confirmed
۳٬۹۰۲
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شخصیت | عنوان = داعی صغیر | تصویر = | نام = حسن بن قاسم بن الحسن بن علی بن عبدالرحمن شجری بن القاسم بن الحسن بن زید الامیر بن الحسن السبط بن علی بن ابی طالب | نامهای دیگر = داعی صغیر | سال تولد = ۲۶۲ تا ۲۶۴ قمری | تاریخ تولد = | محل تولد =...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
| سال تولد = ۲۶۲ تا ۲۶۴ قمری | | سال تولد = ۲۶۲ تا ۲۶۴ قمری | ||
| تاریخ تولد = | | تاریخ تولد = | ||
| محل تولد = مدینه | | محل تولد = [[مدینه]] | ||
| سال درگذشت = 316 ق | | سال درگذشت = 316 ق | ||
| تاریخ درگذشت = | | تاریخ درگذشت = | ||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
| استادان = | | استادان = | ||
| شاگردان = | | شاگردان = | ||
| دین = اسلام | | دین = [[اسلام]] | ||
| مذهب = شیعه | | مذهب = [[مذهب شیعه|شیعه]] | ||
| آثار = | | آثار = | ||
| فعالیتها = حاکم علوی طبرستان | | فعالیتها = حاکم علوی طبرستان | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
}} | }} | ||
'''حسن بن قاسم بن الحسن بن علی بن عبدالرحمن شجری بن القاسم بن الحسن بن زید الامیر بن الحسن السبط بن علی بن ابی طالب'''، ملقب به داعی صغیر؛ چهارمین امیر [[علویان طبرستان]] پس از ناصر للحق اطروش بود. حکومت حسن بن قاسم از سال ۳۰۴ تا ۳۱۶ قمری به مدت دوازده سال به طول انجامید. او ابتدا از سپهسالاران ناصر للحق اطروش بود و فرماندهی لشکر [[علویان]] در باز پسگیری حکومت [[طبرستان]] از سامانیان را برعهده داشت <ref>[https://rch.ac.ir/article/Details/12258 حسن بن قاسم]</ref>. به دنبال تیره شدن روابطش با ناصر للحق، دعوی [[امامت]] مطرح نمود و ناصر للحق را به تبعید فرستاد. این سرآغازی بر جنگهای میان حسن بن قاسم و فرزندان ناصرللحق (خصوصاً ابوالقاسم جعفر) بود. وی در نهایت به دست مرداویج زیاری به قتل رسید و مرگ او به زوال حکومت علویان طبرستان منجر شد<ref>[http://www.arianica.com/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%A8%D9%86-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%B9%DB%8C-%D8%B5%D8%BA%DB%8C%D8%B1 سایت ایرانیکا]</ref>. | '''حسن بن قاسم بن الحسن بن علی بن عبدالرحمن شجری بن القاسم بن الحسن بن زید الامیر بن الحسن السبط بن علی بن ابی طالب'''، ملقب به داعی صغیر؛ چهارمین امیر [[علویان طبرستان]] پس از ناصر للحق اطروش بود. حکومت حسن بن قاسم از سال ۳۰۴ تا ۳۱۶ قمری به مدت دوازده سال به طول انجامید. او ابتدا از سپهسالاران ناصر للحق اطروش بود و فرماندهی لشکر [[علویان]] در باز پسگیری حکومت [[طبرستان]] از سامانیان را برعهده داشت <ref>[https://rch.ac.ir/article/Details/12258 حسن بن قاسم]</ref>. به دنبال تیره شدن روابطش با ناصر للحق، دعوی [[امامت]] مطرح نمود و ناصر للحق را به تبعید فرستاد. این سرآغازی بر جنگهای میان حسن بن قاسم و فرزندان ناصرللحق (خصوصاً ابوالقاسم جعفر) بود. وی در نهایت به دست مرداویج زیاری به قتل رسید و مرگ او به زوال حکومت [[علویان طبرستان]] منجر شد<ref>[http://www.arianica.com/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%A8%D9%86-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%B9%DB%8C-%D8%B5%D8%BA%DB%8C%D8%B1 سایت ایرانیکا]</ref>. | ||
حسن بن قاسم حدود ۲۶۲ تا ۲۶۴ قمری در [[مدینه]] به دنیا آمد<ref>قس د. اسلام، چاپ دوم، تکمله ۵–۶، ذیل مادّه: سال ۲۶۲–۲۶۳</ref><ref>ناطق بالحق، الافادة فی تاریخ الائمة السادة، ص۶۱–۶۲</ref>. ظاهراً خانوادهٔ وی پس از تشکیل دولت علویان در طبرستان به دیلم مهاجرت نمودند. پس از مرگ داعی کبیر (اولین حاکم علوی طبرستان)، اختلاف میان برادرش محمد بن زید (دومین حاکم علوی طبرستان) و دامادش احمد بن محمد، موجب تضعیف علویان شده بود تا اینکه سامانیان به قلمرو علویان حمله کردند و گرگان، ساری، آمل و چالوس را تصرف نمودند<ref>ابناثیر، ج ۷، ص۴۳۴</ref><ref>ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ج ۱، ص ۲۵۳–۲۵۴</ref>. پس از اینکه محمد بن زید وفات کرد، ناصر للحق اطروش دو مرتبه (در سال ۲۸۸ و ۲۹۰ قمری) به کمک جستان و فیروزان اقدام به باز پسگیری طبرستان نمود ولی در این امر ناکام ماند تا اینکه توانست با کمک حسن بن قاسم و اهالی دیلم و گیلان، مجدد ارتشی فراهم کند. حسن بن قاسم در قیام علیه سامانیان و جنگ بوررود چالوس و تصرف ساری (سال ۳۰۱ ه.ق)، فرماندهی لشکر علویان را برعهده داشت<ref>ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۲۶۹</ref>. وی پس از غلبه بر سپاه سامانی، بسیاری از آنان که در قلعه چالوس پناه گرفته بودند را به قتل رساند و قلعه را ویران کرد. با در اختیار گرفتن آمل و تصرف ساری، حکومت علویان در طبرستان احیا گردید<ref>حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ص۱۷۵</ref><ref>ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۲۶۹</ref> و ناصر للحق اطروش ملقب به ناصر کبیر، سومین حاکم علویان طبرستان شد. او از آن پس، اجرای احکام، اوامر و نواهی را به حسن بن قاسم سپرد. ناصرالحق از سادات حسینی بود؛ لیکن داعی کبیر و برادرش محمد بن زید و داماداش ابوالحسین احمد از سادات حسنی بودند<ref>[http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-ae84c940a3a34e9cb5bda30b6be89f0a-fa.html سایت دهخدا]</ref>. | حسن بن قاسم حدود ۲۶۲ تا ۲۶۴ قمری در [[مدینه]] به دنیا آمد<ref>قس د. اسلام، چاپ دوم، تکمله ۵–۶، ذیل مادّه: سال ۲۶۲–۲۶۳</ref><ref>ناطق بالحق، الافادة فی تاریخ الائمة السادة، ص۶۱–۶۲</ref>. ظاهراً خانوادهٔ وی پس از تشکیل دولت علویان در طبرستان به دیلم مهاجرت نمودند. پس از مرگ [[داعی کبیر]] (اولین حاکم علوی طبرستان)، اختلاف میان برادرش محمد بن زید (دومین حاکم علوی طبرستان) و دامادش احمد بن محمد، موجب تضعیف [[علویان]] شده بود تا اینکه سامانیان به قلمرو علویان حمله کردند و گرگان، ساری، آمل و چالوس را تصرف نمودند<ref>ابناثیر، ج ۷، ص۴۳۴</ref><ref>ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ج ۱، ص ۲۵۳–۲۵۴</ref>. پس از اینکه محمد بن زید وفات کرد، ناصر للحق اطروش دو مرتبه (در سال ۲۸۸ و ۲۹۰ قمری) به کمک جستان و فیروزان اقدام به باز پسگیری طبرستان نمود ولی در این امر ناکام ماند تا اینکه توانست با کمک حسن بن قاسم و اهالی دیلم و گیلان، مجدد ارتشی فراهم کند. حسن بن قاسم در قیام علیه سامانیان و جنگ بوررود چالوس و تصرف ساری (سال ۳۰۱ ه.ق)، فرماندهی لشکر علویان را برعهده داشت<ref>ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۲۶۹</ref>. وی پس از غلبه بر سپاه سامانی، بسیاری از آنان که در قلعه چالوس پناه گرفته بودند را به قتل رساند و قلعه را ویران کرد. با در اختیار گرفتن آمل و تصرف ساری، حکومت علویان در طبرستان احیا گردید<ref>حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ص۱۷۵</ref><ref>ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۲۶۹</ref> و ناصر للحق اطروش ملقب به ناصر کبیر، سومین حاکم علویان طبرستان شد. او از آن پس، اجرای احکام، اوامر و نواهی را به حسن بن قاسم سپرد. ناصرالحق از سادات حسینی بود؛ لیکن داعی کبیر و برادرش محمد بن زید و داماداش ابوالحسین احمد از سادات حسنی بودند<ref>[http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-ae84c940a3a34e9cb5bda30b6be89f0a-fa.html سایت دهخدا]</ref>. | ||
==دعوای امامت== | ==دعوای امامت== | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
==تصرف دامغان و فتح نیشابور== | ==تصرف دامغان و فتح نیشابور== | ||
ضعف حکومت سامانیان و آشفتگی اوضاع خراسان موجب شد که داعی صغیر، لیلی بن نعمان گیلانی را مأمور فتح آن سامان کند. لیلی بن نعمان پس از تصرف دامغان، در ذیحجه ۳۰۸ قمری وارد نیشابور شد و به نام داعی خطبه خواند ولی در ربیع الاول ۳۰۹ قمری در طوس از لشکر سامانی شکست خورد و بدست حَمُوَیّه<ref>ابناثیر، ج ۷، ص ۲۸۱</ref> سپهسالار لشکر نصر دوم سامانی کشته شد. در پی این شکست، برخی سران گیل و دیلم تصمیم به قتل داعی و انتصاب احمد به جای او گرفتند، اما داعی مطلع شد و آنان را در گرگان کشت<ref>ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۲۷۸</ref><ref>ابناثیر، ج۸، ص۱۲۴–۱۲۵، ۱۸۹–۱۹۰</ref>. از جمله هروسندان؛ که سابقاً به داعی در کودتا علیه ناصر کبیر کمک نموده بود ولی بعد از آن به ناصرالحق و فرزندانش ملحق شد. (مرداویج زیاری خواهرزادهٔ وی بود) | ضعف حکومت سامانیان و آشفتگی اوضاع خراسان موجب شد که داعی صغیر، لیلی بن نعمان گیلانی را مأمور فتح آن سامان کند. لیلی بن نعمان پس از تصرف دامغان، در ذیحجه ۳۰۸ قمری وارد [[نیشابور]] شد و به نام داعی خطبه خواند ولی در ربیع الاول ۳۰۹ قمری در طوس از لشکر سامانی شکست خورد و بدست حَمُوَیّه<ref>ابناثیر، ج ۷، ص ۲۸۱</ref> سپهسالار لشکر نصر دوم سامانی کشته شد. در پی این شکست، برخی سران گیل و دیلم تصمیم به قتل داعی و انتصاب احمد به جای او گرفتند، اما داعی مطلع شد و آنان را در گرگان کشت<ref>ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۲۷۸</ref><ref>ابناثیر، ج۸، ص۱۲۴–۱۲۵، ۱۸۹–۱۹۰</ref>. از جمله هروسندان؛ که سابقاً به داعی در کودتا علیه ناصر کبیر کمک نموده بود ولی بعد از آن به ناصرالحق و فرزندانش ملحق شد. (مرداویج زیاری خواهرزادهٔ وی بود) | ||
==شکست مجدد از پسران ناصرالحق== | ==شکست مجدد از پسران ناصرالحق== | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
==بازپسگیری حکومت از ابوعلیالناصر== | ==بازپسگیری حکومت از ابوعلیالناصر== | ||
پس از درگذشت ابوالقاسم جعفر، سران حامی وی، اسفار بن شیرویه و ماکان بن کاکی سیاست متفاوتی در قبال یکدیگر بروز دادند. اسفار بن شیرویه از ابوعلیالناصر حمایت کرد و بین آنان و ماکان نزاع درگرفت. ماکان منهزم و متواری شد. چون خیال استیلا بر گرگان و طبرستان از فکر او بیرون نمیرفت، مراسلاتی چند با داعی صغیر که در کوهستان سکنی گزیده بود، داشت تا بتواند به کمک او طبرستان را از دست مدعیان بگیرد. داعی این دعوت را نپذیرفت و ماکان تنها به جنگ ابوعلیالناصر و اسفار بن شیرویه رفت و از آنان شکست خورد. در اوایل ۳۱۴ قمری، ماکان به همراه پسر عمویش حسن بن فیروزان سپاهی گرد آورد. این بار به درخواست ماکان، داعی با وی همراه شد و با او به آمل رفت<ref>ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۲۸۶–۲۹۲</ref> و حکومت را از ابوعلیالناصر بگرفتند. اسفار بن شیرویه نیز پس از شکست از داعی و ماکان، به سامانیان ملحق شد. | پس از درگذشت ابوالقاسم جعفر، سران حامی وی، اسفار بن شیرویه و ماکان بن کاکی سیاست متفاوتی در قبال یکدیگر بروز دادند. اسفار بن شیرویه از ابوعلیالناصر حمایت کرد و بین آنان و ماکان نزاع درگرفت. ماکان منهزم و متواری شد. چون خیال استیلا بر گرگان و طبرستان از فکر او بیرون نمیرفت، مراسلاتی چند با داعی صغیر که در کوهستان سکنی گزیده بود، داشت تا بتواند به کمک او [[طبرستان]] را از دست مدعیان بگیرد. داعی این دعوت را نپذیرفت و ماکان تنها به جنگ ابوعلیالناصر و اسفار بن شیرویه رفت و از آنان شکست خورد. در اوایل ۳۱۴ قمری، ماکان به همراه پسر عمویش حسن بن فیروزان سپاهی گرد آورد. این بار به درخواست ماکان، داعی با وی همراه شد و با او به آمل رفت<ref>ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۲۸۶–۲۹۲</ref> و حکومت را از ابوعلیالناصر بگرفتند. اسفار بن شیرویه نیز پس از شکست از داعی و ماکان، به سامانیان ملحق شد. | ||
==تصرف ری، قزوین، ابهر و زنجان== | ==تصرف ری، قزوین، ابهر و زنجان== | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
در زمانی که داعی و ماکان مشغول گسترش قلمرو حکومت علویان بودند، اسفار بن شیرویه به دستور نصر دوم سامانی، با لشکری از سربازان سامانی از خراسان به گرگان آمد و آنجا را بنام پادشاه سامانی تصرف کرد. سپس سرداری از سران دیلم را که مردآویج بن زیار نام داشت پیش خود خواند و او را بعنوان سپهسالار با خود همراه کرد. این دو امیر به یاری هم طبرستان را تصرف نمودند. داعی با شنیدن خبر تصرف طبرستان تصمیم به بازگشت گرفت ولی ماکان از همراهی با او خودداری کرد. داعی به امید یاری مردم آمل، با سپاهی اندک برای مقابله با اسفار بن شیرویه عازم طبرستان شد ولی اهالی آمل با فتوای ابوالعباس فقیه از داعی حمایت نکردند<ref>علی مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر ج۵، ص۲۱۶</ref><ref>صابی، التاجی فی اخبار الدولة الدیلمیة، ص۳۷</ref><ref>ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص ۲۸۶–۲۸۹، ۲۹۲</ref>. | در زمانی که داعی و ماکان مشغول گسترش قلمرو حکومت علویان بودند، اسفار بن شیرویه به دستور نصر دوم سامانی، با لشکری از سربازان سامانی از خراسان به گرگان آمد و آنجا را بنام پادشاه سامانی تصرف کرد. سپس سرداری از سران دیلم را که مردآویج بن زیار نام داشت پیش خود خواند و او را بعنوان سپهسالار با خود همراه کرد. این دو امیر به یاری هم طبرستان را تصرف نمودند. داعی با شنیدن خبر تصرف طبرستان تصمیم به بازگشت گرفت ولی ماکان از همراهی با او خودداری کرد. داعی به امید یاری مردم آمل، با سپاهی اندک برای مقابله با اسفار بن شیرویه عازم طبرستان شد ولی اهالی آمل با فتوای ابوالعباس فقیه از داعی حمایت نکردند<ref>علی مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر ج۵، ص۲۱۶</ref><ref>صابی، التاجی فی اخبار الدولة الدیلمیة، ص۳۷</ref><ref>ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص ۲۸۶–۲۸۹، ۲۹۲</ref>. | ||
سرانجام، داعی در [[رمضان]] ۳۱۶ قمری در حالی که به نماز ایستاده بود، به دست مرداویج بن زیار کشته شد. با مرگ داعی، به نام خلیفه عباسی و امیر سامانی سکه زدند و خطبه خواندند و حکومت علویان طبرستان به پایان رسید<ref>حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ص۱۵۳</ref><ref>ابراهیم صابی، التاجی فی اخبار الدولة الدیلمیة، ص۳۷–۳۸</ref>. | سرانجام، داعی در [[رمضان]] ۳۱۶ قمری در حالی که به نماز ایستاده بود، به دست مرداویج بن زیار کشته شد. با مرگ داعی، به نام خلیفه عباسی و امیر سامانی سکه زدند و خطبه خواندند و حکومت علویان طبرستان به پایان رسید<ref>حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ص۱۵۳</ref><ref>ابراهیم صابی، التاجی فی اخبار الدولة الدیلمیة، ص۳۷–۳۸</ref>. البته ناگفته نماند که ابوالقاسم محمد بن حسن مشهور به ابوعبداللّه داعی (متوفی ۳۶۰ قمری) –که حاصل ازدواج حسن بن قاسم با دختر فیروز دیلمی بود– بعدها امارتی زیدی در طبرستان تشکیل داد<ref>ناطق بالحق، الافادة فی تاریخ الائمة السادة، ص۶۴–۷۴</ref>. | ||
==پانویس== | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||