۸٬۲۰۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
در سدۀ ۵ق/۱۱م ضرورتِ جای دادن تصوف در ساختارِ علمی و آموزشیِ جهان اسلام رخ نمود و با توجه به این نیاز بود که یکی دیگر از عارفان و عالمان دینی برجستۀ خراسان، ابوحامد محمد غزالی به ایجاد آشتیِ کامل میان شریعت و طریقت در عالم تسنن پرداخت و به مدد تصوف روح جدیدی در اخلاق اسلامی دمید و در این کار موفقیت شگرفی بهدست آورد، چندان که کتاب احیاء علومالدین او هنوز مهمترین کتاب اخلاق و ادب عرفانی در جهان اسلام است و خلاصۀ فارسی آن، که به دست خود غزالی نوشته شد و کیمیای سعادت نام دارد، از شاهکارهای نثر فارسی به شمار میرود و هنوز خوانندگان بسیار دارد. | در سدۀ ۵ق/۱۱م ضرورتِ جای دادن تصوف در ساختارِ علمی و آموزشیِ جهان اسلام رخ نمود و با توجه به این نیاز بود که یکی دیگر از عارفان و عالمان دینی برجستۀ خراسان، ابوحامد محمد غزالی به ایجاد آشتیِ کامل میان شریعت و طریقت در عالم تسنن پرداخت و به مدد تصوف روح جدیدی در اخلاق اسلامی دمید و در این کار موفقیت شگرفی بهدست آورد، چندان که کتاب احیاء علومالدین او هنوز مهمترین کتاب اخلاق و ادب عرفانی در جهان اسلام است و خلاصۀ فارسی آن، که به دست خود غزالی نوشته شد و کیمیای سعادت نام دارد، از شاهکارهای نثر فارسی به شمار میرود و هنوز خوانندگان بسیار دارد. | ||
=تشکیل طریقههای صوفی= | |||
از سدۀ ۶ق/۱۲م به بعد با شکلگیریِ طریقههای متشکل، مرحلۀ جدیدی از تاریخ تصوف آغاز گردید. | |||
نخستین طریقههای صوفیه به دست عارفان بزرگی چون عبدالقادر جیلانی (گیلانی) و احمد رفاعی به وجود آمد و این دو طریقه، یعنی قادریه و رفاعیه، هنوز گسترش قابل توجهی در جهان اسلام دارند. | |||
از این دوران به بعد، تصوف بیشتر در قالب طریقههای مختلف به حیات فکری و عملی خود ادامه داد. | |||
در سدههای بعد طریقههای دیگری مانند سهروردیه، چشتیه، شاذلیه، نقشبندیه، نعمت اللٰهیه، و حتی در سدههای ۱۲-۱۳ق/۱۸-۱۹م تیجانیه و سنوسیه در افریقای شمالی و غربی به ظهور رسیدند و در مناطق مختلف گسترش یافتند. | |||
این طریقهها هنوز هم در سراسر جهان اسلام فعالاند و در چند دهۀ اخیر به دنیای غرب هم راه یافتهاند. | |||
در خود دنیای اسلام نیز عارفان و صوفیان به بسیاری از پرسشها و تردیدهای ناشی از تهاجم فرهنگی و فلسفی غرب به دارالاسلام پاسخ دادهاند و در بسیاری از کشورهای اسلامی، پس از یک دوران اعتراض و حمله به تصوف در سدههای ۱۳-۱۴ق/۱۹-۲۰م از جانب تجددگرایان از یکسو، و بنیادگرایانی مانند وهابیه که سخت با آن مخالف بودند، از سوی دیگر، احیای توجه و علاقه به تصوف دیده میشود. | |||
=نقش تصوف در گسترش اسلام= | |||
در این سیرِ کوتاه در تاریخ تصوف نمیتوان به اهمیتِ آن در گسترش اسلام اشاره نکرد. | |||
اگر چه در آغازِ ظهور اسلام، ایران و سرزمینهایی که بعدها ممالک عربی خوانده شدند، توسط سپاه عرب فتح گردید و در نتیجه به تدریج اسلام در این نواحی گسترش یافت، لیکن تقریباً در همۀ مناطق دیگر، رواجِ اسلام نه از راه لشکرکشی، بلکه به وسیلۀ تصوف و تبلیغات و فعالیتهای مراکز صوفیه صورت گرفت. | |||
این امر در شبه قارۀ هند، جنوب شرقی آسیا، غرب چین و در میان اقوام ترک که از راه تصوف اسلام آوردند و نیز مسلمانانِ شرق اروپا و سراسر قارۀ افریقای سیاه دیده میشود و امروزه نیز گسترش اسلام در غرب، بهویژه در میان افراد تحصیلکرده، بیشتر از راه تصوف است. | |||
=تصوف نظری= | |||
تصوف نظری و یا علمی از سدۀ ۷ق/۱۳م به بعد به صورت منسجم و نظامیافته توسط محییالدین ابن عربی و پیروان مکتب او مانند صدرالدین قونوی، مؤیدالدین جَندی، عبدالرزاق کاشی، داوود قیصری و شمسالدین فناری شکل گرفت. | |||
با اینهمه، باید توجه داشت که بیشتر این عقاید از آغاز در میان صوفیه موجود بوده است و بیانات عارفان بعدی غالباً جز توضیح و تبیین نظریِ این باورها نیست. | |||
==توحید== | |||
زیربنای اعتقادات صوفیه توحید است که البته محور اصلیِ اسلام و هر آنچه اسلامی است، محسوب میشود. | |||
تفاوت در آن است که صوفیه از خود میپرسند: معنای حقیقیِ توحید چیست و چگونه میتوان موحد شد؟ هدف تصوف، رسیدن به آن حقیقت مطلقی است که هم یگانه و هم وحدتبخش است، حقیقتی که میتواند انسان را از عالمِ کثرت نجات بخشد و به وصال معشوق بیهمتا برساند. | |||
مقصود تصوف دیدن وحدت و دانستن وحدت و زیستن بر پایۀ حقیقت توحید است. | |||
چنانکه شیخ محمود شبستری عارف معروف سدۀ ۸ق/۱۴م آن را در گلشن راز اینچنین خلاصه کرده است: «یکی بین و یکی گوی و یکی دان/ بدین ختم آمد اصل و فرع ایمان». [۲] | |||
تمامی جوانب تصوف، اعم از نظری و عملی را میتوان در پرتو اصل توحید نگریست و توحید را هدف اصلیِ تصوف بهشمار آورد و حقیقتِ واحد را سرچشمه و خاستگاهی دانست که تجلیات آن از راه وحیِ قرآنی به دست متصوفه رسیده است. | |||
واژۀ عرفان نیز که در چند سدۀ اخیر در ایران زیاد به کار برده شده است، چیزی جز علم به توحید نیست و میتوان آن را جنبۀ نظری تصوف و تفسیرِ درونی یا باطنیِ کلمۀ طیبۀ «لا اِلٰه اِلَّا اللّٰه» دانست؛ که این خود عالیترین نحوۀ بیان توحید است. [۳][۴][۵] | |||
==وحدت وجود== | |||
گرچـه اصطلاح وحدت وجود همهجا با نام ابن عربی همراه است، اما وی خود این ترکیب را به کار نبرده است و باید نخستین کاربردهای آن را در آثار ابن سبعین (ه م) و پیروان ابن عربی جستوجو کرد. [۶][۷][۸][۹][۱۰] | |||
با اینهمه، حقیقتی که وحدت وجود به آن اشاره میکند از آغاز در قلب تصوف حضور داشته است، چنانکه صوفیه آیاتی مانند «… فَاَیْنَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجْهُاللّٰهِ…»، [۱۱] و اشاره به ۴ اسم الاهی «… اَلْاَوّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ…» [۱۲] در قرآن کریم را سرآغاز بیان این حقیقت در متن آیات کتاب آسمانی مسلمانان دانستهاند و عارفان و صوفیانِ پیش از ابن عربی و شاگردان او نیز، مانند حلاج (در برخی از ابیات معروفش به عربی)، جنید (در رسائل و کلمات قصار خود)، نفرّی و... | |||
به آن اشاره کردهاند (برای نمونه به این منابع رجوع کنید [۱۳][۱۴]). | |||
بنابر نظریۀ وحدت وجود، وجود یکی بیش نیست و آن از آنِ حق تعالی است که نه تنها حقیقتِ مطلق، بلکه وجودِ مطلق نیز هست و وجودِ هرچه وجود دارد، فیضان یافته از وجودِ واحدِ مطلق است و هیچ چیز در عالم استقلالِ وجودی ندارد، مانند اشعۀ خورشید که از خورشید ساطع میشود، ولی از خود استقلال وجودی ندارد. | |||
برخی از عارفان پا را از این نیز فراتر نهاده و گفتهاند که یک وجود بیش نیست که همان وجود مطلق است و هیچ چیز دیگری اصلاً از وجود بهرهمند نیست و در خود نیستی کامل است، چنانکه مولانا میفرماید: «ما عدمهاییم و هستیها نما/ تو وجود مطلق و هستی ما». [۱۵] | |||
گرچه صوفیۀ بعدی و نیز حکمای اسلامی مانند صدرالدین شیرازی دربارۀ موضوع وحدت وجود بحثهای مفصل عقلانی و استدلالی کرده و کوشیدهاند که آن را به اثبات رسانند، [۱۶][۱۷][۱۸] اما بزرگان صوفیه بر آناند که دریافتِ معنیِ وحدتِ وجود امری شهودی است، نه استدلالی. | |||
همانگونه که حقیقت در تصوف یافتنی است و نه بافتنی، وحدت وجود که قلب تصوف است، نیز فقط از طریق یافتن درک میشود و نه اندیشهپردازی، گرچه متافیزیک و حکمت، مانند آنچه در آثار ملاصدرا دیده میشود، میتواند ذهن را برای این شهود آماده سازد، به شرطی که قلب طالب نیز آمادۀ درک این حقیقت عظیم باشد. [۱۹][۲۰][۲۱][۲۲] | |||
آثار صوفیانۀ پس از سدۀ ۷ق/۱۳م که به علم تصوف میپردازند، بیشتر مبتنی بر بحث پیرامون معنی وحدت وجودند. | |||
نظریۀ وحدت وجود نه تنها در میان فقیهان، بلکه در میان بعضی از صوفیان نیز مخالفانی داشته است. | |||
یکی از نظریاتی که در مقابل وحدت وجود مطرح گردید، «نظریۀ وحدت شهود» است که به نقد علاءالدولۀ سمنانی عارف سدۀ ۸ق/۱۴م از ابن عربی باز میگردد. [۲۳][۲۴][۲۵] | |||
با اینهمه، نظریۀ «وحدت شهود» طرفداران بسیاری در ایران و سرزمینهای عربی نداشت و بیشتر در هندوستان بود که مورد توجه برخی از صوفیه قرار گرفت. | |||
این تعبیر با نام احمد سرهندی (ه م) از صوفیان نقشبندی سدۀ ۱۱ق/۱۷م همراه شده است. | |||
==نبوت و انسان کامل== | |||
همانطور که در اسلام توحید و نبوت از ارکان اصلی دین به شمار میرود، در تصوف نیز نظریۀ وحدت وجود و نظریۀ انسان کامل ــ که اولی تعبیر درونی توحیـد و دومـی معنای درونی نبوت است ــ دو رکنِ اساسیِ عقاید صوفیه را تشکیل میدهد. | |||
مفهوم انسان کامل نیز مانند نظریۀ وحدت وجود به صورت یک اصطلاح و در قالب نظریهای منسجم نخست در سدۀ ۷ق/۱۳م مطرح گردید. | |||
انسان کامل نخستین حقیقت آفریدۀ خداوند، رب النوع انسان و مثل اعلای عالم کون، و آیینهای است که تمام اسماء و صفات الاهی در آن منعکس است. | |||
تمام انسانها بالقوه انسان کاملاند، ولی این حقیقت فقط در انبیا و اولیای بزرگ ــ و البته در تشیع در امامان ــ به فعلیت رسیده است. | |||
انسان کامل نقشهای مهمی از جمله نبوت، ولایت، ارشاد در راه حق و نمونۀ اعلا بودن از نظر اخلاقی و معنوی برای دیگر انسانها را برعهده دارد. | |||
البته در تصوف بالاترین مقام انسان کامل از آن پیامبر اکرم (ص) است که هم نبی و هم ولی، و هم راهنمای راه توحید، و هم اسوۀ حسنه است و تمامی اولیا و مرشدانِ تصوف از برکتِ وجود او دارای مناصب و مقامات معنوی شدهاند. [۲۶][۲۷][۲۸][۲۹] | |||
==تجلی و تأویل کتاب عالمِ کون== | |||
در قرآن کریم آمده است که خداوند خالق و فاطر عالم است و این جزئی جداییناپذیر از عقاید همۀ مسلمانان است، ولی صوفیه تفسیر دقیقتری از این امر دارند. | |||
آنان همۀ عالم را به مثابۀ آیینههایی میبینند که اسماء و صفات الاهی در آن منعکس است و این انعکاس در آیینۀ عدم را تجلی (ه م) میخوانند. | |||
آنچه در عالم هستی دیده میشود، نتیجۀ تجلیات حق است و آفرینش نه تنها نتیجۀ امر «کُن» الاهی است، بلکه تجلیِ اسماء و صفات او را نیز در بر دارد و موجودات چیزی جز حاصل این تجلیات نیستند. | |||
هدف صوفیه مشاهده و درک آن صورتِ جمال حق است که همهجا هویدا ست، به شرط اینکه بیننده بتواند با چشم درون به اطراف خود بنگرد و علم آن را داشته باشد که کتاب عالم کون را ــ که صوفیـه آن را «قرآن تکوینی» نیز نامیدهاند ــ بخواند، همچنان که برای خواندن قرآن تدوینی آشنایی با زبان عربی لازم است؛ با این تفاوت که این علم دانشی ظاهری مانند صرف و نحو نیست، بلکه معرفتی درونی است. صوفیه این نحوۀ مشاهدۀ تجلیاتِ حق در عالمِ خلقت را «تأویل» خواندهاند. [۳۰][۳۱][۳۲] | |||
تأویل به معنی بازگردانیدن به اول امری است و در اصطلاح صوفیه ــ و نه در کلام اسلامی ــ به معنای درک حقیقت درونی یک «کتـاب» ــ خواه قرآن تدوینـی، و خواه قرآن تکوینی ــ و در واقع بازگشت به اول یا اصل آن است. | |||
در طول تاریخ تصوف پیروان این مسلک تأویلات متعددی هم بر قرآن کریم که قرآن تدوینی است، و هم بر قرآن تکوینی که همان عالم خلقت است، نگاشتهاند و این سنت به علی (ع) باز میگردد. | |||
==اسماء جلال و جمال== | |||
گفته شد که تمامیِ هستیْ حاصلِ تجلیاتِ اسماء حق، و در واقع خود این تجلیات است. | |||
بنابر این، کلیدِ شناختِ آن، علم به اسماء الاهی است که از مهمترین دانشهای صوفیه شمرده میشود و در عمیقترین کتابهای صوفیه، از غزالی تا دوران معاصر به بیان معنوی این اسماء پرداخته شده است. | |||
اسماء الاهی در آثار صوفیان به اسماء جلال و اسماء جمال تقسیم میشود که گروه اول با جنبۀ هیبت، عدل و عزت الاهی سر و کار دارد و گروه دوم به رحمت، محبت، کرامت و مغفرت حق مربوط میشود. بعضی از صوفیه اسماء کمال را نیز به اسماء جلال و جمال افزودهاند. | |||
در هر حال از دیدگاه تصوف، اسماء الاهی در حقیقت عین ذاتاند و تکثرِ اسماء خللی در یگانگی خداوند وارد نمیسازد. [۳۳][۳۴][۳۵] | |||
==حضرات الاهیه== | |||
در آثار بزرگان تصوف علمی و نظری مانند ابن عربی، هر مرتبه از وجودْ چیزی جز حضور و وجودِ حق نیست و به همین جهت آنان مراتب وجود را «حضرات الاهیه» میدانند. | |||
آنان این حضرات را به ۵ مرتبه تقسیم میکنند که در متنهای مختلف با نامهای گوناگون آمدهاند، اما مشهورترین این نامها عبارتاند از هاهوت، لاهوت، جبروت، ملکوت و ملک (ناسوت). [۳۶][۳۷][۳۸][۳۹] | |||
وجودْ خود حضور و شهود است و در واقع، آنان که از مراتبِ وجود، از ذاتِ حق و عالَمِ پاک تا عالَمِ خاک سخن میگویند، همان حقیقت حضرات الاهیه را به نحوی دیگر بیان میکنند، چنانکه در آثار عارفی مانند عبدالرحمان جامی کاملاً نمودار است. [۴۰] | |||
ذات حق یکی بیش نیست، ولی تجلیات دارای مراتب است و از اینروست که به قول قدما، کسی که به مراتبِ وجود باور نداشته باشد، زندیق شمرده میشود. | |||
با دقت در تصوف نظری میتوان دریافت که اعتقاد به وجود مطلق و وحدت وجود، ناقض مراتب وجود و یا مراتبِ تجلیاتِ حقِ واحد نیست. | |||
==مراتب نفس انسان== | |||
گرچه تربیت نفس جزو برنامۀ تصوف عملی است، اما در تصوف علمی نیز به ماهیت نفس و مراتب آن بسیار توجه شده است. | |||
در این زمینه، عارفان به تقسیمبندی نفس به نفس نباتی، حیوانی و ناطق اکتفا نکردند، بلکه به نظریهپردازی دقیق دربارۀ مراحل کمال نفس انسانی پرداختند که موضوع آن در علمی به نام «معرفة النفس» مطرح شده است. | |||
در واقع، دقیقترین بررسیِ نفس و قوای آن، همچنین مراحل کمالبخشی و مراتب تهذیبِ آن را باید در متون صوفیه جستوجو کرد. | |||
یکی از متداولترین تقسیمبندیهای مراحل کمال نفس نزد صوفیه مستقیماً بر تعالیم قرآنی و اصطلاحات آن استوار است. | |||
صوفیه پایینترین مرحلۀ نفس را «نفس اماره» میدانند که در قرآن کریم، مانند دیگر مراحل نفسی به آن اشاره شده است [۴۱] و سپس دربارۀ «نفس لوامه» [۴۲] و «نفس مطمئنه» (راضیه و مرضیه) [۴۳][۴۴] سخن میگویند. | |||
آنان بالاترین مرحلۀ کمالِ نفس را فانی شدنِ آن در ساحتِ الوهیت، و سپس بقای آن پس از فنا میدانند، که هم در نثر و هم در شعرِ صوفیانه به آن اشارههای بسیار شده است (برای نمونه، به این منابع رجوع کنید [۴۵][۴۶][۴۷][۴۸][۴۹][۵۰]). | |||
==فضایل و محاسن== | |||
ارتقای نفس و طی مراحل کمال تنها با کسب محاسن یا فضایل ــ که از طریق عمل به دستورات طریق و سیر و سلوک در راه حق حاصل میشود ــ ممکن است. | |||
بیشتر آثار صوفیه به موضوع محاسن و فضایل که به معنای اخلاق معنوی است، پرداختهاند. برخی از صوفیه فضایلِ اصلی را ۷، بعضی ۴۰، و برخی تا ۱۰۰ برشمردهاند، چنانکه در صد میدان خواجه عبدالله انصاری دیده میشود. | |||
متون صوفیانه بحثهای بسیار دقیقی دربارۀ فضایل، از تقوا و ورع تا محبت و معرفت، و سرانجام، فنا و بقا که نتیجۀ کسب فضایل است، در بر دارد و توضیح علمیِ گفتار «تخلق به اخلاق الله» که مقصود اصلی و غائیِ طی طریق است، در آثار صوفیه سهمی اساسی دارد. [۵۱][۵۲][۵۳] | |||
=تصوف عملی= | |||
قلبِ تصوفْ عمل به اصولی است که جنبۀ نظریِ آن در آثار صوفیه آمده است و صوفیان گفتار معروف «العلم بلا العمل کشجرة بلا الثمر» را اینگونه تعبیر میکنند که نفس دانش دربارۀ تصوف به مثابۀ درختی است که باری نمیدهد. | |||
از یکسو، تصوفِ نظری مانند نقشهای است برای راهی که باید پیمود و دورنمایی است از منزلگاه نهاییِ سیر و سلوک، و از سوی دیگر، نتیجۀ عمل به تصوف تحقق یافتن حقایقی در وجود انسان است که به صورت نظری در تصوف عملی دربارۀ آن بحث شده است. | |||
[[رده: تصوف]] | [[رده: تصوف]] |