۸٬۲۰۰
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «'''اصول و مبانی تصوف''' تأثیرات بسیاری را در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و حتی سی...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''اصول و مبانی تصوف''' تأثیرات بسیاری را در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی جوامع اسلامی داشته است. هدف اصلی تصوف وصول به حق است که ریشه در اصول و مبانی آن دارد. | '''اصول و مبانی تصوف''' تأثیرات بسیاری را در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی جوامع اسلامی داشته است. هدف اصلی تصوف وصول به حق است که ریشه در اصول و مبانی آن دارد. | ||
=تأثیرات تصوف بر جوامع اسلامی= | |||
تصوف ــ و به معنی کلـیترِ آن، عرفان ــ مهمترین تبلورِ ساحتِ درونیِ وحیِ اسلامی است که طی ۱۴ سدۀ گذشته در سراسر جهان اسلامی، از اقیانوس اطلس تا اقیانوس کبیر، و از آسیای میانه تا افریقای جنوبی تجلیات بسیار مهمی داشته، و از سدۀ ۲ق/۸م به بعد تأثیرِ آشکاری بر ساختار جوامع اسلامی گذاشته است که بیشتر در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی مشهود است. | تصوف ــ و به معنی کلـیترِ آن، عرفان ــ مهمترین تبلورِ ساحتِ درونیِ وحیِ اسلامی است که طی ۱۴ سدۀ گذشته در سراسر جهان اسلامی، از اقیانوس اطلس تا اقیانوس کبیر، و از آسیای میانه تا افریقای جنوبی تجلیات بسیار مهمی داشته، و از سدۀ ۲ق/۸م به بعد تأثیرِ آشکاری بر ساختار جوامع اسلامی گذاشته است که بیشتر در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی مشهود است. | ||
این حقیقتِ درونیِ وحیِ اسلامی همچنین مهمترین تأثیر را در اندیشه و هنر اسلامی، از فلسفه و شعر و ادب تا موسیقی و معماری داشته است. | این حقیقتِ درونیِ وحیِ اسلامی همچنین مهمترین تأثیر را در اندیشه و هنر اسلامی، از فلسفه و شعر و ادب تا موسیقی و معماری داشته است. | ||
خط ۴۲: | خط ۸: | ||
تاریخِ هیچیک از ممالک اسلامی را ــ به ویژه در زمینههای فرهنگی و فکری ــ بدون توجه به اهمیتِ سهم تصوف در دیار مورد نظر نمیتوان نوشت. | تاریخِ هیچیک از ممالک اسلامی را ــ به ویژه در زمینههای فرهنگی و فکری ــ بدون توجه به اهمیتِ سهم تصوف در دیار مورد نظر نمیتوان نوشت. | ||
هدف نهایی | =هدف نهایی= | ||
لیکن اهمیتِ این حقیقتِ معنوی و هدفِ اصلیِ آن، امورِ اجتماعی و فرهنگی نیست، بلکه وصول به حق است. | لیکن اهمیتِ این حقیقتِ معنوی و هدفِ اصلیِ آن، امورِ اجتماعی و فرهنگی نیست، بلکه وصول به حق است. | ||
تصوف در دامنِ وحی اسلامی و بر اساس شریعتِ محمدی، برای بندگانی که در همین دنیا طالبِ رسیدن به معشوق الاهی و کسب معرفت حق بودهاند، راهی ایجاد کرده است که آن را «طریقت» نامیدهاند. | تصوف در دامنِ وحی اسلامی و بر اساس شریعتِ محمدی، برای بندگانی که در همین دنیا طالبِ رسیدن به معشوق الاهی و کسب معرفت حق بودهاند، راهی ایجاد کرده است که آن را «طریقت» نامیدهاند. | ||
این راه که از شریعت آغاز، و به حقیقت منتهی میشود، راهی است برای به تأیید رسانیدنِ آن جوابِ «بَلی» که ذریتِ آدم در لحظۀ الست به پرسش «... اَلَسْتُ بِرَبِّکُم...» خداوند [۱] دادند و کوششی است برای بازگشت به فطرتِ آدمی که همیشه در ذکر مبدأ است و هنوز در درون انسانها وجود دارد، حتی بعد از هبوطِ آدم که منجر به غفلت از خودِ واقعی و خداییِ آدمی شد. | این راه که از شریعت آغاز، و به حقیقت منتهی میشود، راهی است برای به تأیید رسانیدنِ آن جوابِ «بَلی» که ذریتِ آدم در لحظۀ الست به پرسش «... اَلَسْتُ بِرَبِّکُم...» خداوند [۱] دادند و کوششی است برای بازگشت به فطرتِ آدمی که همیشه در ذکر مبدأ است و هنوز در درون انسانها وجود دارد، حتی بعد از هبوطِ آدم که منجر به غفلت از خودِ واقعی و خداییِ آدمی شد. | ||
منشأ تصوف | =منشأ تصوف= | ||
منشأ تصوفْ ساحتِ درونیِ قرآن کریم و حقیقت باطنیِ پیامبر اکرم (ص) و به ویژه نیروی ولایت است که از جانب حق به او القا شده است. | منشأ تصوفْ ساحتِ درونیِ قرآن کریم و حقیقت باطنیِ پیامبر اکرم (ص) و به ویژه نیروی ولایت است که از جانب حق به او القا شده است. | ||
=سرسلسلهها= | |||
پیامبر اسلام (ص) هم نبی بود و هم ولی؛ و هر چند با درگذشتِ او دایرۀ نبوت به پایان رسید، دایرۀ ولایت استمرار یافت و این نیروی معنوی به برخی از یاران او، به ویژه علی (ع) منتقل گردید که بعد از آن حضرت مهمترین شخصیت در عالم تصوف در میان صوفیان سنی و شیعی است. | پیامبر اسلام (ص) هم نبی بود و هم ولی؛ و هر چند با درگذشتِ او دایرۀ نبوت به پایان رسید، دایرۀ ولایت استمرار یافت و این نیروی معنوی به برخی از یاران او، به ویژه علی (ع) منتقل گردید که بعد از آن حضرت مهمترین شخصیت در عالم تصوف در میان صوفیان سنی و شیعی است. | ||
این حقیقتِ درونی که از پیامبر (ص) به علی (ع) انتقال یافته بود، به گروهی معدود از نسل بعدی مانند حسن بصری و نیز البته امامان شیعه ــ که از دیدگاهِ تصوف به صورت اقطابِ صوفیه دیده میشوند ــ رسید و از میان آنان به ویژه امام جعفر صادق و امام رضا (ع) سهم بزرگی در تحولات بعدیِ تصوف داشتند. | این حقیقتِ درونی که از پیامبر (ص) به علی (ع) انتقال یافته بود، به گروهی معدود از نسل بعدی مانند حسن بصری و نیز البته امامان شیعه ــ که از دیدگاهِ تصوف به صورت اقطابِ صوفیه دیده میشوند ــ رسید و از میان آنان به ویژه امام جعفر صادق و امام رضا (ع) سهم بزرگی در تحولات بعدیِ تصوف داشتند. | ||
خط ۶۲: | خط ۲۳: | ||
برخی از این صوفیانْ عرب، و بسیاری دیگر، مانند خود جنید، ابوالحسین نوری و معروفترین شاگرد جنید، حسین بن منصور حلاج، از ایرانیان بودند. | برخی از این صوفیانْ عرب، و بسیاری دیگر، مانند خود جنید، ابوالحسین نوری و معروفترین شاگرد جنید، حسین بن منصور حلاج، از ایرانیان بودند. | ||
=مکتب خراسان= | |||
همزمان با استقرارِ مکتب بغداد، دومین مکتب مهم تصوف در خراسان شکل گرفت و در آن دیار برخی از بزرگترین شخصیتهای دوران اول تاریخ تصوف مانند شقیق بلخی، ابراهیم ادهم (ه م) و بزرگترینِ آنان، بایزید بسطامی (ه م) به ظهور رسیدند. | همزمان با استقرارِ مکتب بغداد، دومین مکتب مهم تصوف در خراسان شکل گرفت و در آن دیار برخی از بزرگترین شخصیتهای دوران اول تاریخ تصوف مانند شقیق بلخی، ابراهیم ادهم (ه م) و بزرگترینِ آنان، بایزید بسطامی (ه م) به ظهور رسیدند. | ||
این مکتب، برخلاف مکتب بغداد که صحو را بر سکر ترجیح میداد، بیشتر به سکر گرایش داشت و از طریق شخصیتهایی چون ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، احمد غزالی و عینالقضاة تأثیر عمیقی نه تنها بر تاریخ تصوف، بلکه همچنین بر زبان فارسی و حتی بر گسترش اسلام در نواحی شرقی و مرکزی آسیا گذاشت. | این مکتب، برخلاف مکتب بغداد که صحو را بر سکر ترجیح میداد، بیشتر به سکر گرایش داشت و از طریق شخصیتهایی چون ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، احمد غزالی و عینالقضاة تأثیر عمیقی نه تنها بر تاریخ تصوف، بلکه همچنین بر زبان فارسی و حتی بر گسترش اسلام در نواحی شرقی و مرکزی آسیا گذاشت. | ||
خط ۷۰: | خط ۳۰: | ||
نظرپردازانِ تصوف در سدههای نخستین نیز بیشتر از دیار خراسان بودند. | نظرپردازانِ تصوف در سدههای نخستین نیز بیشتر از دیار خراسان بودند. | ||
=نگارش آثار عرفانی= | |||
با گسترش روزافزونِ تصوف در سدههای ۳-۴ق/۹-۱۰م، بزرگانِ این مکتب لزومِ نگارش کتابهای مفصلتری را نسبت به آنچه گذشتگان دربارۀ تصوف نوشته بودند، دریافتند و در این زمان بود که آثاری مانند اللمع ابونصر سرّاج، قوت القلوب ابوطالب مکی و رسالۀ قشیریۀ ابوالقاسم قشیری که هنوز خوانندگان فراوان دارند، نوشته شد. | با گسترش روزافزونِ تصوف در سدههای ۳-۴ق/۹-۱۰م، بزرگانِ این مکتب لزومِ نگارش کتابهای مفصلتری را نسبت به آنچه گذشتگان دربارۀ تصوف نوشته بودند، دریافتند و در این زمان بود که آثاری مانند اللمع ابونصر سرّاج، قوت القلوب ابوطالب مکی و رسالۀ قشیریۀ ابوالقاسم قشیری که هنوز خوانندگان فراوان دارند، نوشته شد. | ||
این نوع نوشتهها مکمل کتابهایی چون طبقات الصوفیۀ سلمی و حلیة الاولیاء ابونعیم اصفهانی بودند که در حدود همان زمان یا اندکی بعد به منظور آشناییِ خواننده با احوال و اقوالِ صوفیه به تألیف درآمدند. | این نوع نوشتهها مکمل کتابهایی چون طبقات الصوفیۀ سلمی و حلیة الاولیاء ابونعیم اصفهانی بودند که در حدود همان زمان یا اندکی بعد به منظور آشناییِ خواننده با احوال و اقوالِ صوفیه به تألیف درآمدند. | ||
نقش زبان فارسی در آثار عرفانی | =نقش زبان فارسی در آثار عرفانی= | ||
در همین دوران، زبان فارسی نیز به تدریج برای بیان آثار تعلیمیِ تصوف به کار گرفته شد و آثاری همچون کشف المحجوب هجویری، ترجمۀ رسالۀ قشیریه و چند اثر خواجه عبدالله انصاری پدید آمد. | در همین دوران، زبان فارسی نیز به تدریج برای بیان آثار تعلیمیِ تصوف به کار گرفته شد و آثاری همچون کشف المحجوب هجویری، ترجمۀ رسالۀ قشیریه و چند اثر خواجه عبدالله انصاری پدید آمد. | ||
کاربردِ نثر فارسی برای بیان اصول تصوف، با کتاب سوانح احمد غزالی به مرحلۀ جدیدی گام گذاشت و از آن پس، گرچه زبان عربی همچون گذشته زبان اول برای بیان اصول تصوف نظری و اخلاق صوفیانه بود و خود ایرانیان در بسیاری از موارد به آن زبان مینوشتند، اما در سرزمینهای شرقی اسلام از هند و آسیای مرکزی تا آسیای صغیر و البته خود ایران، زبان فارسی در کنار عربی به زبان اصلی برای بیان حقایق تصوف تبدیل گردید. | کاربردِ نثر فارسی برای بیان اصول تصوف، با کتاب سوانح احمد غزالی به مرحلۀ جدیدی گام گذاشت و از آن پس، گرچه زبان عربی همچون گذشته زبان اول برای بیان اصول تصوف نظری و اخلاق صوفیانه بود و خود ایرانیان در بسیاری از موارد به آن زبان مینوشتند، اما در سرزمینهای شرقی اسلام از هند و آسیای مرکزی تا آسیای صغیر و البته خود ایران، زبان فارسی در کنار عربی به زبان اصلی برای بیان حقایق تصوف تبدیل گردید. | ||
آشتی تصوف و شریعت | =آشتی تصوف و شریعت= | ||
در سدۀ ۵ق/۱۱م ضرورتِ جای دادن تصوف در ساختارِ علمی و آموزشیِ جهان اسلام رخ نمود و با توجه به این نیاز بود که یکی دیگر از عارفان و عالمان دینی برجستۀ خراسان، ابوحامد محمد غزالی به ایجاد آشتیِ کامل میان شریعت و طریقت در عالم تسنن پرداخت و به مدد تصوف روح جدیدی در اخلاق اسلامی دمید و در این کار موفقیت شگرفی بهدست آورد، چندان که کتاب احیاء علومالدین او هنوز مهمترین کتاب اخلاق و ادب عرفانی در جهان اسلام است و خلاصۀ فارسی آن، که به دست خود غزالی نوشته شد و کیمیای سعادت نام دارد، از شاهکارهای نثر فارسی به شمار میرود و هنوز خوانندگان بسیار دارد. | در سدۀ ۵ق/۱۱م ضرورتِ جای دادن تصوف در ساختارِ علمی و آموزشیِ جهان اسلام رخ نمود و با توجه به این نیاز بود که یکی دیگر از عارفان و عالمان دینی برجستۀ خراسان، ابوحامد محمد غزالی به ایجاد آشتیِ کامل میان شریعت و طریقت در عالم تسنن پرداخت و به مدد تصوف روح جدیدی در اخلاق اسلامی دمید و در این کار موفقیت شگرفی بهدست آورد، چندان که کتاب احیاء علومالدین او هنوز مهمترین کتاب اخلاق و ادب عرفانی در جهان اسلام است و خلاصۀ فارسی آن، که به دست خود غزالی نوشته شد و کیمیای سعادت نام دارد، از شاهکارهای نثر فارسی به شمار میرود و هنوز خوانندگان بسیار دارد. | ||
تشکیل طریقههای صوفی | =تشکیل طریقههای صوفی= | ||
از سدۀ ۶ق/۱۲م به بعد با شکلگیریِ طریقههای متشکل، مرحلۀ جدیدی از تاریخ تصوف آغاز گردید. | از سدۀ ۶ق/۱۲م به بعد با شکلگیریِ طریقههای متشکل، مرحلۀ جدیدی از تاریخ تصوف آغاز گردید. | ||
نخستین طریقههای صوفیه به دست عارفان بزرگی چون عبدالقادر جیلانی (گیلانی) و احمد رفاعی به وجود آمد و این دو طریقه، یعنی قادریه و رفاعیه، هنوز گسترش قابل توجهی در جهان اسلام دارند. | نخستین طریقههای صوفیه به دست عارفان بزرگی چون عبدالقادر جیلانی (گیلانی) و احمد رفاعی به وجود آمد و این دو طریقه، یعنی قادریه و رفاعیه، هنوز گسترش قابل توجهی در جهان اسلام دارند. | ||
خط ۹۷: | خط ۵۱: | ||
در خود دنیای اسلام نیز عارفان و صوفیان به بسیاری از پرسشها و تردیدهای ناشی از تهاجم فرهنگی و فلسفی غرب به دارالاسلام پاسخ دادهاند و در بسیاری از کشورهای اسلامی، پس از یک دوران اعتراض و حمله به تصوف در سدههای ۱۳-۱۴ق/۱۹-۲۰م از جانب تجددگرایان از یکسو، و بنیادگرایانی مانند وهابیه که سخت با آن مخالف بودند، از سوی دیگر، احیای توجه و علاقه به تصوف دیده میشود. | در خود دنیای اسلام نیز عارفان و صوفیان به بسیاری از پرسشها و تردیدهای ناشی از تهاجم فرهنگی و فلسفی غرب به دارالاسلام پاسخ دادهاند و در بسیاری از کشورهای اسلامی، پس از یک دوران اعتراض و حمله به تصوف در سدههای ۱۳-۱۴ق/۱۹-۲۰م از جانب تجددگرایان از یکسو، و بنیادگرایانی مانند وهابیه که سخت با آن مخالف بودند، از سوی دیگر، احیای توجه و علاقه به تصوف دیده میشود. | ||
نقش تصوف در گسترش اسلام | =نقش تصوف در گسترش اسلام= | ||
در این سیرِ کوتاه در تاریخ تصوف نمیتوان به اهمیتِ آن در گسترش اسلام اشاره نکرد. | در این سیرِ کوتاه در تاریخ تصوف نمیتوان به اهمیتِ آن در گسترش اسلام اشاره نکرد. | ||
اگر چه در آغازِ ظهور اسلام، ایران و سرزمینهایی که بعدها ممالک عربی خوانده شدند، توسط سپاه عرب فتح گردید و در نتیجه به تدریج اسلام در این نواحی گسترش یافت، لیکن تقریباً در همۀ مناطق دیگر، رواجِ اسلام نه از راه لشکرکشی، بلکه به وسیلۀ تصوف و تبلیغات و فعالیتهای مراکز صوفیه صورت گرفت. | اگر چه در آغازِ ظهور اسلام، ایران و سرزمینهایی که بعدها ممالک عربی خوانده شدند، توسط سپاه عرب فتح گردید و در نتیجه به تدریج اسلام در این نواحی گسترش یافت، لیکن تقریباً در همۀ مناطق دیگر، رواجِ اسلام نه از راه لشکرکشی، بلکه به وسیلۀ تصوف و تبلیغات و فعالیتهای مراکز صوفیه صورت گرفت. | ||
این امر در شبه قارۀ هند، جنوب شرقی آسیا، غرب چین و در میان اقوام ترک که از راه تصوف اسلام آوردند و نیز مسلمانانِ شرق اروپا و سراسر قارۀ افریقای سیاه دیده میشود و امروزه نیز گسترش اسلام در غرب، بهویژه در میان افراد تحصیلکرده، بیشتر از راه تصوف است. | این امر در شبه قارۀ هند، جنوب شرقی آسیا، غرب چین و در میان اقوام ترک که از راه تصوف اسلام آوردند و نیز مسلمانانِ شرق اروپا و سراسر قارۀ افریقای سیاه دیده میشود و امروزه نیز گسترش اسلام در غرب، بهویژه در میان افراد تحصیلکرده، بیشتر از راه تصوف است. | ||
=تصوف نظری= | |||
تصوف نظری و یا علمی از سدۀ ۷ق/۱۳م به بعد به صورت منسجم و نظامیافته توسط محییالدین ابن عربی و پیروان مکتب او مانند صدرالدین قونوی، مؤیدالدین جَندی، عبدالرزاق کاشی، داوود قیصری و شمسالدین فناری شکل گرفت. | تصوف نظری و یا علمی از سدۀ ۷ق/۱۳م به بعد به صورت منسجم و نظامیافته توسط محییالدین ابن عربی و پیروان مکتب او مانند صدرالدین قونوی، مؤیدالدین جَندی، عبدالرزاق کاشی، داوود قیصری و شمسالدین فناری شکل گرفت. | ||
با اینهمه، باید توجه داشت که بیشتر این عقاید از آغاز در میان صوفیه موجود بوده است و بیانات عارفان بعدی غالباً جز توضیح و تبیین نظریِ این باورها نیست. | با اینهمه، باید توجه داشت که بیشتر این عقاید از آغاز در میان صوفیه موجود بوده است و بیانات عارفان بعدی غالباً جز توضیح و تبیین نظریِ این باورها نیست. | ||
==توحید== | |||
زیربنای اعتقادات صوفیه توحید است که البته محور اصلیِ اسلام و هر آنچه اسلامی است، محسوب میشود. | زیربنای اعتقادات صوفیه توحید است که البته محور اصلیِ اسلام و هر آنچه اسلامی است، محسوب میشود. | ||
تفاوت در آن است که صوفیه از خود میپرسند: معنای حقیقیِ توحید چیست و چگونه میتوان موحد شد؟ هدف تصوف، رسیدن به آن حقیقت مطلقی است که هم یگانه و هم وحدتبخش است، حقیقتی که میتواند انسان را از عالمِ کثرت نجات بخشد و به وصال معشوق بیهمتا برساند. | تفاوت در آن است که صوفیه از خود میپرسند: معنای حقیقیِ توحید چیست و چگونه میتوان موحد شد؟ هدف تصوف، رسیدن به آن حقیقت مطلقی است که هم یگانه و هم وحدتبخش است، حقیقتی که میتواند انسان را از عالمِ کثرت نجات بخشد و به وصال معشوق بیهمتا برساند. | ||
خط ۱۱۹: | خط ۶۹: | ||
واژۀ عرفان نیز که در چند سدۀ اخیر در ایران زیاد به کار برده شده است، چیزی جز علم به توحید نیست و میتوان آن را جنبۀ نظری تصوف و تفسیرِ درونی یا باطنیِ کلمۀ طیبۀ «لا اِلٰه اِلَّا اللّٰه» دانست؛ که این خود عالیترین نحوۀ بیان توحید است. [۳][۴][۵] | واژۀ عرفان نیز که در چند سدۀ اخیر در ایران زیاد به کار برده شده است، چیزی جز علم به توحید نیست و میتوان آن را جنبۀ نظری تصوف و تفسیرِ درونی یا باطنیِ کلمۀ طیبۀ «لا اِلٰه اِلَّا اللّٰه» دانست؛ که این خود عالیترین نحوۀ بیان توحید است. [۳][۴][۵] | ||
==وحدت وجود== | |||
گرچـه اصطلاح وحدت وجود همهجا با نام ابن عربی همراه است، اما وی خود این ترکیب را به کار نبرده است و باید نخستین کاربردهای آن را در آثار ابن سبعین (ه م) و پیروان ابن عربی جستوجو کرد. [۶][۷][۸][۹][۱۰] | گرچـه اصطلاح وحدت وجود همهجا با نام ابن عربی همراه است، اما وی خود این ترکیب را به کار نبرده است و باید نخستین کاربردهای آن را در آثار ابن سبعین (ه م) و پیروان ابن عربی جستوجو کرد. [۶][۷][۸][۹][۱۰] | ||
با اینهمه، حقیقتی که وحدت وجود به آن اشاره میکند از آغاز در قلب تصوف حضور داشته است، چنانکه صوفیه آیاتی مانند «… فَاَیْنَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجْهُاللّٰهِ…»، [۱۱] و اشاره به ۴ اسم الاهی «… اَلْاَوّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ…» [۱۲] در قرآن کریم را سرآغاز بیان این حقیقت در متن آیات کتاب آسمانی مسلمانان دانستهاند و عارفان و صوفیانِ پیش از ابن عربی و شاگردان او نیز، مانند حلاج (در برخی از ابیات معروفش به عربی)، جنید (در رسائل و کلمات قصار خود)، نفرّی و... | با اینهمه، حقیقتی که وحدت وجود به آن اشاره میکند از آغاز در قلب تصوف حضور داشته است، چنانکه صوفیه آیاتی مانند «… فَاَیْنَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجْهُاللّٰهِ…»، [۱۱] و اشاره به ۴ اسم الاهی «… اَلْاَوّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ…» [۱۲] در قرآن کریم را سرآغاز بیان این حقیقت در متن آیات کتاب آسمانی مسلمانان دانستهاند و عارفان و صوفیانِ پیش از ابن عربی و شاگردان او نیز، مانند حلاج (در برخی از ابیات معروفش به عربی)، جنید (در رسائل و کلمات قصار خود)، نفرّی و... | ||
خط ۱۳۴: | خط ۸۳: | ||
این تعبیر با نام احمد سرهندی (ه م) از صوفیان نقشبندی سدۀ ۱۱ق/۱۷م همراه شده است. | این تعبیر با نام احمد سرهندی (ه م) از صوفیان نقشبندی سدۀ ۱۱ق/۱۷م همراه شده است. | ||
==نبوت و انسان کامل== | |||
همانطور که در اسلام توحید و نبوت از ارکان اصلی دین به شمار میرود، در تصوف نیز نظریۀ وحدت وجود و نظریۀ انسان کامل ــ که اولی تعبیر درونی توحیـد و دومـی معنای درونی نبوت است ــ دو رکنِ اساسیِ عقاید صوفیه را تشکیل میدهد. | همانطور که در اسلام توحید و نبوت از ارکان اصلی دین به شمار میرود، در تصوف نیز نظریۀ وحدت وجود و نظریۀ انسان کامل ــ که اولی تعبیر درونی توحیـد و دومـی معنای درونی نبوت است ــ دو رکنِ اساسیِ عقاید صوفیه را تشکیل میدهد. | ||
مفهوم انسان کامل نیز مانند نظریۀ وحدت وجود به صورت یک اصطلاح و در قالب نظریهای منسجم نخست در سدۀ ۷ق/۱۳م مطرح گردید. | مفهوم انسان کامل نیز مانند نظریۀ وحدت وجود به صورت یک اصطلاح و در قالب نظریهای منسجم نخست در سدۀ ۷ق/۱۳م مطرح گردید. | ||
خط ۱۴۳: | خط ۹۱: | ||
البته در تصوف بالاترین مقام انسان کامل از آن پیامبر اکرم (ص) است که هم نبی و هم ولی، و هم راهنمای راه توحید، و هم اسوۀ حسنه است و تمامی اولیا و مرشدانِ تصوف از برکتِ وجود او دارای مناصب و مقامات معنوی شدهاند. [۲۶][۲۷][۲۸][۲۹] | البته در تصوف بالاترین مقام انسان کامل از آن پیامبر اکرم (ص) است که هم نبی و هم ولی، و هم راهنمای راه توحید، و هم اسوۀ حسنه است و تمامی اولیا و مرشدانِ تصوف از برکتِ وجود او دارای مناصب و مقامات معنوی شدهاند. [۲۶][۲۷][۲۸][۲۹] | ||
==تجلی و تأویل کتاب عالمِ کون== | |||
در قرآن کریم آمده است که خداوند خالق و فاطر عالم است و این جزئی جداییناپذیر از عقاید همۀ مسلمانان است، ولی صوفیه تفسیر دقیقتری از این امر دارند. | در قرآن کریم آمده است که خداوند خالق و فاطر عالم است و این جزئی جداییناپذیر از عقاید همۀ مسلمانان است، ولی صوفیه تفسیر دقیقتری از این امر دارند. | ||
آنان همۀ عالم را به مثابۀ آیینههایی میبینند که اسماء و صفات الاهی در آن منعکس است و این انعکاس در آیینۀ عدم را تجلی (ه م) میخوانند. | آنان همۀ عالم را به مثابۀ آیینههایی میبینند که اسماء و صفات الاهی در آن منعکس است و این انعکاس در آیینۀ عدم را تجلی (ه م) میخوانند. | ||
خط ۱۵۲: | خط ۹۹: | ||
در طول تاریخ تصوف پیروان این مسلک تأویلات متعددی هم بر قرآن کریم که قرآن تدوینی است، و هم بر قرآن تکوینی که همان عالم خلقت است، نگاشتهاند و این سنت به علی (ع) باز میگردد. | در طول تاریخ تصوف پیروان این مسلک تأویلات متعددی هم بر قرآن کریم که قرآن تدوینی است، و هم بر قرآن تکوینی که همان عالم خلقت است، نگاشتهاند و این سنت به علی (ع) باز میگردد. | ||
==اسماء جلال و جمال== | |||
گفته شد که تمامیِ هستیْ حاصلِ تجلیاتِ اسماء حق، و در واقع خود این تجلیات است. | گفته شد که تمامیِ هستیْ حاصلِ تجلیاتِ اسماء حق، و در واقع خود این تجلیات است. | ||
بنابر این، کلیدِ شناختِ آن، علم به اسماء الاهی است که از مهمترین دانشهای صوفیه شمرده میشود و در عمیقترین کتابهای صوفیه، از غزالی تا دوران معاصر به بیان معنوی این اسماء پرداخته شده است. | بنابر این، کلیدِ شناختِ آن، علم به اسماء الاهی است که از مهمترین دانشهای صوفیه شمرده میشود و در عمیقترین کتابهای صوفیه، از غزالی تا دوران معاصر به بیان معنوی این اسماء پرداخته شده است. | ||
خط ۱۵۹: | خط ۱۰۵: | ||
در هر حال از دیدگاه تصوف، اسماء الاهی در حقیقت عین ذاتاند و تکثرِ اسماء خللی در یگانگی خداوند وارد نمیسازد. [۳۳][۳۴][۳۵] | در هر حال از دیدگاه تصوف، اسماء الاهی در حقیقت عین ذاتاند و تکثرِ اسماء خللی در یگانگی خداوند وارد نمیسازد. [۳۳][۳۴][۳۵] | ||
==حضرات الاهیه== | |||
در آثار بزرگان تصوف علمی و نظری مانند ابن عربی، هر مرتبه از وجودْ چیزی جز حضور و وجودِ حق نیست و به همین جهت آنان مراتب وجود را «حضرات الاهیه» میدانند. | در آثار بزرگان تصوف علمی و نظری مانند ابن عربی، هر مرتبه از وجودْ چیزی جز حضور و وجودِ حق نیست و به همین جهت آنان مراتب وجود را «حضرات الاهیه» میدانند. | ||
آنان این حضرات را به ۵ مرتبه تقسیم میکنند که در متنهای مختلف با نامهای گوناگون آمدهاند، اما مشهورترین این نامها عبارتاند از هاهوت، لاهوت، جبروت، ملکوت و ملک (ناسوت). [۳۶][۳۷][۳۸][۳۹] | آنان این حضرات را به ۵ مرتبه تقسیم میکنند که در متنهای مختلف با نامهای گوناگون آمدهاند، اما مشهورترین این نامها عبارتاند از هاهوت، لاهوت، جبروت، ملکوت و ملک (ناسوت). [۳۶][۳۷][۳۸][۳۹] | ||
خط ۱۶۷: | خط ۱۱۲: | ||
با دقت در تصوف نظری میتوان دریافت که اعتقاد به وجود مطلق و وحدت وجود، ناقض مراتب وجود و یا مراتبِ تجلیاتِ حقِ واحد نیست. | با دقت در تصوف نظری میتوان دریافت که اعتقاد به وجود مطلق و وحدت وجود، ناقض مراتب وجود و یا مراتبِ تجلیاتِ حقِ واحد نیست. | ||
==مراتب نفس انسان== | |||
گرچه تربیت نفس جزو برنامۀ تصوف عملی است، اما در تصوف علمی نیز به ماهیت نفس و مراتب آن بسیار توجه شده است. | گرچه تربیت نفس جزو برنامۀ تصوف عملی است، اما در تصوف علمی نیز به ماهیت نفس و مراتب آن بسیار توجه شده است. | ||
در این زمینه، عارفان به تقسیمبندی نفس به نفس نباتی، حیوانی و ناطق اکتفا نکردند، بلکه به نظریهپردازی دقیق دربارۀ مراحل کمال نفس انسانی پرداختند که موضوع آن در علمی به نام «معرفة النفس» مطرح شده است. | در این زمینه، عارفان به تقسیمبندی نفس به نفس نباتی، حیوانی و ناطق اکتفا نکردند، بلکه به نظریهپردازی دقیق دربارۀ مراحل کمال نفس انسانی پرداختند که موضوع آن در علمی به نام «معرفة النفس» مطرح شده است. | ||
خط ۱۷۶: | خط ۱۲۰: | ||
آنان بالاترین مرحلۀ کمالِ نفس را فانی شدنِ آن در ساحتِ الوهیت، و سپس بقای آن پس از فنا میدانند، که هم در نثر و هم در شعرِ صوفیانه به آن اشارههای بسیار شده است (برای نمونه، به این منابع رجوع کنید [۴۵][۴۶][۴۷][۴۸][۴۹][۵۰]). | آنان بالاترین مرحلۀ کمالِ نفس را فانی شدنِ آن در ساحتِ الوهیت، و سپس بقای آن پس از فنا میدانند، که هم در نثر و هم در شعرِ صوفیانه به آن اشارههای بسیار شده است (برای نمونه، به این منابع رجوع کنید [۴۵][۴۶][۴۷][۴۸][۴۹][۵۰]). | ||
==فضایل و محاسن== | |||
ارتقای نفس و طی مراحل کمال تنها با کسب محاسن یا فضایل ــ که از طریق عمل به دستورات طریق و سیر و سلوک در راه حق حاصل میشود ــ ممکن است. | ارتقای نفس و طی مراحل کمال تنها با کسب محاسن یا فضایل ــ که از طریق عمل به دستورات طریق و سیر و سلوک در راه حق حاصل میشود ــ ممکن است. | ||
بیشتر آثار صوفیه به موضوع محاسن و فضایل که به معنای اخلاق معنوی است، پرداختهاند. برخی از صوفیه فضایلِ اصلی را ۷، بعضی ۴۰، و برخی تا ۱۰۰ برشمردهاند، چنانکه در صد میدان خواجه عبدالله انصاری دیده میشود. | بیشتر آثار صوفیه به موضوع محاسن و فضایل که به معنای اخلاق معنوی است، پرداختهاند. برخی از صوفیه فضایلِ اصلی را ۷، بعضی ۴۰، و برخی تا ۱۰۰ برشمردهاند، چنانکه در صد میدان خواجه عبدالله انصاری دیده میشود. | ||
متون صوفیانه بحثهای بسیار دقیقی دربارۀ فضایل، از تقوا و ورع تا محبت و معرفت، و سرانجام، فنا و بقا که نتیجۀ کسب فضایل است، در بر دارد و توضیح علمیِ گفتار «تخلق به اخلاق الله» که مقصود اصلی و غائیِ طی طریق است، در آثار صوفیه سهمی اساسی دارد. [۵۱][۵۲][۵۳] | متون صوفیانه بحثهای بسیار دقیقی دربارۀ فضایل، از تقوا و ورع تا محبت و معرفت، و سرانجام، فنا و بقا که نتیجۀ کسب فضایل است، در بر دارد و توضیح علمیِ گفتار «تخلق به اخلاق الله» که مقصود اصلی و غائیِ طی طریق است، در آثار صوفیه سهمی اساسی دارد. [۵۱][۵۲][۵۳] | ||
تصوف عملی | =تصوف عملی= | ||
قلبِ تصوفْ عمل به اصولی است که جنبۀ نظریِ آن در آثار صوفیه آمده است و صوفیان گفتار معروف «العلم بلا العمل کشجرة بلا الثمر» را اینگونه تعبیر میکنند که نفس دانش دربارۀ تصوف به مثابۀ درختی است که باری نمیدهد. | قلبِ تصوفْ عمل به اصولی است که جنبۀ نظریِ آن در آثار صوفیه آمده است و صوفیان گفتار معروف «العلم بلا العمل کشجرة بلا الثمر» را اینگونه تعبیر میکنند که نفس دانش دربارۀ تصوف به مثابۀ درختی است که باری نمیدهد. | ||
از یکسو، تصوفِ نظری مانند نقشهای است برای راهی که باید پیمود و دورنمایی است از منزلگاه نهاییِ سیر و سلوک، و از سوی دیگر، نتیجۀ عمل به تصوف تحقق یافتن حقایقی در وجود انسان است که به صورت نظری در تصوف عملی دربارۀ آن بحث شده است. | از یکسو، تصوفِ نظری مانند نقشهای است برای راهی که باید پیمود و دورنمایی است از منزلگاه نهاییِ سیر و سلوک، و از سوی دیگر، نتیجۀ عمل به تصوف تحقق یافتن حقایقی در وجود انسان است که به صورت نظری در تصوف عملی دربارۀ آن بحث شده است. | ||
==یافتن مرشد و مربی نفس== | |||
نخستین گام در عمل به تصوف یافتنِ مرشد یا پیر یا شیخی است که دارای شرایط لازم باشد و پس از طیِ مراحل طریق بتواند دیگران را در این راه هدایت کند، چنانکه در داستان قرآنی، خضر موسی (ع) را راهنمایی کرد. | نخستین گام در عمل به تصوف یافتنِ مرشد یا پیر یا شیخی است که دارای شرایط لازم باشد و پس از طیِ مراحل طریق بتواند دیگران را در این راه هدایت کند، چنانکه در داستان قرآنی، خضر موسی (ع) را راهنمایی کرد. | ||
از اینرو ست که در ادبیات صوفیانۀ فارسی، از مرشد به عنوان خضر طریق یا خضر راه بسیار سخن به میان آمده است. | از اینرو ست که در ادبیات صوفیانۀ فارسی، از مرشد به عنوان خضر طریق یا خضر راه بسیار سخن به میان آمده است. | ||
خط ۲۰۲: | خط ۱۴۲: | ||
از میان طریقههای تصوف فقط اویسیه (ه م) هستند که نام یک طریقه را دارند، ولی مرشد آنان نه انسانی خاکی، بلکه خضر و رجال غیباند. | از میان طریقههای تصوف فقط اویسیه (ه م) هستند که نام یک طریقه را دارند، ولی مرشد آنان نه انسانی خاکی، بلکه خضر و رجال غیباند. | ||
==بیعت== | |||
مرحلۀ بعد از یافتن یک مرشد و مربی معنوی، بیعت کردن مرید با اوست. قرآن کریم میفرماید: «اِنَّ الَّذینَ یُبایِعونَکَ اِنَّما یُبایِعونَ اللّٰهَ...» [۵۴] و نیز «لَقَدْ رَضِیَ اللّٰهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ اِذْ یُبایِعونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی قُلوبِهِم فَأَنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیْهِم وَ اَثٰابَهُم فَتحاً قَریباً». [۵۵] | مرحلۀ بعد از یافتن یک مرشد و مربی معنوی، بیعت کردن مرید با اوست. قرآن کریم میفرماید: «اِنَّ الَّذینَ یُبایِعونَکَ اِنَّما یُبایِعونَ اللّٰهَ...» [۵۴] و نیز «لَقَدْ رَضِیَ اللّٰهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ اِذْ یُبایِعونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی قُلوبِهِم فَأَنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیْهِم وَ اَثٰابَهُم فَتحاً قَریباً». [۵۵] | ||
در طریقههای صوفیه بر اساس تعالیم قرآنی و نمونۀ پیامبر اکرم (ص) در بیعت حُدیبیه مراسم کوتاهی انجام میشود که در آن مرید با پیر خود بیعت میکند، حال آنکه در واقع چنانکه آیۀ مذکور در فوق میفرماید، بیعت او با خداست. | در طریقههای صوفیه بر اساس تعالیم قرآنی و نمونۀ پیامبر اکرم (ص) در بیعت حُدیبیه مراسم کوتاهی انجام میشود که در آن مرید با پیر خود بیعت میکند، حال آنکه در واقع چنانکه آیۀ مذکور در فوق میفرماید، بیعت او با خداست. | ||
در اثر این بیعت، مرید به سلسلهای که با یکی از مرشدان آن بیعت کرده است، متصل میشود و به دلیل این پیوند، قدرت سیر و سلوک در او به وجود میآید و به او تلقین ذکر میشود. | در اثر این بیعت، مرید به سلسلهای که با یکی از مرشدان آن بیعت کرده است، متصل میشود و به دلیل این پیوند، قدرت سیر و سلوک در او به وجود میآید و به او تلقین ذکر میشود. | ||
==سیر و سلوک== | |||
جنبۀ عملیِ تصوفْ سیر و سلوک از مرحلۀ بشری به مقام انسان کامل، و سرانجام وصالِ حق است و این امر تنها با تربیت نفس، تخلق به اخلاق الله، تزکیۀ درون از صفـات بد، و آراستـن نفس بـه فضـائل و محاسـن ــ که در پیامبر اسلام ظهور کامل داشت، ولی اصلِ آن به خداوند باز میگردد ــ ممکن است. | جنبۀ عملیِ تصوفْ سیر و سلوک از مرحلۀ بشری به مقام انسان کامل، و سرانجام وصالِ حق است و این امر تنها با تربیت نفس، تخلق به اخلاق الله، تزکیۀ درون از صفـات بد، و آراستـن نفس بـه فضـائل و محاسـن ــ که در پیامبر اسلام ظهور کامل داشت، ولی اصلِ آن به خداوند باز میگردد ــ ممکن است. | ||
از آنجا که نفس آدمی دارای نشیب و فرازهای فراوان و گرههای بسیار است، تزکیۀ نفس کار آسانی نیست، بلکه چندان مشکل است که پیامبر (ص) در حدیثی معروف آن را جهاد اکبر خواند که در مقابل آن هر نوع جهاد بیرونی جهادی صغیر است، حتی اگر نبرد برای حفظ اسلام باشد. | از آنجا که نفس آدمی دارای نشیب و فرازهای فراوان و گرههای بسیار است، تزکیۀ نفس کار آسانی نیست، بلکه چندان مشکل است که پیامبر (ص) در حدیثی معروف آن را جهاد اکبر خواند که در مقابل آن هر نوع جهاد بیرونی جهادی صغیر است، حتی اگر نبرد برای حفظ اسلام باشد. | ||
خط ۲۱۶: | خط ۱۵۴: | ||
البته بالاترین مرحلۀ تربیتِ نفسْ تقدیمِ آن به درگاه الاهی در مقام فناست و تنها پس از گذار از این مرحله است که نفس ــ که اکنون همچون مسـی که در کیمیاگری بـه طلا تبدیل مـیشود ــ به صورت کمال یافتـۀ خود ــ یعنی چنانکه در فطرت بود ــ درمیآید و میتواند در حقیقت الاهی بقا یابد و به مقام وصال برسد. [۵۶][۵۷] [۵۸][۵۹][۶۰][۶۱][۶۲] | البته بالاترین مرحلۀ تربیتِ نفسْ تقدیمِ آن به درگاه الاهی در مقام فناست و تنها پس از گذار از این مرحله است که نفس ــ که اکنون همچون مسـی که در کیمیاگری بـه طلا تبدیل مـیشود ــ به صورت کمال یافتـۀ خود ــ یعنی چنانکه در فطرت بود ــ درمیآید و میتواند در حقیقت الاهی بقا یابد و به مقام وصال برسد. [۵۶][۵۷] [۵۸][۵۹][۶۰][۶۱][۶۲] | ||
==اذکار و اوراد== | |||
از دیدگاه صوفیه، تزکیۀ نفس تنها با اندیشیدن دربارۀ آن، و حتی به کار بردنِ ارادۀ فردی برای وصول به مراتب بالاتر ممکن نیست، هرچند که ارادۀ فرد، یعنی همت، از لوازمِ سیر و سلوک است. | از دیدگاه صوفیه، تزکیۀ نفس تنها با اندیشیدن دربارۀ آن، و حتی به کار بردنِ ارادۀ فردی برای وصول به مراتب بالاتر ممکن نیست، هرچند که ارادۀ فرد، یعنی همت، از لوازمِ سیر و سلوک است. | ||
آنچه سیر و سلوک را امکانپذیر میسازد، ذکر و مدد است که به صورت خاص در طرق تصوف به کار برده میشود. | آنچه سیر و سلوک را امکانپذیر میسازد، ذکر و مدد است که به صورت خاص در طرق تصوف به کار برده میشود. | ||
خط ۲۳۱: | خط ۱۶۸: | ||
تصوفِ اصیل بر پایۀ شریعت استوار است و فقط بر آن پایه است که میتوان راه طریقت را پیمود و بالأخره به حقیقتی رسید که هم اصل شریعت و هم اصل طریقت است. | تصوفِ اصیل بر پایۀ شریعت استوار است و فقط بر آن پایه است که میتوان راه طریقت را پیمود و بالأخره به حقیقتی رسید که هم اصل شریعت و هم اصل طریقت است. | ||
==مخافت و محبت و معرفت== | |||
ذکر اسماء الاهی راهی است که خداوند برای رسیدن به او در مقابل انسان قرار داده است و در عین حال، همۀ عالمْ تجلیاتِ اسماء و صفاتِ الاهی است. | ذکر اسماء الاهی راهی است که خداوند برای رسیدن به او در مقابل انسان قرار داده است و در عین حال، همۀ عالمْ تجلیاتِ اسماء و صفاتِ الاهی است. | ||
خداوند هم عادل و سریعالحساب است و هم رحیم و ودود، و هم علیم و خبیر، و از اینرو، انسان نیز باید مراحلِ خوف و حبّ و عرفان را طی کند تا آیینۀ تمامنمای اسماء حق شود. | خداوند هم عادل و سریعالحساب است و هم رحیم و ودود، و هم علیم و خبیر، و از اینرو، انسان نیز باید مراحلِ خوف و حبّ و عرفان را طی کند تا آیینۀ تمامنمای اسماء حق شود. | ||
خط ۲۳۹: | خط ۱۷۵: | ||
سپس وارد مرحلۀ محبت شود و عشقی را تجربه کند که سراسر وجود او را در بر میگیرد؛ و بالأخره باید به مقام معرفتِ حق رسد که همان مقام توحید است. [۷۰] | سپس وارد مرحلۀ محبت شود و عشقی را تجربه کند که سراسر وجود او را در بر میگیرد؛ و بالأخره باید به مقام معرفتِ حق رسد که همان مقام توحید است. [۷۰] | ||
==عشق و عقل== | |||
در تصـوف اصطلاح عشـق را ــ کـه قرآنـی نیست ــ علاوه بر اصطلاح محبت ــ که در کتاب آسمانی به صورت فعل آمده است ــ به کار میبرند و توضیحِ صوفیان این است که عشق حالت افراط دارد و از اینرو، قرآن کریم از به کار بردن آن اجتناب کرده است. | در تصـوف اصطلاح عشـق را ــ کـه قرآنـی نیست ــ علاوه بر اصطلاح محبت ــ که در کتاب آسمانی به صورت فعل آمده است ــ به کار میبرند و توضیحِ صوفیان این است که عشق حالت افراط دارد و از اینرو، قرآن کریم از به کار بردن آن اجتناب کرده است. | ||
به هر حال، بسیاری از صوفیان عشق را بالاترین حقیقت میدانند و برخی از آنها آن را بالاتر از عقل میشمرند و حتی دربارۀ این موضوع رسائلی نگاشتهاند. | به هر حال، بسیاری از صوفیان عشق را بالاترین حقیقت میدانند و برخی از آنها آن را بالاتر از عقل میشمرند و حتی دربارۀ این موضوع رسائلی نگاشتهاند. | ||
خط ۲۵۰: | خط ۱۸۵: | ||
هدف نهاییِ تصوفِ عملی وصول به حق است و این وصال نیازمند تسلیم به مشیتِ خداوند و اجرای احکام شرعی، و نیز عشقِ بیحد و شرط به معشوق، و معرفت به حق است که از راه خود حق به دست میآید. از اینرو، در تصوف از «عارف باللٰه» سخن به میان آمده است، یعنی آنکه توسط خدا میداند، و نه «عارف الله» یعنی آنکه خداوند را میداند. | هدف نهاییِ تصوفِ عملی وصول به حق است و این وصال نیازمند تسلیم به مشیتِ خداوند و اجرای احکام شرعی، و نیز عشقِ بیحد و شرط به معشوق، و معرفت به حق است که از راه خود حق به دست میآید. از اینرو، در تصوف از «عارف باللٰه» سخن به میان آمده است، یعنی آنکه توسط خدا میداند، و نه «عارف الله» یعنی آنکه خداوند را میداند. | ||
==مجالس صوفیه== | |||
عمل به تصوف در درجۀ اول توسط فرد به تنهایی صورت میگیرد. انسان تنها به دنیا میآید، تنها میمیرد و در تنهایی با خداوند، دل او به نور حق آراسته میشود. ولی در عین حال صوفیه بر اجتماع فقرا و تشکیل مجالس ذکر و فکر تأکید بسیار دارند، زیرا این مجالس کمک بزرگی به اعمال صوفیانه در خلوت به شمار میآید. | عمل به تصوف در درجۀ اول توسط فرد به تنهایی صورت میگیرد. انسان تنها به دنیا میآید، تنها میمیرد و در تنهایی با خداوند، دل او به نور حق آراسته میشود. ولی در عین حال صوفیه بر اجتماع فقرا و تشکیل مجالس ذکر و فکر تأکید بسیار دارند، زیرا این مجالس کمک بزرگی به اعمال صوفیانه در خلوت به شمار میآید. | ||
مجالس صوفیه در واقع جلوتِ خلوت است و برکت و فیضِ آن هم به دلیل عنایت الاهی، و هم نتیجۀ حضور جمع با قلبی ذاکر حق است. | مجالس صوفیه در واقع جلوتِ خلوت است و برکت و فیضِ آن هم به دلیل عنایت الاهی، و هم نتیجۀ حضور جمع با قلبی ذاکر حق است. | ||
خط ۲۵۸: | خط ۱۹۲: | ||
به این ترتیب، مجالس صوفیه هم از مهمترین جنبههای عملی تصوف، و هم از برجستهترین تجلیات فرهنگ معنوی در تمدن اسلامی به شمار میآید. | به این ترتیب، مجالس صوفیه هم از مهمترین جنبههای عملی تصوف، و هم از برجستهترین تجلیات فرهنگ معنوی در تمدن اسلامی به شمار میآید. | ||
تجلیات تصوف | =تجلیات تصوف= | ||
هرچند که در این گفتار پرداختن به اصول علمی و عملی تصوف در نظر بوده است، ولی در خاتمه اشارهای به تجلیاتِ کلی تصوف در تمدن اسلامی نیز ضروری به نظر میرسد. | هرچند که در این گفتار پرداختن به اصول علمی و عملی تصوف در نظر بوده است، ولی در خاتمه اشارهای به تجلیاتِ کلی تصوف در تمدن اسلامی نیز ضروری به نظر میرسد. | ||
با ایجاد طریقههای صوفیه، تصوف نه تنها راه سیر به سوی حق را طی سدهها زنده نگاه داشت، بلکه همچنین سازمانی به وجود آورد که خود جامعهای در درون جامعۀ بزرگتر اسلامی را شکل میداد. | با ایجاد طریقههای صوفیه، تصوف نه تنها راه سیر به سوی حق را طی سدهها زنده نگاه داشت، بلکه همچنین سازمانی به وجود آورد که خود جامعهای در درون جامعۀ بزرگتر اسلامی را شکل میداد. | ||
خط ۲۷۷: | خط ۲۰۹: | ||
امروز نیز مانند دیروز تصوف مهمترین سهم را در گسترش اسلام به ویژه در غرب دارد. | امروز نیز مانند دیروز تصوف مهمترین سهم را در گسترش اسلام به ویژه در غرب دارد. | ||
=منابع= | |||
(۱) آشتیانی، جلالالدین، شرح مقدمۀ قیصری بر فصوصالحکم، تهران، ۱۳۶۵ش. | (۱) آشتیانی، جلالالدین، شرح مقدمۀ قیصری بر فصوصالحکم، تهران، ۱۳۶۵ش. |