پرش به محتوا

زهیر بن قین: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۵: خط ۳۵:


==پیوستن به امام حسین (علیه‌السلام)==
==پیوستن به امام حسین (علیه‌السلام)==
زهیر بن قین در سال شصت هجری به مقصد فریضه [[حج]]، همراه همسر و گروهی از یارانش کوفه را ترک کرد.
زهیر بن قین در سال شصت [[سال قمری|هجری]] به مقصد فریضه [[حج]]، همراه همسر و گروهی از یارانش کوفه را ترک کرد.
او پس از انجام فریضه حج [[مکه]] را ترک گفت و رهسپار کوفه شد.
او پس از انجام فریضه حج [[مکه]] را ترک گفت و رهسپار کوفه شد.
زهیر و یارانش آنقدر تند می‌رفتند که در کوتاه‌ترین زمان نزدیک‏ منزلگاه رسیدند. آنها همواره می‌کوشیدند که قدری دورتر از محل‏ استقرار موقت امام حسین(علیه‌السلام) فرود آیند.
زهیر و یارانش آنقدر تند می‌رفتند که در کوتاه‌ترین زمان نزدیک‏ منزلگاه رسیدند. آنها همواره می‌کوشیدند که قدری دورتر از محل‏ استقرار موقت امام حسین(علیه‌السلام) فرود آیند.
امام و یارانش در محلی به نام زرود<ref> منزلی است‏بین ثعلبیه و خزیمیه برای کسی که به طرف کوفه‏میرود. (معجم البلدان، ج‏3، ص‏139).</ref> فرود آمدند و چادرهای خود را برپا ساختند. کاروان زهیر از راه رسید، اما چون دورتراز چادرهای امام جایی مناسب نیافت، چادرهای خود را در همان‏ حوالی برپا ساخت. [[شیخ عباس قمی]] می‌نویسد: گروهی از قبیله فزاره ‏و بجیله چنین روایت‏ شده است: هنگام مراجعت از مکه با زهیر بن‏ قین بجلی همراه بودیم. در منازل که به حضرت امام حسین(علیه‌السلام)می‌رسیدیم، از او دوری می‌کردیم; زیرا سیر با آن حضرت را دوست‏ نمی‌داشتیم. ناگزیر هرگاه امام حرکت می‌کرد، زهیر می‌ماند و هرگاه آن حضرت توقف می‌کرد، زهیر به راه می‌افتاد. در یکی از منازل، آن حضرت در طرفی منزل کرد و ما نیز ناگزیر در طرف دیگرفرود آمدیم. هنگامی که مشغول غذا خوردن بودیم، ناگاه رسولی ازطرف امام حسین(علیه‌السلام) آمد و پس از ابراز سلام به زهیر گفت:
امام و یارانش در محلی به نام زرود<ref> منزلی است‏بین ثعلبیه و خزیمیه برای کسی که به طرف کوفه‏ میرود. (معجم البلدان، ج‏3، ص‏139).</ref> فرود آمدند و چادرهای خود را برپا ساختند. کاروان زهیر از راه رسید، اما چون دورتراز چادرهای امام جایی مناسب نیافت، چادرهای خود را در همان‏ حوالی برپا ساخت. [[شیخ عباس قمی]] می‌نویسد: گروهی از قبیله فزاره ‏و بجیله چنین روایت‏ شده است: هنگام مراجعت از مکه با زهیر بن‏ قین بجلی همراه بودیم. در منازل که به حضرت امام حسین(علیه‌السلام)می‌رسیدیم، از او دوری می‌کردیم؛ زیرا سیر با آن حضرت را دوست‏ نمی‌داشتیم. ناگزیر هرگاه امام حرکت می‌کرد، زهیر می‌ماند و هرگاه آن حضرت توقف می‌کرد، زهیر به راه می‌افتاد. در یکی از منازل، آن حضرت در طرفی منزل کرد و ما نیز ناگزیر در طرف دیگرفرود آمدیم. هنگامی که مشغول غذا خوردن بودیم، ناگاه رسولی ازطرف امام حسین(علیه‌السلام) آمد و پس از ابراز سلام به زهیر گفت:
ابا عبد الله(علیه‌السلام)  تو را می‌خواند.
ابا عبد الله(علیه‌السلام)  تو را می‌خواند.


خط ۴۴: خط ۴۴:
همسر زهیر که دلهم نامیده می‌شد به زهیر گفت: سبحان الله، فرزند [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)]] تو را می‌طلبد و تو در رفتن درنگ می‌کنی... برخیز و نزدش شتاب، ببین چه می‌فرماید.
همسر زهیر که دلهم نامیده می‌شد به زهیر گفت: سبحان الله، فرزند [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)]] تو را می‌طلبد و تو در رفتن درنگ می‌کنی... برخیز و نزدش شتاب، ببین چه می‌فرماید.


زهیر برخاسته، خدمت ‏حضرت رفت و زمانی نگذشت که شاد و خرم، باچهره بر‌افروخته، نزد همسر و یارانش باز‌گشت. بی‌درنگ دستور داد خیمه‏‌اش را برکنند و نزدیک سراپرده‏‌های آن حضرت برپاسازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قید زوجیت من رهایی، به اهل‏ خود بپیوند; زیرا نمی‌خواهم که از سوی من زیانی به تو رسد<ref>منتهی الآمال، ج 1، ص 325.</ref>.
زهیر برخاسته، خدمت ‏حضرت رفت و زمانی نگذشت که شاد و خرم، باچهره بر‌افروخته، نزد همسر و یارانش باز‌گشت. بی‌درنگ دستور داد خیمه‏‌اش را برکنند و نزدیک سراپرده‏‌های آن حضرت برپاسازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قید زوجیت من رهایی، به اهل‏ خود بپیوند؛ زیرا نمی‌خواهم که از سوی من زیانی به تو رسد<ref>منتهی الآمال، ج 1، ص 325.</ref>.


[[شیخ مفید]] اضافه می‌کند: آنگاه به یارانش گفت: هر یک از شما که دوست‌‏دارد، همراهم باشد، چه بهتر; و گرنه این آخرین دیدار ماست.
[[شیخ مفید]] اضافه می‌کند: آنگاه به یارانش گفت: هر یک از شما که دوست‌‏دارد، همراهم باشد، چه بهتر؛ و گرنه این آخرین دیدار ماست.
سپس گفت: شما را از حقیقتی آگاه می‌کنم. یادم نمی‌رود، وقتی در [[غزوه بحر]]<ref> در تاریخ طبری ج‏3، ص 302 کلمه بحر، بلنجر آمده است.
سپس گفت: شما را از حقیقتی آگاه می‌کنم. یادم نمی‌رود، وقتی در [[غزوه بحر]]<ref> در تاریخ طبری ج‏3، ص 302 کلمه بحر، بلنجر آمده است.
بلنجر شهری در بلاد خزر است که در سال‏33 به فرماندهی سلمان بن‏ربیعه باهلی فتح شد. (معجم البلدان، ج 1، ص‏489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمین عراق می‌داند. (الاصابه، ج 2، ص‏274.)9</ref> شرکت کردیم; [[خداوند]] پیروزی را نصیب ما گردانید و غنایمی به دست آوردیم. [[سلمان فارسی]]، همراه ما بود، هنگامی که‏ دید همگان از این پیش‌آمد خوشحال هستند، گفت: آیا از این‏ پیروزی که خداوند نصیب شما ساخت و از غنیمت‌هایی که به دست ‏آوردید، شادمانید؟! گفتیم: آری.
بلنجر شهری در بلاد خزر است که در سال‏33 به فرماندهی سلمان بن‏ربیعه باهلی فتح شد. (معجم البلدان، ج 1، ص‏489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمین عراق می‌داند. (الاصابه، ج 2، ص‏274.)9</ref> شرکت کردیم; [[خداوند]] پیروزی را نصیب ما گردانید و غنایمی به دست آوردیم. [[سلمان فارسی]]، همراه ما بود، هنگامی که‏ دید همگان از این پیش‌آمد خوشحال هستند، گفت: آیا از این‏ پیروزی که خداوند نصیب شما ساخت و از غنیمت‌هایی که به دست ‏آوردید، شادمانید؟! گفتیم: آری.
confirmed
۳۸٬۰۸۰

ویرایش