۸۷٬۹۳۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '[[حضرت محمد (ص)' به '[[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)') |
|||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
او دو سال پس از شکست دادن [[عبدلله بن زبیر|عبدلله بن زبیر]] در [[مکه]] (در سال 75 هجری) در جریان سفر [[حج]] وارد [[مدینه]] شد و ضمن سخنانی خطاب به مردم چنین گفت: من نه همچون خلیفه خوار شده ([[عثمان]])، نه همچون خلیفه آسان گیر ([[معاویه|معاویه]]) و نه مانند خلیفه سست خرد ([[یزید|یزید]]) هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمیکنم، شما از ما کارهای [[مهاجران]] را میخواهید، اما مانند آنان رفتار نمیکنید (ما را به پرهیزگاری میخوانید و خود به آن عمل نمی کنید) به خدا [[سوگند]] از این پس هر کس مرا به [[تقوا]] امر کند، گردن او را خواهم زد<ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 218؛ ابن اثیر، همان کتاب، ج 4، ص 522؛ بعضى از این کارها را معاویه نیز قبلاً کرده بود.</ref>!. | او دو سال پس از شکست دادن [[عبدلله بن زبیر|عبدلله بن زبیر]] در [[مکه]] (در سال 75 هجری) در جریان سفر [[حج]] وارد [[مدینه]] شد و ضمن سخنانی خطاب به مردم چنین گفت: من نه همچون خلیفه خوار شده ([[عثمان]])، نه همچون خلیفه آسان گیر ([[معاویه|معاویه]]) و نه مانند خلیفه سست خرد ([[یزید|یزید]]) هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمیکنم، شما از ما کارهای [[مهاجران]] را میخواهید، اما مانند آنان رفتار نمیکنید (ما را به پرهیزگاری میخوانید و خود به آن عمل نمی کنید) به خدا [[سوگند]] از این پس هر کس مرا به [[تقوا]] امر کند، گردن او را خواهم زد<ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 218؛ ابن اثیر، همان کتاب، ج 4، ص 522؛ بعضى از این کارها را معاویه نیز قبلاً کرده بود.</ref>!. | ||
جمله اخیر را برای آن گفت که خطیبان و [[ائمه جمعه]] هنگام خواندن خطبه جمعه گفتار خود را با جمله «اتق الله» (پرهیزگار باش) آغاز میکردند<ref>دکتر شهیدى، سید جعفر، زندگانى على بن الحسین، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، گ 1365 ه. ش، ص 98</ref> پیدا است وقتی کسی که خود را خلیفه پیامبر قلمداد میکرد، در شهر [[ | جمله اخیر را برای آن گفت که خطیبان و [[ائمه جمعه]] هنگام خواندن خطبه جمعه گفتار خود را با جمله «اتق الله» (پرهیزگار باش) آغاز میکردند<ref>دکتر شهیدى، سید جعفر، زندگانى على بن الحسین، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، گ 1365 ه. ش، ص 98</ref> پیدا است وقتی کسی که خود را خلیفه پیامبر قلمداد میکرد، در شهر [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر]] و کنار مدفن او چنین سخنانی بگوید و بر سنت او این گونه حمله برد، رفتار و گفتار مأموران او در ایالتهای دور افتاده چگونه خواهد بود. | ||
عبدالملک در مدت حکومت طولانی خود آن چنان با ظلم و فساد و بیدادگری خو گرفت که نور [[ایمان|ایمان]] در دل او به کلی خاموش گشت. وی روزی خود به این امر اعتراف کرد و به [[سعید بن مسیّب|سعید بن مسیّب]] چنین گفت: «چنان شدهام که اگر کار نیکی انجام دهم خوشحال نمیشوم و اگر کار بدی از من سر زند ناراحت نمیگردم»! سعید بن مسیب گفت: [[مرگ]] دل در تو کامل شده است<ref>ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه. ص 122؛ ابن اثیر، ج 4، ص 521؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref>! | عبدالملک در مدت حکومت طولانی خود آن چنان با ظلم و فساد و بیدادگری خو گرفت که نور [[ایمان|ایمان]] در دل او به کلی خاموش گشت. وی روزی خود به این امر اعتراف کرد و به [[سعید بن مسیّب|سعید بن مسیّب]] چنین گفت: «چنان شدهام که اگر کار نیکی انجام دهم خوشحال نمیشوم و اگر کار بدی از من سر زند ناراحت نمیگردم»! سعید بن مسیب گفت: [[مرگ]] دل در تو کامل شده است<ref>ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه. ص 122؛ ابن اثیر، ج 4، ص 521؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref>! |