confirmed
۲٬۲۰۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۹: | خط ۹: | ||
در میان علمای اهلسنت معنای درست و مجمع علیهی از صحابه نیست و هر کس تعریف خودش را دارد. از «احمد بن حنبل» سؤال میشود که آیا اصحاب بودن حد و مرزی دارد که آن را مشخص کند؟! گفت: نه! : «هل للصحبةِ حدٌّ تحدده؟ قَالَ: لا، ومَن صحبَ النبي ولو ساعة، فهو مِن أصحابِ رسولالله»<ref>مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهويه، اسم المؤلف: إسحاق بن منصور أبو يعقوب التميمي المروزي، دار النشر: دار الهجرة - الرياض / السعودية - 1425 هـ -2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد بن محمود الرباط؛ ج2، ص 533</ref><br> | در میان علمای اهلسنت معنای درست و مجمع علیهی از صحابه نیست و هر کس تعریف خودش را دارد. از «احمد بن حنبل» سؤال میشود که آیا اصحاب بودن حد و مرزی دارد که آن را مشخص کند؟! گفت: نه! : «هل للصحبةِ حدٌّ تحدده؟ قَالَ: لا، ومَن صحبَ النبي ولو ساعة، فهو مِن أصحابِ رسولالله»<ref>مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهويه، اسم المؤلف: إسحاق بن منصور أبو يعقوب التميمي المروزي، دار النشر: دار الهجرة - الرياض / السعودية - 1425 هـ -2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد بن محمود الرباط؛ ج2، ص 533</ref><br> | ||
«زرکشی» به این اختلاف تصریح دارد: «فإن قيل أثبتم العدالة للصحابي مطلقا فمن الصحابي قلنا اختلفوا فيه» اگر کسی بگوید ما ثابت کردیم که تمام صحابه مطلقاً عادل هستند، ولی صحابی کیست؟ ما | «زرکشی» به این اختلاف تصریح دارد: «فإن قيل أثبتم العدالة للصحابي مطلقا فمن الصحابي قلنا اختلفوا فيه» اگر کسی بگوید ما ثابت کردیم که تمام صحابه مطلقاً عادل هستند، ولی صحابی کیست؟ ما میگوئیم که در معنای صحابی علمای ما اختلاف دارند.<ref>البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359</ref><br> | ||
«ابن صلاح» از محدثین و رجالیهای پرآوازه اهلسنت هم به این اختلاف اقرار دارد: «اخْتَلَفَ أَهْلُ الْعِلْمِ فِي أَنَّ الصَّحَابِيَّ مَنْ؟»<ref>معرفة أنواع علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)؛ ابن الصلاح، عثمان بن عبدالرحمن (م 643)، تحقيق: عبد اللطيف الهميم و ماهر ياسين الفحل، دارالکتب العلمية، چاپ اوّل،1423 هـ.ق. ص 293</ref> | «ابن صلاح» از محدثین و رجالیهای پرآوازه اهلسنت هم به این اختلاف اقرار دارد: «اخْتَلَفَ أَهْلُ الْعِلْمِ فِي أَنَّ الصَّحَابِيَّ مَنْ؟»<ref>معرفة أنواع علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)؛ ابن الصلاح، عثمان بن عبدالرحمن (م 643)، تحقيق: عبد اللطيف الهميم و ماهر ياسين الفحل، دارالکتب العلمية، چاپ اوّل،1423 هـ.ق. ص 293</ref> | ||
=== تعاریف صحابی === | === تعاریف صحابی === | ||
بعضى معنای صحابی را آن قدر آن را توسعه داده و مىگويند هر كس از مسلمانان آن حضرت را ديده است، از اصحاب آن حضرت است!<br> | بعضى معنای صحابی را آن قدر آن را توسعه داده و مىگويند هر كس از مسلمانان آن حضرت را ديده است، از اصحاب آن حضرت است!<br> | ||
# «بخارى» مىگويدکه اصحاب رسول خدا ( | # «بخارى» مىگويدکه اصحاب رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هر مسلمانی است كه با او مصاحبت داشته، يا او را ديده است: «من صحب رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) أو رآه من المسلمين فهو من أصحابه!».<ref>بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲.</ref> | ||
# احمد بن حنبل عالم معروف اهلسنت نيز آن را بسيار گسترده دانسته و مىگويد: «أصحاب رسولالله ( | # احمد بن حنبل عالم معروف اهلسنت نيز آن را بسيار گسترده دانسته و مىگويد: «أصحاب رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) كلّ من صحبه شهراً أو يوماً أو ساعة أو رآه؛ اصحاب رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هر كسى است كه يك ماه يا يك روز يا حتّى يك ساعت با او مصاحبت داشته، يا او را ديده است!».<ref>ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۱، ص۱۲ حنبلی، محمد بن حسین، العدّة فی اصول الفقه، ج۳، ص۹۸۸.</ref> | ||
# «زرکشی» در البحر المحيط میگوید: «فذهب الأکثرون إلی أنه من اجتمع مؤمنا بمحمد صلیالله علیه وسلم وصحبه ولو ساعة روی عنه أو لا» اغلب بر این عقیده هستند که صحابی کسی است که به پیغمبر اکرم ایمان آورده باشد، ولو اینکه یک ساعت پیغمبر اکرم را دیده باشد. روایت از پیغمبر نقل بکند یا نکند.<ref>البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359</ref> | # «زرکشی» در البحر المحيط میگوید: «فذهب الأکثرون إلی أنه من اجتمع مؤمنا بمحمد صلیالله علیه وسلم وصحبه ولو ساعة روی عنه أو لا» اغلب بر این عقیده هستند که صحابی کسی است که به پیغمبر اکرم ایمان آورده باشد، ولو اینکه یک ساعت پیغمبر اکرم را دیده باشد. روایت از پیغمبر نقل بکند یا نکند.<ref>البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359</ref> | ||
# «ابن تیمیه» هم در تعریف صحابی میگوید که مطلق دیدن پیغمبر اکرم صحابیساز و عدالتآور است: «الصحابی: من رأی رسولالله (صلیالله علیه وسلم) فی حال إسلام الرائی وإن لم تطل صحبته له وإن لم یرو عنه شیئا» سپس میگوید: «هذا قول جمهور العلماء خلفا وسلفا وقد نص علی أن مجرد الرؤیة کاف فی إطلاق الصحبة البخاری وأبو زرعة وغیر واحد ممن صنف فی أسماء الصحابة کابن عبد آلبر وابن مندة وأبی موسی المدنی وابن الأثیر»<ref>الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث (م)، اسم المؤلف: ابن تیمیة (م)، ج 2، ص 491</ref> | # «ابن تیمیه» هم در تعریف صحابی میگوید که مطلق دیدن پیغمبر اکرم صحابیساز و عدالتآور است: «الصحابی: من رأی رسولالله (صلیالله علیه وسلم) فی حال إسلام الرائی وإن لم تطل صحبته له وإن لم یرو عنه شیئا» سپس میگوید: «هذا قول جمهور العلماء خلفا وسلفا وقد نص علی أن مجرد الرؤیة کاف فی إطلاق الصحبة البخاری وأبو زرعة وغیر واحد ممن صنف فی أسماء الصحابة کابن عبد آلبر وابن مندة وأبی موسی المدنی وابن الأثیر»<ref>الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث (م)، اسم المؤلف: ابن تیمیة (م)، ج 2، ص 491</ref> | ||
# «آمدی» هم میگوید: «فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلیالله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»<ref>الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبد الرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة</ref> | # «آمدی» هم میگوید: «فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلیالله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»<ref>الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبد الرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة</ref> | ||
# «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» اسامی تعدادی از افراد را میآورد که بچه شیرخواره بودند و در مورد آنها میگوید که این افراد از اصحاب پیغمبر اکرم بودند!<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8</ref> با این مبنا «محمد بن أبی بکر» که سه سال قبل از رحلت پیغمبر اکرم به دنیا آمده از اصحاب پیغمبر اکرم است!این افراد میگویند: مطلق رؤیت پیغمبر اکرم کفایت میکند. نه اطاله صحبت لازم است، نه نقل روایت شرط است؛ ولی بعضى ديگر تعريف محدودترى براى صحابى برگزيدهاند بهعنوانمثال قاضى أبو بكر محمّد بن الطيّب مىگويد: «گرچه مفهوم لغوى صحابى عام است، ولى عرف امّت اين واژه را تنها به كسانى اطلاق مىكنند كه مدّت قابلملاحظهای با آن حضرت مصاحبت داشتهاند؛ نه كسى كه تنها يك ساعت در خدمتش بوده، يا چند قدم با او گام برداشته، يا حديثى از آن حضرت شنيده است». <ref>تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 237.</ref> | # «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» اسامی تعدادی از افراد را میآورد که بچه شیرخواره بودند و در مورد آنها میگوید که این افراد از اصحاب پیغمبر اکرم بودند!<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8</ref> با این مبنا «محمد بن أبی بکر» که سه سال قبل از رحلت پیغمبر اکرم به دنیا آمده از اصحاب پیغمبر اکرم است!این افراد میگویند: مطلق رؤیت پیغمبر اکرم کفایت میکند. نه اطاله صحبت لازم است، نه نقل روایت شرط است؛ ولی بعضى ديگر تعريف محدودترى براى صحابى برگزيدهاند بهعنوانمثال قاضى أبو بكر محمّد بن الطيّب مىگويد: «گرچه مفهوم لغوى صحابى عام است، ولى عرف امّت اين واژه را تنها به كسانى اطلاق مىكنند كه مدّت قابلملاحظهای با آن حضرت مصاحبت داشتهاند؛ نه كسى كه تنها يك ساعت در خدمتش بوده، يا چند قدم با او گام برداشته، يا حديثى از آن حضرت شنيده است». <ref>تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 237.</ref> | ||
# و بعضى مانند سعيد بن المسيّب دايره را از اين هم تنگتر كرده، و گفته است: «صحابى پيامبر ( | # و بعضى مانند سعيد بن المسيّب دايره را از اين هم تنگتر كرده، و گفته است: «صحابى پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) تنها كسانى هستند كه حدّ اقل يك يا دو سال با آن حضرت بوده و در يك يا دو غزوه با رسول خدا شركت جسته اند».<ref>الكفاية 69، و علوم الحديث 293، المنهل الرّويّ 117، تدريب الرّاوي 2/ 211.</ref> | ||
# ابن الصّلاح از أبي المظفّر السّمعانيّ نقل کرده که صحابة برکسی اطلاق | # ابن الصّلاح از أبي المظفّر السّمعانيّ نقل کرده که صحابة برکسی اطلاق میشود که کلامی از حضرت نقل نموده و این اصطلاح توسعه داده شده و بر هرکسی اطلاق میشود که حتی یکک لحظه ایشان را دیده است و این بهخاطر شرافت عظیم حضرت (صلیالله عليه و سلّم) است.<ref>المقدمة ص 118، و فتح المغيث للعراقي 4/ 3، 31.</ref> | ||
# واقدي گفته که كل من رأى رسولالله (صلیالله عليه و سلّم) و قد أدرك الحلم فأسلم و عقل أمر الدّين و رضيه فهو عندنا ممّن صحب النبيّ (صلیالله عليه و سلّم) و لو ساعة من نهار<ref>فتح المغيث 4/ 32 و الكفاية 5.</ref> وی بلوغ شرعی و فهم دین و رضایت به آن را شرط کرده ولی برخی این تعریف را نپذیرفتهاند چون شامل عبدالله بن عبّاس، الحسنين علیهماالسلام و ابن زبير نمیشود و عراقی هم تقیید به بلوغ را شاذّ شمرده است<ref>فتح المغيث 4/ 32.</ref> سّيوطيّ در «تدريب الرّاوي» گفته که: و لا يشترط البلوغ على الصّحيح، و إلا لخرج من أجمع على عدّه في الصّحابة و همین رای را پذیرفته است. | # واقدي گفته که كل من رأى رسولالله (صلیالله عليه و سلّم) و قد أدرك الحلم فأسلم و عقل أمر الدّين و رضيه فهو عندنا ممّن صحب النبيّ (صلیالله عليه و سلّم) و لو ساعة من نهار<ref>فتح المغيث 4/ 32 و الكفاية 5.</ref> وی بلوغ شرعی و فهم دین و رضایت به آن را شرط کرده ولی برخی این تعریف را نپذیرفتهاند چون شامل عبدالله بن عبّاس، الحسنين علیهماالسلام و ابن زبير نمیشود و عراقی هم تقیید به بلوغ را شاذّ شمرده است<ref>فتح المغيث 4/ 32.</ref> سّيوطيّ در «تدريب الرّاوي» گفته که: و لا يشترط البلوغ على الصّحيح، و إلا لخرج من أجمع على عدّه في الصّحابة و همین رای را پذیرفته است. | ||
# ابن حجر بهترین تعریف برای صحابی را اینگونه نقل میکند: «من لقي النبيّ (صلیالله عليه و سلّم) في حياته مسلما و مات على إسلامه.<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8</ref> وی در شرح تعریفش میگوید «من لقي النّبيّ في حياته » جنس تعریف همه کسانی که ایشان را در حیاتشان زیارت کردهاند، میشود؛ ولی أبي ذؤيب الهذليّ که بعد وفات و قبل دفن ایشان را دیده مشمول نیست. شرط اسلام غیر مسلمین را خارج میکند و شرط مات علی اسلام کسانی را که بعداً مرتد شدهاند را از شمول خارج میسازد. <ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 9</ref><br> | # ابن حجر بهترین تعریف برای صحابی را اینگونه نقل میکند: «من لقي النبيّ (صلیالله عليه و سلّم) في حياته مسلما و مات على إسلامه.<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8</ref> وی در شرح تعریفش میگوید «من لقي النّبيّ في حياته » جنس تعریف همه کسانی که ایشان را در حیاتشان زیارت کردهاند، میشود؛ ولی أبي ذؤيب الهذليّ که بعد وفات و قبل دفن ایشان را دیده مشمول نیست. شرط اسلام غیر مسلمین را خارج میکند و شرط مات علی اسلام کسانی را که بعداً مرتد شدهاند را از شمول خارج میسازد. <ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 9</ref><br> | ||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
== تعداد صحابه پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) == | == تعداد صحابه پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) == | ||
=== تعداد صحابه از نگاه مکتب | === تعداد صحابه از نگاه مکتب اهلبیت (علیهمالسلام)=== | ||
* مرحوم شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمودند: | * مرحوم شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمودند: | ||
* « كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِيَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَكَّةَ وَ أَلْفَانِ مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ يُرَ فِيهِمْ قَدَرِيٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِيٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِيٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْيٍ كَانُوا يَبْكُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَار» دوازده هزار نفر صحابی پیامبر بودند. هشت هزار نفر از مدینه، دو هزار نفر از مکه، و دو هزار نفر از آزادشده ها. در میان این اصحاب، گرایشی به فرقه قدریه و مرجئه و حروریه و معتزله دیده نمی شود. و نیز ایشان تفسیر به رأی نمی کردند. بلکه مدام شب و روز به درگاه الهی گریه و تضرع داشتند.<ref>الخصال، ج2، ص640، ح 15، تحقیق: علی اکبر غفاری، ناشر: جامعه مدرسین قم، 1362ش</ref> | * « كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِيَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَكَّةَ وَ أَلْفَانِ مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ يُرَ فِيهِمْ قَدَرِيٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِيٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِيٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْيٍ كَانُوا يَبْكُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَار» دوازده هزار نفر صحابی پیامبر بودند. هشت هزار نفر از مدینه، دو هزار نفر از مکه، و دو هزار نفر از آزادشده ها. در میان این اصحاب، گرایشی به فرقه قدریه و مرجئه و حروریه و معتزله دیده نمی شود. و نیز ایشان تفسیر به رأی نمی کردند. بلکه مدام شب و روز به درگاه الهی گریه و تضرع داشتند.<ref>الخصال، ج2، ص640، ح 15، تحقیق: علی اکبر غفاری، ناشر: جامعه مدرسین قم، 1362ش</ref> | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
* شهید ثانی تعداد اصحاب پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) هنگام وفات پیامبر صلوات الله علیه را به نقل از برخی منابع ، 114 هزار نفر نقل کرده است.<ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص۳۴۵.</ref> | * شهید ثانی تعداد اصحاب پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) هنگام وفات پیامبر صلوات الله علیه را به نقل از برخی منابع ، 114 هزار نفر نقل کرده است.<ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص۳۴۵.</ref> | ||
=== تعداد صحابه پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) به روایت | === تعداد صحابه پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) به روایت اهلسنت === | ||
«سیوطی» در مورد تعداد صحابی نبی مکرم، از «ابوزرعه» نقل | «سیوطی» در مورد تعداد صحابی نبی مکرم، از «ابوزرعه» نقل میکند که «قُبض رَسُول الله (صلى الله عليه وسلم) عن مئة ألف و أربعة عشر ألفًا من الصَّحابة مِمَّن روى عنه و سمع منه» رسول خدا رحلت فرمود در حالي كه صد و چهارده هزار نفر از صحابه از آن حضرت روايت شنيده و نقل كردهاند. <ref>تدريب الراوي، ج 2، ص 220؛ دار النشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف</ref> | ||
«ابن کثیر دمشقی» معتقد است که تعداد صحابه، به 120هزار نفر هم | «ابن کثیر دمشقی» معتقد است که تعداد صحابه، به 120هزار نفر هم میرسید: « فَنُقِلَ عَنْ أَبِي زُرْعَةَ أَنَّهُ قَالَ: يَبْلُغُونَ مِائَةَ أَلْفٍ وَ عِشْرِينَ أَلْفًا »<ref>ابوزرعه نقل شده است که گفته: تعداد صحابه به صد و بیست هزار نفر میرسید. البداية و النهاية ج 8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م</ref> بنابراین، آمار صحابه، بین 114هزار تا 120هزار نفر بوده است. | ||
==== تعداد صحابه ذکر شده در کتب رجالی! ==== | ==== تعداد صحابه ذکر شده در کتب رجالی! ==== | ||
از 120هزار نفر صحابی که به ادعای | از 120هزار نفر صحابی که به ادعای اهلسنت در زمان پیغمبر بودند، حداکثر اسم 10هزار نفر، در کتاب های رجالی اهلسنت ذکر شده است. یعنی 110 هزار صحابی پیغمبر، نه اسمی دارند نه رسمی و نه وصفی از آنها ذکر شده است. | ||
«ابن حجر» که از شخصیت های برجسته رجالی | «ابن حجر» که از شخصیت های برجسته رجالی اهلسنت میگوید: «قد وقع لي بالتّتبّع كثير من الأسماء فجمعت كتاباً كبيراً في ذلك ميزت فيه الصحابة من غيرهم من برای جمع آوری اسامی صحابه، تلاش زیادی کردم. و کتاب بزرگی در این زمینه تألیف کردم. و صحابه را از غیر صحابه جدا کردم. <ref>الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي</ref> وی اعتراف کرده که «و مع ذلك فلم يحصل لنا من ذلك جميعا الوقوف على العشر من أسامي الصحابة» من با همه تلاشی که کردم، از این همه صحابه که در زمان پیغمبر بودند، فقط به یک دهم اسامی آنها دست پیدا کردم.<ref>الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي</ref> | ||
==== تعداد صحابه دارای روایت! ==== | ==== تعداد صحابه دارای روایت! ==== | ||
* «ابن کثیر» | * «ابن کثیر» میگوید: « وَالَّذِي رَوَى عَنْهُمُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، مَعَ كَثْرَةِ رِوَايَتِهِ وَ اطِّلَاعِهِ وَ اتِّسَاعِ رِحْلَتِهِ وَ إِمَامَتِهِ، مِنَ الصَّحَابَةِ تِسْعُمِائَةٍ وَ سَبْعَةٌ وَ ثَمَانُونَ نَفْسًا»تعداد صحابه ای که احمد حنبل از آنها روایت نقل کرده است؛ علی رغم اینکه احمد روایات زیادی را نقل کرده و در این زمینه اطلاع زیاد و تلاش فراوانی داشته، و امام حدیث بوده است؛ فقط از 987 صحابی، روایت نقل کرده است.<ref>البدایه والنهایه ج8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م</ref> | ||
* «ابن حزم آندلسی» یک کتابی دارد به نام «اسماء الصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد» ایشان در این کتاب، اسامی صحابه را آورده، و آمار روایت هر کدام را نیز آورده است. ایشان با تمام تلاشی که کرده، و تمام کسانی را که روایت داشته اند را آورده، مجموعاً شده 999 نفر راوی؛ که در کتب روایی، روایت دارند. یعنی در حقیقت ما فقط از 1% صحابه پیامبراکرم، روایت داریم. | * «ابن حزم آندلسی» یک کتابی دارد به نام «اسماء الصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد» ایشان در این کتاب، اسامی صحابه را آورده، و آمار روایت هر کدام را نیز آورده است. ایشان با تمام تلاشی که کرده، و تمام کسانی را که روایت داشته اند را آورده، مجموعاً شده 999 نفر راوی؛ که در کتب روایی، روایت دارند. یعنی در حقیقت ما فقط از 1% صحابه پیامبراکرم، روایت داریم. | ||
«ابن اثیر» بعد از حذف مکررات صحاح سته مجموع روایات را در کتاب «جامع الأصول» آورده، كمتر از 10.000 روايت شده است. | «ابن اثیر» بعد از حذف مکررات صحاح سته مجموع روایات را در کتاب «جامع الأصول» آورده، كمتر از 10.000 روايت شده است. | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
* «امیرالمؤمنین»(سلام الله علیه): 537 روایت | * «امیرالمؤمنین»(سلام الله علیه): 537 روایت | ||
خیلی عجیب است که ابوهریره 5370 روایت دارد و امیرالمؤمنین 537 روایت! | خیلی عجیب است که ابوهریره 5370 روایت دارد و امیرالمؤمنین 537 روایت! | ||
«ابوهریره» سال ششم هجری بعد از فتح خیبر مسلمان شده است و مجموعاً هجده ماه با پیغمبر بود بعد از آن به «بحرین»رفت و بعد از رحلت پیغمبر به «مدینه» آمد و روایاتش 5370 روایت شده است؛ ولی امیرالمؤمنین که از اول طفولیت تا آخرین لحظه با پیغمبر و ملازم با پیغمبر بوده است، در تمام سفرها و حضرها به غیر از غزوه «تبوک»با پیغمبر بوده، کل روایات امیرالمؤمنین شده 537 روایت! در حالیکه اگر علی به ازای هر روز فقط یک روایت از پیغمبر نقل | «ابوهریره» سال ششم هجری بعد از فتح خیبر مسلمان شده است و مجموعاً هجده ماه با پیغمبر بود بعد از آن به «بحرین»رفت و بعد از رحلت پیغمبر به «مدینه» آمد و روایاتش 5370 روایت شده است؛ ولی امیرالمؤمنین که از اول طفولیت تا آخرین لحظه با پیغمبر و ملازم با پیغمبر بوده است، در تمام سفرها و حضرها به غیر از غزوه «تبوک»با پیغمبر بوده، کل روایات امیرالمؤمنین شده 537 روایت! در حالیکه اگر علی به ازای هر روز فقط یک روایت از پیغمبر نقل میکرد بیش از 12000 روایت بود<ref>محمود أبوریه، شیخ المضیرة ابوهریرة، ص 128؛ دارالمعارف مصر، الطبعة الثالثه</ref> | ||
از 120 هزار صحابه پیغمبر، فقط 10هزار نفر اسمشان در کتابها آمده است. و از این ده هزار نفر، کمتر از هزار نفر از صحابه روایت نقل کرده اند و حدود 500 صحابه، فقط یک روایت و 211 صحابه، فقط دو روایت از پیغمبر نقل کرده اند! | از 120 هزار صحابه پیغمبر، فقط 10هزار نفر اسمشان در کتابها آمده است. و از این ده هزار نفر، کمتر از هزار نفر از صحابه روایت نقل کرده اند و حدود 500 صحابه، فقط یک روایت و 211 صحابه، فقط دو روایت از پیغمبر نقل کرده اند! | ||
چرا باید قائل به عدالت و حجیت همه صحابه (120 هزار نفر) شد تا 300 نفر که نقل روایت کرده اند را تصحیح و توثیق نمود؟! | چرا باید قائل به عدالت و حجیت همه صحابه (120 هزار نفر) شد تا 300 نفر که نقل روایت کرده اند را تصحیح و توثیق نمود؟! | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
پایان دوره صحابه را میشود از زمان رحلت پیامبر صلوات الله علیه تا سالهای پایانی قرن اول هجری دانست، زیرا برخی از صحابه تا آن زمان در قید حیات بودند.<ref>شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۲.</ref> مثلا آخرین صحابیای که در [[کوفه]] از دنیا رفت، [[عبدالله بن ابی اوفی]] در سال ۸۶ق بود. آخرین صحابیای که در مدینه از دنیا رفت، [[سهل بن سعد ساعدی]] (۹۱ق.) بود که ۱۰۰ سال عمر کرد. آخرین صحابیای که در [[بصره]] درگذشت، [[انس بن مالک]] در سال ۹۱ق یا ۹۳ق بود. آخرین صحابیای که در [[شام]] وفات کرد، [[عبدالله بن یسر]] در سال ۸۸ قمری بوده است.<ref>شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۳ با تصرف اندک در عبارت.</ref> و اما آخرین تاریخ درگذشت میان صحابه، مربوط به [[عامر بن واثله]] میباشد.<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ج۳، ص۲۴۳.</ref>وی در دولت [[مختار بن ابی عبید ثقفی]] پرچمدار بوده و بعد از سال ۱۰۰ قمری درگذشت.<ref>شهابی، ادوار فقه ص۳۹۳.</ref> | پایان دوره صحابه را میشود از زمان رحلت پیامبر صلوات الله علیه تا سالهای پایانی قرن اول هجری دانست، زیرا برخی از صحابه تا آن زمان در قید حیات بودند.<ref>شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۲.</ref> مثلا آخرین صحابیای که در [[کوفه]] از دنیا رفت، [[عبدالله بن ابی اوفی]] در سال ۸۶ق بود. آخرین صحابیای که در مدینه از دنیا رفت، [[سهل بن سعد ساعدی]] (۹۱ق.) بود که ۱۰۰ سال عمر کرد. آخرین صحابیای که در [[بصره]] درگذشت، [[انس بن مالک]] در سال ۹۱ق یا ۹۳ق بود. آخرین صحابیای که در [[شام]] وفات کرد، [[عبدالله بن یسر]] در سال ۸۸ قمری بوده است.<ref>شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۳ با تصرف اندک در عبارت.</ref> و اما آخرین تاریخ درگذشت میان صحابه، مربوط به [[عامر بن واثله]] میباشد.<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ج۳، ص۲۴۳.</ref>وی در دولت [[مختار بن ابی عبید ثقفی]] پرچمدار بوده و بعد از سال ۱۰۰ قمری درگذشت.<ref>شهابی، ادوار فقه ص۳۹۳.</ref> | ||
== ویژگیهای صحابه از منظر | == ویژگیهای صحابه از منظر اهلسنت == | ||
[[ | [[اهلسنت]] درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر صلوات الله علیه را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ساعت دیده باشد، میتواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.<ref>صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.</ref> | ||
از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادلاند<ref>.صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22</ref> و همه صحابه عدالت دارند<ref>الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.</ref> همه صحابه عادلاند؛ آن هم به دليل آيات قرآني و حديث «خير الناس قرني» و اجماع تعداد قابل توجهي از علما. <ref>الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.</ref> عدالت تمام آنها ثابت است. <ref>الاستيعاب، ج۱، ص۲.</ref> و | از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادلاند<ref>.صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22</ref> و همه صحابه عدالت دارند<ref>الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.</ref> همه صحابه عادلاند؛ آن هم به دليل آيات قرآني و حديث «خير الناس قرني» و اجماع تعداد قابل توجهي از علما. <ref>الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.</ref> عدالت تمام آنها ثابت است. <ref>الاستيعاب، ج۱، ص۲.</ref> و | ||
همه صحابي عادلاند و بعضي بر بعضي ديگر برترندي دارند<ref>التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.</ref>. همچنين با استناد به آيه ۱۴۳ سوره بقره صحابي را اين گونه تعريف ميشود که: شاهد نزول وحي بودند، پس تفسير و تأويل را شناختند و پيامبر را ياري کردند؛ مبانياش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مبانياش شدند و خداوند آنها را عادل ناميد <ref>ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.</ref> و [[مسلمانان]] میتوانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کردهاند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و بهطور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر صلوات الله علیه را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند. | همه صحابي عادلاند و بعضي بر بعضي ديگر برترندي دارند<ref>التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.</ref>. همچنين با استناد به آيه ۱۴۳ سوره بقره صحابي را اين گونه تعريف ميشود که: شاهد نزول وحي بودند، پس تفسير و تأويل را شناختند و پيامبر را ياري کردند؛ مبانياش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مبانياش شدند و خداوند آنها را عادل ناميد <ref>ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.</ref> و [[مسلمانان]] میتوانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کردهاند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و بهطور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر صلوات الله علیه را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند. | ||
=== دلایل ادعای عدالت صحابه: === | === دلایل ادعای عدالت صحابه: === | ||
اهلسنت مدعی هستند که همه صحابه عادل و اهل بهشت هستند، آنها دلایلی از کتاب و سنت میآورند مثلا: | |||
==== دلایل ادعای عدالت صحابه از قرآن: ==== | ==== دلایل ادعای عدالت صحابه از قرآن: ==== | ||
ادعا شده كه ظواهر بعضى از آيات قرآن دال بر عدالت همه صحابه است<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 17:</ref> | ادعا شده كه ظواهر بعضى از آيات قرآن دال بر عدالت همه صحابه است<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 17:</ref> | ||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
بسيارى از مفسّران اهلسنت در ذيل اين آيه حديثى (از بعضى از صحابه، از پيامبر) نقل كردهاند كه مضمونش چنين است: «جميع أصحاب رسولالله فى الجنّة محسنهم و مسيئهم» و در آن به آيه فوق استناد شده است<ref>تفسير كبير فخر رازى و تفسير المنار، ذيل آيه فوق.</ref>. | بسيارى از مفسّران اهلسنت در ذيل اين آيه حديثى (از بعضى از صحابه، از پيامبر) نقل كردهاند كه مضمونش چنين است: «جميع أصحاب رسولالله فى الجنّة محسنهم و مسيئهم» و در آن به آيه فوق استناد شده است<ref>تفسير كبير فخر رازى و تفسير المنار، ذيل آيه فوق.</ref>. | ||
جالب اين كه آيه فوق مىگويد، تابعين در صورتى اهل نجاتند كه در نيكىها از صحابه پيروى كنند (نه در بدىها) و مفهومش اين مىشود كه بهشت براى صحابه تضمين شده است، آيا مفهوم اين سخن، آزاد بودن آنها در گناهان است؟! | جالب اين كه آيه فوق مىگويد، تابعين در صورتى اهل نجاتند كه در نيكىها از صحابه پيروى كنند (نه در بدىها) و مفهومش اين مىشود كه بهشت براى صحابه تضمين شده است، آيا مفهوم اين سخن، آزاد بودن آنها در گناهان است؟! | ||
آيا پيامبرى كه براى هدايت و اصلاح مردم آمده، ممكن است ياران خود را استثنا كند و گناه آنها را ناديده بگيرد، درحالیکه قرآن درباره زنان پيامبر ( | آيا پيامبرى كه براى هدايت و اصلاح مردم آمده، ممكن است ياران خود را استثنا كند و گناه آنها را ناديده بگيرد، درحالیکه قرآن درباره زنان پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) كه از نزديكترين صحابه بودند مىگويد: اگر گناه كنيد مجازات شما دوچندان است<ref>احزاب، آيه 30.</ref>. | ||
نكته قابلتوجه اين كه هرگونه ابهامى در اين آيه باشد،آيه 29 سوره فتح آن را برطرف مىكند، زيرا صفات ياران راستين پيامبر ( | نكته قابلتوجه اين كه هرگونه ابهامى در اين آيه باشد،آيه 29 سوره فتح آن را برطرف مىكند، زيرا صفات ياران راستين پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را چنين شرح مىدهد: «(أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)؛ آنها در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهرباناند، آنها را پيوسته در حال سجود و ركوع مىبينى، درحالیکه همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند، آثار سجده در صورتشان نمايان است». | ||
آيا كسانى كه آتش جنگ جمل و صفّين را برافروختند و بر ضدّ امام وقت شوريدند و دهها هزار نفر از مسلمانان را به كشتن دادند، مصداق اين صفات هفتگانه بودند؟ آيا در ميان خود مهربان بودند؟ | آيا كسانى كه آتش جنگ جمل و صفّين را برافروختند و بر ضدّ امام وقت شوريدند و دهها هزار نفر از مسلمانان را به كشتن دادند، مصداق اين صفات هفتگانه بودند؟ آيا در ميان خود مهربان بودند؟ | ||
آيا شدّت عمل آنها در برابر كفّار بود يا در برابر مسلمين؟! | آيا شدّت عمل آنها در برابر كفّار بود يا در برابر مسلمين؟! | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
=== موارد نقض عمومیت عدالت صحابه === | === موارد نقض عمومیت عدالت صحابه === | ||
آيا واقعا میتوان گفت که همه صحابه بدون استثنا، افرادى مؤمن، صالح، راستگو، درستكار و عادل بودند يا در ميان آنها افراد ناصالحى نيز وجود داشتند. برخی درباره صحابه میگویند که همه آنها بدون استثنا در هالهاى از قداست قرار دارند و افرادى صالح، صادق، باتقوا و عادل بودند. به همين دليل هر كدام روايتى از پيغمبر اكرم ( | آيا واقعا میتوان گفت که همه صحابه بدون استثنا، افرادى مؤمن، صالح، راستگو، درستكار و عادل بودند يا در ميان آنها افراد ناصالحى نيز وجود داشتند. برخی درباره صحابه میگویند که همه آنها بدون استثنا در هالهاى از قداست قرار دارند و افرادى صالح، صادق، باتقوا و عادل بودند. به همين دليل هر كدام روايتى از پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) نقل كنند، صحيح و قابلقبول است، و كمترين ايرادى بر آنها نمىتوان گرفت، و اگر كارهاى خلافى از آنها سرزده، بايد به توجيهگرى پردازيم، مثلاً: «عبدالله موصلى» در كتاب «حتّى لا ننخدع» مىگويد: لصحابة رضي الله تعالى عنهم فهم الذين تلقوا عن رسولالله فهما وتطبيقاً، ثم حملوا الأمانة في الدعوة والتبليغ وأداء الأمانة. | ||
ولقد رضي الله تعالى الإسلام دينا ومنهجاً كما فهمه وطبقه أولئك الرجال الذين أخذوا ما آتاهم الله بقوة وأمانة وصدق، وبذلوا الأموال والأرواح رخيصة في سبيل هذا الدين وإعلاء كلمته شرقاً وغرباً وجنوباً وشمالاً. إنهم قوم اختارهم الله تعالى لصحبة نبيه وإقامة دينه وشرعه وجعلهم وزراء نبيه، وورثته من بعده في حمل الأمانة وتبليغ الدعوة حتى وصل إلينا غضاً طرياً على ما أراده الله فيهم وبمن تبعهم بإحسان حفظ الله الدين تحقيقاً لوعده إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون لذلك جعل الله تعالى حبهم دينا وإيمانا وبغضهم كفرا ونفاقا وأوجب على الأمة موالاتهم جميعاً وذكر محاسنهم وفضائلهم والسكوت عما شجر بينهم لسابق فضلهم وكريم فعلهم وصدق تضحيتهم وعظيم منزلتهم ومقامهم عند الله عز وجل . آنها (صحابه) گروهى هستند كه خدا آنان را براى همنشينى پيغمبرش و اقامه دين و شرع او برگزيده و آنها را وزيران پيامبرش قرار داده و حبّ آنها را دين و ايمان و بغض آنها را كفر و نفاق شمرده! و بر امّت واجب كرده، همه آنها را دوست بدارند و پيوسته از خوبىها و فضايل آنان سخن بگويند و در برابر جنگ و نزاعهايى كه آنها با هم داشتند سكوت كنند!». <ref>حتّى لا ننخدع، صفحه 6.</ref> گروهى از افراطیان طرفدار این دیدگاه چنان تند رفتهاند كه هر كس لب به نقّادى از آنان بگشايد، او را فاسق و گاه ملحد و زنديق مىنامند و يا خون او را مباح مىشمرند!! از جمله ابو زرعه رازى در كتاب «الاصابة» میگوید: «هرگاه كسى را ديدى كه به يكى از اصحاب پيغمبر ( | ولقد رضي الله تعالى الإسلام دينا ومنهجاً كما فهمه وطبقه أولئك الرجال الذين أخذوا ما آتاهم الله بقوة وأمانة وصدق، وبذلوا الأموال والأرواح رخيصة في سبيل هذا الدين وإعلاء كلمته شرقاً وغرباً وجنوباً وشمالاً. إنهم قوم اختارهم الله تعالى لصحبة نبيه وإقامة دينه وشرعه وجعلهم وزراء نبيه، وورثته من بعده في حمل الأمانة وتبليغ الدعوة حتى وصل إلينا غضاً طرياً على ما أراده الله فيهم وبمن تبعهم بإحسان حفظ الله الدين تحقيقاً لوعده إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون لذلك جعل الله تعالى حبهم دينا وإيمانا وبغضهم كفرا ونفاقا وأوجب على الأمة موالاتهم جميعاً وذكر محاسنهم وفضائلهم والسكوت عما شجر بينهم لسابق فضلهم وكريم فعلهم وصدق تضحيتهم وعظيم منزلتهم ومقامهم عند الله عز وجل . آنها (صحابه) گروهى هستند كه خدا آنان را براى همنشينى پيغمبرش و اقامه دين و شرع او برگزيده و آنها را وزيران پيامبرش قرار داده و حبّ آنها را دين و ايمان و بغض آنها را كفر و نفاق شمرده! و بر امّت واجب كرده، همه آنها را دوست بدارند و پيوسته از خوبىها و فضايل آنان سخن بگويند و در برابر جنگ و نزاعهايى كه آنها با هم داشتند سكوت كنند!». <ref>حتّى لا ننخدع، صفحه 6.</ref> گروهى از افراطیان طرفدار این دیدگاه چنان تند رفتهاند كه هر كس لب به نقّادى از آنان بگشايد، او را فاسق و گاه ملحد و زنديق مىنامند و يا خون او را مباح مىشمرند!! از جمله ابو زرعه رازى در كتاب «الاصابة» میگوید: «هرگاه كسى را ديدى كه به يكى از اصحاب پيغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) خردهگيرى مىكند، بدان كه او زنديق است و اين بهخاطر آن است كه رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام اينها را صحابه براى ما آوردند و اينها (مخالفان) مىخواهند، شهود ما را از اعتبار بيندازند تا كتاب و سنّت از دست برود!».<ref>الاصابه، جلد 1، صفحه 17</ref> و برخی هم معتقدند که همه آنها عادل هستند «الصحابة کلهم عدول» <ref>النووی، أبو زكريا، المجموع شرح المهذب، ج 1، ص62 و293؛ ج3، ص 122؛ ج 5، ص 27 و244 و282؛ ج 6، ص 348 و190؛ ج 7، ص 157؛ ج 15، ص207</ref> و اتفق أهل السنّة على أنّ الجميع عدول، ولم يخالف في ذلك إلا شذوذ من المبتدعة ... هذا مذهب كافة العلماء، ومن يعتمد قوله... إذا رأيت الرجل ينتقص أحدا من أصحاب رسولالله صلیالله عليه وسلم فاعلم أنه زنديق<ref>العسقلاني، ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1 ص162؛ و نیز ابن عبدالبر الإستيعاب، ج ۱، ص ۸ وابن اثير اسدالغابة، ج ۱، ص ۳ و غزالى در احياء علوم الدين.</ref> | ||
درحالیکه اين سخن بر خلاف كتاب و سنّت است. لذا شیعیان و بسیاری از اهلسنت، مثل: سعد تفتازانى شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازرى (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصايح الكافية، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلى النصايح الكافية، ص ۱۶۲ و شوكانى ارشاد الفحول، الى تحقيق الحق من علم الاصول و از متأخّران، شيخ محمود ابوريّه شيخ المضيرة ابو هريرة، محمود ابوريّة، ص ۱۰۱، و شيخ محمد عبده نقل از اضواء على السنة المحمّدية محمود ابوريّة و سيد محمد رشيدرضا نقل از شيخ المضيرة. و... با این دیدگاه همراه نیستند چرا که انسان خردمند سخنان بىدليل را چشم و گوش بسته نمىپذيرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است. | درحالیکه اين سخن بر خلاف كتاب و سنّت است. لذا شیعیان و بسیاری از اهلسنت، مثل: سعد تفتازانى شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازرى (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصايح الكافية، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلى النصايح الكافية، ص ۱۶۲ و شوكانى ارشاد الفحول، الى تحقيق الحق من علم الاصول و از متأخّران، شيخ محمود ابوريّه شيخ المضيرة ابو هريرة، محمود ابوريّة، ص ۱۰۱، و شيخ محمد عبده نقل از اضواء على السنة المحمّدية محمود ابوريّة و سيد محمد رشيدرضا نقل از شيخ المضيرة. و... با این دیدگاه همراه نیستند چرا که انسان خردمند سخنان بىدليل را چشم و گوش بسته نمىپذيرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است. | ||
==== آیات مخالف با عدالت همه صحابه ==== | ==== آیات مخالف با عدالت همه صحابه ==== | ||
1- خداوند در قرآن مجيد درباره همسران پيامبر ( | 1- خداوند در قرآن مجيد درباره همسران پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) مىفرمايد: «(يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً)؛<ref>احزاب، آيه 30.</ref>اى همسران پيامبر هر كس از شما گناه آشكارى كند مجازات او دوچندان است و اين كار براى خدا آسان است». صحابه به هر معنا باشد، بى شك همسران پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) آشكارترين مصداق آن هستند، قرآن مىگويد نهتنها از گناهان آنها صرفنظر نمىشود، بلكه مجازاتش دوچندان است، کمااینکه در مورد انبیای سلف هم اینگونه بوده است: قرآن درباره فرزند نوح شيخ الانبياء بهخاطر خطاهايش مىگويد: «(إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ)<ref>هود، آيه 46.</ref>؛ او عملى ناصالح است» و به نوح هشدار مىدهد كه درباره او شفاعت نكند! آيا فرزند پيامبر مهمتر است يا اصحاب و ياران او؟ و درباره همسر نوح و لوط (دو پيامبر بزرگ الهى) مىگويد: «(فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ)؛<ref>تحريم، آيه 10.</ref>آن دو نسبت به همسرشان (نوح و لوط) خيانت كردند (و با دشمنان همكارى داشتند) و آن دو پيامبر نتوانستند از آنها شفاعت كنند و به آن دو گفته شد، همراه دوزخيان وارد آتش شويد». آيا اين آيات با صراحت نمىگويد: معيار خوبى و بدى افراد، ايمان و اعمال آنهاست و حتّى فرزند و همسر پيامبر بودن، در صورت فساد اعمال مانع از دوزخى شدن افراد نمىشود؟ بااینحال آيا صحيح است ما چشم بر هم بگذاريم و بگوييم فلان فرد چون زمانى از صحابه بوده، محبّت او دين و ايمان و مخالفتش كفر و نفاق است؟ هر چند بعداً به صف منافقين پيوسته و قلب پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را آزار داده و به مسلمين خيانت كرده باشد؟ | ||
1- قرآن مجيد مىگويد: (وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ...).<ref>توبه، آيه 101.</ref> قرآن مىگويد در ميان اطرافيان پيامبر ( | 1- قرآن مجيد مىگويد: (وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ...).<ref>توبه، آيه 101.</ref> قرآن مىگويد در ميان اطرافيان پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) گروهى از منافقان بودند، آيا اين آيات قرآن را ناديده بگيريم؟ آیا میتوان گفت منافقین صحابی و عادل هستند؟ | ||
2- قرآن مجيد بارها عدم عدالت همه صحابه را بيان كرده است، از جمله: (إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ).<ref>آيه 155 سوره آلعمران</ref> آيه اشاره به كسانى است كه در روز جنگ احد پا به فرار گذاشتند و پيغمبر اكرم ( | 2- قرآن مجيد بارها عدم عدالت همه صحابه را بيان كرده است، از جمله: (إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ).<ref>آيه 155 سوره آلعمران</ref> آيه اشاره به كسانى است كه در روز جنگ احد پا به فرار گذاشتند و پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را در مقابل دشمن تنها رها كردند. آيه مىگويد: «كسانى كه در روز روبهروشدن دو جمعيّت با يكديگر (روز جنگ احد) فرار كردند، شيطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانشان به لغزش افكند. خداوند آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و حليم است». در تواريخ عدد اين گروه بسيار زياد ذكر شده است و جالب اين كه مىگويد شيطان بر آنها غلبه كرد و غلبه شيطان هم به سبب گناهانى بود كه مرتكب شده بودند، پس گناهان پيشين باعث گناه بزرگ فرار از زحف يعنى پشتکردن به ميدان و دشمن شد، گرچه ذيل آيه مىگويد كه خداوند آنها را بخشيد، ولى بخشش پروردگار به سبب پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) مفهومش اين نيست كه آنها عادل بودند و مرتكب گناه نشدند، بلكه با صراحت قرآن مىگويد آنها مرتكب گناهان متعدّدى شدند. | ||
3- «(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ)؛<ref>آيه 6 سوره حجرات</ref> اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا از روى نادانى به گروهى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد». در ميان مفسّران، معروف است كه اين آيه مربوط به «وليد بن عُقبة» است كه پيغمبر اكرم ( | 3- «(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ)؛<ref>آيه 6 سوره حجرات</ref> اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا از روى نادانى به گروهى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد». در ميان مفسّران، معروف است كه اين آيه مربوط به «وليد بن عُقبة» است كه پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) او را با گروهى براى جمعآورى زكات طايفه «بنى المصطلق» فرستاد، وليد برگشت و گفت اينها آماده زكات نيستند و بر ضدّ اسلام قيام كردهاند. گروهى از مسلمانان حرف وليد را باور كردند و آماده پيكار با آن طايفه سركش شدند، ولى آيه شريفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد كه اگر يك فرد فاسق خبرى آورد، تحقيق كنيد، مبادا گروهى را بهخاطر آن خبر فاسق گرفتار سازيد و ضربهاى بر آنها وارد كنيد و بعد هم پشيمان شويد. اتّفاقاً بعد از تحقيق معلوم شد طايفه بنى المصطلق طايفه مؤمنى هستند و به استقبال وليد آمده بودند، نه براى قيام بر ضدّ اسلام و وليد، امّا چون وليد با آنها خصومتى داشت، همين را بهانه كرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) عرض كرد. وليد از صحابه پيغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بود، يعنى جزء كسانى بود كه پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را درك كرد و در خدمت پيغمبر بود. قرآن در اينجا او را فاسق مىداند، آيا با عدالت همه صحابه سازگار است؟ | ||
4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ)؛ <ref>آيه 58 سوره توبه</ref> در ميان آنها كسانى هستند كه در تقسيم غنايم به تو خرده مىگيرند، اگر سهمى از آن به آنها داده شود، راضى مىشوند و اگر داده نشود، خشم مىگيرند». آيا اين گونه افراد عادلاند؟ | 4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ)؛ <ref>آيه 58 سوره توبه</ref> در ميان آنها كسانى هستند كه در تقسيم غنايم به تو خرده مىگيرند، اگر سهمى از آن به آنها داده شود، راضى مىشوند و اگر داده نشود، خشم مىگيرند». آيا اين گونه افراد عادلاند؟ | ||
5- گروهى از منافقان و بيماردلان كه در خدمت پيغمبر بودند و در جنگ احزاب شركت داشتند، پيغمبر اكرم ( | 5- گروهى از منافقان و بيماردلان كه در خدمت پيغمبر بودند و در جنگ احزاب شركت داشتند، پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را به فريبكارى متّهم ساختند و گفتند: «(ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً)؛ مطابق آيه 12 و 13 سوره احزاب خدا و پيغمبرش جز وعدههاى دروغين به ما ندادند!»، بعضى از آنها فكر مىكردند كه در اين جنگ پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) شكست مىخورد و آنها احتمالاً كشته مىشوند و اسلام پايان مىگيرد، و يا از رواياتى كه شيعه و اهلسنت نقل كردهاند استفاده مىشود پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) به هنگام كندن خندق در داستان معروف پیداشدن سنگ و شكستن آن سنگ بهوسیله ايشان، زمانى كه وعده فتح شام و ايران و يمن را به آنها داد گروهى همه اينها را به استهزا گرفتند. | ||
6- (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا)».«گروهى از آنها (خطاب به مردم مدينه كه در جنگ شركت داشتند) گفتند اينجا جاى توقّف شما نيست به خانههاى خود بازگرديد؛ | 6- (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا)».«گروهى از آنها (خطاب به مردم مدينه كه در جنگ شركت داشتند) گفتند اينجا جاى توقّف شما نيست به خانههاى خود بازگرديد؛ | ||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
7- «(وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهى از آنان از پيغمبر اجازه بازگشت مىخواستند و مىگفتند خانههاى ما بدون حفاظ است، اجازه دهيد براى حفظ خانههايمان به مدينه بازگرديم. آنها دروغ مىگفتند، خانههاى آنها بدون حفاظ نبود، فقط مىخواستند فرار كنند». خوب، چگونه ممكن است ما همه اين اعمال را ناديده بگيريم و انتقادى را درباره آنها نپذيريم. | 7- «(وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهى از آنان از پيغمبر اجازه بازگشت مىخواستند و مىگفتند خانههاى ما بدون حفاظ است، اجازه دهيد براى حفظ خانههايمان به مدينه بازگرديم. آنها دروغ مىگفتند، خانههاى آنها بدون حفاظ نبود، فقط مىخواستند فرار كنند». خوب، چگونه ممكن است ما همه اين اعمال را ناديده بگيريم و انتقادى را درباره آنها نپذيريم. | ||
8- از همه اينها بدتر نسبت خيانت دادن به پيغمبر اكرم ( | 8- از همه اينها بدتر نسبت خيانت دادن به پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) از سوى بعضى از صحابه است: «(وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ)؛ <ref>آيه 161 سوره آلعمران</ref> ممكن نيست هيچ پيامبرى خيانت كند و هر كس خيانت كند روز رستاخيز آن چه را در آن خيانت كرده با خود به صحنه محشر مىآورد، سپس به هر كس آن چه كسب كرده، داده مىشود و به آنها ستم نخواهد شد»، يعنى اگر مجازاتى مىبينند محصول اعمال خود آنهاست. | ||
دو شأن نزول براى اين آيه گفتهاند: بعضى گفتهاند آيه اشاره به برنامه ياران «عبدالله بن جبير» است كه در جنگ احد در سنگر كوه «عينين» بودند و هنگامى كه سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پيروز شد، تيراندازانى كه همراه عبدالله بودند، با اين كه پيغمبر اكرم ( | دو شأن نزول براى اين آيه گفتهاند: بعضى گفتهاند آيه اشاره به برنامه ياران «عبدالله بن جبير» است كه در جنگ احد در سنگر كوه «عينين» بودند و هنگامى كه سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پيروز شد، تيراندازانى كه همراه عبدالله بودند، با اين كه پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) فرموده بود از آنجا تكان نخوريد سنگر خود را رها كرده و براى جمعآورى غنايم حركت كردند و بدتر از اين عمل، گفتار آنها بود كه مىگفتند مىترسيم پيغمبر در تقسيم غنايم رعايت حال ما را نكند (تعبير به جملهاى كردند كه قلم از ذكر آن شرم دارد). | ||
شأن نزول ديگرى كه برخی در تفسير خود آوردهاند، اين است كه: پارچه سرخرنگ گرانبهایی بعد از پيروزى در جنگ بدر گم شد. بعضى از نابخردان پيغمبر اكرم ( | شأن نزول ديگرى كه برخی در تفسير خود آوردهاند، اين است كه: پارچه سرخرنگ گرانبهایی بعد از پيروزى در جنگ بدر گم شد. بعضى از نابخردان پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) را به خيانت متّهم كردند و چيزى نگذشت پيدا شد و معلوم شد يكى از افراد لشكر آن را برداشته بود. («ابن كثير» و «طبرى» ذیل آیه) | ||
آيا همه اين نسبتهاى ناروا به پيغمبر اكرم ( | آيا همه اين نسبتهاى ناروا به پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) با عدالت همه صحابی مىسازد؟ اگر وجدان خود را قاضى كنيم، آيا مىپذيريم كه اینگونه اشخاص عادل بودند و پاك و پاكيزه، و هیچکس حق ندارد نقدى به كارهاى آنها بكند؟ | ||
==== احادیث مخالف با عدالت همه صحابه: ==== | ==== احادیث مخالف با عدالت همه صحابه: ==== | ||
حضرت رسول (صلیالله عليه وآله) در مورد قیامت فرمودهاند: "وانّه يُجاء برجال من أُمّتي، فيؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول يا ربّ أصيحابي، فيقال: إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك، فأقول كما قال العبد الصالح: (وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِم)، فيُقال: إنّ هؤلاء لم يزالوا مرتدّين على أعقابهم منذ فارقتهم" | حضرت رسول (صلیالله عليه وآله) در مورد قیامت فرمودهاند: "وانّه يُجاء برجال من أُمّتي، فيؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول يا ربّ أصيحابي، فيقال: إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك، فأقول كما قال العبد الصالح: (وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِم)، فيُقال: إنّ هؤلاء لم يزالوا مرتدّين على أعقابهم منذ فارقتهم" | ||
خط ۱۵۶: | خط ۱۵۶: | ||
جنگ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیهالسلام)<br> | جنگ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیهالسلام)<br> | ||
مسئله افك، بخارى در صحيح خود در كتاب التفسير مىنويسد: روزى پيامبر ( | مسئله افك، بخارى در صحيح خود در كتاب التفسير مىنويسد: روزى پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بر منبر بود، صدا زد: اى مسلمانان، چه كسى اين مرد را مجازات مىكند (منظور عبدالله بن سلول يكى از سران منافقان است) براى من نقل كردهاند كه به همسر من نسبت بد داده است، درحالیکه من از همسرم خلافى نديدهام ... سعد بن معاذ انصارى (صحابى معروف) برخاست و عرض كرد: من او را مجازات مىكنم، اگر از طايفه «اوس» باشد، او را گردن مىزنم و اگر از طايفه خزرج باشد، هر امرى بفرماييد انجام خواهيم داد. سعد بن عباده بزرگ طايفه خزرج كه پيش از آن مرد صالحى بود، به سبب تعصّب قبيلهاى به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتى، تو هرگز قدرت بر اين كار را ندارى، اسيد بن حضير (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ مىگويى، او از منافقان است و ما او را به قتل مىرسانيم، نزديك بود طايفه اوس و خزرج به هم بريزند كه رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) آنها را خاموش كرد <ref>صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.</ref> آيا همه اين چند نفر، صحابى صالح بودند؟<br> | ||
بلاذرى در «الأنساب» مىگويد: سعد بن ابى وقاص والى كوفه بود، عثمان او را عزل كرد و «وليد بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه دار بیتالمال بود. هنگامى كه وليد وارد كوفه شد، كليدهاى بیتالمال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله كليدها را نزد او انداخت و گفت: خليفه سنّت (پيامبر) را تغيير داده است، آيا شخصى مثل سعد بن ابیوقاص را عزل مىكند و مثل وليد را جانشين او مىكند؟ وليد به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد مىكند، دستور داد او را تحتالحفظ نزد او بفرستند. هنگامى كه وارد مدينه شد خليفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدى وارد شد! (و سخنان ديگرى كه عفّت قلم اجازه نقل آن را نمىدهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنين نيستم، من از ياران پيامبر ( | بلاذرى در «الأنساب» مىگويد: سعد بن ابى وقاص والى كوفه بود، عثمان او را عزل كرد و «وليد بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه دار بیتالمال بود. هنگامى كه وليد وارد كوفه شد، كليدهاى بیتالمال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله كليدها را نزد او انداخت و گفت: خليفه سنّت (پيامبر) را تغيير داده است، آيا شخصى مثل سعد بن ابیوقاص را عزل مىكند و مثل وليد را جانشين او مىكند؟ وليد به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد مىكند، دستور داد او را تحتالحفظ نزد او بفرستند. هنگامى كه وارد مدينه شد خليفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدى وارد شد! (و سخنان ديگرى كه عفّت قلم اجازه نقل آن را نمىدهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنين نيستم، من از ياران پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) در جنگ بدر و روز بيعت رضوان هستم، عايشه به حمايت از عبدالله برخاست، ولى غلام عثمان به نام «يحموم» او را از مسجد بيرون برد و بر زمين زد و دنده او را شكست. <ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص).</ref> | ||
بلاذرى در همان كتاب أنساب الأشراف نقل مىكند كه در بیتالمال مدينه جواهرات و زينت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختيار بعضى از خانوادهاش قرار داد، مردم ديدند و آشكارا بر او ايراد گرفتند و تعبيرات شديدى با او داشتند. عثمان خشمگين شد و بر منبر رفت و ضمن خطبهاى گفت: ما از غنايم آنچه مورد نيازمان باشد بر مىگيريم!، هر چند بينى افرادى به خاك ماليده شود!! على (علیهالسلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار ياسر گفت: اوّلين كسى كه بينى او به خاك ماليده مىشود منم! (اشاره به اين كه من دست از انتقاد بر نمىدارم). عثمان خشمگين شد و گفت: تو نسبت به من جسارت مىكنى، او را بگيريد. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد كه بيهوش شد، بعد او را به خانه امسلمه (همسر پيامبر) آوردند، او همچنان بيهوش بود كه نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى كه به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: اين نخستینبار نيست كه ما بهخاطر خدا مورد ايذا و آزار واقع مىشويم<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.</ref> (اشاره به داستانهايى است كه در عصر جاهليّت با كفّار داشت). | بلاذرى در همان كتاب أنساب الأشراف نقل مىكند كه در بیتالمال مدينه جواهرات و زينت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختيار بعضى از خانوادهاش قرار داد، مردم ديدند و آشكارا بر او ايراد گرفتند و تعبيرات شديدى با او داشتند. عثمان خشمگين شد و بر منبر رفت و ضمن خطبهاى گفت: ما از غنايم آنچه مورد نيازمان باشد بر مىگيريم!، هر چند بينى افرادى به خاك ماليده شود!! على (علیهالسلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار ياسر گفت: اوّلين كسى كه بينى او به خاك ماليده مىشود منم! (اشاره به اين كه من دست از انتقاد بر نمىدارم). عثمان خشمگين شد و گفت: تو نسبت به من جسارت مىكنى، او را بگيريد. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد كه بيهوش شد، بعد او را به خانه امسلمه (همسر پيامبر) آوردند، او همچنان بيهوش بود كه نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى كه به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: اين نخستینبار نيست كه ما بهخاطر خدا مورد ايذا و آزار واقع مىشويم<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.</ref> (اشاره به داستانهايى است كه در عصر جاهليّت با كفّار داشت). | ||
خط ۱۶۹: | خط ۱۶۹: | ||
1- در صحيح مسلم كه از معتبرترين كتب اهلسنت است مىخوانيم: «معاويه» به «سعد بن ابى وقاص» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (على بن أبي طالب (علیهالسلام)) خوددارى مىكنى؟ گفت: من از پيامبر سه فضيلت مهم درباره او شنيدم كه اگر يكى از آنها را من داشته باشم از ثروتهاى عظيم دنيا براى من مهمتر است و به اين دليل به خود اجازه نمىدهم آن حضرت را سب كنم.<ref>صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1871، كتاب فضائل الصحابة و همچنين كتاب فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، جلد 7، صفحه 60</ref>( آن سه فضيلت عبارت است از: حديث منزلت، حديث لأعطينّ الراية غداً ... و آيه مباهله).<br> | 1- در صحيح مسلم كه از معتبرترين كتب اهلسنت است مىخوانيم: «معاويه» به «سعد بن ابى وقاص» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (على بن أبي طالب (علیهالسلام)) خوددارى مىكنى؟ گفت: من از پيامبر سه فضيلت مهم درباره او شنيدم كه اگر يكى از آنها را من داشته باشم از ثروتهاى عظيم دنيا براى من مهمتر است و به اين دليل به خود اجازه نمىدهم آن حضرت را سب كنم.<ref>صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1871، كتاب فضائل الصحابة و همچنين كتاب فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، جلد 7، صفحه 60</ref>( آن سه فضيلت عبارت است از: حديث منزلت، حديث لأعطينّ الراية غداً ... و آيه مباهله).<br> | ||
2- در كتاب «العقد الفريد» نوشته يكى از دانشمندان اهلسنت (ابن عبد ربّه اندلسى) چنين مىخوانيم: هنگامى كه حسن بن على (علیهالسلام) ديده از جهان بربست، معاويه به زيارت خانه خدا آمد و وارد مدينه شد. تصميم داشت على (علیهالسلام) را بر منبر رسولالله ( | 2- در كتاب «العقد الفريد» نوشته يكى از دانشمندان اهلسنت (ابن عبد ربّه اندلسى) چنين مىخوانيم: هنگامى كه حسن بن على (علیهالسلام) ديده از جهان بربست، معاويه به زيارت خانه خدا آمد و وارد مدينه شد. تصميم داشت على (علیهالسلام) را بر منبر رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) سبّ و لعن كند! به معاويه گفتند: «سعد بن ابى وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فكر نمىكنيم اين كار تو را تحمّل كند، ممكن است عکسالعمل شديدى از خود نشان دهد، كسى را بفرست و رأى او را جويا شو. معاويه كسى را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنين كارى كنى، من از مسجد پيغمبر بيرون مىروم و ديگر هرگز به مسجد رسولالله (صلیالله علیه وآله وسلّم) نخواهم آمد. معاويه بعد از شنيدن اين پيام و عکسالعمل، از لعن على (علیهالسلام) خوددارى كرد، تا زمانى كه سعد از دنيا رفت. | ||
بعد از وفات سعد معاويه بر منبر، على (علیهالسلام) را سبّ و لعن كرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت كه آن حضرت را در منابر سبّ و لعن كنند؛ آنها هم چنين كردند. اين مطلب به گوش «امسلمه» همسر پيغمبر ( | بعد از وفات سعد معاويه بر منبر، على (علیهالسلام) را سبّ و لعن كرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت كه آن حضرت را در منابر سبّ و لعن كنند؛ آنها هم چنين كردند. اين مطلب به گوش «امسلمه» همسر پيغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) رسيد. نامه اى به معاويه نوشت كه شما خدا و پيامبر را در منابر سب مىكنيد! مگر شما نمىگوييد لعن بر على بن ابیطالب و من أحبّه؛ يعنى هر كسى على را دوست دارد، من گواهى مىدهم كه خدا على را دوست مىدارد، رسول خدا على را دوست مىدارد، پس در واقع لعن خدا و پيغمبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) مىكنيد. معاويه نامه امسلمه را خواند ولى اعتنايى به سخنان او نكرد. <ref>العقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 و جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابیطالب، جلد 2، صفحه 228، تأليف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.</ref> | ||
معاويه در بخشنامه اى به تمام كارگزارانش نوشت: هر كس چيزى از فضايل ابوتراب (على (علیهالسلام)) و اهل بيتش را نقل كند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال اين بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على (علیهالسلام) مىكردند و از او بيزارى مىجستند و نسبتهاى ناروا به او و خاندانش مىدادند.<ref>النصائح الكافيه، صفحه 72.</ref><br>بنیامیه هرگاه مىشنيدند نام نوزادى را على گذاشتهاند، فوراً او را به قتل مىرساندند، اين سخن را سلمة بن شبيب از ابو عبدالرحمن عقرى نقل مىكند. <ref>تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102.</ref> | معاويه در بخشنامه اى به تمام كارگزارانش نوشت: هر كس چيزى از فضايل ابوتراب (على (علیهالسلام)) و اهل بيتش را نقل كند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال اين بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على (علیهالسلام) مىكردند و از او بيزارى مىجستند و نسبتهاى ناروا به او و خاندانش مىدادند.<ref>النصائح الكافيه، صفحه 72.</ref><br>بنیامیه هرگاه مىشنيدند نام نوزادى را على گذاشتهاند، فوراً او را به قتل مىرساندند، اين سخن را سلمة بن شبيب از ابو عبدالرحمن عقرى نقل مىكند. <ref>تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102.</ref> | ||
خط ۱۷۹: | خط ۱۷۹: | ||
هنگامى كه عمر بن عبدالعزیز دستور داد اين بدعت زشت را ترك كنند و در خطبههاى نمازجمعه به امیرمؤمنان على (علیهالسلام) بدگويى نكنند و ناسزا نگويند ضجّه و فرياد از اهل مسجد برخاست و به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «تركت السنة تركت السنّة؛ سنّت را ترك كردى، سنّت را ترك كردى!». <ref>النصائح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59.</ref> | هنگامى كه عمر بن عبدالعزیز دستور داد اين بدعت زشت را ترك كنند و در خطبههاى نمازجمعه به امیرمؤمنان على (علیهالسلام) بدگويى نكنند و ناسزا نگويند ضجّه و فرياد از اهل مسجد برخاست و به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «تركت السنة تركت السنّة؛ سنّت را ترك كردى، سنّت را ترك كردى!». <ref>النصائح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59.</ref> | ||
اينها همه در صورتى است كه پيغمبر اكرم ( | اينها همه در صورتى است كه پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) طبق روايت صحيح در كتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علياً فقد سبّنى و من سبّنى فقد سبّ الله؛ هر كس على را سبّ كند (و دشنام دهد) مرا سب كرده و هر كس مرا سب كند، خدا را سب كرده است!!». | ||
و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیهالسلام است: | و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیهالسلام است: | ||
خط ۱۹۱: | خط ۱۹۱: | ||
وقال جابر بن عبدالله الأنصاري: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ ببغض عليّ بن أبي طالب <ref>الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....</ref> | وقال جابر بن عبدالله الأنصاري: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ ببغض عليّ بن أبي طالب <ref>الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....</ref> | ||
اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه | اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهلسنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت: | ||
از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند!<ref>النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ دارالنشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج15، ص 727، ح 3880؛ دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري</ref> | از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند!<ref>النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ دارالنشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج15، ص 727، ح 3880؛ دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري</ref> | ||
و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل | و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل میکند: | ||
«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ» | «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ» | ||
ابو هریره از پیغمبر نقل | ابو هریره از پیغمبر نقل میکند که فرمود: در حالي كه من در آنجا ايستادهام گروهي از اصحاب مرا ميآورند، تا من آنها را ميشناسم مردي از ميان من و آنها خارج ميشود و ندا ميدهد: بشتابيد! من فرياد ميزنم كجا؟ ميگويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! ميگويم: مگر آنها چه كار كردند؟ ميگويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند سپس گروهي از صحابه را ميآورند، تا من آنها را ميشناسم مردي از ميان من و آنها خارج ميشود و ندا ميدهد: بشتابيد! من فرياد ميزنم كجا؟ ميگويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! ميگويم: مگر آنها چه كار كردند؟ ميگويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند. از اينرو نميبينم آنها را مگر اين كه همه را وارد دوزخ ميسازند و كسي از آنها نجات نمييابد مگر تعداد بسيار كمي از آنها. <ref>صحيح بخاري، ج5، ص 2407، كتاب الرقاق، باب في الحوض، ح 6215؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا</ref> | ||
آيا مىتوان چشم بر اين حقايق تلخ تاريخ بست يا از طريق توجيهات نادرستى كه هيچ خردمندى آن را نمىپذيرد، از كنار اين حوادث بسيار اسفبار گذشت؟ آيا حبّ اين گونه افراد- به گفته عبدالله موصلى- دين و ايمان است و بغض آنها كفر و نفاق؟! آيا ما وظيفه داريم در برابر كارهاى خلافى كه انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سكوت كنيم؟ كدام عقل چنين حكم مىكند؟ آيا انتظار داريم چنين منطقى را مردم خردمند جهان بپذيرند؟ | آيا مىتوان چشم بر اين حقايق تلخ تاريخ بست يا از طريق توجيهات نادرستى كه هيچ خردمندى آن را نمىپذيرد، از كنار اين حوادث بسيار اسفبار گذشت؟ آيا حبّ اين گونه افراد- به گفته عبدالله موصلى- دين و ايمان است و بغض آنها كفر و نفاق؟! آيا ما وظيفه داريم در برابر كارهاى خلافى كه انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سكوت كنيم؟ كدام عقل چنين حكم مىكند؟ آيا انتظار داريم چنين منطقى را مردم خردمند جهان بپذيرند؟ | ||
اجراى حدّ بر بعضى از صحابه در عصر پيامبر ( | اجراى حدّ بر بعضى از صحابه در عصر پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) يا بعد از آن! | ||
برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد بهعنوان نمونه اشاره مىكنيم: | برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد بهعنوان نمونه اشاره مىكنيم: | ||
الف) نعيمان صحابى شرب خمر كرد و پيغمبر اكرم ( | الف) نعيمان صحابى شرب خمر كرد و پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور داد او را با نعال زدند. <ref>صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.</ref> | ||
ب) مردى از طايفه بنى اسلم زناى محصنه كرده بود، پيامبر ( | ب) مردى از طايفه بنى اسلم زناى محصنه كرده بود، پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور داد او را رجم كردند. | ||
ج) در داستان افك پيغمبر اكرم ( | ج) در داستان افك پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند <ref>المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.</ref> | ||
د) بعد از پيغمبر اكرم ( | د) بعد از پيغمبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) عبدالرحمن بن «عمر» و عقبة بن حارث بدرى شرب خمر كردند و عمرو بن عاص امير مصر حدّ شرعى بر آنها اجرا كرد. سپس عمر فرزندش را احضار كرد و بار ديگر حدّ بر او جارى ساخت. <ref>السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.</ref> | ||
ه-) داستان وليد بن عقبه معروف است كه شرب خمر كرد و نماز صبح را در حال مستى چهار ركعت خواند، به مدينه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد. <ref>صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.</ref> | ه-) داستان وليد بن عقبه معروف است كه شرب خمر كرد و نماز صبح را در حال مستى چهار ركعت خواند، به مدينه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد. <ref>صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.</ref> | ||
خط ۲۱۹: | خط ۲۱۹: | ||
به نظر مىرسد گزينش اين اعتقاد، چند دليل داشته است:<br> | به نظر مىرسد گزينش اين اعتقاد، چند دليل داشته است:<br> | ||
1- خوشبینانهترین فرض این است كه عدّهاى چنين مىپنداشتند كه اگر قداست كامل صحابه از دست آنها گرفته شود، حلقه اتّصال ميان آنها و پيامبر ( | 1- خوشبینانهترین فرض این است كه عدّهاى چنين مىپنداشتند كه اگر قداست كامل صحابه از دست آنها گرفته شود، حلقه اتّصال ميان آنها و پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بريده خواهد شد، زيرا کتابالله و سنّت پيامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) توسّط آنها به ما رسيده است. | ||
ولى پاسخ اين سخن روشن است، زيرا هیچکس همه صحابه را- خداینکرده- نادرست و دروغگو نمىداند، چرا كه در ميان آنها افراد ثقه و مورداعتماد فراوان بودند و همانها مىتوانند حلقه اتّصال ما با پيامبر اكرم ( | ولى پاسخ اين سخن روشن است، زيرا هیچکس همه صحابه را- خداینکرده- نادرست و دروغگو نمىداند، چرا كه در ميان آنها افراد ثقه و مورداعتماد فراوان بودند و همانها مىتوانند حلقه اتّصال ما با پيامبر اكرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) باشند، همان گونه كه ما درباره ياران اهلبیت (علیهمالسلام) مىگوييم. | ||
جالب اين كه در قرون بعد نيز همين مشكل وجود دارد، زيرا امروز ما با چندين واسطه خود را به عصر رسول خدا ( | جالب اين كه در قرون بعد نيز همين مشكل وجود دارد، زيرا امروز ما با چندين واسطه خود را به عصر رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) مىرسانيم، ولى هیچکس نمىگويد همه اين واسطهها ثقه و صادق القول هستند و همگى داراى قداستاند و اگر غير از اين باشد، دين ما از بين مىرود. | ||
بلكه همه مىگويند بايد روايات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، كتب رجال نيز براى همين مقصود يعنى شناخت ثقات از غير ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعى دارد درباره صحابه همان گونه عمل كنيم كه دررابطهبا ديگران عمل مىكنيم؟!<br>2- اين تصوّر كه «جرح» يعنى ايراد نقص بر بعضى از صحابه، مقام شامخ پيامبر اسلام ( | بلكه همه مىگويند بايد روايات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، كتب رجال نيز براى همين مقصود يعنى شناخت ثقات از غير ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعى دارد درباره صحابه همان گونه عمل كنيم كه دررابطهبا ديگران عمل مىكنيم؟!<br>2- اين تصوّر كه «جرح» يعنى ايراد نقص بر بعضى از صحابه، مقام شامخ پيامبر اسلام (صلیالله علیه وآله وسلّم) را پايين مىآورد، پس به اين دليل قدح آنان جايز نيست. | ||
بايد از كسانى كه به اين دليل تمسّك مىجويند پرسيد: آيا قرآن سختترين حملات را به منافقانى كه اطراف پيامبر را گرفته بودند نكرده است؟ آيا وجود منافقان در لابهلاى ياران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والاى آن بزرگوار كاسته است؟ ابداً! | بايد از كسانى كه به اين دليل تمسّك مىجويند پرسيد: آيا قرآن سختترين حملات را به منافقانى كه اطراف پيامبر را گرفته بودند نكرده است؟ آيا وجود منافقان در لابهلاى ياران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والاى آن بزرگوار كاسته است؟ ابداً! | ||
خلاصه هميشه و در هر زمان، حتّى در عصر همه پيامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمىزده است. | خلاصه هميشه و در هر زمان، حتّى در عصر همه پيامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمىزده است. | ||
3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه پيش آيد، به موقعيّت خلفاى نخستين لطمه مىزند، بنابراين براى حفظ آنها بايد روى مسئله قداست صحابه تأكيد كرد، تا كسى نتواند مثلاً كارهايى كه در زمان عثمان در مورد بیتالمال و غير آن انجام گرفت و امثال آن را زير سؤال ببرد و بر خليفه ايراد بگيرد كه چرا چنين كرد و چنان كرد! حتّى معاويه و كارهاى او مانند مخالفت با پيشواى مسلمين (على (علیهالسلام)) و به راه انداختن جنگهاى خونين و كشتار مسلمانان، را مىتوان به اين وسيله توجيه كرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت. | 3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه پيش آيد، به موقعيّت خلفاى نخستين لطمه مىزند، بنابراين براى حفظ آنها بايد روى مسئله قداست صحابه تأكيد كرد، تا كسى نتواند مثلاً كارهايى كه در زمان عثمان در مورد بیتالمال و غير آن انجام گرفت و امثال آن را زير سؤال ببرد و بر خليفه ايراد بگيرد كه چرا چنين كرد و چنان كرد! حتّى معاويه و كارهاى او مانند مخالفت با پيشواى مسلمين (على (علیهالسلام)) و به راه انداختن جنگهاى خونين و كشتار مسلمانان، را مىتوان به اين وسيله توجيه كرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت. | ||
البتّه مفهوم اين سخن آن است كه اين قداست را سياستمداران قرون نخستين پايهريزى كردند، همان گونه كه تفسير آيه «أولوا الأمر» به حاكمان هر زمان- به مفهوم وسيع كلمه- كه حتّى شامل حكّام ظالم بنیعباس و بنیامیه مىشود، نيز زاييده برنامهريزى سياسى حكّام بود، و تصوّر نمىكنم نتيجه اين سخن بابطبع طرفداران قداست تمام صحابه باشد.<br>4- گروهى ديگر عقيده دارند، اعتقاد به قداست صحابه بهخاطر دستورى است كه در بعضى از آيات قرآن و احاديث نبوى ( | البتّه مفهوم اين سخن آن است كه اين قداست را سياستمداران قرون نخستين پايهريزى كردند، همان گونه كه تفسير آيه «أولوا الأمر» به حاكمان هر زمان- به مفهوم وسيع كلمه- كه حتّى شامل حكّام ظالم بنیعباس و بنیامیه مىشود، نيز زاييده برنامهريزى سياسى حكّام بود، و تصوّر نمىكنم نتيجه اين سخن بابطبع طرفداران قداست تمام صحابه باشد.<br>4- گروهى ديگر عقيده دارند، اعتقاد به قداست صحابه بهخاطر دستورى است كه در بعضى از آيات قرآن و احاديث نبوى (صلیالله علیه وآله وسلّم) وارد شده است. | ||
البتّه اين ظاهراً بهترين توجيه است، ولى هنگامى كه اين دليل را مورد نقد و بررسى قرار مىدهيم روشن مىشود كه در آيات و روايات مزبور چيزى كه آنها مىخواهند مطلقاً يافت نمىشود. | البتّه اين ظاهراً بهترين توجيه است، ولى هنگامى كه اين دليل را مورد نقد و بررسى قرار مىدهيم روشن مىشود كه در آيات و روايات مزبور چيزى كه آنها مىخواهند مطلقاً يافت نمىشود. | ||