پرش به محتوا

میثم تمار: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۸: خط ۱۸:
| وبگاه =  
| وبگاه =  
}}
}}
'''میثم تمار''' ابتدا غلام بود و توسط [[علی بن ابی طالب|حضرت علی (علیه‌السلام)]] خریداری و آزاد شد. امام علی (علیه‌السلام) او را بسیار دوست داشت و احترام زیادی برایش قائل بود و میثم نیز متقابلاً علاقه شدیدی به حضرت داشت. میثم را به خاطر آن که خرما فروش بود، تمّار گویند. امام علی(علیه‌السلام) سال‌ها قبل از [[شهادت]] میثم، او را از چگونگی شهادتش آگاه کرده بود. او قبل از شهادت به همگان گفته بود که مولایش امام علی(علیه‌السلام) طرز شهادت او را به وی گفته است. حکام جور قصد داشتند به نحوی غیر از آن چه که امام فرموده بود، میثم را به شهادت برسانند، ولی سرانجام طبق پیش‌بینی امام علی (علیه‌السلام) زبان گویای او را بریدند و این دوستدار آل علی(علیه‌السلام) به جرم حمایت آشکار از [[اهل بیت|اهل‌بیت]] [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|رسول اکرم (صلی الله علیه)]] و دوستی با آنها، توسط [[عبیدالله بن زیاد|عبیداللَّه ابن زیاد]]، حاکم [[کوفه]] به طرزی فجیع به [[شهادت]] رسید.
'''میثم تمار''' ابتدا غلام بود و توسط [[علی بن ابی‌طالب|حضرت علی (علیه‌السلام)]] خریداری و آزاد شد. امام علی (علیه‌السلام) او را بسیار دوست داشت و احترام زیادی برایش قائل بود و میثم نیز متقابلاً علاقه شدیدی به حضرت داشت. میثم را به خاطر آن که خرما فروش بود، تمّار گویند. امام علی (علیه‌السلام) سال‌ها قبل از شهادت میثم، او را از چگونگی شهادتش آگاه کرده بود. او قبل از شهادت به همگان گفته بود که مولایش امام علی(علیه‌السلام) طرز شهادت او را به وی گفته است. حکام جور قصد داشتند به نحوی غیر از آن چه که امام فرموده بود، میثم را به شهادت برسانند، ولی سرانجام طبق پیش‌بینی امام علی (علیه‌السلام) زبان گویای او را بریدند و این دوستدار آل علی(علیه‌السلام) به جرم حمایت آشکار از [[اهل بیت|اهل‌بیت]] [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|رسول اکرم (صلی الله علیه)]] و دوستی با آنها، توسط [[عبیدالله بن زیاد|عبیداللَّه ابن زیاد]]، حاکم [[کوفه]] به طرزی فجیع به [[شهادت]] رسید.


== شخصیت میثم تمّار ==
== شخصیت میثم تمّار ==
میثم، فرزند یحیی، ابتدا غلام زنی از طایفه بنی اسد بود، حضرت علی(علیه‌السلام) او را خرید و آزاد کرد<ref>شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 291</ref>. وی در زمان پیامبر نیز می‌زیست؛ هر چند در حوادث زمان آن حضرت یادی از او نشده، اما او را از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه) به شمار آورده‌اند.
میثم، فرزند یحیی، ابتدا غلام زنی از طایفه بنی اسد بود، حضرت علی(علیه‌السلام) او را خرید و آزاد کرد<ref>شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 291</ref>. وی در زمان پیامبر نیز می‌زیست؛ هر چند در حوادث زمان آن حضرت یادی از او نشده، اما او را از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه) به شمار آورده‌اند.


میثم تمّار، مسلمانی فداکار و شیعه ای وفادار و خالص بود. گفته‏‌اند که شش پسر داشت که همه همچون پدر، در راه [[ایمان]] و مسلمانی استوار بودند و از هواداران [[اهل بیت]] به شمار می‌رفتند. آنها مورد علاقه [[امامان شیعه]] بودند. [[حسین بن علی (سید الشهدا)]]، [[محمد بن علی (باقر العلوم)]] و [[جعفر بن محمد (صادق‌)]] بارها از میثم به نیکی یاد کرده‌اند<ref>بحار الانوار، ج 53، ص 113</ref>.
میثم تمّار، مسلمانی فداکار و شیعه ای وفادار و خالص بود. گفته‏‌اند که شش پسر داشت که همه همچون پدر، در راه [[ایمان]] و مسلمانی استوار بودند و از هواداران [[اهل بیت]] به شمار می‌رفتند. آنها مورد علاقه [[امامان شیعه]] بودند. [[حسین بن علی (سید الشهدا)]]، [[محمد بن علی (باقر العلوم)]] و [[جعفر بن محمد (صادق)|جعفر بن محمد (صادق‌)]] بارها از میثم به نیکی یاد کرده‌اند<ref>بحار الانوار، ج 53، ص 113</ref>.


ارتباط میثم با امام علی(علیه‌السلام) در زمان خلافت آن حضرت صمیمی تر و بیشتر شد. در همان زمان بود که حضرت او را از بردگی رهاند و آزاد کرد.
ارتباط میثم با امام علی (علیه‌السلام) در زمان خلافت آن حضرت صمیمی‌تر و بیشتر شد. در همان زمان بود که حضرت او را از بردگی رهاند و آزاد کرد.


وی شیفته آن بود که از محضر امیر مؤمنان علی (علیه‌السلام) علم و حکمت بیاموزد. از این رو دل و جان خود را دربست در اختیار معارف علوم [[علوی]] گذاشت. حضرت (علیه‌السلام) نیز که او را لایق و با استعداد یافت، دانش و حکمت‌های فراوانی به وی آموخت، حتی برخی اسرار را که به هر کس نمی‌توان گفت و آگاهی از حوادث آینده و بلاها و فتنه‌های زمانه را در اختیار او گذاشت. از این رو میثم تمّار را (صاحب سرّ) [[علی بن ابی طالب
وی شیفته آن بود که از محضر امیر مؤمنان علی (علیه‌السلام) علم و حکمت بیاموزد. از این رو دل و جان خود را دربست در اختیار معارف علوم علوی گذاشت. حضرت (علیه‌السلام) نیز که او را لایق و با استعداد یافت، دانش و حکمت‌های فراوانی به وی آموخت، حتی برخی اسرار را که به هر کس نمی‌توان گفت و آگاهی از حوادث آینده و بلاها و فتنه‌های زمانه را در اختیار او گذاشت. از این رو میثم تمّار را (صاحب سرّ) [[علی بن ابی‌طالب|علی بن ابی طالب]] می‌دانند<ref>سفینة البحار، ج 2، ص 524</ref>.
 
]] می‌دانند<ref>سفینة البحار، ج 2، ص 524</ref>.


گاهی میثم تمّار، گوشه ای از آموخته‌ها و رازهایی را که از امام خود فراگرفته بود، با مردم در میان می‌گذاشت و مایه شگفتی آنان می‌شد. این نوع علوم و آگاهی‌ها را (علم مَنایا و بلایا) می‌نامند. میثم تمار، رازدار بود و جز به ضرورت و هنگام نیاز، آنچه را از مولایش فراگرفته بود، فاش نمی ساخت.
گاهی میثم تمّار، گوشه ای از آموخته‌ها و رازهایی را که از امام خود فراگرفته بود، با مردم در میان می‌گذاشت و مایه شگفتی آنان می‌شد. این نوع علوم و آگاهی‌ها را (علم مَنایا و بلایا) می‌نامند. میثم تمار، رازدار بود و جز به ضرورت و هنگام نیاز، آنچه را از مولایش فراگرفته بود، فاش نمی ساخت.
خط ۳۵: خط ۳۳:
وی در کوفه می‌زیست و میان او و امام علی (علیه‌السلام)، صمیمیتی خاص وجود داشت. حضرت گاهی به مغازه خرما فروشی او می‌رفت و هم صحبتش می‌شد و در این دیدارها از [[قرآن]] و حکمت‌های دینی به او می‌آموخت<ref>همان، ص 525</ref>.
وی در کوفه می‌زیست و میان او و امام علی (علیه‌السلام)، صمیمیتی خاص وجود داشت. حضرت گاهی به مغازه خرما فروشی او می‌رفت و هم صحبتش می‌شد و در این دیدارها از [[قرآن]] و حکمت‌های دینی به او می‌آموخت<ref>همان، ص 525</ref>.


در صحنه‌های مختلف، پا به پای یاران خالص [[علی بن ابی طالب|علی (علیه‌السلام)]] حضور داشت و همچون پروانه ای از فروغ ولایتِ علوی، نور می‌گرفت. همراه افراد زبده ای چون ([[کمیل]]) در مواقف نیایش و عبادت مولا حاضر می‌شد. انیس شب‌های عرفانی آن حضرت و همدم راز و نیازهای امام بود.
در صحنه‌های مختلف، پا به پای یاران خالص علی (علیه‌السلام) حضور داشت و همچون پروانه ای از فروغ ولایتِ علوی، نور می‌گرفت. همراه افراد زبده ای چون ([[کمیل بن زیاد نخعی|کمیل]]) در مواقف نیایش و عبادت مولا حاضر می‌شد. انیس شب‌های عرفانی آن حضرت و همدم راز و نیازهای امام بود.


صحنه‌هایی از [[عبادت]]<nowiki/>‌های نیمه شب حضرت در صحراهای بیرون کوفه و رازگویی‌های مولا با چاه، از زبان میثم تمّار نقل شده است<ref>بحار الانوار، ج 40، ص 200؛ نفس المهموم، ص 60</ref>.
صحنه‌هایی از [[عبادت]]<nowiki/>‌های نیمه شب حضرت در صحراهای بیرون کوفه و رازگویی‌های مولا با چاه، از زبان میثم تمّار نقل شده است<ref>بحار الانوار، ج 40، ص 200؛ نفس المهموم، ص 60</ref>.
خط ۴۱: خط ۳۹:
میثم، به واسطه آنچه از زبان مولایش شنیده بود، از شهادت خود آگاه بود. حضرت روزی به او فرمود: ای میثم! چه خواهی کرد آن روز که فرزند ناپاک [[بنی‌امیه]] ([[ابن زیاد]]) از تو بخواهد از من بیزاری بجویی؟
میثم، به واسطه آنچه از زبان مولایش شنیده بود، از شهادت خود آگاه بود. حضرت روزی به او فرمود: ای میثم! چه خواهی کرد آن روز که فرزند ناپاک [[بنی‌امیه]] ([[ابن زیاد]]) از تو بخواهد از من بیزاری بجویی؟


میثم گفت: نه، به [[خدا]] [[سوگند]]، هرگز چنین نخواهم کرد.
میثم گفت: نه، به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهم کرد.


امام (علیه‌السلام) فرمود: در غیر این صورت تو را به دار می‌آویزند و می‌کشند.
امام (علیه‌السلام) فرمود: در غیر این صورت تو را به دار می‌آویزند و می‌کشند.
خط ۶۱: خط ۵۹:
# '''علم به اسرار''': هم‌چنان که پیشتر اشاره شد، او علم (بلایا و منایا) داشت؛ یعنی از حوادث آینده و نحوه مرگ و میر افراد و فتنه‌هایی که بعداً قرار بود اتفاق بیفتد، خبر داشت. هم نامه سربسته می‌خواند و هم راز نشنیده می‌گفت و آن همه را از مولایش امام علی (علیه‌السلام) فراگرفته بود؛ مثلاً شهادت خود را پیش گویی می‌کرد، خبر مرگ معاویه را یک هفته قبل از آن به ابو خالد گفته بود، [[قیام مختار]] را در کوفه نیز پیش گویی کرده بود<ref> رجال کشّی، ص 80؛ بحار الانوار، ج 42، ص 125</ref>، از حادثه جان گداز [[کربلا]] هم خبر داشت، با آن که خودش سال‌ها پیش از آن واقعه به شهادت رسید.
# '''علم به اسرار''': هم‌چنان که پیشتر اشاره شد، او علم (بلایا و منایا) داشت؛ یعنی از حوادث آینده و نحوه مرگ و میر افراد و فتنه‌هایی که بعداً قرار بود اتفاق بیفتد، خبر داشت. هم نامه سربسته می‌خواند و هم راز نشنیده می‌گفت و آن همه را از مولایش امام علی (علیه‌السلام) فراگرفته بود؛ مثلاً شهادت خود را پیش گویی می‌کرد، خبر مرگ معاویه را یک هفته قبل از آن به ابو خالد گفته بود، [[قیام مختار]] را در کوفه نیز پیش گویی کرده بود<ref> رجال کشّی، ص 80؛ بحار الانوار، ج 42، ص 125</ref>، از حادثه جان گداز [[کربلا]] هم خبر داشت، با آن که خودش سال‌ها پیش از آن واقعه به شهادت رسید.


روزی به زنی به نام (جبله مکّی) گفته بود: این امت، پسر دختر پیامبرشان را در [[عاشورا|دهم محرم]] می‌کشند و دشمنان خدا این روز را مبارک می‌دانند؛ این داستانی است که مولایم امیر مؤمنان (علیه‌السلام)به من خبر داده و فرموده است که همه چیز بر حسین بن علی (علیه‌السلام) خواهد گریست<ref>بحار الانوار، ج 45، ص 202؛ در ادامه همین روایت آمده است که میثم، نشانه‌ای هم به جبله گفته بود. وی می‌گوید: یک روز از خانه بیرون آمدم، دیدم خورشید که بر دیوارها می‌تابد، همچون پارچه ای است که به رنگ سرخ، رنگ آمیزی شده باشد. صیحه ای کشیدم و گفتم: به خدا سوگند، سرورمان حسین بن علی (علیه‌السلام) کشته شد. و همان گونه بود که او از میثم شنیده بود.</ref>.
روزی به زنی به نام (جبله مکّی) گفته بود: این امت، پسر دختر پیامبرشان را در [[عاشورا|دهم محرم]] می‌کشند و دشمنان خدا این روز را مبارک می‌دانند؛ این داستانی است که مولایم امیر مؤمنان (علیه‌السلام) به من خبر داده و فرموده است که همه چیز بر حسین بن علی (علیه‌السلام) خواهد گریست<ref>بحار الانوار، ج 45، ص 202؛ در ادامه همین روایت آمده است که میثم، نشانه‌ای هم به جبله گفته بود. وی می‌گوید: یک روز از خانه بیرون آمدم، دیدم خورشید که بر دیوارها می‌تابد، همچون پارچه ای است که به رنگ سرخ، رنگ آمیزی شده باشد. صیحه ای کشیدم و گفتم: به خدا سوگند، سرورمان حسین بن علی (علیه‌السلام) کشته شد. و همان گونه بود که او از میثم شنیده بود.</ref>.


روزی در مجلس بنی اسد با [[حبیب بن مظاهر]] (از شهدای کربلا) دیدار کرد و با او گفتاری مفصل داشت. حبیب، در سخنی اشاره آمیز، خبر از شهادت میثم داد و گفت: گویا پیرمردی را می‌بینم که در راه دوستی با خاندان پیامبر، او را به دار می‌زنند و بر چوبه دار، شکمش را می‌درند (اشاره به شهادت میثم در کوفه).
روزی در مجلس بنی اسد با [[حبیب بن مظاهر]] (از شهدای کربلا) دیدار کرد و با او گفتاری مفصل داشت. حبیب، در سخنی اشاره آمیز، خبر از شهادت میثم داد و گفت: گویا پیرمردی را می‌بینم که در راه دوستی با خاندان پیامبر، او را به دار می‌زنند و بر چوبه دار، شکمش را می‌درند (اشاره به شهادت میثم در کوفه).


میثم هم در جوابش گفت: من نیز مردی سرخ رو را می‌بینم و می‌شناسم که برای یاری فرزند دختر پیامبرش قیام می‌کند و کشته می‌شود و سرش در کوفه گردانده می‌شود (اشاره به شهادت حبیب در کربلا).
میثم هم در جوابش گفت: من نیز مردی سرخ‌رو را می‌بینم و می‌شناسم که برای یاری فرزند دختر پیامبرش قیام می‌کند و کشته می‌شود و سرش در کوفه گردانده می‌شود (اشاره به شهادت حبیب در کربلا).


مردمی که شاهد این گفت‌گو بودند، سخنان آن دو بزرگوار را مسخره کردند و دروغ پنداشتند؛ اما چند روزی نگذشت که میثم بر دار آویخته شد و چندی بعد نیز حبیب بن مظاهر در کربلا شهید شد و سر او را نیز بر نیزه زده، به کوفه آوردند<ref>نفس المهموم، ص 60</ref>.
مردمی که شاهد این گفت‌گو بودند، سخنان آن دو بزرگوار را مسخره کردند و دروغ پنداشتند؛ اما چند روزی نگذشت که میثم بر دار آویخته شد و چندی بعد نیز حبیب بن مظاهر در کربلا شهید شد و سر او را نیز بر نیزه زده، به کوفه آوردند<ref>نفس المهموم، ص 60</ref>.
خط ۷۴: خط ۷۲:
او را پیش ابن زیاد بردند. حرف‌هایی میان او و ابن زیاد ردّ و بدل شد. والی کوفه از او پرسید: پروردگارت در کجاست؟ میثم تمار جواب داد: در کمین ستمگران، که تو نیز یکی از آنانی.
او را پیش ابن زیاد بردند. حرف‌هایی میان او و ابن زیاد ردّ و بدل شد. والی کوفه از او پرسید: پروردگارت در کجاست؟ میثم تمار جواب داد: در کمین ستمگران، که تو نیز یکی از آنانی.


گفت: باید از [[علی بن ابی طالب|علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)]] بیزاری بجویی و به او ناسزا بگویی، و گرنه دست‌ها و پاهایت را بریده، بر دار خواهم آویخت.
گفت: باید از [[علی بن ابی‌طالب|علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)]] بیزاری بجویی و به او ناسزا بگویی، و گرنه دست‌ها و پاهایت را بریده، بر دار خواهم آویخت.


میثم گفت: مولایم علی (علیه‌السلام)به من خبر داده که مرا به دار می‌آویزی و زبانم را می‌بُری.
میثم گفت: مولایم علی (علیه‌السلام)به من خبر داده که مرا به دار می‌آویزی و زبانم را می‌بُری.
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۶۵۹

ویرایش