۸۷٬۷۹۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<div class="wikiInfo">[[پرونده:صلح حدیبیه.jpg |جایگزین=صلح حدیبیه|صلح حدیبیه]]</div> | <div class="wikiInfo">[[پرونده:صلح حدیبیه.jpg |جایگزین=صلح حدیبیه|صلح حدیبیه]]</div> | ||
'''صلح حُدَیبیه''' پیمان صلحی است که در منطقه حدیبیه در سال ششم هجری بین [[ | '''صلح حُدَیبیه''' پیمان صلحی است که در منطقه حدیبیه در سال ششم هجری بین [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|حضرت محمد(صلی الله علیه)]] و [[مشرکان]] [[مکه]] امضا شد و در [[سوره فتح]] از آن به عنوان <big>فتحالمبین</big> یاد شده است. این پیمان در سال ۶۲۸ پس از میلاد برابر با [[ذی القعده|ذیالقعده]] ۶ هجری بسته شد. [[مسلمانان]] که برای به جا آوردن [[مناسک حج]] رهسپار مکه شده بودند با ممانعت مشرکین [[قریش]] مواجه شدند، پیامبر(صلیالله علیه) تصمیم گرفت شخصی را به سوی قریش بفرستد تا مذاکره کند، ابتدا [[عمر بن خطاب]] را برگزید. ولی وی از رفتن ابا کرده و [[عثمان]] را پیشنهاد کرد، پس از عزیمت عثمان و شایعه خبر قتل وی، پیامبر(صلیالله علیه) مسلمانان را به پیمانی معروف به [[بیعت رضوان]] فراخواند. پس از مذاکراتی بین طرفین، سرانجام پیمان صلح حدیبیه بسته شد که بر اساس آن صلحی ده ساله بین طرفین برقرار شد و مسلمانان آن سال به [[مدینه]] بازگشتند تا سال بعد برای انجام [[عمره]] وارد مکه شوند. | ||
== مکان و زمان صلح حدیبیه == | == مکان و زمان صلح حدیبیه == | ||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
رسول خدا (صلیالله علیه) در خواب دیدند که وارد خانه کعبه شد و سر خود را تراشید و کلید خانه را گرفت و همراه کسان دیگری که به [[عرفات]] میرفتند به عرفات رفت و وقوف فرمود. پیامبر (صلیالله علیه) [[اصحاب]] را برای انجام عمره دعوت فرمود و ایشان هم شتابان آماده خروج شدند<ref> المغازی/ترجمه، متن، ص:۴۳۳</ref>. | رسول خدا (صلیالله علیه) در خواب دیدند که وارد خانه کعبه شد و سر خود را تراشید و کلید خانه را گرفت و همراه کسان دیگری که به [[عرفات]] میرفتند به عرفات رفت و وقوف فرمود. پیامبر (صلیالله علیه) [[اصحاب]] را برای انجام عمره دعوت فرمود و ایشان هم شتابان آماده خروج شدند<ref> المغازی/ترجمه، متن، ص:۴۳۳</ref>. | ||
آن حضرت دستور داد که تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کرده و از برداشتن هر نوع سلاح دیگر خودداری کنند. این بدان دلیل بود که بر همه اعراب و نیز قریش ثابت شود | آن حضرت دستور داد که تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کرده و از برداشتن هر نوع سلاح دیگر خودداری کنند. این بدان دلیل بود که بر همه اعراب و نیز قریش ثابت شود رسول خدا(صلیالله علیه) تنها قصد انجام عمره داشته و به هیچ روی سر جنگ ندارد. [[سعد بن عباده]] و عمر بن خطّاب از آن حضرت خواستند تا احتیاطاً سلاح بردارند تا اگر دشمن دست به اقدامی زد آماده باشند. عمر به پیامبر (صلیالله علیه) عرض کرد: در حالی که از [[ابوسفیان]] میترسیم، آیا صحیح است که آلات و ابزار جنگی با خود برنداریم؟ پیامبر (صلیالله علیه) فرمودند: مهم نیست و به هر حال من دوست نمیدارم که در حال تشرف برای عمره، با خود اسلحه حمل کنم<ref>المغازی، ج ۲، ص ۵۷۳؛ إمتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۷۵</ref>. | ||
پیامبر (صلیالله علیه)، ابن امّ مکتوم (یا نمیلة بن عبداللّه لیثی) را در مدینه جانشین خود فرمود و روز دوشنبه اول [[ذی القعده|ماه ذیقعده]] از مدینه بیرون آمدند. آن حضرت در خانه خود [[غسل]] فرمود، از در خانه بر قصواء ناقه خود سوار شدند و مسلمانان هم بیرون آمدند. هنگام ظهر در ذیالحلیفه [[نماز]] گزاردند، و دستور فرمودند تا شترها و گاوهای قربانی را آوردند و بر آنها جل انداختند و سپس شخصا شانه برخی از آنها را خراش مختصری دادند که مشخص باشد. | پیامبر (صلیالله علیه)، ابن امّ مکتوم (یا نمیلة بن عبداللّه لیثی) را در مدینه جانشین خود فرمود و روز دوشنبه اول [[ذی القعده|ماه ذیقعده]] از مدینه بیرون آمدند. آن حضرت در خانه خود [[غسل]] فرمود، از در خانه بر قصواء ناقه خود سوار شدند و مسلمانان هم بیرون آمدند. هنگام ظهر در ذیالحلیفه [[نماز]] گزاردند، و دستور فرمودند تا شترها و گاوهای قربانی را آوردند و بر آنها جل انداختند و سپس شخصا شانه برخی از آنها را خراش مختصری دادند که مشخص باشد. | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
به گفته [[واقدی]] مسلمانان در دو نوبت از مشرکان اسیر گرفتند: | به گفته [[واقدی]] مسلمانان در دو نوبت از مشرکان اسیر گرفتند: | ||
قریش شبی پنجاه پیاده را به سرپرستی مکرز بن حفص فرستاده بودند که در اطراف لشکرگاه | قریش شبی پنجاه پیاده را به سرپرستی مکرز بن حفص فرستاده بودند که در اطراف لشکرگاه رسول خدا بگردند، به امید اینکه بتوانند کسی را بگیرند یا شبیخون بزنند. اصحاب رسول خدا(صلیالله علیه) آنها را گرفتند، و به حضور پیامبر (صلیالله علیه) آوردند. | ||
جمعی از قریش حرکت کردند و نزدیک سپاه پیامبر (صلیالله علیه) آمدند و شروع به تیراندازی و پرتاب سنگ کردند. مسلمانان در آنجا هم گروهی دیگر از مشرکان را اسیر گرفتند<ref>المغازی/ترجمه، متن، ص:۴۵۸</ref>. | جمعی از قریش حرکت کردند و نزدیک سپاه پیامبر (صلیالله علیه) آمدند و شروع به تیراندازی و پرتاب سنگ کردند. مسلمانان در آنجا هم گروهی دیگر از مشرکان را اسیر گرفتند<ref>المغازی/ترجمه، متن، ص:۴۵۸</ref>. | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
تا سرحد مرگ بایستند و بجنگند: «بایعَهُم عَلَی الْمُوْت». | تا سرحد مرگ بایستند و بجنگند: «بایعَهُم عَلَی الْمُوْت». | ||
پس از بیعت که رودرروی شماری از مشرکان نیز صورت گرفت و آنان را به صلح تشویق کرد، حویطب بن عبدالعزّی، و سهیل بن عمرو، و مکرز بن حفص پیش قریش برگشتند و به آنها خبر دادند که چگونه شاهد سرعت یاران پیامبر برای بیعت با آن حضرت بودهاند و اینکه چگونه تسلیم نظر رسول خدا بودند. خردمندان قریش گفتند، هیچ چیزی بهتر از آن نیست که با | پس از بیعت که رودرروی شماری از مشرکان نیز صورت گرفت و آنان را به صلح تشویق کرد، حویطب بن عبدالعزّی، و سهیل بن عمرو، و مکرز بن حفص پیش قریش برگشتند و به آنها خبر دادند که چگونه شاهد سرعت یاران پیامبر برای بیعت با آن حضرت بودهاند و اینکه چگونه تسلیم نظر رسول خدا بودند. خردمندان قریش گفتند، هیچ چیزی بهتر از آن نیست که با محمد مصالحه کنیم که امسال را برگردد و سال آینده مراجعت کند و سه روز اقامت کند و قربانیهایش را بکشد و باز گردد و در سرزمین ما اقامت کند، بدون اینکه به شهر درآید. همگی بر این کار اتفاق کردند<ref>طبقات الکبری، ج ۲، ص ۹۹؛ زمانی که عمر این مسأله را شنید دستور داد تا آن درخت را قطع کنند؛ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۰۰؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۸۴؛ جابربن عبدالله در دورهای که چشم خود را از دست داده بود گفت: اگر چشمم میدید بهطور دقیق محل درخت را به شما نشان می دادم، سبل الهدی، ج ۵، ص ۱۲۲</ref>. | ||
== مفاد صلحنامه == | == مفاد صلحنامه == | ||
پس از بحثهای فراوان قرار شد تا عهدنامه نوشته شود. [[علی بن ابی طالب|امام علی(علیهالسلام)]] مأمور نوشتن صلحنامه شد<ref>معمر میگوید: از زهری درباره کاتب معاهده حدیبیه سؤال کردم، خندید و گفت: علی بن ابیطالب علیهما السلام؛ اما اگر از اینان(یعنی بنیامیه) سؤال کنی، خواهند گفت: عثمان؛ المصنف، عبدالرزاق، ج ۵، ص ۳۴۳؛ چشم زهری روشن که ببیند برخی کاتب را محمد بن مسلمه معرفی کردند؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۱۲۳</ref>. رسول خدا(صلیالله علیه) در ابتدا فرمود تا چنین بنویسد: بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما سهیل اعتراض کرد و گفت: ما «رحمن» را نمیشناسیم. پیش از آن در [[مکه]] نیز مشرکان نسبت به کلمه «رحمان» حساسیت داشته و اظهار میکردند که او را نمیشناسند. پس از اصرار سهیل قرار شد تا به نوشتن «باسمک اللهم» که مورد توافق دو طرف بود اکتفا شود. | پس از بحثهای فراوان قرار شد تا عهدنامه نوشته شود. [[علی بن ابی طالب|امام علی(علیهالسلام)]] مأمور نوشتن صلحنامه شد<ref>معمر میگوید: از زهری درباره کاتب معاهده حدیبیه سؤال کردم، خندید و گفت: علی بن ابیطالب علیهما السلام؛ اما اگر از اینان(یعنی بنیامیه) سؤال کنی، خواهند گفت: عثمان؛ المصنف، عبدالرزاق، ج ۵، ص ۳۴۳؛ چشم زهری روشن که ببیند برخی کاتب را محمد بن مسلمه معرفی کردند؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۱۲۳</ref>. رسول خدا(صلیالله علیه) در ابتدا فرمود تا چنین بنویسد: بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما سهیل اعتراض کرد و گفت: ما «رحمن» را نمیشناسیم. پیش از آن در [[مکه]] نیز مشرکان نسبت به کلمه «رحمان» حساسیت داشته و اظهار میکردند که او را نمیشناسند. پس از اصرار سهیل قرار شد تا به نوشتن «باسمک اللهم» که مورد توافق دو طرف بود اکتفا شود. | ||
جمله بعد این بود: این آن چیزی است که رسولالله و ... بر آن توافق کرده؛ سهیل به نوشتن «رسولالله» اعتراض کرد و گفت: تنها باید نام خود و پدرت باشد، چون ما تو را رسول خدا نمیدانیم. صدای اعتراض مسلمانان برخاست. اعتراض سهیل در قالب یک قرارداد مورد توافق دو طرف وارد بود و لذا رسول خدا (صلیالله علیه) مسلمانان را ساکت کرد و قرار شد تا «محمد بن عبدالله» نوشته شود. رسول خدا (صلیالله علیه) به امام فرمود تا عنوان «رسولالله» را از معاهده محو کند. | جمله بعد این بود: این آن چیزی است که رسولالله و ... بر آن توافق کرده؛ سهیل به نوشتن «رسولالله» اعتراض کرد و گفت: تنها باید نام خود و پدرت باشد، چون ما تو را رسول خدا نمیدانیم. صدای اعتراض مسلمانان برخاست. اعتراض سهیل در قالب یک قرارداد مورد توافق دو طرف وارد بود و لذا رسول خدا (صلیالله علیه) مسلمانان را ساکت کرد و قرار شد تا «محمد بن عبدالله» نوشته شود. رسول خدا (صلیالله علیه) به امام فرمود تا عنوان «رسولالله» را از معاهده محو کند. امیرالمؤمنین عرض کردند دست او نمیتواند این عنوان را محو کند. حضرت فرمودند: محل آن را به من نشان دهد تا پاک کنم و امام چنین کرد<ref> المغازی، ج ۲، ص ۶۱۰؛ بعدها در جنگ صفین، امیرمؤمنان علی علیهالسلام به استناد همین واقعه، اعتراض پیروان خویش را دایر بر چرایی حذف کلمه «امیرالمؤمنین» از پیمان صلح یکساله با معاویه، پاسخ دادند. نک: مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۱۸؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۷، ص ۳۸۳؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۱۲۳</ref>. | ||
در نهایت آنچه که بر آن توافق شد عبارت از این چند اصل بود: | در نهایت آنچه که بر آن توافق شد عبارت از این چند اصل بود: | ||
# ده سال جنگ متوقف شده، مردم در امنیت باشند و هیچگونه سرقت پنهانی و یا خیانت صورت نگیرد. | # ده سال جنگ متوقف شده، مردم در امنیت باشند و هیچگونه سرقت پنهانی و یا خیانت صورت نگیرد. | ||
# هر طایفه و قبیلهای مایل باشند میتوانند با | # هر طایفه و قبیلهای مایل باشند میتوانند با محمد(صلیالله علیه) یا با قریش همپیمان باشند. | ||
# اگر کسی از [[صحابه|اصحاب]] محمد به سوی قریش باز گردد، به سوی محمد بازگردانده نمیشود، اما اگر کسی بدون اجازه ولی خود نزد محمد رفت، باید به مکه بازگردانده شود. | # اگر کسی از [[صحابه|اصحاب]] محمد به سوی قریش باز گردد، به سوی محمد بازگردانده نمیشود، اما اگر کسی بدون اجازه ولی خود نزد محمد رفت، باید به مکه بازگردانده شود. | ||
# محمد (صلیالله علیه) و اصحابش آن سال را به [[مدینه]] بازگردند و سال آینده میتوانند برای سه روز در مکه بمانند و جز سلاح مسافر، سلاح دیگری همراه نخواهند داشت و آن شمشیر غلاف شده است<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۰؛ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۹۷؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۱۸؛ اعلام الوری، ص ۵۱، مکاتیب الرسول، ج ۱، ص ۲۷۵</ref>. | # محمد (صلیالله علیه) و اصحابش آن سال را به [[مدینه]] بازگردند و سال آینده میتوانند برای سه روز در مکه بمانند و جز سلاح مسافر، سلاح دیگری همراه نخواهند داشت و آن شمشیر غلاف شده است<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۰؛ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۹۷؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۱۸؛ اعلام الوری، ص ۵۱، مکاتیب الرسول، ج ۱، ص ۲۷۵</ref>. | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:تاریخ]] | |||
[[رده:تاریخ اسلام]] | [[رده:تاریخ اسلام]] |