۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'اهلسنت' به 'اهل سنت') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
=اصل و نسب= | =اصل و نسب= | ||
نسبت ابنفارض به گفته شیخعلی نواده دختری او و به استناد خوابی که او خود دیده بود به قبیله بنی سعد (قبیله حلیمه مرضعه | نسبت ابنفارض به گفته شیخعلی نواده دختری او و به استناد خوابی که او خود دیده بود به قبیله بنی سعد (قبیله حلیمه مرضعه پیامبر) میرسید <ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۷</ref> و اصل خاندانش به شهر حماه در سرزمین [[شام|شام]] تعلق داشت. | ||
=شهرت= | =شهرت= | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
=ارشاد= | =ارشاد= | ||
زهد و ورع او موجب شد که دعوت سلطان را برای تصدی منصب قاضیالقضاتی نپذیرد و سرانجام از امور دولتی دست شوید و در [[ | زهد و ورع او موجب شد که دعوت سلطان را برای تصدی منصب قاضیالقضاتی نپذیرد و سرانجام از امور دولتی دست شوید و در [[الأزهر|جامع ازهر]] به ارشاد مردم مشغول شود<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۵</ref>. | ||
=مذهب= | =مذهب= | ||
ابنفارض در قاهره به استماع [[حدیث]] از بهاءالدین قاسم بن عساکر پرداخت <ref>عبدالعظیم منذری، التکملة لوفیات النقله، ج۳، ص۳۸۹، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م</ref> و [[ | ابنفارض در قاهره به استماع [[حدیث]] از بهاءالدین قاسم بن عساکر پرداخت <ref>عبدالعظیم منذری، التکملة لوفیات النقله، ج۳، ص۳۸۹، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م</ref> و [[شافعیه|مذهب شافعی]] را برگزید<ref>سیوطی، حسن المحاضره، ج۱، ص۵۸۱، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م</ref>.سپس به [[تصوف|تصوف]] روی آورد و به وادی «مستضعفین» در کوه مقطّم رفت و به ریاضت و مجاهدت پرداخت<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۵</ref>. گویند روزی هنگامی که به قاهره بازگشته بود و قصد ورود به مدرسه «سیوفیه» داشت پیرمرد بقالی را دید که برخلاف قاعده مقرر [[وضو]] میگرفت. ابنفارض به قصد اعتراض با او به سخن گفتن پرداخت ولی پیرمرد که از اولیاءالله بود به او گفت که ای عمر! گشایش کار تو در مصر نخواهد بود بلکه در [[مکه|مکه]] به مقصود خواهی رسید و اکنون هنگام آن فرارسیده است<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۵</ref>. | ||
=قصیده دالیه= | =قصیده دالیه= | ||
پس از این دیدار ابنفارض به حجاز رفت و مدت ۱۵ سال در | پس از این دیدار ابنفارض به حجاز رفت و مدت ۱۵ سال در کوهستانهای پیرامون مکه به تزکیه نفس پرداخت <ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۵ -۶</ref> سالهایی که در این ناحیه به سر آورد در زندگی روحانی و ذوقی وی تأثیرات عمیق برجای گذارد، چنانکه در تائیة صغری اشارات بسیار به این دوران دارد<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۴۰، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref> و قصیده دالیه او <ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۳، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref> نیز که در مصر و بعد از بازگشت از سفر [[حجاز]] سروده شده است، آکنده از اشارات و سخنان شورانگیز درباره مکه و اماکن متبرکه آنجاست. | ||
=شیخ بقال= | =شیخ بقال= | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
=وصف سیما= | =وصف سیما= | ||
شیخ کمالالدین محمد فرزند ابنفارض در وصف سیمای پدر خود گفته است که وی مردی میانه بالا و | شیخ کمالالدین محمد فرزند ابنفارض در وصف سیمای پدر خود گفته است که وی مردی میانه بالا و نیکومنظر بود و رنگ چهرهاش به سرخی تمایل داشت و در مجالس وقار و هیبت او به گونهای بود که حاضران از هر گروه و طبقهای که بودند، کمال ادب و فروتنی را نسبت به او مراعات میکردند. با آنکه از کسی چیزی نمیپذیرفت، در معاش خود سهلگیر و بیتکلف بود و با نزدیکان و آشنایان با بخشندگی و گشاده دستی رفتار میکرد<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۲</ref>. | ||
=معانی سماع= | =معانی سماع= | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
=اوضاع اجتماعی و سیاسی= | =اوضاع اجتماعی و سیاسی= | ||
عصر او به دلایل سیاسی و اجتماعی، آکنده از تمایلات دینی و عرفانی بوده است، اما قابلیت روحی خود او را هرگز نباید از نظر دور داشت که اصلیترین عامل گرایش او به عرفان بود. وی در روزگاری میزیست که از یکسو خاطره [[جنگهای صلیبی]] هنوز در یادها باقی بود و از سوی دیگر [[صلاحالدین ایوبی |صلاحالدین ایوبی]] دستگاه خلفای فاطمی را برچیده بود. [[ایوبیان|ایوبیان]] سعی بر آن داشتند که روحیه دینی را به گونهای در مردم تقویت کنند که هم دژ محکمی در مقابل [[مسیحیت|مسیحیت]] اروپاییان باشد و هم سدی در برابر تشیع اسماعیلیان. از این رو مساجد و مدارس دینی را در همه جا بر مبنای مذاهب [[اهل سنت| | عصر او به دلایل سیاسی و اجتماعی، آکنده از تمایلات دینی و عرفانی بوده است، اما قابلیت روحی خود او را هرگز نباید از نظر دور داشت که اصلیترین عامل گرایش او به عرفان بود. وی در روزگاری میزیست که از یکسو خاطره [[جنگهای صلیبی]] هنوز در یادها باقی بود و از سوی دیگر [[صلاحالدین ایوبی |صلاحالدین ایوبی]] دستگاه خلفای فاطمی را برچیده بود. [[ایوبیان|ایوبیان]] سعی بر آن داشتند که روحیه دینی را به گونهای در مردم تقویت کنند که هم دژ محکمی در مقابل [[مسیحیت|مسیحیت]] اروپاییان باشد و هم سدی در برابر تشیع اسماعیلیان. از این رو مساجد و مدارس دینی را در همه جا بر مبنای مذاهب [[اهل سنت و جماعت|اهلسنت]] تأسیس و تقویت میکردند و از طرف دیگر به ترویج [[تصوف|تصوف]] نیز توجه خاص داشتند. صلاحالدین ایوبی خانقاهی بزرگ در مصر ایجاد کرد که به نام «دار سعیدالسعداء» معروف بود و شیخ آن سمتِ «شیخالمشایخ» داشت و در پی آن، خانقاهها و رباطهای دیگر در نقاط مختلف ساخته شد. پیامدهای جنگهای صلیبی و به دنبال آن آشوبهای بعد از مرگ صلاحالدین و درگیریهای فرزندان و برادران او بر سر تقسیم حکومت، اوضاع اجتماعی را نابسامان و زمینههای روحی را برای ترک دنیا و گرایش به زهد و تصوف بسیار آماده و مساعد کرده بود<ref>عاطف جوده نصر، شعر عمر بن الفارض، ج۱، ص۴۱- ۵۵، بیروت، دارالاندلس</ref>. | ||
=صوفی غیر متعارف= | =صوفی غیر متعارف= | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
=تائیه ابنفارض= | =تائیه ابنفارض= | ||
نام ابنفارض، در حوزه [[عرفان|عرفان]] و تصوف قرن ۷ قمری، در کنار نام کسانی چون ابنعربی و صدرالدین قونوی جای میگیرد و قصاید او مخصوصاً تائیة کبری، همراه با | نام ابنفارض، در حوزه [[عرفان|عرفان]] و تصوف قرن ۷ قمری، در کنار نام کسانی چون ابنعربی و صدرالدین قونوی جای میگیرد و قصاید او مخصوصاً تائیة کبری، همراه با فصوصالحکم و فکوک در خانقاهها و حلقههای صوفیه تدریس میشده است. تائیه ابنفارض آکنده از مفاهیم و اصطلاحات عرفان نظری است، مانند [[اتحاد]]، فنا و بقا، وجد و فقد، فرق و جمع، صحو الجمع و فرق الثانی و... که با توانایی اعجابانگیزی در قالب تمثیلها و تعبیرهای شاعرانه بسط و گسترش یافته است. از همین روست که علمای ظاهر پیوسته به انکار او برخاسته و از او به عنوان «شیخ اتحادی» نام برده و تائیهاش را همچون حلوایی دانستهاند که روغنش از سم افعی است <ref>محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۹۳-۹۴، به کوشش بشار عواد معروف و دیگران، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م، طبقه ۶۴</ref>و چنان در اظهار این نظر مبالغه کردهاند که تائیه را سرچشمه ضلال و زندقه شمرده و بزرگان دین را به دفع و محو آثار آن فراخواندهاند<ref>محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۹۳-۹۴، به کوشش بشار عواد معروف و محییهلال سرحان، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م</ref> | ||
=مخالفان= | =مخالفان= | ||
از سرسختترین مخالفان و دشمنان ابنفارض، تقیالدین ابن تیمیه (د ۷۲۸ق) عالم [[حنبلی|حنبلی]] است که به شدت با رقص و سماع ابنفارض مخالف است و او را در کنار کسانی مانند [[ | از سرسختترین مخالفان و دشمنان ابنفارض، تقیالدین ابن تیمیه (د ۷۲۸ق) عالم [[حنبلی|حنبلی]] است که به شدت با رقص و سماع ابنفارض مخالف است و او را در کنار کسانی مانند [[محییالدین محمد بن علی بن عربی حاتمی|ابنعربی]]، صدرالدین قونوی، ابنسبعین و حلاج، وحدت وجودی و حلولی میداند<ref>محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۱۷- ۱۱۹، قاهره، ۱۹۷۱م</ref>. | ||
== ابنخلدون== | == ابنخلدون== | ||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
== ابن بنتالاعز == | == ابن بنتالاعز == | ||
ابن بنتالاعز که در روزگار سلطان ملک منصور قلاوون صالحی در مصر منصب وزارت و | ابن بنتالاعز که در روزگار سلطان ملک منصور قلاوون صالحی در مصر منصب وزارت و قاضیالقضاتی داشت، از مخالفان سرسخت افکار ابنفارض بود. وی روزی در مجلسی در خانقاه صالحیه، شمسالدین اَیکی، شیخ خانقاه سعیدالسعداء را ملامت کرد که چرا صوفیه را به خواندن قصیده نظمالسلوک ابنفارض ترغیب میکنی، در حالی که او در این قصیده به «حلول» گراییده است؟ همین ابن بنتالاعز چندی بعد که از منصب قضا و وزارت معزول و به اتهام فساد عقیده مطرود شده بود، با ملاحظه بیتی از تائیه که در آن به منزه بودن آن قصیده از نظریه حلول تصریح شده است،<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۷۳، بیت ۸، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>از عقیده خویش مبنی بر حلولی بودن ابنفارض برگشت و از سخنی که درباره او بر زبان رانده بود، استغفار کرد<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۸ -۹</ref>. | ||
=کتب مخالفان= | =کتب مخالفان= | ||
مخالفان ابنفارض در رد عقاید او کتابهایی هم نوشتهاند، از آن جمله است شیخ برهانالدین ابراهیم بن عمر بقاعی [[شافعی|شافعی]] (د ۸۸۵ق) مؤلف الناطق بالصواب الفارض لتکفیر ابن الفارض؛ حاجی خلیفه نام این کتاب را صواب الجواب للسائل المرتاب المعارض المجادل فی کفر ابنفارض، ضبط کرده است<ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۲۶۷</ref>. | مخالفان ابنفارض در رد عقاید او کتابهایی هم نوشتهاند، از آن جمله است شیخ برهانالدین ابراهیم بن عمر بقاعی [[محمد بن ادریس شافعی|شافعی]] (د ۸۸۵ق) مؤلف الناطق بالصواب الفارض لتکفیر ابن الفارض؛ حاجی خلیفه نام این کتاب را صواب الجواب للسائل المرتاب المعارض المجادل فی کفر ابنفارض، ضبط کرده است<ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۲۶۷</ref>. | ||
== کتب بقاعی == | == کتب بقاعی == | ||
بقاعی دو کتاب دیگر هم در این زمینه دارد: تنبیه الغبی الی تکفیر ابنعربی و تحذیر العباد من اهل العناد ببدعة الاتّحاد، که هر دو تحت عنوان مصرع التصوف چاپ شده است<ref>عبدالرحمان وکیل، مقدمه بر مصرع التصوف (بقاعی در همین مآخذ)، ص ۱۰</ref>.بقاعی در این کتابها روشی دارد که با روش بیشتر نویسندگان عصر او متفاوت است. وی در نقد و رد آراء ابنعربی و ابنفارض و پیروان آنان و در ارائه نظریات خود کلی گویی نمیکند، بلکه به روشی نقادانه و مستند در هر مورد عین اقوال آنان را همراه با گفتههای مخالفانشان نقل کرده، درباره آنها به استدلال و داوری میپردازد. او در این کتابها توجه خاص به اشعار ابنفارض دارد و چه در بررسی آراء [[صوفیه]] دیگر و چه در فصولی که به افکار ابنفارض اختصاص دارد، به اشعار وی استناد میکند<ref>برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۵۴، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م</ref>. بقاعی همچنین فهرست مفصلی از علما و مشایخی که در دورههای مختلف به تکفیر ابنفارض رأی دادهاند، ارائه میکند <ref>برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۱۳-۲۱۷، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م</ref>و در بخشهایی از کتاب فساد عقاید ابنفارض را در موضوعاتی چون حلول و ظهور خداوند در هیأت مخلوقات، به کار بردن ضمیر مؤنث برای ذات حق، وحدت همه ادیان و سایر اینگونه اقوال او را که میتوانست ریختن خونش را واجب گرداند، برمیشمارد<ref>برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۴۶، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م</ref>. | بقاعی دو کتاب دیگر هم در این زمینه دارد: تنبیه الغبی الی تکفیر ابنعربی و تحذیر العباد من اهل العناد ببدعة الاتّحاد، که هر دو تحت عنوان مصرع التصوف چاپ شده است<ref>عبدالرحمان وکیل، مقدمه بر مصرع التصوف (بقاعی در همین مآخذ)، ص ۱۰</ref>.بقاعی در این کتابها روشی دارد که با روش بیشتر نویسندگان عصر او متفاوت است. وی در نقد و رد آراء ابنعربی و ابنفارض و پیروان آنان و در ارائه نظریات خود کلی گویی نمیکند، بلکه به روشی نقادانه و مستند در هر مورد عین اقوال آنان را همراه با گفتههای مخالفانشان نقل کرده، درباره آنها به استدلال و داوری میپردازد. او در این کتابها توجه خاص به اشعار ابنفارض دارد و چه در بررسی آراء [[تصوف|صوفیه]] دیگر و چه در فصولی که به افکار ابنفارض اختصاص دارد، به اشعار وی استناد میکند<ref>برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۵۴، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م</ref>. بقاعی همچنین فهرست مفصلی از علما و مشایخی که در دورههای مختلف به تکفیر ابنفارض رأی دادهاند، ارائه میکند <ref>برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۱۳-۲۱۷، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م</ref>و در بخشهایی از کتاب فساد عقاید ابنفارض را در موضوعاتی چون حلول و ظهور خداوند در هیأت مخلوقات، به کار بردن ضمیر مؤنث برای ذات حق، وحدت همه ادیان و سایر اینگونه اقوال او را که میتوانست ریختن خونش را واجب گرداند، برمیشمارد<ref>برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۴۶، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م</ref>. | ||
=مدافعان= | =مدافعان= | ||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۷: | ||
== سیوطی == | == سیوطی == | ||
یکی از مدافعان ابنفارض، [[سیوطی|سیوطی]] است که به عقیده او اعتراض برخی از فقها بر اشعار ابنفارض نه از سر دشمنی و اهانت است، بلکه به سبب بیم از آن است که عوام، معنای حقیقی اشعار او را درک نکنند و معنای ظاهر ابیات، آنان را گمراه کند. سیوطی به کسانی که بر سخنان صوفیه خرده میگیرند، یادآوری میکند که برخی از این سخنان در حال سکر و غلبه وجد بر زبان آمده است و چون صوفی در آن حال از خود بیخود و بیخبر است، شرعاً تکلیفی بر او مترتب نیست و نباید طعن و انکار نسبت به او روا داشت<ref>عاطف جوده نصر، شعر عمر بن الفارض، ج۱، ص۶۲ – ۶۳، بیروت، دارالاندلس</ref>. | یکی از مدافعان ابنفارض، [[جلالالدین سیوطی|سیوطی]] است که به عقیده او اعتراض برخی از فقها بر اشعار ابنفارض نه از سر دشمنی و اهانت است، بلکه به سبب بیم از آن است که عوام، معنای حقیقی اشعار او را درک نکنند و معنای ظاهر ابیات، آنان را گمراه کند. سیوطی به کسانی که بر سخنان صوفیه خرده میگیرند، یادآوری میکند که برخی از این سخنان در حال سکر و غلبه وجد بر زبان آمده است و چون صوفی در آن حال از خود بیخود و بیخبر است، شرعاً تکلیفی بر او مترتب نیست و نباید طعن و انکار نسبت به او روا داشت<ref>عاطف جوده نصر، شعر عمر بن الفارض، ج۱، ص۶۲ – ۶۳، بیروت، دارالاندلس</ref>. | ||
در دورههای بعد نیز کسانی از بزرگان به طرفداری از ابنفارض برخاستند. | در دورههای بعد نیز کسانی از بزرگان به طرفداری از ابنفارض برخاستند. | ||
== سلطان قایتبای== | == سلطان قایتبای== | ||
سلطان قایتبای درگیر و دار مجادلاتی که در زمان او بر ضد ابنفارض به راه افتاده بود، به دفاع از عقاید او برخاست و هنگامی که دولت عثمانی در مصر مستقر شد و در ۹۲۴ق/۱۵۱۸م سلطان عثمانی دستور داد که در هفت نقطه مشهور قاهره، در ماه [[رمضان|رمضان]] [[قرآن]] تلاوت کنند، یکی از آن هفت نقطه، مسجد ابنفارض بود<ref>محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۳۰، قاهره، ۱۹۷۱م</ref>. | سلطان قایتبای درگیر و دار مجادلاتی که در زمان او بر ضد ابنفارض به راه افتاده بود، به دفاع از عقاید او برخاست و هنگامی که دولت عثمانی در مصر مستقر شد و در ۹۲۴ق/۱۵۱۸م سلطان عثمانی دستور داد که در هفت نقطه مشهور قاهره، در ماه [[رمضان|رمضان]] [[قرآن|قرآن]] تلاوت کنند، یکی از آن هفت نقطه، مسجد ابنفارض بود<ref>محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۳۰، قاهره، ۱۹۷۱م</ref>. | ||
== قاضی شافعی== | == قاضی شافعی== | ||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
=شرح تائیه= | =شرح تائیه= | ||
مهمترین کسی که ابنفارض را به اشتراک عقیده با او متهم کردهاند، محییالدین ابنعربی (د ۶۳۸ق) است. ابنعربی به تائیه ابنفارض توجهی خاص داشت و گویند که میخواست بر آن شرحی بنویسد، ولی ابنفارض به او گفت که فتوحات مکیه تو شرح تائیه است<ref>احمد مقری، نفح الطیب، ج۲، ص۱۶۶، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م</ref>. گرچه این سخن شاید ساختگی و بیاصل باشد - البته بروکلمان از شرح ابنعربی بر تائیة کبری دو نسخه در کتابخانه دینی و شهید علی پاشا نشانی دادهاست: لیکن ظاهراً محییالدین شاگردان خود را به شرح کردن تائیه تشویق میکرده است، چنانکه صدرالدین قونوی در پایان جلسات درس خود، ابیاتی از تائیه ابنفارض را میخواند و شرحی از [[کلام|کلام]] ابنعربی بر آن میآورد و مطالبی هم به [[فارسی|زبان فارسی]] درپی آن میگفت. همین تقریرات بود که سعیدالدین فرغانی آنها را گردآوری کرده، در حضور جلالالدین محمد مولوی خواند و به نظر صدرالدین نیز رساند و سرانجام شرح فارسی تائیه را به نام مشارق الدراری بر مبنای آن ترتیب داد. وی خود این کتاب را به [[عربی|عربی]] ترجمه کرد و آن را منتهی المدارک نام نهاد<ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶</ref>. | مهمترین کسی که ابنفارض را به اشتراک عقیده با او متهم کردهاند، محییالدین ابنعربی (د ۶۳۸ق) است. ابنعربی به تائیه ابنفارض توجهی خاص داشت و گویند که میخواست بر آن شرحی بنویسد، ولی ابنفارض به او گفت که فتوحات مکیه تو شرح تائیه است<ref>احمد مقری، نفح الطیب، ج۲، ص۱۶۶، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م</ref>. گرچه این سخن شاید ساختگی و بیاصل باشد - البته بروکلمان از شرح ابنعربی بر تائیة کبری دو نسخه در کتابخانه دینی و شهید علی پاشا نشانی دادهاست: لیکن ظاهراً محییالدین شاگردان خود را به شرح کردن تائیه تشویق میکرده است، چنانکه صدرالدین قونوی در پایان جلسات درس خود، ابیاتی از تائیه ابنفارض را میخواند و شرحی از [[کلام|کلام]] ابنعربی بر آن میآورد و مطالبی هم به [[زبان فارسی|زبان فارسی]] درپی آن میگفت. همین تقریرات بود که سعیدالدین فرغانی آنها را گردآوری کرده، در حضور جلالالدین محمد مولوی خواند و به نظر صدرالدین نیز رساند و سرانجام شرح فارسی تائیه را به نام مشارق الدراری بر مبنای آن ترتیب داد. وی خود این کتاب را به [[عربی|عربی]] ترجمه کرد و آن را منتهی المدارک نام نهاد<ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶</ref>. | ||
== تدوینگر قصیده تائیه == | == تدوینگر قصیده تائیه == | ||
خط ۱۴۹: | خط ۱۴۹: | ||
=== ادله نقلی === | === ادله نقلی === | ||
او برای توجیه عقیده خود به ادله نقلی هم توسل میجوید. موضوع دحیه کلبی که [[جبرئیل|جبرئیل]] در صورت او بر | او برای توجیه عقیده خود به ادله نقلی هم توسل میجوید. موضوع دحیه کلبی که [[جبرئیل|جبرئیل]] در صورت او بر پیامبر ظاهر میشد، نمونه اینگونه ادله است: وقتی که جبرئیل در هیأت دحیه کلبی ظاهر شد، آیا جبرئیل همان دحیه بود؟<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۷۳، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>. او همین دلیل را برای نفی حلول از عقیده خویش به کار میگیرد. [۹۴] اما با اینهمه مشاهده میشود که او را هم به حلول متهم کردهاند، هم به وحدت وجود<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۷۳، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>. | ||
=پایهگذار زبان رمزی= | =پایهگذار زبان رمزی= | ||
خط ۲۲۰: | خط ۲۲۰: | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:تصوف]] | |||
[[رده:صوفیه]] | [[رده:صوفیه]] |