ساعت 10 شب 19 محرم الحرام سال 1400 در سن 76سالگی به رحمت ایزدی پیوست. وی دو سال پیش از آن، مبتلا به بیماری قلبی شده بود. هنگامی که پیکر پاک این عالم ربانی را به نجف اشرف انتقال دادند، بسیاری از عالمان دینی و اقشار مختلف مردم، در تشییع جنازه او شرکت کردند و بازار نجف به طور کلی بسته شد. پس از تشییع، آیت‌الله‌العظمی‌خوئی(رحمةالله) بر او نماز گزارد و در یکی از حجره‌های حرم مطهر علوی به خاک سپرده شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد. <br>
سرانجام علامه استاد شیخ محمدجواد مغنیه پس از عمری تلاش صادقانه در راه اعتلای اسلام عزیز و تلاش بی وقفه برای نزدیکی بین مذاهب پنج‌گانه، ساعت 10 شب 19 محرم الحرام سال 1400 در سن 76سالگی به رحمت ایزدی پیوست. وی دو سال پیش از آن، مبتلا به بیماری قلبی شده بود. هنگامی که پیکر پاک این عالم ربانی را به نجف اشرف انتقال دادند، بسیاری از عالمان دینی و اقشار مختلف مردم، در تشییع جنازه او شرکت کردند و بازار نجف به طور کلی بسته شد. پس از تشییع، آیت‌الله‌العظمی‌خوئی(رحمةالله) بر او نماز گزارد و در یکی از حجره‌های حرم مطهر علوی به خاک سپرده شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد. <br>


=منابع و مآخذ=
== پانویس ==
{{پانویس}}


== منابع ==
# الوردانی، صالح، شیعه در مصر، ترجمه قاسم مختاری، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1376.
# الوردانی، صالح، شیعه در مصر، ترجمه قاسم مختاری، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1376.
# اندیشه‌های سیاسی مغنیه.
# اندیشه‌های سیاسی مغنیه.
خط ۱۰۹: خط ۱۱۱:
# ـــــــــــــــ، الاسلام مع الحیاة.
# ـــــــــــــــ، الاسلام مع الحیاة.


== پانویس ==
 
{{پانویس}}


[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده:مجله‌ها]]
[[رده:فصلنامه اندیشه تقریب]]
[[رده:فصلنامه اندیشه تقریب]]
[[رده:منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]]
[[رده:منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]]
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۹۳۹

ویرایش