۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'بنی هاشم' به 'بنیهاشم') |
جز (جایگزینی متن - '[[امام حسین' به '[[حسین بن علی (سید الشهدا)') |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
}} | }} | ||
'''عبدالله''' فرزند [[مسلم بن عقیل]] و مادرش رقیه دختر [[علی بن ابی طالب|حضرت علی]] (علیهالسلام) است. وی از اصحاب [[ | '''عبدالله''' فرزند [[مسلم بن عقیل]] و مادرش رقیه دختر [[علی بن ابی طالب|حضرت علی]] (علیهالسلام) است. وی از اصحاب [[حسین بن علی (سید الشهدا)]] (علیهالسلام) بود<ref>طوسی، محمد بن حسن، الرجال، ج۱، ص۱۰۳</ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۷</ref><ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ج۱، ص۶۲</ref><ref>ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکرة الخواص، ج۱، ص۲۲۹</ref> که در [[کربلا]] در سن چهارده سالگی به شهادت رسید<ref>مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۱۷-۲۱۸</ref>. | ||
==نخستین شهید بنیهاشم== | ==نخستین شهید بنیهاشم== | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
==سرانجام قاتل عبدالله== | ==سرانجام قاتل عبدالله== | ||
[[ابن اثیر]] ذیل حوادث سال ۶۶ هجری و [[قیام مختار]] و کشتن قاتلان [[ | [[ابن اثیر]] ذیل حوادث سال ۶۶ هجری و [[قیام مختار]] و کشتن قاتلان [[حسین بن علی (سید الشهدا)]] مینویسد: مختار گروهی را برای دستگیری زید بن ورقا جنبی -جبانی، جهنی- فرستاد. | ||
او کسی بود که میگفت: «من جوانی را با تیر زدم که دست خود را بر پیشانی نهاد تا تیر به آن نخورد دست وی را به پیشانیاش دوختم که نتوانست دست خویش را از پیشانی جدا سازد. آن جوان عبدالله بن مسلم بن عقیل بود؛ و آنگاه که تیر بر وی زدم چنین گفت: بار خدایا اینها ما را اندک یافتند و خوارمان شمردند، اینها را بکش همانگونه که ما را کشتند! تیر دیگری به وی زدم و او را به قتل رساندم. وقتی نزد وی آمدم از دنیا رفته بود. تیری که بر شکمش زده بودم برگرفتم، آن تیری که بر پیشانیش بود حرکت دادم که بیرون آید، ولی پیکان آن در پیشانی بماند و چوب تیر را بیرون آوردم». | او کسی بود که میگفت: «من جوانی را با تیر زدم که دست خود را بر پیشانی نهاد تا تیر به آن نخورد دست وی را به پیشانیاش دوختم که نتوانست دست خویش را از پیشانی جدا سازد. آن جوان عبدالله بن مسلم بن عقیل بود؛ و آنگاه که تیر بر وی زدم چنین گفت: بار خدایا اینها ما را اندک یافتند و خوارمان شمردند، اینها را بکش همانگونه که ما را کشتند! تیر دیگری به وی زدم و او را به قتل رساندم. وقتی نزد وی آمدم از دنیا رفته بود. تیری که بر شکمش زده بودم برگرفتم، آن تیری که بر پیشانیش بود حرکت دادم که بیرون آید، ولی پیکان آن در پیشانی بماند و چوب تیر را بیرون آوردم». | ||
چون یاران مختار برای دستگیری او آمدند، شمشیر به دست بیرون آمد. ابن کامل (فرمانده آن گروه) گفت: با شمشیر و نیزه او را نزنید، بلکه با تیر و سنگ بزنیدش؛ و بدین ترتیب او را ناتوان و دستگیر کردند و سپس زنده زنده در آتش سوزاندند<ref>ابن اثیر، الکامل فیالتاریخ،ج۴، ص۲۴۳</ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۶۴</ref>. | چون یاران مختار برای دستگیری او آمدند، شمشیر به دست بیرون آمد. ابن کامل (فرمانده آن گروه) گفت: با شمشیر و نیزه او را نزنید، بلکه با تیر و سنگ بزنیدش؛ و بدین ترتیب او را ناتوان و دستگیر کردند و سپس زنده زنده در آتش سوزاندند<ref>ابن اثیر، الکامل فیالتاریخ،ج۴، ص۲۴۳</ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۶۴</ref>. |