۸۷٬۹۳۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== سختی کار == | == سختی کار == | ||
فاصله [[تبوک]] تا [[مدینه]] حدود یک صد فرسخ راه است و از دورترین سفرهای جنگی بود که پیغمبر خدا(ص) و مسلمانان میبایستی راه آن را طی کنند و دشمن نیز سپاه روم بود که از نظر افراد و لوازم جنگی تفوق کاملی بر مسلمانان داشت و به همین جهت نیز پیغمبر(ص) مقصد را اعلام کرد تا مسلمانان با آمادگی و تهیه بیشتری قدم در این راه نهند و آذوقه و لوازم بیشتری با خود بردارند. | فاصله [[تبوک]] تا [[مدینه]] حدود یک صد فرسخ راه است و از دورترین سفرهای جنگی بود که پیغمبر خدا (ص) و مسلمانان میبایستی راه آن را طی کنند و دشمن نیز سپاه روم بود که از نظر افراد و لوازم جنگی تفوق کاملی بر مسلمانان داشت و به همین جهت نیز پیغمبر (ص) مقصد را اعلام کرد تا مسلمانان با آمادگی و تهیه بیشتری قدم در این راه نهند و آذوقه و لوازم بیشتری با خود بردارند. | ||
اتفاقا آن ایام مصادف با اواخر تابستان و فصل گرمای کشنده [[حجاز]] و برداشت محصول خرمای مدینه و از نظر خشکسالی و کمآبی نیز سالی استثنایی بود و راستی برای مسلمانان مسافرت دشوار و سختی بود و گرد آوردن سپاهی که بتواند در برابر سپاه مجهز و فراوان روم مقابله و برابری کند کاری بسیار مشکل و دشوار، اما عزم راسخ و ایمان کامل پیغمبر اسلام به کمک الهی و تعقیب هدف نهایی خود همه این مشکلات را حل کرد و روزی که لشکر اسلام از مدینه حرکت میکرد سی هزار سرباز که مرکب از ده هزار سواره و بیست هزار پیاده بود همراه داشت. | اتفاقا آن ایام مصادف با اواخر تابستان و فصل گرمای کشنده [[حجاز]] و برداشت محصول خرمای مدینه و از نظر خشکسالی و کمآبی نیز سالی استثنایی بود و راستی برای مسلمانان مسافرت دشوار و سختی بود و گرد آوردن سپاهی که بتواند در برابر سپاه مجهز و فراوان روم مقابله و برابری کند کاری بسیار مشکل و دشوار، اما عزم راسخ و ایمان کامل پیغمبر اسلام به کمک الهی و تعقیب هدف نهایی خود همه این مشکلات را حل کرد و روزی که لشکر اسلام از مدینه حرکت میکرد سی هزار سرباز که مرکب از ده هزار سواره و بیست هزار پیاده بود همراه داشت. | ||
رسول خدا(ص)برای تجهیز این سپاه گران که تا به آن روز در اسلام سابقه نداشت از همه قبایل اطراف کمک گرفت و حتی نامهای به [[مکه]] نوشت و '''عتاب بن اسید''' فرماندار خود را که در مکه منصوب کرده بود مأمور کرد تا قبایل اطراف را برای حرکت بسیج کند و برای هر قبیلهای پرچمی جدا و امیری مستقل تعیین کرد و مخارج عظیم آن را نیز از راه زکات و کمک مالی ثروتمندان تأمین نمود. | رسول خدا (ص) برای تجهیز این سپاه گران که تا به آن روز در اسلام سابقه نداشت از همه قبایل اطراف کمک گرفت و حتی نامهای به [[مکه]] نوشت و '''عتاب بن اسید''' فرماندار خود را که در مکه منصوب کرده بود مأمور کرد تا قبایل اطراف را برای حرکت بسیج کند و برای هر قبیلهای پرچمی جدا و امیری مستقل تعیین کرد و مخارج عظیم آن را نیز از راه زکات و کمک مالی ثروتمندان تأمین نمود. | ||
== کارشکنیها == | == کارشکنیها == | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
اما آن سه نفر دیگر یعنی کعب بن مالک و مراره و هلال بدون آنکه در دل نفاقی داشته باشند و از روی دشمنی با اسلام از سپاه عقب مانده باشند، بلکه روی تنبلی و گرفتاری امروز و فردا کردند و هر روز میگفتند فردا حرکت میکنیم تا یک روز هم مطلع شدند سپاه اسلام از تبوک بازگشته و نزدیکیهای مدینه است. | اما آن سه نفر دیگر یعنی کعب بن مالک و مراره و هلال بدون آنکه در دل نفاقی داشته باشند و از روی دشمنی با اسلام از سپاه عقب مانده باشند، بلکه روی تنبلی و گرفتاری امروز و فردا کردند و هر روز میگفتند فردا حرکت میکنیم تا یک روز هم مطلع شدند سپاه اسلام از تبوک بازگشته و نزدیکیهای مدینه است. | ||
اینان برای قبول شدن توبه خود به سرنوشت رقتبار و سختی دچار شدند و پس از محرومیتهای زیادی که کشیدند توبهشان پذیرفته شد و زندگی عادی خود را از سرگرفتند. | اینان برای قبول شدن توبه خود به سرنوشت رقتبار و سختی دچار شدند و پس از محرومیتهای زیادی که کشیدند توبهشان پذیرفته شد و زندگی عادی خود را از سرگرفتند. | ||
البته افراد زیاد دیگری هم بودند که در جنگ تبوک شرکت نکردند، اما چون افراد منافق و بیایمانی بودند پس از مراجعت رسول خدا(ص) به مدینه به نزد آن حضرت آمده و برای تخلف خود عذرها تراشیدند و سوگندها خوردند و پیغمبر اسلام مأمور شد در ظاهر عذر آنها را بپذیرد و به همان حال نفاق و بیایمانی خودشان واگذارشان نماید، اگرچه در پیشگاه خدای تعالی عذرشان مقبول نبود و توبهشان پذیرفته نشد. | البته افراد زیاد دیگری هم بودند که در جنگ تبوک شرکت نکردند، اما چون افراد منافق و بیایمانی بودند پس از مراجعت رسول خدا (ص) به مدینه به نزد آن حضرت آمده و برای تخلف خود عذرها تراشیدند و سوگندها خوردند و پیغمبر اسلام مأمور شد در ظاهر عذر آنها را بپذیرد و به همان حال نفاق و بیایمانی خودشان واگذارشان نماید، اگرچه در پیشگاه خدای تعالی عذرشان مقبول نبود و توبهشان پذیرفته نشد. | ||
== غیبت حضرت علی(ع) در جنگ تبوک == | == غیبت حضرت علی(ع) در جنگ تبوک == | ||
برای نخستین بار بود که پیغمبر خدا(ص) به علی بن ابیطالب دستور داد در مدینه بماند و سرپرستی خانواده و خویشان او را به عهده بگیرد با اینکه در همه نبردها و سفرهای قبلی علی(ع) ملازم رکاب و پرچمدار آن حضرت در جنگها بود و چون این مطلب تازگی داشت بهانهای به دست منافقان افتاد تا به یاوهسرایی بپردازند و هر کس پیش خود نوعی تفسیر و تأویل کند و نسبت بهانهجویی به پیغمبر و یا علی بن ابیطالب(ع) بدهند. | برای نخستین بار بود که پیغمبر خدا (ص) به علی بن ابیطالب دستور داد در مدینه بماند و سرپرستی خانواده و خویشان او را به عهده بگیرد با اینکه در همه نبردها و سفرهای قبلی علی(ع) ملازم رکاب و پرچمدار آن حضرت در جنگها بود و چون این مطلب تازگی داشت بهانهای به دست منافقان افتاد تا به یاوهسرایی بپردازند و هر کس پیش خود نوعی تفسیر و تأویل کند و نسبت بهانهجویی به پیغمبر و یا علی بن ابیطالب(ع) بدهند. | ||
برخی تنپروران که خود از ترس گرما و سختی، جمعآوری محصول را بهانه کرده و در مدینه مانده بودند گفتند: علی(ع) هم از ترس گرما و دوری راه و مشکلات آن بهانهجویی کرده و همراه پیغمبر(ص) نرفته است و جمعی دیگر گفتند: حضور علی(ع) در این سفر بر پیغمبر(ص) سنگین و دشوار بوده و از این رو پیغمبر(ص) برای بردن او بهانهجویی کرده و به عنوان سرپرستی خانواده و خویشان او را در شهر گذارده است. | برخی تنپروران که خود از ترس گرما و سختی، جمعآوری محصول را بهانه کرده و در مدینه مانده بودند گفتند: علی(ع) هم از ترس گرما و دوری راه و مشکلات آن بهانهجویی کرده و همراه پیغمبر (ص) نرفته است و جمعی دیگر گفتند: حضور علی(ع) در این سفر بر پیغمبر (ص) سنگین و دشوار بوده و از این رو پیغمبر (ص) برای بردن او بهانهجویی کرده و به عنوان سرپرستی خانواده و خویشان او را در شهر گذارده است. | ||
اما پاسخی را که پیغمبر خدا بعدا به علی(ع) داد و علت این کار را بیان فرمود به صورت رمز و کنایه پرده از روی اغراض پلید و نیتهای فاسد و آلوده آنها برداشت و در همان سخنان، مقام علی(ع) را تا سرحد خلیفه بلافصل و جانشین واقعی خود بالا برد و با این بیانی که همه مورخین [[اهل سنت و جماعت|اهلسنت]] و [[محدثین]] آنها ذکر کردهاند، جلوی همه یاوهسرائیها را نیز گرفت. | اما پاسخی را که پیغمبر خدا بعدا به علی(ع) داد و علت این کار را بیان فرمود به صورت رمز و کنایه پرده از روی اغراض پلید و نیتهای فاسد و آلوده آنها برداشت و در همان سخنان، مقام علی(ع) را تا سرحد خلیفه بلافصل و جانشین واقعی خود بالا برد و با این بیانی که همه مورخین [[اهل سنت و جماعت|اهلسنت]] و [[محدثین]] آنها ذکر کردهاند، جلوی همه یاوهسرائیها را نیز گرفت. | ||
مورخین مزبور مانند [[ابن هشام]] و [[طبری]] و [[ابن اثیر]] و دیگران و [[اهل حدیث|اهلحدیث]] نیز مانند [[بخاری]] و [[ترمذی]] و [[نسایی]] و دیگران<ref>احقاق الحق، ج 5،صص 234/132</ref> با مختصر اختلاف و اجمال و تفصیل از راویان مختلف نقل کردهاند که وقتی این سخنان به گوش علی بن ابیطالب(ع) رسید اسلحه خود را برداشته و به دنبال پیغمبر(ص)آمد و در «ثنیة الوداع» یا «جرف» به آن حضرت رسیده و سخن منافقان را به رسول خدا(ص) عرض کرد. | مورخین مزبور مانند [[ابن هشام]] و [[طبری]] و [[ابن اثیر]] و دیگران و [[اهل حدیث|اهلحدیث]] نیز مانند [[محمد بن اسماعیل بخاری|بخاری]] و [[ترمذی]] و [[نسایی]] و دیگران<ref>احقاق الحق، ج 5،صص 234/132</ref> با مختصر اختلاف و اجمال و تفصیل از راویان مختلف نقل کردهاند که وقتی این سخنان به گوش علی بن ابیطالب(ع) رسید اسلحه خود را برداشته و به دنبال پیغمبر (ص) آمد و در «ثنیة الوداع» یا «جرف» به آن حضرت رسیده و سخن منافقان را به رسول خدا (ص) عرض کرد. | ||
و در برخی از نقلها است که خود علی(ع) نیز به عنوان استفسار از این ماجرا عرض کرد: | و در برخی از نقلها است که خود علی(ع) نیز به عنوان استفسار از این ماجرا عرض کرد: | ||
«أتخلفنی مع الخوالف؟» [آیا مرا با ماندگان و متخلفان قرار دادی؟] | «أتخلفنی مع الخوالف؟» [آیا مرا با ماندگان و متخلفان قرار دادی؟] | ||
پاسخی را که پیغمبر(ص)به علی(ع)داد این بود که فرمود: | پاسخی را که پیغمبر (ص) به علی(ع) داد این بود که فرمود: | ||
«ان المدینة لا تصلح الا بی او بک» [مدینه جز به وجود من یا تو اصلاح نخواهد شد.] | «ان المدینة لا تصلح الا بی او بک» [مدینه جز به وجود من یا تو اصلاح نخواهد شد.] | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
و بدین ترتیب یک سند مسلم و قطعی را برای خلافت بلافصل و جانشینی علی(ع) پس از خود بیان فرمود و جز مقام نبوت همه مقامهای دیگری را که هارون پس از [[حضرت موسی|موسی(ع)]] داشت یعنی مقام خلافت و وصایت و وزارت و برادری، همه را برای علی(ع) پس از خود اثبات فرمود و ضمنا با بیان بالا یعنی جمله «ان المدینة لا تصلح الا بی او بک» فهماند که منافقان و دشمنان اسلام در کمین و فرصت هستند تا در این موقعیت حساس یعنی پس از فتح مکه و سرکوبی تمام دشمنان و تسلیم قبایل دیگر، در غیاب من ضربه خود را به مدینه بزنند و تنها کسی که میتواند غیبت مرا در مدینه جبران کند و جلوی این توطئه را بگیرد و اساسا وجود او در مدینه مانع انجام نقشه و توطئه آنهاست تو هستی و مدینه در این موقعیت جز به وجود من یا تو اصلاحپذیر نیست و مصلحت نیست که من و تو هر دو از مدینه خارج شویم! | و بدین ترتیب یک سند مسلم و قطعی را برای خلافت بلافصل و جانشینی علی(ع) پس از خود بیان فرمود و جز مقام نبوت همه مقامهای دیگری را که هارون پس از [[حضرت موسی|موسی(ع)]] داشت یعنی مقام خلافت و وصایت و وزارت و برادری، همه را برای علی(ع) پس از خود اثبات فرمود و ضمنا با بیان بالا یعنی جمله «ان المدینة لا تصلح الا بی او بک» فهماند که منافقان و دشمنان اسلام در کمین و فرصت هستند تا در این موقعیت حساس یعنی پس از فتح مکه و سرکوبی تمام دشمنان و تسلیم قبایل دیگر، در غیاب من ضربه خود را به مدینه بزنند و تنها کسی که میتواند غیبت مرا در مدینه جبران کند و جلوی این توطئه را بگیرد و اساسا وجود او در مدینه مانع انجام نقشه و توطئه آنهاست تو هستی و مدینه در این موقعیت جز به وجود من یا تو اصلاحپذیر نیست و مصلحت نیست که من و تو هر دو از مدینه خارج شویم! | ||
علی(ع) که این سخنان را شنید و هدف پیغمبر(ص) را از این دستور فهمید به مدینه بازگشت و به کار خود مشغول شد. | علی(ع) که این سخنان را شنید و هدف پیغمبر (ص) را از این دستور فهمید به مدینه بازگشت و به کار خود مشغول شد. | ||
== پانویس == | == پانویس == |