confirmed، مدیران
۳۷٬۰۰۱
ویرایش
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
== نقش زهیر در حادثه کربلا == | == نقش زهیر در حادثه کربلا == | ||
زهیر همسر خود را طلاق گفت، از یاران خود جدا شد، به اردوگاه حسینی پیوست و در شمار سربازان شیفته و فدایی امام حسین(علیهالسلام)جای گرفت. او در طول مسیر در موارد گوناگون از جای برمیخاست و به تایید سخنان امام میپرداخت. بخشی از مواردی که زهیر ارادت راستین خود را به نمایش گزارد، چنین است: | زهیر همسر خود را طلاق گفت، از یاران خود جدا شد، به اردوگاه حسینی پیوست و در شمار سربازان شیفته و فدایی امام حسین (علیهالسلام) جای گرفت. او در طول مسیر در موارد گوناگون از جای برمیخاست و به تایید سخنان امام میپرداخت. بخشی از مواردی که زهیر ارادت راستین خود را به نمایش گزارد، چنین است: | ||
'''حمایت از امام در ذو حسم''' | '''حمایت از امام در ذو حسم''' | ||
پس از برخورد امام با سپاه [[حر بن یزید ریاحی|حر]] در محلی به نام ذو حسم<ref>بضم حا و فتح سین، نام کوهی است.</ref>. امام (علیهالسلام) در جمع حاضران سخن گفت. آنگاه زهیر از جای برخاسته، به یاران امام گفت: شما سخن میگویید یا من آغاز کنم؟ | |||
پس از برخورد امام با سپاه [[حر بن یزید ریاحی|حر]] در محلی به نام ذو حسم<ref>بضم حا و فتح سین، نام کوهی است.</ref> امام(علیهالسلام) در جمع حاضران سخن گفت. آنگاه زهیر از جای برخاسته، به یاران امام گفت: شما سخن میگویید یا من آغاز کنم؟ | |||
گفتند: آری، تو سخن بگوی. | گفتند: آری، تو سخن بگوی. | ||
زهیر، پس از به جای آوردن حمد و ثنای خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: ای فرزند رسول خدا، سخنانت را شنیدیم... به خدا | زهیر، پس از به جای آوردن حمد و ثنای خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: ای فرزند رسول خدا، سخنانت را شنیدیم... به خدا [[قسم|سوگند]]، اگر دنیا برای ماباقی بود و قرار بود در آن بمانیم و جدایی از این دنیا به معنای یاری تو بود؛ باز همراهی شما را برمیگزیدیم. امام (علیهالسلام)، ضمن ستودن روحیه بالای او، برایش دعای خیر کرد<ref>ابصار العین، ص 162.</ref>. | ||
'''پیشنهاد جنگ در بین راه''' | '''پیشنهاد جنگ در بین راه''' | ||
کاروان حسینی به موازات سپاهیان حر حرکت میکرد که ناگه از دورسواری نمایان شد. او پیک [[ابن زیاد]] بود و نامهای از سوی وی برای [[حر بن یزید ریاحی|حر]] آورده بود. در آن نامه، ابن زیاد نوشته بود: با رسیدن این نامه بر حسین بن علی فشار بیاور و او را در بیابانی بی آب و علف فرود آر. | |||
کاروان حسینی به موازات سپاهیان حر حرکت میکرد که ناگه از دورسواری نمایان شد. او پیک [[ابن زیاد]] بود و نامهای از سوی وی برای حر آورده بود. در آن نامه، ابن زیاد نوشته بود: با رسیدن این نامه بر حسین بن علی فشار بیاور و او را در بیابانی بی آب و علف فرود آر. | |||
حر متن نامه را برای امام خواند و آن حضرت رادر جریان ماموریت خویش قرار داد. امام فرمود: پس بگذار ما دربیابان [[نینوا]] یا غاضریات و یا شفیه فرود آییم. | حر متن نامه را برای امام خواند و آن حضرت رادر جریان ماموریت خویش قرار داد. امام فرمود: پس بگذار ما دربیابان [[نینوا]] یا غاضریات و یا شفیه فرود آییم. | ||
حر گفت: نمیتوانم با این پیشنهاد شما موافقت | حر گفت: نمیتوانم با این پیشنهاد شما موافقت کنم؛ زیرا من دیگر در تصمیمگیری آزاد نیستم و همین نامهرسان جاسوس ابنزیاد است... | ||
در این هنگام، زهیر بن قین گفت: برای ما جنگیدن با این گروه اندک از نبرد با افراد بسیاری که پشت سر آنهاست | در این هنگام، زهیر بن قین گفت: برای ما جنگیدن با این گروه اندک از نبرد با افراد بسیاری که پشت سر آنهاست آسانتر است. | ||
به خدا سوگند، طولی نخواهد کشید که لشکریان بسیاری برای حمایت از اینان میرسد و دیگر ما در برابر آنان توان مقاومت نخواهیم داشت. | به خدا سوگند، طولی نخواهد کشید که لشکریان بسیاری برای حمایت از اینان میرسد و دیگر ما در برابر آنان توان مقاومت نخواهیم داشت. | ||
امام(علیهالسلام) در پاسخ به پیشنهاد زهیر فرمود: «ما کنت لابداهم بالقتال.» من هرگز شروع کننده جنگ نخواهم بود<ref>سخنان حسین بن علی، ص117.</ref>. | امام (علیهالسلام) در پاسخ به پیشنهاد زهیر فرمود: «ما کنت لابداهم بالقتال.» من هرگز شروع کننده جنگ نخواهم بود<ref>سخنان حسین بن علی، ص117.</ref>. | ||
'''دفاع از امام حسین در حین ماموریت''' | '''دفاع از امام حسین در حین ماموریت''' | ||
در عصر [[تاسوعا]]، هنگامی که [[عمر بن سعد بن ابی وقاص|عمر بن سعد]] یارانش را فرمان داد تابه اردوگاه حسین بن علی نزدیک شوند، حضرت به برادرش عباس فرمود: عباس جانم، فدایت گردم; برادرجان، سوار شو، آنها راملاقات کن و بپرس برای چه آمده اند؟ | در عصر [[تاسوعا]]، هنگامی که [[عمر بن سعد بن ابی وقاص|عمر بن سعد]] یارانش را فرمان داد تابه اردوگاه حسین بن علی نزدیک شوند، حضرت به برادرش عباس فرمود: عباس جانم، فدایت گردم; برادرجان، سوار شو، آنها راملاقات کن و بپرس برای چه آمده اند؟ | ||
عباس با بیست سوار، که زهیر بن قین و [[حبیب بن مظاهر]] نیز درشمار آنها بودند، به دیدار یزیدیان رفت. و به آنها گفت: چه میخواهید؟ گفتند: از امیر فرمان رسیده یا تسلیم شوید یا بجنگیم. | عباس با بیست سوار، که زهیر بن قین و [[حبیب بن مظاهر]] نیز درشمار آنها بودند، به دیدار یزیدیان رفت. و به آنها گفت: چه میخواهید؟ گفتند: از امیر فرمان رسیده یا تسلیم شوید یا بجنگیم. |