پرش به محتوا

نقش عقل در استنباط احکام الهی از دیدگاه اخباریین و اصولیین (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:
وفیه: ‌اولا این سخن در قطع طریقی معقول نیست چون منجر به تناقض می‌گردد.  
وفیه: ‌اولا این سخن در قطع طریقی معقول نیست چون منجر به تناقض می‌گردد.  


ثانیا اگراعتبار چنین قطعی ساقط شود همین سخن در قطع حاصل شده از مقدمات شرعیه نیز جاری می‌گردد چون آنها نیز در معرض ابتلا به اشتباه و غلط مثل قطع عقلی – قطع حاصل شده از دلیل عقلی –می‌باشند در حالی که هیچیک از علماء، ‌قطع حاصل شده از مقدمات شرعیه را نفی نمی‌کنند بلکه انرا صحیح می‌دانند.  
ثانیا اگراعتبار چنین قطعی ساقط شود همین سخن در قطع حاصل شده از مقدمات شرعیه نیز جاری می‌گردد چون آنها نیز در معرض ابتلا به اشتباه و غلط مثل قطع عقلی – قطع حاصل شده از دلیل عقلی –می‌باشند در حالی که هیچیک از علماء، ‌قطع حاصل شده از مقدمات شرعیه را نفی نمی‌کنند بلکه آن را صحیح می‌دانند.  


ب- اگر مرادتان این است که خوض در مسائل عقلیه برای استنباط احکام شرعی جایز نیست چون اشتباه در آنها زیاد است – برای تحصیل حکم شرعی از این راه نرو اما اگر قطع از این کانال حاصل شد حجت است –  
ب- اگر مرادتان این است که خوض در مسائل عقلیه برای استنباط احکام شرعی جایز نیست چون اشتباه در آنها زیاد است – برای تحصیل حکم شرعی از این راه نرو اما اگر قطع از این کانال حاصل شد حجت است –  
خط ۱۱۴: خط ۱۱۴:
بنابر این با قطع نظر از این‌دو اشکال سخن شما وجهی دارد الا اینکه باید دید آیا اشتباهاتی که از طریق دلیل شرعی پیدا می‌شود بیشتر است یا اشتباهات دردلیل عقلی
بنابر این با قطع نظر از این‌دو اشکال سخن شما وجهی دارد الا اینکه باید دید آیا اشتباهاتی که از طریق دلیل شرعی پیدا می‌شود بیشتر است یا اشتباهات دردلیل عقلی


 
 
اشکال شهید صدر به بیان شیخ انصاری – وجود خطا در استدلالات فقهی -: ‌
اشکال شهید صدر به بیان شیخ انصاری – وجود خطا در استدلالات فقهی -: ‌
. . . لان الاستدلالات الفقهیه لا تعتمد غالبا الا علی قضایا الظهور و الدلاله و التوفیق فیما بینهما و السند و نحوذالک و لیست بنظریه ولااشکال فی ان نسبه الخطا فیها لا تبلغ نسبته فی النظریات العقلیه <ref>بحوث فی علم الاصول ج 4ص 127مباحث الحجج و الاصول العملیه</ref>  
. . . لان الاستدلالات الفقهیه لا تعتمد غالبا الا علی قضایا الظهور و الدلاله و التوفیق فیما بینهما و السند و نحوذالک و لیست بنظریه ولااشکال فی ان نسبه الخطا فیها لا تبلغ نسبته فی النظریات العقلیه <ref>بحوث فی علم الاصول ج 4ص 127مباحث الحجج و الاصول العملیه</ref>  
خط ۱۵۳: خط ۱۵۱:


شهید صد در مقام دفاع از اخباریین نسبت به این پاسخ می‌فرماید: ‌
شهید صد در مقام دفاع از اخباریین نسبت به این پاسخ می‌فرماید: ‌
نسبت به ادعای فوق دو موضع می‌توانیم داشته باشیم: ‌1-انرا بپذیریم و سیر معرفتی بشر را بهمین نحو بدانیم در اینصورت باز سخن محدثین درست است چون در اینصورت می‌گوئیم: ‌قواعد علم منطق یا تمامی آن کبرویا و صغرویات در مقام تطبیق ضروری و بدیهی هستند بصورت جزئی ضروری هستند  
نسبت به ادعای فوق دو موضع می‌توانیم داشته باشیم: ‌1-آن را بپذیریم و سیر معرفتی بشر را بهمین نحو بدانیم در اینصورت باز سخن محدثین درست است چون در اینصورت می‌گوئیم: ‌قواعد علم منطق یا تمامی آن کبرویا و صغرویات در مقام تطبیق ضروری و بدیهی هستند بصورت جزئی ضروری هستند  


در صورت اول که سخن واضح الفسادی است بخاطر خطا و اشتباهات زیادی که در آن رابطه محسوس است در صورت دوم اگر قواعد منطق در کبری بدیهی باشند اما درمقام صغری – تطبیق – بدیهی نباشد باز نیاز به منطق دیگری داریم و اگر نفس آن قواعد در کبری بدیهی نباشد که مطلب فسادش بین و آشکار است.  
در صورت اول که سخن واضح الفسادی است بخاطر خطا و اشتباهات زیادی که در آن رابطه محسوس است در صورت دوم اگر قواعد منطق در کبری بدیهی باشند اما درمقام صغری – تطبیق – بدیهی نباشد باز نیاز به منطق دیگری داریم و اگر نفس آن قواعد در کبری بدیهی نباشد که مطلب فسادش بین و آشکار است.  
ولی ایشان می‌فرماید: ‌اصل این تصور و این پاسخ اشتباه است و ما در کتاب الاسس المنطقیه انرا روشن کرده‌ایم – ص 133-135-  
ولی ایشان می‌فرماید: ‌اصل این تصور و این پاسخ اشتباه است و ما در کتاب الاسس المنطقیه آن را روشن کرده‌ایم – ص 133-135-  


ایشان درباب معرفتهای حسی – و اینکه محسوسات جزء اولیات نیستند – می‌فرماید: ‌
ایشان درباب معرفتهای حسی – و اینکه محسوسات جزء اولیات نیستند – می‌فرماید: ‌
خط ۲۷۷: خط ۲۷۵:


ایا عقل بعد از درک حسن و قبح حکم به ملازمه هم می‌کند – کشف حکم شرعی – در اینجا ایشان می‌فرماید: ‌
ایا عقل بعد از درک حسن و قبح حکم به ملازمه هم می‌کند – کشف حکم شرعی – در اینجا ایشان می‌فرماید: ‌
قاعده ملازمه تمام نیست چون شارع مقدس در تشریعات خود گاهی غرضش این است که شئی قبیح یا حسن در همان مرتبه محرکیت ذاتی خودش باقی باشد و گاهی هدفش بیش از اینهاست در صورت اول ضرورتی نیست بعنوان حکم مولوی حکمی تشریع کند و در صورت دوم بعنوان حکم مولوی لازم است حکم را جعل کند اما تشخیص این مرتبه گاهی بدلیل شرعی است و این درمواردی است که انرا بیان نموده است و گاهی به مناسبات و موازین عقلی است که تا زمانی که به درجه قطع و یقین نرسد قابل اعتماد نیست و لذا اصل ملازمه تمام نیست.  
قاعده ملازمه تمام نیست چون شارع مقدس در تشریعات خود گاهی غرضش این است که شئی قبیح یا حسن در همان مرتبه محرکیت ذاتی خودش باقی باشد و گاهی هدفش بیش از اینهاست در صورت اول ضرورتی نیست بعنوان حکم مولوی حکمی تشریع کند و در صورت دوم بعنوان حکم مولوی لازم است حکم را جعل کند اما تشخیص این مرتبه گاهی بدلیل شرعی است و این درمواردی است که آن را بیان نموده است و گاهی به مناسبات و موازین عقلی است که تا زمانی که به درجه قطع و یقین نرسد قابل اعتماد نیست و لذا اصل ملازمه تمام نیست.  


ضمنا ایشان به بیان مرحوم نائینی هم اعتراض دارد که نقض ایشان به اخباریین وارد نیست چون ثبوت اصل نبوت و دیانت متوقف بر این مقدمات عقلیه نیست. <ref>بحوث فی علم الاصول ج 4ص 137-139</ref>  
ضمنا ایشان به بیان مرحوم نائینی هم اعتراض دارد که نقض ایشان به اخباریین وارد نیست چون ثبوت اصل نبوت و دیانت متوقف بر این مقدمات عقلیه نیست. <ref>بحوث فی علم الاصول ج 4ص 137-139</ref>  
خط ۴۴۱: خط ۴۳۹:
1-اولین اشکالی که به بیانات این حضرات وارد است آن است که پاسخ شما و اشکالات شما بر فرض صحیح هم باشد تنها به بخشی از روایاتی است که اخباریین ذکر کرده‌اند. در روایاتی نظیر: ‌ ان دین الله لایصاب بالعقول ممکن است با اشکالتان شبهه و ادعای اخباریین رفع گردد اما نسبت به طوائف دیگر اخبار ادعای اخباریین به قوت خودش باقی است و اشکالات شما به آنها متوجه نیست. نظیرروایتی که می‌فرماید: ‌علم جمیع کتاب و سنت دراختیار ائمه است و کل علم لایخرج من هذاالبیت فهو باطل و. . . . مضافا به اینکه این روایات در زمان پیامبرص و علی ع و امام حسن ع صادرشده و حمل آنها به قیاس و استحسان و. . . مفهومی ندارد یا اینکه مامن امر. . . . و لکن لاتبلغه عقول الرجال  
1-اولین اشکالی که به بیانات این حضرات وارد است آن است که پاسخ شما و اشکالات شما بر فرض صحیح هم باشد تنها به بخشی از روایاتی است که اخباریین ذکر کرده‌اند. در روایاتی نظیر: ‌ ان دین الله لایصاب بالعقول ممکن است با اشکالتان شبهه و ادعای اخباریین رفع گردد اما نسبت به طوائف دیگر اخبار ادعای اخباریین به قوت خودش باقی است و اشکالات شما به آنها متوجه نیست. نظیرروایتی که می‌فرماید: ‌علم جمیع کتاب و سنت دراختیار ائمه است و کل علم لایخرج من هذاالبیت فهو باطل و. . . . مضافا به اینکه این روایات در زمان پیامبرص و علی ع و امام حسن ع صادرشده و حمل آنها به قیاس و استحسان و. . . مفهومی ندارد یا اینکه مامن امر. . . . و لکن لاتبلغه عقول الرجال  


2-روایاتی که دلالت بر حضر طریق تحصیل دین از طریق اهل بیت ع دارند بقدری صراحت دارند که حمل آنها به مساله استبداد در رای و عقل ممکن نیست مثل حدیث ثقلین یعنی دلالتشان اگر نص نباشد اظهر از دلالتی است که شما انرا ادعامی کنید.  
2-روایاتی که دلالت بر حضر طریق تحصیل دین از طریق اهل بیت ع دارند بقدری صراحت دارند که حمل آنها به مساله استبداد در رای و عقل ممکن نیست مثل حدیث ثقلین یعنی دلالتشان اگر نص نباشد اظهر از دلالتی است که شما آن را ادعامی کنید.  
اگر درقضاوتمان منصف باشیم و با ذهنی خالی از حب و بغض و افکاربرگرفته از اصولیین به این روایات نظر کنیم چه می‌فهمیم اگر ائمه ع می‌خواستند بما بفهمانند که تنها کانال مطمئن دسترسی به دریای علوم دینی طریق اهل بیت ع است با چه بیانی این سخن را القا می‌کردند آیا غیر از همین طریقی است که در روایات ذکر گردیده است و ما نسبت به آنها غافل بوده و افکار خودمان را بجای آنکه بر آنها عرضه کنیم اخبار را مطابق فهممان معنا می‌کنیم.  
اگر درقضاوتمان منصف باشیم و با ذهنی خالی از حب و بغض و افکاربرگرفته از اصولیین به این روایات نظر کنیم چه می‌فهمیم اگر ائمه ع می‌خواستند بما بفهمانند که تنها کانال مطمئن دسترسی به دریای علوم دینی طریق اهل بیت ع است با چه بیانی این سخن را القا می‌کردند آیا غیر از همین طریقی است که در روایات ذکر گردیده است و ما نسبت به آنها غافل بوده و افکار خودمان را بجای آنکه بر آنها عرضه کنیم اخبار را مطابق فهممان معنا می‌کنیم.  


خط ۵۰۳: خط ۵۰۱:
روایات در مانحن فیه چند طائفه هستند  
روایات در مانحن فیه چند طائفه هستند  


1-برخی مفادشان ایجابی است به این معنا که پیامشان این است که تمام احکام مورد نیاز بشر در قرآن یا سنت ذکر شده است و علم تمامی آنها در نزد ائمه ع است فقط به اعتباردیگر این سنخ روایات جامعیت دین و سخنگویان انرا بیان می‌کند.  
1-برخی مفادشان ایجابی است به این معنا که پیامشان این است که تمام احکام مورد نیاز بشر در قرآن یا سنت ذکر شده است و علم تمامی آنها در نزد ائمه ع است فقط به اعتباردیگر این سنخ روایات جامعیت دین و سخنگویان آن را بیان می‌کند.  


2-برخی روایات مفادشان سلبی است به اینکه عقل بشری منهای استمداد از ائمه ع قادر به درک احکام الهیه نیست ‌ـ: ‌لیس شئ ابعد من عقول الرجال. . . لکن لاتبلغه عقول الرجال  
2-برخی روایات مفادشان سلبی است به اینکه عقل بشری منهای استمداد از ائمه ع قادر به درک احکام الهیه نیست ‌ـ: ‌لیس شئ ابعد من عقول الرجال. . . لکن لاتبلغه عقول الرجال  
خط ۵۱۴: خط ۵۱۲:
روایات دسته چهارم نیز که لسان اثباتی دارد در آن نیز گرچه دلالتش اطلاق دارد و توان عقل را در فهم دین بطور کلی اثبات می‌کند اما با توجه به روایات دسته اول و دوم جمعش این است که عقل بصورت موجبه جزئیه قادر به فهم و کشف احکام الهی است.  
روایات دسته چهارم نیز که لسان اثباتی دارد در آن نیز گرچه دلالتش اطلاق دارد و توان عقل را در فهم دین بطور کلی اثبات می‌کند اما با توجه به روایات دسته اول و دوم جمعش این است که عقل بصورت موجبه جزئیه قادر به فهم و کشف احکام الهی است.  


شاید بتوان گفت مهمترین اخباری که تا حدی قول اخباریین را اثبات می‌کندن اخبار القاء‌اصول و تفریع می‌باشد اما این نیز تمام نیست چون مفاد این روایات نفی اجتها مصطلح نیست بلکه مفادش این است که اصول کلی و خط کلی اجتهاد باید از ائمه اتخاذ شود و تنها وظیفه مجتهد تفریع است و تطبیق اصول بر فروع یعنی نخست باید اصول را از ائمه گرفت و درک نمود و آن‌گاه بر مصادیق خارجی تطبیق داد. اصولیین نیز غیر از این را نمی‌گویند. اصولی که زائیده عقل محض می‌باشد و از ائمه اتخاذنشده باشد قابل اعتبار نیست به اعتباردیگر: ‌این روایات می‌فرماید: ‌اصول کلی توقیفی است - فتامل که باید بین اصولیین تفکیک قائل شد برخی مبنایشان همین است که گفته شد اما بسیاری از آنها با این مبنا سازگاری ندارند و معتقدند که عقل در مواردی که اصلی از ناحیه ائمه بیان نگردیده است می‌تواند مستقلا جعل قانون و قاعده نموده و آن‌گاه انرا بر مصادیق تطبیق دهد-  
شاید بتوان گفت مهمترین اخباری که تا حدی قول اخباریین را اثبات می‌کندن اخبار القاء‌اصول و تفریع می‌باشد اما این نیز تمام نیست چون مفاد این روایات نفی اجتها مصطلح نیست بلکه مفادش این است که اصول کلی و خط کلی اجتهاد باید از ائمه اتخاذ شود و تنها وظیفه مجتهد تفریع است و تطبیق اصول بر فروع یعنی نخست باید اصول را از ائمه گرفت و درک نمود و آن‌گاه بر مصادیق خارجی تطبیق داد. اصولیین نیز غیر از این را نمی‌گویند. اصولی که زائیده عقل محض می‌باشد و از ائمه اتخاذنشده باشد قابل اعتبار نیست به اعتباردیگر: ‌این روایات می‌فرماید: ‌اصول کلی توقیفی است - فتامل که باید بین اصولیین تفکیک قائل شد برخی مبنایشان همین است که گفته شد اما بسیاری از آنها با این مبنا سازگاری ندارند و معتقدند که عقل در مواردی که اصلی از ناحیه ائمه بیان نگردیده است می‌تواند مستقلا جعل قانون و قاعده نموده و آن‌گاه آن را بر مصادیق تطبیق دهد-  


در مجموع باید گفت خط صحیح اجتهاد از طریق این‌گونه روایات مشخص می‌گردد اینجاست ک باید در عرصه اول علوم مقدماتی برای درک کلمات ائمه تحصیل گردد تا از این کانال وارد دریای علوم اهلبیت ع شده و اصول را از آنها اتخاذ کنیم و در مرحله دوم باید مصادیق وموضوعات خارجیه را هم بشناسیم تا هر اصلی را در جای خودش بکار بریم پس یک مجتهد در طریق تطبیق اصل بر فرع محتاج نگرش در مصادیق و موضوعات است و نیز باید نسبت بین اصول متلقاه را هم بداند تا در مواقع تزاحم و تعارض تبواند حکم را دریابد.  
در مجموع باید گفت خط صحیح اجتهاد از طریق این‌گونه روایات مشخص می‌گردد اینجاست ک باید در عرصه اول علوم مقدماتی برای درک کلمات ائمه تحصیل گردد تا از این کانال وارد دریای علوم اهلبیت ع شده و اصول را از آنها اتخاذ کنیم و در مرحله دوم باید مصادیق وموضوعات خارجیه را هم بشناسیم تا هر اصلی را در جای خودش بکار بریم پس یک مجتهد در طریق تطبیق اصل بر فرع محتاج نگرش در مصادیق و موضوعات است و نیز باید نسبت بین اصول متلقاه را هم بداند تا در مواقع تزاحم و تعارض تبواند حکم را دریابد.  
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۱۰

ویرایش