|
|
خط ۹۰: |
خط ۹۰: |
| =روش تفسیری= | | =روش تفسیری= |
|
| |
|
| مغنیه در تفسیر سورههای قرآن، در ابتدای بعضی سورهها به مکی و مدنی بودن سوره اشاره، و اگر درباره مکّی و مدنی بودن نزول سورهای و یا آیاتی از یک سوره اختلاف باشد، آن را ذکر میکند. برای مثال در تفسیر سوره حمد، به اختلاف نظر مفسّران در مکی و مدنی بودن این سوره، که برخی آن را مکّی، گروهی مدنی و عدّهای دارای دو نزول مکّی و مدنی دانستهاند، اشاره کرده و بحث در خصوص این اختلاف اقوال را به دلیل عدم تأثیر آن در معنای آیات، بیفایده میداند. ایشان در برخی سورهها وجه تسمیه سوره را ذکر میکند. برای مثال در مورد سوره نساء وجه تسمیه آن را اشاره به احكام و حقوق زنان در این سوره میداند.ایشان گاهی مباحث اعراب، معانی کلمات را نیز در صورت نیاز بیان میکند. مغنیه در تفسیر آیات قرآن از روش قرآن به قرآن و روش نقلی، روایات پیامبر (ص) و اهل بیت (علیهم السلام) و صحابه و تابعان، بهره میگیرد. ایشان در تفسیر آیه ﴿لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ...﴾ (آل عمران: 28)؛ با کمک گرفتن از آیات ﴿وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ... ﴾ (مائده: 56)، ﴿لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ... ﴾ (مجادله: 22)، کافران را به یهود و نصارا تفسیر میکند. همچنین در تفسیر آیه ﴿وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْنا...﴾ (بقره: 125)، با استناد به روایتی از امام صادق (ع)، مینویسد: «در روايت صحيح از امام جعفر صادق عليه السّلام درباره مردى كه در بيرون حرم جنايت مىكند و سپس به حرم پناه مىبرد، چنين آمده است: «نه حد بر او جارى مىشود، نه غذا و آب به وى داده مىشود و نه سخن با وى گفته مىشود؛ چراكه اگر چنين رفتارى با وى شود، او از حرم خارج خواهد شد و آنگاه بر او حد جارى مىشود. و اگر شخصى در داخل حرم مرتكب جنايت شود، در حرم بر او حد جارى خواهد شد؛ زيرا وى حرمت حرم را ناديده گرفته است» (همان، ج1: ص374). همچنین در تفسیر آیه﴿ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُن...﴾ ( طلاق:12)؛ خدا همان كسى است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز مانند آنها را پديد آورد... با استناد به روایاتی از صحابی نظیر ابن عباس و ابن مسعود می نویسد« آوردن عدد هفت بهمعناى حصر به آن نيست و خداوند بدينسبب از اين عدد ياد كرده است كه مخاطبان قرآن در آن زمان تنها افلاك هفتگانه و ستارگان آنها را شنيده بودند... اينك براى ما آشكار مىشود كه اين نظريه از همه نظريات بهتر است. چون درحالىكه منابع تفسير اين آيه را جستوجو مىكردم به يك حديث نبوى و به سخنى از ابن عبّاس برخوردم كه نشان مىدهد، آوردن عدد هفت در آيه، حصر را نمىرساند. امّا حديث را شيخ مراغى از صحابى، ابن مسعود نقل كرده و از اين قرار است: «آسمانهاى هفتگانه و آنچه در آنها و ميان آنها قرار دارد و نيز زمينهاى هفتگانه و آنچه در آنها و ميان آنها قرار دارد، تنها بسان حلقهاى است كه در زمينى هموار افكنده باشند» و علم اين حقيقت را ثابت كرده است» با این حال ایشان در تفسیر آیات قرآن، روایاتی را که از نظر وی با ظاهر آیات قرآن ناسازگار بوده را نمی-پذیرد. از جمله در تفسیر آیه﴿ صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّين﴾ (حمد: 7)؛ راه كسانى كه به آنان نعمت دادى؛ همانان كه نه به بيراهه رفته و به خشم تو گرفتار شدهاند و نه گمگشتگانند كه راه درست نشناختهاند.، در ردّ روایاتی که مغضوب علیهم را به یهود و ظالّین را به نصاری تفسیر کرده¬اند می¬نویسد: « در برخى از روايات آمده است كه مراد از «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ»، يهود و مراد از «الضَّالِّينَ» نصاراست، لكن لفظ آيه عام مىباشد، نه تخصيص در آن وجود دارد و نه استثنا. بنابراين، هركس كه فرمانبردار باشد نعمت و رحمت خدا شامل حال او خواهد شد و هركس كه گناهكار باشد گمراه و مورد خشم است» (همان، ج1: ص117). | | مغنیه در تفسیر سورههای قرآن، در ابتدای بعضی سورهها به مکی و مدنی بودن سوره، آیه و اختلاف مفسّران درباره آن اشاره میکند. برای مثال در تفسیر سوره حمد، که برخی آن را مکّی، گروهی مدنی و عدّهای دارای دو نزول مکّی و مدنی دانستهاند، اینگونه مباحث را به دلیل عدم تأثیر آن در معنای آیات، بیفایده میداند. ایشان در برخی سورهها وجه تسمیه سوره را ذکر میکند. برای مثال در مورد سوره نساء وجه تسمیه آن را اشاره به احكام و حقوق زنان در این سوره میداند. مغنیه، گاهی مباحث اعراب و معانی کلمات را نیز در صورت نیاز بیان میکند. ایشان در تفسیر آیات قرآن از روش قرآن به قرآن و روش نقلی، روایات پیامبر (ص) و اهل بیت (علیهم السلام) و صحابه و تابعان، بهره میگیرد. برای نمونه در تفسیر آیه ﴿لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ...﴾<ref>آل عمران: 28.</ref>، با کمک گرفتن از آیات ﴿وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ... ﴾<ref>مائده: 56.</ref>، ﴿لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ... ﴾<ref>مجادله: 22.</ref>، کافران را به یهود و نصارا تفسیر میکند. همچنین در تفسیر آیه ﴿وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْنا...﴾ (بقره: 125)، با استناد به روایتی از امام صادق (ع)، درباره مردى كه در بيرون حرم جنايت مىكند و سپس به حرم پناه مىبرد، جاری شدن حد بر چنین شخصی را مشروط به خارج شدن او از حرم دانسته که در صورت آب و غذا نداندن به وی، مجبور به خروج از حرم شده و بر او جارى مىشود. همچنین در تفسیر آیه﴿ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُن...﴾ ( طلاق:12)، با استناد به روایاتی از ابن عباس و ابن مسعود، آوردن عدد هفت بهمعناى حصر به آن ندانسته و دلیل ذکر این عدد را در قرآن اعتقاد مخاطبان در آن زمان به افلاك هفتگانه و ستارگان بیان میکند. ایشان در تفسیر آیات قرآن، روایاتی را که از نظر وی با ظاهر آیات قرآن ناسازگار بوده را نمیپذیرد. از جمله در تفسیر آیه﴿ صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّين﴾ (حمد: 7)، در ردّ روایاتی که مغضوب علیهم را به یهود و ظالّین را به نصاری تفسیر کردهاند، به سبب عام بودن آیه و عدم تخصیص آن، نمیپذیرد. |
| همچنین مغنیه در تفسیر آیات قرآن از معیار عقل نیز استفاده می¬کند. ایشان در تفسیر آیات ﴿وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون (بقره: 55-56)؛ و هنگامى را كه گفتيد: اى موسى، هرگز سخن تو مبنى بر اينكه خدا تورات را بر تو فروفرستاده است باور نمىكنيم تا اينكه خدا را آشكارا به چشم خود ببينيم و تأييد تورات را از او بشنويم. پس بهسزاى اين سخنتان صاعقه شما را فروگرفت در حالى كه نظاره مىكرديد. سپس شما را پس از مرگتان برانگيختيم، باشد كه سپاسگزارى كنيد، درباره نزول صاعقه بر قوم حضرت موسی (ع) به دلیل درخواست از آن¬حضرت برای رؤیت خداوند و زنده شده دوباره آنان توسط خداوند بعد از مرگ با صاعقه، به اختلاف نظر مفسّران در خصوص این آیه اشاره می¬کند که برخی مانند شیخ محمد عبده که مراد از بعث و زنده شدن دوباره آنان را زیاد شدن نسل ایشان دانسته و گروهی نیز معنای ظاهری آیه را برگزیده و زنده شدن دوباره برای کسانی ¬می¬دانند که بر اثر صاعقه جان باختند، دیدگاه دوّم را برگزیده و می نویسد: «بديهى است كه وقتى از ديدگاه عقل، زنده كردن دوباره آدمى امكانپذير باشد، سببى براى تأويل وجود ندارد و ما مىدانيم كه نظير اين قضيّه درباره عزير نيز اتفاق افتاد، همانگونه كه آيه ﴿أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَه...﴾ (بقره: 259)؛ يا مانند داستان كسى كه بر ديارى گذر كرد در حالىكه ديوارهاى آن بر بامهايش فروريخته و يكسره ويران شده بود. گفت: چگونه خداوند مردم اين سرزمين را پس از مرگشان زنده مىكند؟ پس خداوند او را به مدّت صد سال ميراند، آنگاه زندهاش كرد...، براين مطلب دلالت دارد؛ آنجا كه مىفرمايد: «خدا او [عزير] را به مدت صدسال بميراند و آنگاه زندهاش كرد». بديهى است، آنچه به وقوع پيوسته است، محال نيست»( همان، ج1: ص226). | | همچنین مغنیه در تفسیر آیات قرآن از معیار عقل نیز استفاده می¬کند. ایشان در تفسیر آیات ﴿وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون (بقره: 55-56)، درباره نزول صاعقه بر قوم حضرت موسی (ع) به دلیل درخواست از آنحضرت برای رؤیت خداوند و زنده شده دوباره آنان توسط خداوند بعد از مرگ با صاعقه، به اختلاف نظر مفسّران در خصوص این آیه اشاره میکند که برخی مانند شیخ محمد عبده که مراد از بعث و زنده شدن دوباره آنان را زیاد شدن نسل ایشان دانسته و گروهی نیز معنای ظاهری آیه را برگزیده و زنده شدن دوباره برای کسانی میدانند که بر اثر صاعقه جان باختند، دیدگاه دوّم را برگزیده و می نویسد: «بديهى است كه وقتى از ديدگاه عقل، زنده كردن دوباره آدمى امكانپذير باشد، سببى براى تأويل وجود ندارد و ما مىدانيم كه نظير اين قضيّه درباره عزير نيز اتفاق افتاد، همانگونه كه آيه ﴿أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَه...﴾ (بقره: 259)؛ يا مانند داستان كسى كه بر ديارى گذر كرد در حالىكه ديوارهاى آن بر بامهايش فروريخته و يكسره ويران شده بود. گفت: چگونه خداوند مردم اين سرزمين را پس از مرگشان زنده مىكند؟ پس خداوند او را به مدّت صد سال ميراند، آنگاه زندهاش كرد...، براين مطلب دلالت دارد؛ آنجا كه مىفرمايد: «خدا او [عزير] را به مدت صدسال بميراند و آنگاه زندهاش كرد». بديهى است، آنچه به وقوع پيوسته است، محال نيست». |
|
| |
|
| =گرایش تفسیری= | | =گرایش تفسیری= |