پرش به محتوا

اهل حق: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۱: خط ۱۱:
| عقیده = غلاة علی‌اللّهی
| عقیده = غلاة علی‌اللّهی
}}
}}
'''اهل حق''' یا فرقه علی‌اللّهی، شاخه‌ای از [[غلاة|غُلاة‌]] شیعه  هستند. مشهور است که این فرقه، [[علی بن ابی طالب|امام علی ‌(علیه‌السّلام)]] را خدا می‌دانند و می‌گویند ما آن حضرت را مظهر حق می‌دانیم، زیرا که او مظهر تجلی تامّ و تمام حق است. این فرقه بر همین اساس خود را اهل حق می‌نامند.
'''اهل حق''' یا فرقه علی‌اللّهی، شاخه‌ای از [[غلاة|غُلاة‌]] شیعه  هستند. مشهور است که این فرقه، [[علی بن ابی‌طالب|امام علی ‌(علیه‌السّلام)]] را خدا می‌دانند و می‌گویند ما آن حضرت را مظهر حق می‌دانیم، زیرا که او مظهر تجلی تامّ و تمام حق است. این فرقه بر همین اساس خود را اهل حق می‌نامند.


== پیشینه ==
== پیشینه ==
نعمت‌الله جیحون‌آبادی که از سران اهل حق است، پیشینه این فرقه را به زمان حضرت علی (علیه‌السّلام) پیوند می‌زند. به اعتقاد وی، اهل‌حق پیرو شخصی به نام نصیر هستند که غلام حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) بوده است.<ref>محمدی محمد، پژوهشی دقیق در اهل حق، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه، چاپ اول، سال ۱۳۸۴ شمسی، ص۳۲.</ref> البته در منابع معتبر شیعه، شخصی به نام نصیر با عنوان غلام حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) معرفی نشده است، بلکه ا[[ابن حجر عسقلانی|بن حجر عسقلانی]] نصیر را یکی از غلامان [[معاویه]] بر شمرده است<ref>عسقلانی ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، سال ۱۴۱۵ه ق، ج۶، ص۳۹۸.</ref>. با این حال یکی از عالمان شیعه به نام [[حسن بن علی (مجتبی) طبری]] ضمن اشاره به [[نصیریه|فرقه نصیریه]]، آنان را پیرو نصیر غلام حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) دانسته و یکی از روستاهای بصره را به عنوان محل زندگی وی معرفی کرده است. وی علت این عقیده را عدم تحمل نصیر نسبت به یکی از معجزات حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) دانسته است.<ref> طبری حسن بن علی، اسرار الامامه، ص۲۵۰.</ref>. در نقلی دیگر آمده است که فرقه نصیریه منسوب به شخصی به نام نصیر است که در زمان امام علی (علیه‌السّلام) قائل به الوهیت ایشان شدند و حضرت از آنها خواست تا توبه کنند اما آنها از پذیرش توبه استنکاف کردند و به دست حضرت نابود شدند. در این بین نصیر از مهلکه گریخت و این فرقه را تاسیس کرد<ref> سمعانی عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدر آباد، مجلس دائر المعارف العثمانیه، ۱۹۶۲م، چاپ اول، ج۵، ص۴۹۸.</ref>. نظیر این داستان، حکایت [[عبدالله بن سبا]] است که معتقد شد علی ‌(علیه‌السّلام) خدا است و حضرت دستور داد تا او را به قتل برسانند، اما با وساطت ابن‌عباس از کشته شدن نجات پیدا کرد و به [[بصره]] تبعید شد. او بعد از شهادت حضرت علی ‌(علیه‌السّلام)، افکار باطل خود را ترویج کرد<ref>نوبختی ابی محمد الحسن بن موسی، فرق الشیعه، قم، نشر مکتبه الفقیه، ص۴۱.</ref><ref>المعتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، نشر کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، سال ۱۴۰۴ هجری قمری، ج۵، ص۶.</ref><ref>الحنفی ابن ابی العزّ، شرح العقیده الطحاویه، بیروت، نشر مکتب الاسلامی، چاپ چهارم، سال ۱۳۹۱ هجری قمری، ص۴۹۰.</ref>. البته احتمال دارد که مراد از نصیر شخصی به نام محمد بن نصیر نمیری باشد که از غالیان زمان [[علی بن محمد (هادی)|امام هادی (علیه‌السّلام)]] و [[حسن بن علی (عسکری)|امام حسن عسکری]] (علیه‌السّلام) بوده است و بر همین مبنا برخی از نویسندگان معتقدند که نصیریه پیرو [[محمد بن نصیر نمیری]]<nowiki/>‌اند که وی افکار غالیانه داشته و اعمالش متناسب با عقاید فرقه اهل بود<ref> محمدی محمد، پژوهشی دقیق در اهل حق، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه، سال ۱۳۸۴، ص۳۳.</ref>.
نعمت‌الله جیحون‌آبادی که از سران اهل حق است، پیشینه این فرقه را به زمان حضرت علی (علیه‌السّلام) پیوند می‌زند. به اعتقاد وی، اهل‌حق پیرو شخصی به نام نصیر هستند که غلام حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) بوده است.<ref>محمدی محمد، پژوهشی دقیق در اهل حق، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه، چاپ اول، سال ۱۳۸۴ شمسی، ص۳۲.</ref> البته در منابع معتبر شیعه، شخصی به نام نصیر با عنوان غلام حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) معرفی نشده است، بلکه ا[[ابن حجر عسقلانی|بن حجر عسقلانی]] نصیر را یکی از غلامان [[معاویه]] بر شمرده است<ref>عسقلانی ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، سال ۱۴۱۵ه ق، ج۶، ص۳۹۸.</ref>. با این حال یکی از عالمان شیعه به نام [[حسن بن علی (مجتبی) طبری|حسن بن علی طبری]] ضمن اشاره به [[نصیریه|فرقه نصیریه]]، آنان را پیرو نصیر غلام حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) دانسته و یکی از روستاهای بصره را به عنوان محل زندگی وی معرفی کرده است. وی علت این عقیده را عدم تحمل نصیر نسبت به یکی از معجزات حضرت علی ‌(علیه‌السّلام) دانسته است.<ref> طبری حسن بن علی، اسرار الامامه، ص۲۵۰.</ref>. در نقلی دیگر آمده است که فرقه نصیریه منسوب به شخصی به نام نصیر است که در زمان امام علی (علیه‌السّلام) قائل به الوهیت ایشان شدند و حضرت از آنها خواست تا توبه کنند اما آنها از پذیرش توبه استنکاف کردند و به دست حضرت نابود شدند. در این بین نصیر از مهلکه گریخت و این فرقه را تاسیس کرد<ref> سمعانی عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدر آباد، مجلس دائر المعارف العثمانیه، ۱۹۶۲م، چاپ اول، ج۵، ص۴۹۸.</ref>. نظیر این داستان، حکایت [[عبدالله بن سبا]] است که معتقد شد علی ‌(علیه‌السّلام) خدا است و حضرت دستور داد تا او را به قتل برسانند، اما با وساطت ابن‌عباس از کشته شدن نجات پیدا کرد و به [[بصره]] تبعید شد. او بعد از شهادت حضرت علی ‌(علیه‌السّلام)، افکار باطل خود را ترویج کرد<ref>نوبختی ابی محمد الحسن بن موسی، فرق الشیعه، قم، نشر مکتبه الفقیه، ص۴۱.</ref><ref>المعتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، نشر کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، سال ۱۴۰۴ هجری قمری، ج۵، ص۶.</ref><ref>الحنفی ابن ابی العزّ، شرح العقیده الطحاویه، بیروت، نشر مکتب الاسلامی، چاپ چهارم، سال ۱۳۹۱ هجری قمری، ص۴۹۰.</ref>. البته احتمال دارد که مراد از نصیر شخصی به نام محمد بن نصیر نمیری باشد که از غالیان زمان [[علی بن محمد (هادی)|امام هادی (علیه‌السّلام)]] و [[حسن بن علی (عسکری)|امام حسن عسکری]] (علیه‌السّلام) بوده است و بر همین مبنا برخی از نویسندگان معتقدند که نصیریه پیرو [[محمد بن نصیر نمیری]]<nowiki/>‌اند که وی افکار غالیانه داشته و اعمالش متناسب با عقاید فرقه اهل بود<ref> محمدی محمد، پژوهشی دقیق در اهل حق، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه، سال ۱۳۸۴، ص۳۳.</ref>.


== اساس مذهب اهل حق ==
== اساس مذهب اهل حق ==
خط ۲۹: خط ۲۹:
== اعتقادات ==
== اعتقادات ==
اساس مذهب اهل حق بر اقوال غلاة شیعه و [[اسماعیلیه]] و فرقه امامیه اثنی ‏عشریه و فرقه دروز و نصیریه است. آنان مانند دراویش، دارای حلقات ذکر و سر سپردن هستند و مقداری از عقاید خود را از اساطیر عوام فراگرفته‏‌اند. این سخن که می‌گویند خداوند در ازل در «درّی» پنهان بود، برگرفته از [[عقاید مانوی|عقاید مانوی]] است. اهل حق عقیده «تناسخ» توسط اسماعیلیان و آنها از هندیان گرفته‌‏اند و تحت تاثیر دین زرتشتی، عالم را به دو قسمت «الهی» و «اهریمنی» تقسیم می‌کنند و کشتن خروس را از عادات یهود گرفته‌اند.  
اساس مذهب اهل حق بر اقوال غلاة شیعه و [[اسماعیلیه]] و فرقه امامیه اثنی ‏عشریه و فرقه دروز و نصیریه است. آنان مانند دراویش، دارای حلقات ذکر و سر سپردن هستند و مقداری از عقاید خود را از اساطیر عوام فراگرفته‏‌اند. این سخن که می‌گویند خداوند در ازل در «درّی» پنهان بود، برگرفته از [[عقاید مانوی|عقاید مانوی]] است. اهل حق عقیده «تناسخ» توسط اسماعیلیان و آنها از هندیان گرفته‌‏اند و تحت تاثیر دین زرتشتی، عالم را به دو قسمت «الهی» و «اهریمنی» تقسیم می‌کنند و کشتن خروس را از عادات یهود گرفته‌اند.  
به عقیده این جماعت، اساس مذهب‌شان حقیقتی است که سبب و علت خلقت موجودات شده است. دین آنان آکنده از اسرار است. سرّی که خداوند به پیامبران گفته و آن سر «نبوت» است که از [[آدم ابوالبشر]] آغاز شده است و به [[حضرت محمد]] (صلّی‌الله علیه وآله) که خاتم پیامبران است ختم می‌شود. از آن‌پس، این سرّ به نام سرّ «امامت» که حضرت محمد (صلّی‌الله علیه وآله) به علی (علیه‌السّلام) گفته است و از او تا دوازدهمین امام که [[حجت بن حسن (مهدی)|مهدی موعود]] (صلّی‌الله علیه وآله) باشد، امتداد دارد. پس از غیبت امام دوازدهم، این سر به پیروان و اقطاب ایشان که یکی پس از دیگری می‏ آیند، گفته می‌‏شود. مذهب ایشان مجموعه‌‏ای است از آراء و عقایدی که تحت تأثیر افکار اسلامی، زردشتی، یهودی، مسیحی، مهرپرستی، مانوی، هندی و افکار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهای دینی اهل حق، اجرای سه بوخت یا سه اصل اخلاقی زرتشتی، که «پندار نیک» و «گفتار نیک» و «کردار نیک» می‌باشد، از واجبات است. تناسخ و حلول «تناسخ» یعنی حلول روح از قالبی به قالب دیگر در مذهب اهل حق، سنگ بنای عقاید ایشان است. حلول ذات را «دونادون» گویند. به عقیده ایشان، در تن هر کسی ذره‏ ای از ذرات الهی موجود است و ظهور روحانی حق در صورت جسمانی پاکان و برگزیدگان، همیشه در گردش می‌‏باشد و آن را گردش مظهر به مظهر می‌نامند. در‌این‌باره آنان معتقد به هفت جلوه پیاپی‌اند و می‌‏گویند هر بار خداوند با چند تن از فرشتگان مقربش به صورت اتحاد در بدن‌های خاکی «حلول» می‏ نماید. این «حلول» به منزله لباس پوشیدن و کندن است که آن را به فارسی جامه و به ترکی «دون» می‌گویند و همان است که در فلسفه برهمایی هندوئی «کارما» آمده است. چنان که در کتاب «سرانجام» آمده است «خداوند در ازل درون درّی می‏ زیست و سپس برای نخستین بار تجسم یافت و به صورت شخصی به نام خاوندگار یا کردگار جهان مجسم شد و بار دوم به صورت علی (علیه‎السلام) ظاهر گشت.»
به عقیده این جماعت، اساس مذهب‌شان حقیقتی است که سبب و علت خلقت موجودات شده است. دین آنان آکنده از اسرار است. سرّی که خداوند به پیامبران گفته و آن سر «نبوت» است که از [[حضرت آدم|آدم ابوالبشر]] آغاز شده است و به [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|حضرت محمد]] (صلّی‌الله علیه وآله) که خاتم پیامبران است ختم می‌شود. از آن‌پس، این سرّ به نام سرّ «امامت» که حضرت محمد (صلّی‌الله علیه وآله) به علی (علیه‌السّلام) گفته است و از او تا دوازدهمین امام که [[حجت بن الحسن (مهدی)|مهدی موعود]] (صلّی‌الله علیه وآله) باشد، امتداد دارد. پس از غیبت امام دوازدهم، این سر به پیروان و اقطاب ایشان که یکی پس از دیگری می‏ آیند، گفته می‌‏شود. مذهب ایشان مجموعه‌‏ای است از آراء و عقایدی که تحت تأثیر افکار اسلامی، زردشتی، یهودی، مسیحی، مهرپرستی، مانوی، هندی و افکار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهای دینی اهل حق، اجرای سه بوخت یا سه اصل اخلاقی زرتشتی، که «پندار نیک» و «گفتار نیک» و «کردار نیک» می‌باشد، از واجبات است. تناسخ و حلول «تناسخ» یعنی حلول روح از قالبی به قالب دیگر در مذهب اهل حق، سنگ بنای عقاید ایشان است. حلول ذات را «دونادون» گویند. به عقیده ایشان، در تن هر کسی ذره‏ ای از ذرات الهی موجود است و ظهور روحانی حق در صورت جسمانی پاکان و برگزیدگان، همیشه در گردش می‌‏باشد و آن را گردش مظهر به مظهر می‌نامند. در‌این‌باره آنان معتقد به هفت جلوه پیاپی‌اند و می‌‏گویند هر بار خداوند با چند تن از فرشتگان مقربش به صورت اتحاد در بدن‌های خاکی «حلول» می‏ نماید. این «حلول» به منزله لباس پوشیدن و کندن است که آن را به فارسی جامه و به ترکی «دون» می‌گویند و همان است که در فلسفه برهمایی هندوئی «کارما» آمده است. چنان که در کتاب «سرانجام» آمده است «خداوند در ازل درون درّی می‏ زیست و سپس برای نخستین بار تجسم یافت و به صورت شخصی به نام خاوندگار یا کردگار جهان مجسم شد و بار دوم به صورت علی (علیه‎السلام) ظاهر گشت.»


در کتب مذهبی ایشان آمده است که از رنج مرگ نهراسید و باکی از مرگ نیست، زیرا مرگ آدمی، شبیه به پنهان شدن مرغابی زیر آب است. یعنی در جایی پنهان می‏ شود و در جای دیگر سر بر می‏‌دارد. منظور از این «تناسخ» و جا به جا شدن و از بدنی به بدن دیگر رفتن، پاک شدن آدمی از گناهان است. هرگاه خداوند به صورت بشر برجسته‌ ای ظاهر شود، چهار یا پنج فرشته که آنها را چهار ملک می‌گویند، در ابدان دیگران تجسم می‏ پذیرد. همان طور که خداوند در هفت صورت تجلی می‌‏کند، فرشتگان نیز در هفت صورت تجلی می‌نمایند. چنان که در کتاب عهد سلطان سهاک فرشته ‏ای به صورت سلمان و در عهد خاوندگار فرشته‏‌ای به صورت بنیامین در آمد. در کتاب «سرانجام» آمده است که فرشتگان صادر از خداوند هستند. سر سپردن، یعنی سر تسلیم و رضا به درگاه حق فرود آوردن و در پیش پیر، دلیل عهد و میثاق بستن از آئین اهل حق است.
در کتب مذهبی ایشان آمده است که از رنج مرگ نهراسید و باکی از مرگ نیست، زیرا مرگ آدمی، شبیه به پنهان شدن مرغابی زیر آب است. یعنی در جایی پنهان می‏ شود و در جای دیگر سر بر می‏‌دارد. منظور از این «تناسخ» و جا به جا شدن و از بدنی به بدن دیگر رفتن، پاک شدن آدمی از گناهان است. هرگاه خداوند به صورت بشر برجسته‌ ای ظاهر شود، چهار یا پنج فرشته که آنها را چهار ملک می‌گویند، در ابدان دیگران تجسم می‏ پذیرد. همان طور که خداوند در هفت صورت تجلی می‌‏کند، فرشتگان نیز در هفت صورت تجلی می‌نمایند. چنان که در کتاب عهد سلطان سهاک فرشته ‏ای به صورت سلمان و در عهد خاوندگار فرشته‏‌ای به صورت بنیامین در آمد. در کتاب «سرانجام» آمده است که فرشتگان صادر از خداوند هستند. سر سپردن، یعنی سر تسلیم و رضا به درگاه حق فرود آوردن و در پیش پیر، دلیل عهد و میثاق بستن از آئین اهل حق است.
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش