۲۲٬۱۳۳
ویرایش
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
=پاییزی در پانزدهمین بهار= | =پاییزی در پانزدهمین بهار= | ||
آگاهیهای مذهبی و تربیت دینی، پویایی سیاسی و اجتماعی زودرسی را در او شکوفا کرد و سبب آشنایی پیش از موعد او با مشکلات و نابسامانیهای جهان اسلام شد. در پانزدهمین بهار زندگی خود در سال 1386 ق، برابر با 1346 شمسی و مصادف با ژوئن 1967 م. پاییزی برگبار و ناگوار روح سیدعباس را به شدت رنجاند. شکست ذلتبار ژوئن | آگاهیهای مذهبی و تربیت دینی، پویایی سیاسی و اجتماعی زودرسی را در او شکوفا کرد و سبب آشنایی پیش از موعد او با مشکلات و نابسامانیهای جهان اسلام شد. در پانزدهمین بهار زندگی خود در سال 1386 ق، برابر با 1346 شمسی و مصادف با ژوئن 1967 م. پاییزی برگبار و ناگوار روح سیدعباس را به شدت رنجاند. شکست ذلتبار ژوئن 1967 م. موسوم به نبرد حزیران، برای او تحمل ناپذیر بود و از این ذلتی که گریبانگیر چندین کشور مسلمان عرب شده بود، رنج میبرد. این ضایعه مانند ابری تیره، آن قدر ذهن و دلش را مکدر کرد که تصمیم گرفت به صف مجاهدانی که در دفاع از مردم مظلوم فلسطین، نخستین قبله گاه مسلمانان، جان فشانی میکردند، بپیوندد. ظرفیت او در مشاهده شکست اعراب از رژیم اشغالگر قدس، چنان بالا بود که با وجود نوجوانی اش، در پایگاههای آموزشی فدائیان حضور یافت. وی در یکی از تمرینهای نظامی و عملیات چریکی که در فلسطین برای آماده سازی برگزار شده بود، از ناحیه پا به شدت مصدوم شد و ناگزیر در حالی که با عصا راه میرفت، صحنه مزبور را ترک کرد. پدرش، سید علی، دراینباره میگوید: | ||
در آن حال، من و مادرش به دیدارش در پادگان شتافتیم و او را در حالی یافتیم که بر تختی فلزی و قدیمی به پشت خوابیده بود. پس از سلام و اطمینان خاطر از وضع عمومی او، از وی پرسیدم چگونه قادر است این گونه ناملایمات را آن هم در سن نوجوانی تحمل کند؟ پاسخ داد این راه که مسیر ایثار و خون است، از ما پذیرش سختیها را میطلبد. | در آن حال، من و مادرش به دیدارش در پادگان شتافتیم و او را در حالی یافتیم که بر تختی فلزی و قدیمی به پشت خوابیده بود. پس از سلام و اطمینان خاطر از وضع عمومی او، از وی پرسیدم چگونه قادر است این گونه ناملایمات را آن هم در سن نوجوانی تحمل کند؟ پاسخ داد این راه که مسیر ایثار و خون است، از ما پذیرش سختیها را میطلبد. | ||
== تحصیلات حوزوی == | == تحصیلات حوزوی == | ||
=== در حوزۀ صور === | === در حوزۀ صور === | ||
یک سال بعد از آنکه سیدعباس در زمینههای رزمیتوانمند شد، خود را برای فراگیری علوم اسلامی آماده کرد. او گفته است: | یک سال بعد از آنکه سیدعباس در زمینههای رزمیتوانمند شد، خود را برای فراگیری علوم اسلامی آماده کرد. او گفته است: | ||
نقطه عطف در گرایش من به کسب دانشهای دینی، در سال 1387 | نقطه عطف در گرایش من به کسب دانشهای دینی، در سال 1387 ق، بود. در آن موقع در منطقه اوزاعی با امام موسی صدر، در خانهاش ملاقاتی داشتم. از او درباره حوزه علمیه صور جنوبی (مرکز مطالعات اسلامی) پرسیدم و در مورد تحصیل با او مشورت کردم. امام موسی صدر راهنمایی کرد و شوق خاصی در نهادم پدید آورد. پس از این دیدار بی درنگ به آن مرکز آموزشی پیوستم و مطالعات علمی و مذهبی را نزد مربیان و استادانی فاضل دنبال کردم. | ||
به تحصیلاتم در حوزه شهر صور، حتی پس از انتقال آن به حومه صور، ادامه دادم. من جزو اولین افرادی بودم که به این مرکز نوبنیاد راه یافتم. تحصیلات سیدعباس در این کانون دو سال طول کشید. | به تحصیلاتم در حوزه شهر صور، حتی پس از انتقال آن به حومه صور، ادامه دادم. من جزو اولین افرادی بودم که به این مرکز نوبنیاد راه یافتم. تحصیلات سیدعباس در این کانون دو سال طول کشید. | ||
== به سوی نجف اشرف == | == به سوی نجف اشرف == | ||
سیدعباس در سال 1388 | سیدعباس در سال 1388 ق، برای ادامه تحصیل و بهرهمندی از برکات حوزه نجف، عازم عراق شد. آشنایان او در این شهر مقدس، از شیفتگی فوقالعادهاش در فراگیری معارف اسلامی و مطالعات دینی سخن گفتهاند. هوش سرشار، همت والا و داشتن استادانی بلندپایه و دانشور، این جوان مشتاق معرفت را برانگیخت تا دورههای مقدماتی و سطح متداول حوزه را در پنج سال با موفقیت بگذراند، در حالی که این دوران برای طلبههای عادی حدود ده سال به طول میانجامد. | ||
در نجف سیدعباس تمام وقتهایش را صرف تحصیل علم و تزکیه درون کرد، به دانش و معنویت دل بست و عاشقانه محضر علما را غنیمت شمرد. روزها هنگام طلوع فجر، به تلاوت قرآن، خواندن دعای صباح و دعای عهد میپرداخت و این سنّت را تا زمان شهادت ادامه داد. سپس به فجریات روی آورد که همراه دوستانش در تفسیر قرآن کریم به مطالعه و بررسیهای عمیق میپرداخت. اشتیاق او در فراگیری علوم قرآنی بدان حد بود که برای حضور در درس شهید عبدالمجید حکیم هر روز هنگام طلوع آفتاب، چهارکیلومتر را طی میکرد. | در نجف سیدعباس تمام وقتهایش را صرف تحصیل علم و تزکیه درون کرد، به دانش و معنویت دل بست و عاشقانه محضر علما را غنیمت شمرد. روزها هنگام طلوع فجر، به تلاوت قرآن، خواندن دعای صباح و دعای عهد میپرداخت و این سنّت را تا زمان شهادت ادامه داد. سپس به فجریات روی آورد که همراه دوستانش در تفسیر قرآن کریم به مطالعه و بررسیهای عمیق میپرداخت. اشتیاق او در فراگیری علوم قرآنی بدان حد بود که برای حضور در درس شهید عبدالمجید حکیم هر روز هنگام طلوع آفتاب، چهارکیلومتر را طی میکرد. | ||
برادر هم درسش گفته است: | برادر هم درسش گفته است: | ||
سیدعباس حتی در سرمای شدید زمستان از فراگیری معارف اسلامی دست برنمیداشت و در این راه آسودگی نمیشناخت؛ هرگز مزه آسایش را نچشید. در حالی که کتاب روی سینه اش بود، خواب میرفت. تعطیلی پنجشنبه و جمعه در کوششهای تحصیلی او خللی وارد نمیکرد. ایام مرخصی و زمان اعیاد و وفیات مجاهدتهای فکری و علمی، او را متوقف نمیکرد. این همت والا و با فراست و درایت، سیدعباس را یک روحانی فاضل و گرانمایه پرورش داد. | سیدعباس حتی در سرمای شدید زمستان از فراگیری معارف اسلامی دست برنمیداشت و در این راه آسودگی نمیشناخت؛ هرگز مزه آسایش را نچشید. در حالی که کتاب روی سینه اش بود، خواب میرفت. تعطیلی پنجشنبه و جمعه در کوششهای تحصیلی او خللی وارد نمیکرد. ایام مرخصی و زمان اعیاد و وفیات مجاهدتهای فکری و علمی، او را متوقف نمیکرد. این همت والا و با فراست و درایت، سیدعباس را یک روحانی فاضل و گرانمایه پرورش داد. | ||
در کنار درسهای حوزه، به فراگیری زبانهای خارجی روی آورد و در کلاسهای زبان انگلیسی و فرانسه حاضر میشد. شهید سید محمدباقر صدر، هزینه آموزشهای مزبور سیدعباس را پرداخت میکرد. سیدعباس در ایام تحصیل در نجف، هیچ گونه مستمری دریافت نمیکرد، شعارش زهد و فروتنی بدون تظاهر و تکلّف بود. در مدت اقامتش در نجف بر زیارت مستمر امیر مؤمنان علی( | در کنار درسهای حوزه، به فراگیری زبانهای خارجی روی آورد و در کلاسهای زبان انگلیسی و فرانسه حاضر میشد. شهید سید محمدباقر صدر، هزینه آموزشهای مزبور سیدعباس را پرداخت میکرد. سیدعباس در ایام تحصیل در نجف، هیچ گونه مستمری دریافت نمیکرد، شعارش زهد و فروتنی بدون تظاهر و تکلّف بود. در مدت اقامتش در نجف بر زیارت مستمر امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) وفادار ماند و هرگز از رفتن به کربلا و زیارت بارگاه امام حسین (علیهالسلام) و دیگر شهیدان نینوا باز نماند. مسیر طولانی بین نجف تا کربلا را غالباً به شوق زیارت، پیاده طی میکرد. | ||
سیدعباس دروس سطح حوزه را در محضر آیات محترم سید محمود هاشمی، شیخ محمدجعفر شمس الدین و سید ابوعلی موسوی فراگرفت | سیدعباس دروس سطح حوزه را در محضر آیات محترم سید محمود هاشمی، شیخ محمدجعفر شمس الدین و سید ابوعلی موسوی فراگرفت | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
آن روزها که بر اثر طغیان و سرکشی حزب بعث اختناق شدیدی در عراق حاکم بود، سیدعباس و دیگر هم دورههای او، تلخ کامیهای فرسایندهای را لمس میکردند و در این اوضاع تیره و تار به خانه استاد که در بازار عماره حوالی مدرسه صفیر آیتالله بروجردی قرار داشت، میرفتند و به محضر آن تندیس دانش و تقوا شرفیاب میشدند و به سخنان گهربارش گوش فرا میدادند. | آن روزها که بر اثر طغیان و سرکشی حزب بعث اختناق شدیدی در عراق حاکم بود، سیدعباس و دیگر هم دورههای او، تلخ کامیهای فرسایندهای را لمس میکردند و در این اوضاع تیره و تار به خانه استاد که در بازار عماره حوالی مدرسه صفیر آیتالله بروجردی قرار داشت، میرفتند و به محضر آن تندیس دانش و تقوا شرفیاب میشدند و به سخنان گهربارش گوش فرا میدادند. | ||
پس از آن سیدعباس مصمم شد با الهام از اندیشهها و ابتکارهای شهید محمدباقر صدر، فرهنگ تشیع را ترویج و هویت دینی را در لبنان احیا کند. در نجف نیز تلاشهای تبلیغی او، شهید صدر را نیز جلب کرد. ازاین رو، مسئولیتهای تبلیغی و بسیجی به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان و محرّم را بر دوش وی و برادرانش نهاد. آنها برای تعظیم شعائر مذهبی و دمیدن روحی تازه در مفاهیم عاشورایی ـ که به تدریج شکل سنتی کم خاصیت و تقلیدی به خود گرفته بود ـ به لبنان میآمدند. | پس از آن سیدعباس مصمم شد با الهام از اندیشهها و ابتکارهای شهید محمدباقر صدر، فرهنگ تشیع را ترویج و هویت دینی را در لبنان احیا کند. در نجف نیز تلاشهای تبلیغی او، شهید صدر را نیز جلب کرد. ازاین رو، مسئولیتهای تبلیغی و بسیجی به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان و محرّم را بر دوش وی و برادرانش نهاد. آنها برای تعظیم شعائر مذهبی و دمیدن روحی تازه در مفاهیم عاشورایی ـ که به تدریج شکل سنتی کم خاصیت و تقلیدی به خود گرفته بود ـ به لبنان میآمدند. | ||
سال 1398 | سال 1398 ق، آخرین باری بود که سید شهید برای گرامیداشت خاطره حماسه آفرینان عاشورا به لبنان میآمد. در همان حال نیروهای سازمان امنیت عراق، برای چندمین بار خانه سیدعباس را در نجف اشرف محاصره کردند. آنان قصد داشتند وی را دستگیر کنند که موفق نشدند. همین وضع سبب شد از همسرش، امّ یاسر، بخواهند به سیدعباس خبر برساند که به عراق باز نگردد. | ||
سیدعباس ابتدا نپذیرفت، ولی با اصرار خانواده و تأکید شهید صدر و به دنبال اوج گرفتن دستگیریهای علما و بازداشتهای مکرر اهل فضل و طلاب حوزه نجف، پذیرفت که در لبنان بماند و پس از چندی همسرش به او پیوست. | سیدعباس ابتدا نپذیرفت، ولی با اصرار خانواده و تأکید شهید صدر و به دنبال اوج گرفتن دستگیریهای علما و بازداشتهای مکرر اهل فضل و طلاب حوزه نجف، پذیرفت که در لبنان بماند و پس از چندی همسرش به او پیوست. | ||