پرش به محتوا

اصول و مبانی تصوف (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲۸: خط ۱۲۸:
از یک‌سو، تصوفِ نظری مانند نقشه‌ای است برای راهی که باید پیمود و دورنمایی است از منزل‌گاه نهاییِ سیر و سلوک، و از سوی دیگر، نتیجۀ عمل به تصوف تحقق یافتن حقایقی در وجود انسان است که به صورت نظری در تصوف عملی دربارۀ آن بحث شده است.
از یک‌سو، تصوفِ نظری مانند نقشه‌ای است برای راهی که باید پیمود و دورنمایی است از منزل‌گاه نهاییِ سیر و سلوک، و از سوی دیگر، نتیجۀ عمل به تصوف تحقق یافتن حقایقی در وجود انسان است که به صورت نظری در تصوف عملی دربارۀ آن بحث شده است.


==یافتن مرشد و مربی نفس==
نخستین گام در عمل به تصوف یافتنِ مرشد یا پیر یا شیخی است که دارای شرایط لازم باشد و پس از طیِ مراحل طریق بتواند دیگران را در این راه هدایت کند، چنان‌که در داستان قرآنی، خضر موسی (ع) را راهنمایی کرد.
از این‌رو ست که در ادبیات صوفیانۀ فارسی، از مرشد به عنوان خضر طریق یا خضر راه بسیار سخن به میان آمده است.
در کتاب‌های صوفیه دربارۀ ویژگی‌های مرشد حقیقی و خطراتِ مرشدان دروغین مطالب فراوانی آمده است.
از سدۀ ۶ق/۱۲م به بعد معمولاً مرشدانْ اعضای طریقه‌های معروف تصوف، مانند قادریه و رفاعیه و شاذلیه بوده‌اند، ولی چند استثنا در این امر وجود دارد.
نخست آن‌که ممکن است فردی مستقیماً توسط خضر از عالم غیب راهنمایی شود و در تشیع ۱۲ امامی همین امکان دربارۀ حضرت حجت (ع) صادق است.
دیگر آن‌که در تشیع سلسله‌های بی‌نامی وجود دارند که پنهان مانده‌اند و هم‌چنان به حیات معنوی خود ادامه می‌دهند؛ و همین امر را می‌توان در سلک علمای اهل تسنن مثلاً در مصر مشاهده کرد.
سوم آن‌که به ویژه در تشیع، وضعی شبیه به آن‌چه پیش از تشکیل طرایق و سلسله‌های تصوف وجود داشت، یعنی آن‌گونه که مریدان گرد مرشدی جمع می‌شدند و با ارشاد او مراتب سلوک را طی می‌کردند، بدون این‌که سلسلۀ منظمی وجود داشته باشد، هنوز باقی است و عارفان معروفی مانند بحرالعلوم و علامه طباطبایی در دورۀ معاصر، از این نوع تربیت معنوی بهره‌مند بوده‌اند.
به رغم وجودِ این مواردِ استثنائی باید گفت که در ۹ سدۀ اخیر اکثر مشایخ تصوف نقش ارشادیِ خود در راه رسانیدنِ مریدان به حقیقت را در بستر طریقه‌های مختلف به انجام رسانده‌اند که هر یک دارای سلسله‌ای است که زنجیروار هر نسلی را به نسل قبلی، و سرانجام به علی (ع) (تقریباً در همۀ موارد) و پیامبر اکرم (ص) پیوند می‌دهد و از این راه نیروی ولایت در نسل‌های گوناگون جریان می‌یابد.
به باور صوفیه، این سلسله‌ها هم‌چنین به مراتب رجال عالم غیب مرتبط‌اند که بر حیات معنوی آدمیان در هر عصر، به نمایندگی از پیامبر و بالأخره خداوند نظارت می‌کنند.
هم‌چنین در سلسله‌ها به وجود قطبی باور دارند که در هر نسل مرکز غیبی ساختارهای تصوفِ آن زمان است.
از میان طریقه‌های تصوف فقط اویسیه (ه‌ م) هستند که نام یک طریقه را دارند، ولی مرشد آنان نه انسانی خاکی، بلکه خضر و رجال غیب‌اند.
==بیعت==
مرحلۀ بعد از یافتن یک مرشد و مربی معنوی، بیعت کردن مرید با اوست. قرآن کریم می‌فرماید: «اِنَّ الَّذینَ یُبایِعونَکَ اِنَّما یُبایِعونَ اللّٰهَ...» [۵۴] و نیز «لَقَدْ رَضِیَ اللّٰهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ اِذْ یُبایِعونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی قُلوبِهِم فَأَنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیْهِم وَ اَثٰابَهُم فَتحاً قَریباً». [۵۵]
در طریقه‌های صوفیه بر اساس تعالیم قرآنی و نمونۀ پیامبر اکرم (ص) در بیعت حُدیبیه مراسم کوتاهی انجام می‌شود که در آن مرید با پیر خود بیعت می‌کند، حال آن‌که در واقع چنان‌که آیۀ مذکور در فوق می‌فرماید، بیعت او با خداست.
در اثر این بیعت، مرید به سلسله‌ای که با یکی از مرشدان آن بیعت کرده است، متصل می‌شود و به دلیل این پیوند، قدرت سیر و سلوک در او به وجود می‌آید و به او تلقین ذکر می‌شود.
==سیر و سلوک==
جنبۀ عملیِ تصوفْ سیر و سلوک از مرحلۀ بشری به مقام انسان کامل، و سرانجام وصالِ حق است و این امر تنها با تربیت نفس، تخلق به اخلاق الله، تزکیۀ درون از صفـات بد، و آراستـن نفس بـه فضـائل و محاسـن ــ که در پیامبر اسلام ظهور کامل داشت، ولی اصلِ آن به خداوند باز می‌گردد ــ ممکن است.
از آن‌جا که نفس آدمی دارای نشیب و فرازهای فراوان و گره‌های بسیار است، تزکیۀ نفس کار آسانی نیست، بلکه چندان مشکل است که پیامبر (ص) در حدیثی معروف آن را جهاد اکبر خواند که در مقابل آن هر نوع جهاد بیرونی جهادی صغیر است، حتی اگر نبرد برای حفظ اسلام باشد.
صوفیه مراحل تربیت نفس را به صورت‌های گوناگون شرح داده‌اند. علاوه بر تحول نفس از امّاره به لوّامه و جز آن‌که پیش‌تر به آن اشاره رفت، آنان از مراحل تخلیه و تحلیه و تجلیه نیز سخن گفته‌اند.
تخلیه به معنای پاک کردن نفس از تمام موانعی است که انسان را از خداوند دور می‌کند و تحلیه به معنای آراستن نفس است برای پذیرفتن میهمان الاهی (چنان‌که اتاق منزل را برای میهمانی زمینی می‌آرایند)، و تجلیه به معنای تجلیِ اسماء و صفات الاهی در نفس است.
البته بالاترین مرحلۀ تربیتِ نفسْ تقدیمِ آن به درگاه الاهی در مقام فناست و تنها پس از گذار از این مرحله است که نفس ــ که اکنون هم‌چون مسـی که در کیمیاگری بـه طلا تبدیل مـی‌شود ــ به صورت کمال‌ یافتـۀ خود ــ یعنی چنان‌که در فطرت بود ــ درمی‌آید و می‌تواند در حقیقت الاهی بقا یابد و به مقام وصال برسد. [۵۶][۵۷] [۵۸][۵۹][۶۰][۶۱][۶۲]
==اذکار و اوراد==
از دیدگاه صوفیه، تزکیۀ نفس تنها با اندیشیدن دربارۀ آن، و حتی به کار بردنِ ارادۀ فردی برای وصول به مراتب بالاتر ممکن نیست، هرچند که ارادۀ فرد، یعنی همت، از لوازمِ سیر و سلوک است.
آن‌چه سیر و سلوک را امکان‌پذیر می‌سازد، ذکر و مدد است که به صورت خاص در طرق تصوف به کار برده می‌شود.
قرآن کریم دربردارندۀ آیات متعددی دربارۀ اهمیت ذکر است و گاه در آن، ذکر بالاترین اعمال و عبادات دانسته شده است. البته همۀ مسلمانان به پیروی از دستور قرآن، خداوند را به اسماء او می‌خوانند، اما ذکر در تصوف معنای دیگری دارد و بدون نظارتِ مرشد و پیش از طی مقدمات لازم امکان‌پذیر نیست و صوفیه پرداختن به آن به شیوۀ اهل تصوف را، بدون این اجازه خطرناک دانسته‌اند.
ذکر هم به معنای به یاد خداوند بودن، و هم به معنای نام او را خواندن و نام او را بردن است.
در تصوف، مریدان به دستورِ پیرِ خود به ذکر اسم یا اسمائی از اسماء خداوند، و یا کلمۀ طیبۀ «لا اِلٰهَ اِلَّا اللّٰه» به صورت منظم می‌پردازند.
در طریقه‌هایی که هنوز زنده‌اند، این عمل با خلوت گرفتن و آن‌چه در قدیم چله‌نشینی خوانده می‌شد، توأم است، هرچند که لازم نیست طولِ خلوت، به ویژه در اوضاع و احوال امروزی، ۴۰ روز باشد.
از آن‌جا که فکر آدمی به زودی متشتت و آشفته می‌شود و خاطر او بنا به طبیعت پراکنده است، ذکر به ناچار باید با تفکر به معنای صوفیانۀ آن توأم باشد.
به‌طور کلی، معمولاً اذکار در طریقه‌های مختلف بسیار به هم شبیه‌اند، ولی هر طریقه نحوۀ فکر و یا تفکر خاص خود را دارد که هدف از آن تمرکز است.
با پرداختن به ذکر، وجود انسان به تدریج پالایش می‌یابد و تجلیاتِ ذکرْ تبدلِ لازم را در درون انسان به وجود می‌آورد، تا این‌که بالاخره همۀ وجود انسان زبانی برای ذکر حق می‌گردد و زمان در ذکر مستحیل می‌شود و فرد به مقام ولی خدا ــ که ذاکر دائم الذکر است ــ می‌رسد. [۶۳][۶۴][۶۵][۶۶][۶۷]
هر طریقه‌ای نیز اوراد خود را دارد که معمولاً مجموعه‌ای از جملات قرآنی است که‌ به‌طور منظم، صبح و شب تکرار می‌شود. معمولاً واضع این اوراد، مؤسس طریقۀ موردنظر است، مانند اوراد شاذلی که توسط شیخ ابوالحسن شاذلی تدوین شده است.
هدفِ اوراد آماده ساختنِ نفس برای ذکر است و در واقع اعمال عبادی روزانۀ صوفیه از ۳ مجموعۀ اعمال شرعی (به ویژه نماز)، اوراد و اذکار تشکیل می‌شود. [۶۸][۶۹]
تصوفِ اصیل بر پایۀ شریعت استوار است و فقط بر آن پایه است که می‌توان راه طریقت را پیمود و بالأخره به حقیقتی رسید که هم اصل شریعت و هم اصل طریقت است.
==مخافت و محبت و معرفت==
ذکر اسماء الاهی راهی است که خداوند برای رسیدن به او در مقابل انسان قرار داده است و در عین حال، همۀ عالمْ تجلیاتِ اسماء و صفاتِ الاهی است.
خداوند هم عادل و سریع‌الحساب است و هم رحیم و ودود، و هم علیم و خبیر، و از این‌رو، انسان نیز باید مراحلِ خوف و حبّ و عرفان را طی کند تا آیینۀ تمام‌نمای اسماء حق شود.
باید از خداوند ترسید و در عین حال او را دوست داشت و شناخت.
در روش‌های عملیِ صوفیان این ۳ مرحله گنجانیده شده است. هر مریدی باید با مرحلۀ مخافت شروع کند و با اجرای احکام و قوانین الاهی و سرپیچی نکردن از آن‌ها، این مرحله را به انجام برساند.
سپس وارد مرحلۀ محبت شود و عشقی را تجربه کند که سراسر وجود او را در بر می‌گیرد؛ و بالأخره باید به مقام معرفتِ حق رسد که همان مقام توحید است. [۷۰]
==عشق و عقل==
در تصـوف اصطلاح عشـق را ــ کـه قرآنـی نیست ــ علاوه بر اصطلاح محبت ــ که در کتاب آسمانی به صورت فعل آمده است ــ به کار می‌برند و توضیحِ صوفیان این است که عشق حالت افراط دارد و از این‌رو، قرآن کریم از به کار بردن آن اجتناب کرده است.
به هر حال، بسیاری از صوفیان عشق را بالاترین حقیقت می‌دانند و برخی از آن‌ها آن را بالاتر از عقل می‌شمرند و حتی دربارۀ این موضوع رسائلی نگاشته‌اند.
ولی در این بحث‌ها، مقصود از عقل، بیشتر عقل جزئی و استدلالی است که قادر به درک حقایقی که عشق با آن سروکار دارد، نیست. [۷۱][۷۲][۷۳][۷۴][۷۵]
حال آن‌که عقل به معنای عقل کل ــ که نوری در قلب انسان است که توان شناخت حق را دارد ــ امری دیگر است و با عشق پیوندی نزدیک دارد و از این‌روست که عشق را در آثار بزرگانی مانند ابن عربی می‌توان «معرفت تحقق‌یافته» دانست. [۷۶]
به هر حال، بر خلاف عرفان مسیحی و هندویی، در اسلام راه‌های عشق و معرفت کاملاً از یکدیگر جدا نیست و هر یک از بزرگان صوفیه بر یکی از این دو وجه بیش‌تر تکیه کرده‌اند.
از نظر سلوک و عمل به تصوف، آن‌چه مهم است داشتن عشق به خداوند و مخلوق او، و کوشش برای نیل به معرفت اوست، که هدف نهایی خلقت است و نمونۀ اعلای این کمالْ پیامبر اکرم (ص) است که هم حبیب الله، و هم عارف به حقیقت بود و به همین سبب، یکی از القاب او «ذکر الله» است.
پس در ذکر حق مخافت و محبت و معرفت با یکدیگر آمیخته است و کاملاً از هم جدا نیست.
هدف نهاییِ تصوفِ عملی وصول به حق است و این وصال نیازمند تسلیم به مشیتِ خداوند و اجرای احکام شرعی، و نیز عشقِ بی‌حد و شرط به معشوق، و معرفت به حق است که از راه خود حق به دست می‌آید. از این‌رو، در تصوف از «عارف باللٰه» سخن به میان آمده است، یعنی آن‌که توسط خدا می‌داند، و نه «عارف الله» یعنی آن‌که خداوند را می‌داند.
==مجالس صوفیه==
عمل به تصوف در درجۀ اول توسط فرد به تنهایی صورت می‌گیرد. انسان تنها به دنیا می‌آید، تنها می‌میرد و در تنهایی با خداوند، دل او به نور حق آراسته می‌شود. ولی در عین حال صوفیه بر اجتماع فقرا و تشکیل مجالس ذکر و فکر تأکید بسیار دارند، زیرا این مجالس کمک بزرگی به اعمال صوفیانه در خلوت به شمار می‌آید.
مجالس صوفیه در واقع جلوتِ خلوت است و برکت و فیضِ آن هم به دلیل عنایت الاهی، و هم نتیجۀ حضور جمع با قلبی ذاکر حق است.
مجالس صوفیه هم‌چنین وسیله‌ای برای تربیت نفسِ مریدان در جمع، کسب ادب، و تمرین آن چیزی بوده است که افراد می‌پندارند که در خود به کمال رسانیده‌اند.
در این مجالس که طی سده‌ها به تدریج بسط یافت، اشعار عرفانی خوانده می‌شد و سماع صورت می‌گرفت و این اعمال خاست‌گاه برخی از بزرگ‌ترین آثار هنری تمدن اسلامی در زمینۀ شعر و موسیقی گردید، چنان‌که در طریقۀ مولویه نیز آیین معروف سماع دراویش این طریقه را به وجود آورد.
به این ترتیب، مجالس صوفیه هم از مهم‌ترین جنبه‌های عملی تصوف، و هم از برجسته‌ترین تجلیات فرهنگ معنوی در تمدن اسلامی به شمار می‌آید.
=تجلیات تصوف=
هرچند که در این گفتار پرداختن به اصول علمی و عملی تصوف در نظر بوده است، ولی در خاتمه اشاره‌ای به تجلیاتِ کلی تصوف در تمدن اسلامی نیز ضروری به نظر می‌رسد.
با ایجاد طریقه‌های صوفیه، تصوف نه تنها راه سیر به سوی حق را طی سده‌ها زنده نگاه داشت، بلکه هم‌چنین سازمانی به وجود آورد که خود جامعه‌ای در درون جامعۀ بزرگ‌تر اسلامی را شکل می‌داد.
این جامعۀ کوچک‌تر و درونی، اثر زیادی بر جامعۀ بزرگ‌تر اسلامی داشت، چنان‌که در ترویج اسلام در مناطقی مانند افریقای سیاه، هند، جنوب شرقی آسیا و نیز بین قبایل ترک زبان نقش مهمی ایفا کرد.
در هنگامۀ بسیاری از دگرگونی‌هایی که جامعۀ اسلامی با آن روبه‌رو شد، تصوف بود که توانست اسلام و معارف اسلامی را در بسیاری از مناطق حفظ کند.
برای نمونه، در هنگام حملۀ مغول به ایران که مدارس اسلامی ویران گردید، خانقاه‌ها مسئولیت تربیت طلاب را تا حد زیادی برعهده گرفتند.
هم‌چنین در آسیای مرکزی و قفقاز، پس از روی کار آمدن لنین و با اجرای سیاست دین‌زدایی کمونیست‌ها، تصوف توانست اسلام را در مقابل امواج مخالف حفظ کند.
تصوف هم‌چنین رابطۀ نزدیکی با انجمن‌های اخوت و فتیان، و در ایران با زورخانه و آیین‌های جوان‌مردی داشت و از این راه تأثیر عمیقی در حیات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه برجا گذاشت.
نفوذ تصوف در اخلاق جامعه‌ به‌طور کلی در همه‌جا نمایان است.
نوشته‌های صوفیان مشتمل بر مهم‌ترین و جهانی‌ترین آثار ادبی اسلامی است و امروزه توجه جهانی به ادبیات فارسی، ترکی یا عربی تقریباً به تمامی، به برکت ادبیات صوفیانه است.
شاید بتوان گفت که هیچ تمدنی به اندازۀ تمدن اسلامی شاه‌کارهای ادبی عرفانی ندارد و این امر در زبان‌های مختلف ملل اسلامی، به‌ویژه زبان فارسی که از این‌جهت سرآمدِ آن‌هاست، مشهود است.
بزرگ‌ترین شاعران عرب، ترک، گجراتی، سندی و بنگالی مسلمان از صوفیه بوده‌اند.
عمیق‌ترین موسیقی سرزمین‌های اسلامی، از موسیقی عربی و ایرانی تا ترکی و افریقایی و هندیِ اسلامی با تصوف پیوندی مستقیم دارد.
اهمیت تصوف در بسیاری از هنرهای دیگر، مانند معماری و خوش‌نویسی نیز هویداست و سهم آن در علوم عقلی اسلامی را نیز نباید نادیده انگاشت.
با آن‌که تصوف تاریخی طولانی دارد که به آغاز اسلام باز می‌گردد، ولی مانند دیگر ساحت‌های اسلام، امروزه کاملاً زنده است و حتی در سرزمین‌هایی مانند شوروی سابق و آلبانی و برخی دیگر از کشورهای اروپای شرقی که طی دهه‌های متمادی پرداختن به آن ممنوع بود، دوباره حیات یافته است.
امروز نیز مانند دیروز تصوف مهم‌ترین سهم را در گسترش اسلام به ویژه در غرب دارد.
=منابع=
(۱) آشتیانی، جلال‌الدین، شرح مقدمۀ قیصری بر فصوص‌الحکم، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۲) آملی، حیدر، جامع‌الاسرار و منبع الانوار، به کوشش هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۴۷ش/۱۹۶۹م.
(۳) آملی، حیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، به کوشش هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۵۲ش/۱۹۷۴م.
(۴) ابن سبعین، عبدالحق، بُدّ العارف، به کوشش جرج کتّوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
(۵) ابن عربی، محیی‌الدین، التجلیات الالٰهیة، به کوشش عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۴۰۸ق.
(۶) ابن عربی، محیی‌الدین، الفتوحات المکیة، بیروت، ۱۲۷۶ق.
(۷) ابن عربی، محیی‌الدین، فصوص الحکم، به کوشش ابوالعلا عفیفی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۸) ابن عربی، محیی‌الدین، کتاب الجلال و الکمال، رسائل، به کوشش محمد شهاب‌الدین عربی، بیروت، ۱۹۹۷م.
(۹) ابوطالب مکی، محمد، قوت القلوب، قاهره، ۱۳۸۱ق.
(۱۰) ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیةالاولیاء، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۱۱) احمد جام، انس التائبین، به کوشش علی فاضل، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۱۲) اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۱۳) جامی، عبدالرحمان، لوایح، به کوشش محمدحسین تسبیحی، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۱۴) جنید بغدادی، رسائل، به کوشش علی حسن عبدالقادر، لندن، ۱۹۷۶م.
(۱۵) جیلانی، عبدالکریم، الانسان الکامل، قاهره، ۱۳۹۰م.
(۱۶) حلاج، حسین، الطواسین، به کوشش لوئی ماسینیون، پاریس، ۱۹۱۳م.
(۱۷) خواجه محمد پارسا، قدسیه، به کوشش ملک محمد اقبال، راولپندی، ۱۳۵۴ش.
(۱۸) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۴۴ش/۱۹۶۶م.
(۱۹) سهروردی، عمر، عوارف المعارف، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۲۰) شاه نعمت‌الله ولی، رساله‌ها، به کوشش جواد نوربخش، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۲۱) شبستری، محمود، گلشن راز، به کوشش صمد موحد، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۲۲) صاری اوغلی، خلیل ابراهیم، مقدمه بر انیس الطالبین، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۲۳) صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار، قم، ۱۳۸۶ش.
(۲۴) صدرالدین شیرازی، محمد، الرسائل، قم، چ سنگی.
(۲۵) صدرالدین شیرازی، محمد، المشاعر، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۴۲ش/۱۹۶۴م.
(۲۶) عبادی، منصور، التصفیة فی احوال المتصوفة، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۲۷) عبدالرزاق کاشی، شرح فصوص الحکم، قم، ۱۳۷۰ش.
(۲۸) عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۲۹) عزالدین کاشانی، محمود، مصباح الهدایه، به کوشش جلال‌الدیـن همایـی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۳۰) عطار نیشابـوری، فریدالدین، تذکرةالاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۳۱) علاءالدولۀ سمنانی، چهل مجلس، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۳۲) علاءالدولۀ سمنانی، العروة لاهل الخلوة و الجلوة، به کوشش نجیب مایل هروی، ۱۳۶۲ش.
(۳۳) علاءالدولۀ سمنانی، مکتوبات، مصنفات فارسی، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۳۴) عین‌القضاة همدانی، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۳۵) غزالی، محمد، روضةالطالبین، بیروت، ۱۹۹۶م.
(۳۶) فرغانی، محمد، مشارق الدراری، به کوشش جلال‌الدین آشتیانی، مشهد، ۱۳۹۸ق.
(۳۷) قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، تهران، ۱۲۹۹ق.
(۳۸) محاسبی، حارث، الرعایة لحقوق الله، به کوشش عبدالحلیم محمود و عبدالقادر احمد عطا، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
(۳۹) مولوی، مثنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۴۰) نجم‌الدین رازی، عبدالله، مرصاد العباد، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۴۱) نسفی، عبدالعزیز، کشف الحقایق، به کوشش احمد مهدوی دامغانی، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۴۲) هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۸۳ش.




[[رده: تصوف]]
[[رده: تصوف]]