confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱
ویرایش
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
انور سادات علاوه بر استبداد و ظلم به مردم کشورش به معاهده ننگینی تن داده بود که طی آن صلح بین اسراییل و مصر برقرار شده بود. آن هم در یک فضای تحقیرآمیز که حتی مناخیم بگین نخستوزیر وقت رژیم اشغالی حاضر نمیشد با او دست بدهد. دیدن این تصاویر حقارت بار برای ملت مصر که دوران با شکوه جمال عبدالناصر را تجربه کرده بودند داغ بزرگی بود. | انور سادات علاوه بر استبداد و ظلم به مردم کشورش به معاهده ننگینی تن داده بود که طی آن صلح بین اسراییل و مصر برقرار شده بود. آن هم در یک فضای تحقیرآمیز که حتی مناخیم بگین نخستوزیر وقت رژیم اشغالی حاضر نمیشد با او دست بدهد. دیدن این تصاویر حقارت بار برای ملت مصر که دوران با شکوه جمال عبدالناصر را تجربه کرده بودند داغ بزرگی بود. | ||
تا | تا اینکه یکی از همین جوانان در ۲۷ سالگی تصمیم گرفت، شرف را به خون جوانان مصری برگرداند. باید کسی پیدا میشد تا این [[فرعون]] سرکش مصر را که برای مردمش شیر بود و مقابل بیگانگان سر فرو میآورد، سر جایش بنشاند. | ||
ستوان خالد بن احمد شوقی اسلامبولی از وابستگان به [[اخوانالمسلمین]]، همراه تعدادی از دوستانش تصمیم گرفت، وجود چنین لکه ننگینی را از سرزمینش پاک کند. همه چیز حساب شده بود و آنها توانسته بودند همه موانع امنیتی را با موفقیت پشت سر بگذارند. | ستوان [[خالد اسلامبولی|خالد بن احمد شوقی اسلامبولی]] از وابستگان به [[اخوانالمسلمین]]، همراه تعدادی از دوستانش تصمیم گرفت، وجود چنین لکه ننگینی را از سرزمینش پاک کند. همه چیز حساب شده بود و آنها توانسته بودند همه موانع امنیتی را با موفقیت پشت سر بگذارند. | ||
ساعت از ۱۲ ظهر گذشته بود که رژه آغاز شد. همه چیز داشت طبق برنامه پیش میرفت و تقریبا نیمی از مراسم طی شده بود. نوبت رسید به کامیونی که یک تفنگ ۱۳۰ میلیمتری ضد تانک روسی را حمل میکرد و باید از مقابل جایگاه رییسجمهور میگذشت. اما ماشین ایستاد. برخی گمان کردند، شاید خراب شده و به مسیر خود ادامه دادند. | ساعت از ۱۲ ظهر گذشته بود که رژه آغاز شد. همه چیز داشت طبق برنامه پیش میرفت و تقریبا نیمی از مراسم طی شده بود. نوبت رسید به کامیونی که یک تفنگ ۱۳۰ میلیمتری ضد تانک روسی را حمل میکرد و باید از مقابل جایگاه رییسجمهور میگذشت. اما ماشین ایستاد. برخی گمان کردند، شاید خراب شده و به مسیر خود ادامه دادند. | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
طولی نکشید افرادی که در این واقعه دست داشتند، دستگیر شدند و در میان آنها ۵ نفر به اعدام محکوم شده و با قفسهای آهنین به دادگاه آورده شدند. خالد به محض ورود به دادگاه فریاد میزد: «انا خالد الاسلامبولی، انا قاتل السادات، انا قاتل الفرعون، انا قاتل الطاغوت، فی سبیل الله قمنا...» | طولی نکشید افرادی که در این واقعه دست داشتند، دستگیر شدند و در میان آنها ۵ نفر به اعدام محکوم شده و با قفسهای آهنین به دادگاه آورده شدند. خالد به محض ورود به دادگاه فریاد میزد: «انا خالد الاسلامبولی، انا قاتل السادات، انا قاتل الفرعون، انا قاتل الطاغوت، فی سبیل الله قمنا...» | ||
سرانجام در همین دادگاه بود که حکم اعدام آنها تایید شد و در ۱۵ اپریل سال ۱۹۸۲ مصادف با ۲۶ فروردین سال ۶۱، این جوانان مصری اعدام شدند در حالی که پیکر هیچ کدام به خانوادههایشان تحویل داده نشد و گمنام در گورستانی به خاک سپرده شدند. | سرانجام در همین دادگاه بود که حکم اعدام آنها تایید شد و در ۱۵ اپریل سال ۱۹۸۲ مصادف با ۲۶ [[فروردین]] سال ۶۱، این جوانان مصری اعدام شدند در حالی که پیکر هیچ کدام به خانوادههایشان تحویل داده نشد و گمنام در گورستانی به خاک سپرده شدند. | ||
در بخشی از وصیت نامه شهید خالد بن احمد شوقی اسلامبولی آمده است: «ما با هم تصمیم گرفتیم که فرعون مصر را به قتل برسانیم تا شاید خداوند به خاطر این کار، ما را از ننگ دوستی با صهیونیستها که دامن ما را گرفته و فساد روحی و اخلاقی سادات و همسرش را در جامعه علنی ساخته است، نجات بخشد. اشهد انّ لا اله الا الله و اشهد انّ محمّدا رسول الله» | در بخشی از وصیت نامه شهید خالد بن احمد شوقی اسلامبولی آمده است: «ما با هم تصمیم گرفتیم که فرعون مصر را به قتل برسانیم تا شاید [[خداوند]] به خاطر این کار، ما را از ننگ دوستی با صهیونیستها که دامن ما را گرفته و فساد روحی و اخلاقی سادات و همسرش را در جامعه علنی ساخته است، نجات بخشد. اشهد انّ لا اله الا الله و اشهد انّ محمّدا رسول الله» | ||
[[جمهوری اسلامی ایران]] به پاس مقام این جوان مصری، نام یکی از خیابانهای خود را به نام او تغییر داده است. | [[جمهوری اسلامی ایران]] به پاس مقام این جوان مصری، نام یکی از خیابانهای خود را به نام او تغییر داده است. |