confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱
ویرایش
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
== استاد بزرگ == | == استاد بزرگ == | ||
ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی، معروف به «امینالدین» از بزرگترین دانشمندان و مفسران شیعی در قرن ششم هجری است. شیخ طبرسی با خلق تفسیر بینظیر از [[قرآن كریم|قرآن کریم]] به نام [[مجمع البیان فی تفسیر القرآن|مجمع البیان]] جاودانگی نام و یاد خویش را موجب گشت. | ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی، معروف به «امینالدین» از بزرگترین دانشمندان و مفسران شیعی در قرن ششم هجری است. شیخ طبرسی با خلق تفسیر بینظیر از [[قرآن كریم|قرآن کریم]] به نام [[مجمع البیان فی تفسیر القرآن|مجمع البیان]] جاودانگی نام و یاد خویش را موجب گشت. | ||
گرچه او بیش از دهها اثر مفید همچون «اعلام الوری» از خود به جا گذاشت، [[تفسیر قرآن]] (مجمع البیان) برای شناساندن شخصیت علمیاش از همه ممتازتر است<ref>شرح زندگانی این مفسر بزرگ را در كتاب شیخ طبرسی (از مجموعه دیدار با ابرار) نوشته محمد باقر پورامینی مطالعه كنید.</ref>. قطب راوندی شاگر ممتاز شیخ طبرسی بوده است و این امتیاز و شایستگی شاگرد، به حدّی رسیده که قطب را با او و او را با قطب میشناسند. | گرچه او بیش از دهها اثر مفید همچون «اعلام الوری» از خود به جا گذاشت، [[تفسیر قرآن]] ([[مجمع البیان فی تفسیر القرآن (کتاب)|مجمع البیان]]) برای شناساندن شخصیت علمیاش از همه ممتازتر است<ref>شرح زندگانی این مفسر بزرگ را در كتاب شیخ طبرسی (از مجموعه دیدار با ابرار) نوشته محمد باقر پورامینی مطالعه كنید.</ref>. قطب راوندی شاگر ممتاز [[فضل بن حسن طبرسی|شیخ طبرسی]] بوده است و این امتیاز و شایستگی شاگرد، به حدّی رسیده که قطب را با او و او را با قطب میشناسند. | ||
قطب راوندی خود به قرآن عشق میورزید و در راه نشر معارف آن پرتلاش بود اما تأثیر نفس قدسی استادش طبرسی بزرگ، در اندیشه و آثار گران سنگ او نقش بسزایی داشت و از این رو، آثار و تألیفات قطب راوندی، رنگ خدایی و بوی وحی به خود گرفت<ref> الغدیر، ج 5، ص 380، روضات الجنات، میرزا محمد باقر خوانساری، ج 4، ص 7.</ref>. | قطب راوندی خود به قرآن عشق میورزید و در راه نشر معارف آن پرتلاش بود اما تأثیر نفس قدسی استادش طبرسی بزرگ، در اندیشه و آثار گران سنگ او نقش بسزایی داشت و از این رو، آثار و تألیفات قطب راوندی، رنگ خدایی و بوی وحی به خود گرفت<ref> الغدیر، ج 5، ص 380، روضات الجنات، میرزا محمد باقر خوانساری، ج 4، ص 7.</ref>. | ||