۱٬۵۶۹
ویرایش
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
=لشکرکشی مشرکان به مدینه= | =لشکرکشی مشرکان به مدینه= | ||
<br> | <br> | ||
در سال سوم هجری، یک سال پس از شکست سختی که مسلمانان در [[جنگ بدر]] بر مشرکان وارد کردند، قریش به فرماندهی ابوسفیان به خونخواهی کشتگان بدر، آماده نبردی دیگر با [[پیامبر(ص)]] و [[مسلمانان]] شدند. ابوسفیان برای این جنگ، کسانی همچون [[عمرو بن عاص]] و [[ابن زبعری]] و [[ابوعزّهرا]] به جلب همکاری دیگر قبایل برانگیخت.<ref> | در سال سوم هجری، یک سال پس از شکست سختی که مسلمانان در [[جنگ بدر]] بر مشرکان وارد کردند، قریش به فرماندهی ابوسفیان به خونخواهی کشتگان بدر، آماده نبردی دیگر با [[پیامبر(ص)]] و [[مسلمانان]] شدند. ابوسفیان برای این جنگ، کسانی همچون [[عمرو بن عاص]] و [[ابن زبعری]] و [[ابوعزّهرا]] به جلب همکاری دیگر قبایل برانگیخت.<ref>ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۳۲۳-۳۲۲</ref> | ||
<br> | <br> | ||
او در این جنگ با لشکری حدود سه هزار نفر، به سمت مدینه حرکت کرد. بنا بر گزارش واقدی پیامبر(ص) در قبا ـ جایی در نزدیکی مدینه ـ بود که به وسیله نامهی پنهانی عمویش [[عباس بن عبدالمطلب]] از خروج مشرکان برای نبرد آگاه شد،<ref> | او در این جنگ با لشکری حدود سه هزار نفر، به سمت مدینه حرکت کرد. بنا بر گزارش واقدی پیامبر(ص) در قبا ـ جایی در نزدیکی مدینه ـ بود که به وسیله نامهی پنهانی عمویش [[عباس بن عبدالمطلب]] از خروج مشرکان برای نبرد آگاه شد،<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۴ـ۲۰۳.</ref> اما در روایات دیگر به این نامه اشارهای نشده است. | ||
<br> | <br> | ||
در پنجم شوال، مشرکان به عُرَیض ـ ناحیهای در نزدیکی احد ـ رسیدند. پیامبر(ص) به وسیله یکی از اصحاب از شمار و نیز تجهیزات آنها آگاهی یافت. تنی چند از بزرگان [[اوس و خزرج]] چون [[سعد بن معاذ]]، [[اسید بن حضیر]] و [[سعد بن عباده]] با گروهی، از بیم هجوم مشرکان تا بامداد جمعه در مسجد پاسداری میدادند. | در پنجم شوال، مشرکان به عُرَیض ـ ناحیهای در نزدیکی احد ـ رسیدند. پیامبر(ص) به وسیله یکی از اصحاب از شمار و نیز تجهیزات آنها آگاهی یافت. تنی چند از بزرگان [[اوس و خزرج]] چون [[سعد بن معاذ]]، [[اسید بن حضیر]] و [[سعد بن عباده]] با گروهی، از بیم هجوم مشرکان تا بامداد جمعه در مسجد پاسداری میدادند. | ||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
مردم گفتند: آن را چگونه تعبیر مى فرمایى؟ فرمود: آن زره محکم شهر مدینه است، پس در همانجا بمانید، اما شکستن شمشیرم، اندوه و مصیبتى است که به من مى رسد، گاوى هم که کشته شد، کشته شدن برخى از اصحاب من است، قوچى که از پى خود مى کشیدم، دشمن و لشکر است که به خواست خدا آن را خواهیم کشت. | مردم گفتند: آن را چگونه تعبیر مى فرمایى؟ فرمود: آن زره محکم شهر مدینه است، پس در همانجا بمانید، اما شکستن شمشیرم، اندوه و مصیبتى است که به من مى رسد، گاوى هم که کشته شد، کشته شدن برخى از اصحاب من است، قوچى که از پى خود مى کشیدم، دشمن و لشکر است که به خواست خدا آن را خواهیم کشت. | ||
<br> | <br> | ||
از ابن عباس روایت کردند که پیامبر (ص) فرمود: شکاف برداشتن شمشیرم دلیل بر کشته شدن مردى از خانواده من است.<ref> | از ابن عباس روایت کردند که پیامبر (ص) فرمود: شکاف برداشتن شمشیرم دلیل بر کشته شدن مردى از خانواده من است.<ref>ترجمه مغازی ، ص ۱۵۲</ref> | ||
<br> | <br> | ||
=مشورت رسول خدا با اصحاب= | =مشورت رسول خدا با اصحاب= | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
رسول خدا در اثر خوابی که دیده بود خوش نداشت از مدینه بیرون رود و در این باب با اصحاب خود مشورت کرد و گفت: اگر مصلحت بدانید در مدینه مىمانیم و دشمن را در همان جا که فرود آمده است رها مى کنیم تا اگر همان جا بمانند به زحمت باشند، و اگر به مدینه هجوم آورند با آنان نبرد کنیم. | رسول خدا در اثر خوابی که دیده بود خوش نداشت از مدینه بیرون رود و در این باب با اصحاب خود مشورت کرد و گفت: اگر مصلحت بدانید در مدینه مىمانیم و دشمن را در همان جا که فرود آمده است رها مى کنیم تا اگر همان جا بمانند به زحمت باشند، و اگر به مدینه هجوم آورند با آنان نبرد کنیم. | ||
<br> | <br> | ||
[[عبداللّه بن أبىّ بن سلول]] و بزرگان مهاجر و أنصار نیز چنین عقیده داشتند.<ref> | [[عبداللّه بن أبىّ بن سلول]] و بزرگان مهاجر و أنصار نیز چنین عقیده داشتند.<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى، ص۳۰۹</ref> امّا کسانى که در بدر حضور نداشتند و گروهى از جوانان پرشور که مزه پیروزى بدر را چشیده بودند و نیز [[حمزة بن عبد المطلب]] خواهان بیرون رفتن از مدینه بودند. آنان بر رأى خود، اصرار کردند. حتى برخى از آنان گفتند: این اسبها و شتران قریش است که کشت و زرع ما را مى خورد و در مزارع به فساد و تباهى مشغول است. | ||
<br> | <br> | ||
آنان در اثبات صحت دیدگاه خود، چنین استدلال مى کردند که اقامت آنان در داخل شهر موجب خواهد شد تا دشمن فکر کند، مسلمانان ترسیدهاند و بدینترتیب بر نیروهاى اسلامى جرأت پیدا کند. آنان مى گفتند: در بدر که سیصد مرد جنگى داشتى، خداوند ترا بر دشمن ظفر داد، امّا حالا شمار زیادى از مردم تحت امر تواند. این کارى است که خداوند متعال به میدان آنان هدایت کرده است. | آنان در اثبات صحت دیدگاه خود، چنین استدلال مى کردند که اقامت آنان در داخل شهر موجب خواهد شد تا دشمن فکر کند، مسلمانان ترسیدهاند و بدینترتیب بر نیروهاى اسلامى جرأت پیدا کند. آنان مى گفتند: در بدر که سیصد مرد جنگى داشتى، خداوند ترا بر دشمن ظفر داد، امّا حالا شمار زیادى از مردم تحت امر تواند. این کارى است که خداوند متعال به میدان آنان هدایت کرده است. | ||
<br> | <br> | ||
چون بیشتر مردم خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند، رسول خدا(ص) تسلیم رأى اکثریت شد.<ref> | چون بیشتر مردم خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند، رسول خدا(ص) تسلیم رأى اکثریت شد.<ref>السیرةالنبویه، ابنکثیر، ج ۲، ص ۳۲۹؛ الصحیح من سیره، ج ۶، ص ۱۰۶.</ref> پس به خانه رفت تا لباس جنگ بر تن کند. | ||
<br> | <br> | ||
در همین اثنا آنان که در پذیرش رأى خود، اصرار ورزیدند، پشیمان شدند که چرا رأى خود را به حضرت تحمیل کرده اند. در حالى که او به خواست و اراده خدا از همگان آگاهتر است و امر الهى از آسمان بر او فرود مى آید.<ref> | در همین اثنا آنان که در پذیرش رأى خود، اصرار ورزیدند، پشیمان شدند که چرا رأى خود را به حضرت تحمیل کرده اند. در حالى که او به خواست و اراده خدا از همگان آگاهتر است و امر الهى از آسمان بر او فرود مى آید.<ref>سیره ابن هشام، ۳/ ۶۷- ۶۸</ref> لذا به نزد پیامبر آمدند و گفتند: ما را آن حقّ نبود که رسول خدا را به کارى که بدان رغبتى نداشت وادار کنیم و اکنون هم اگر مى خواهى در مدینه بمان. پیامبر در جواب آنان فرمود: «پیامبرى را سزاوار نیست که لباس جنگ بپوشد، و بى آنکه جنگ کند آن را از تن در آورد، اکنون بنگرید که آنچه مىفرمایم انجام دهید و به نام خدا رهسپار شوید که اگر شکیبا باشید، پیروز خواهید شد».<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى، ص ۳۱۰</ref> | ||
<br> | <br> | ||
=حرکت پیامبر(ص) بسوی میدان نبرد= | =حرکت پیامبر(ص) بسوی میدان نبرد= | ||
<br> | <br> | ||
پیامبر(ص) با لشکر هزار نفری مسلمانان از مدینه بیرون شد،<ref> | پیامبر(ص) با لشکر هزار نفری مسلمانان از مدینه بیرون شد،<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۳</ref> و شب را در شیخان ـ جایی میان مدینه و احد ـ منتظر ماند و بامداد روز بعد به راه افتاد. | ||
<br> | <br> | ||
هنوز اندکی از ورود لشکر مسلمانان به احد نگذشته بود که [[عبدالله بن ابی]]، به سبب آنکه توصیه او را مبنی بر موضعگیری در مدینه نپذیرفته بودند، با گروهی دیگر پیامبر(ص) را ترک کرد.<ref> | هنوز اندکی از ورود لشکر مسلمانان به احد نگذشته بود که [[عبدالله بن ابی]]، به سبب آنکه توصیه او را مبنی بر موضعگیری در مدینه نپذیرفته بودند، با گروهی دیگر پیامبر(ص) را ترک کرد.<ref>عروه، ص۱۶۹، زهری، المغازی النبویة، ص۷۷</ref> و شمار مسلمانان از هزار تن به ۷۰۰ تن کاهش یافت. | ||
<br> | <br> | ||
پیامبر(ص) لشکر را مرتب کرده کوه احد را پشت سر نهاد و عدهای تیرانداز به فرماندهی [[عبدالله بن جبیر]] بر کوه عینین که سمت چپ احد بود گماشت. مشرکان نیز صف آراستند: بر سمت راست خالد بن ولید و بر سمت چپ عکرمه پسر ابوجهل فرماندهی داشت. | پیامبر(ص) لشکر را مرتب کرده کوه احد را پشت سر نهاد و عدهای تیرانداز به فرماندهی [[عبدالله بن جبیر]] بر کوه عینین که سمت چپ احد بود گماشت. مشرکان نیز صف آراستند: بر سمت راست خالد بن ولید و بر سمت چپ عکرمه پسر ابوجهل فرماندهی داشت. | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
=دفاع امیرالمومنین(ع) از رسول خدا= | =دفاع امیرالمومنین(ع) از رسول خدا= | ||
<br> | <br> | ||
هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا(ص) خشمگین شد و به اطراف خود نگریست. على(ع) را در کنار خود دید. فرمود: ترا چه شده که به فرزندان پدرت نپیوستى؟ گفت: یا رسول اللّه، آیا پس از ایمان، کافر شویم؟ شما الگوى من هستید.<ref> | هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا(ص) خشمگین شد و به اطراف خود نگریست. على(ع) را در کنار خود دید. فرمود: ترا چه شده که به فرزندان پدرت نپیوستى؟ گفت: یا رسول اللّه، آیا پس از ایمان، کافر شویم؟ شما الگوى من هستید.<ref>بحار الانوار، ۲۰/ ۹۵، ۱۰۷؛ روضه کافى، ۱۱۰.</ref> | ||
<br> | <br> | ||
پس از به شهادت رسیدن اصحاب و فرار سایرین، فوجهاى مشرکین به سوى رسول خدا(ص) یورش آوردند. | پس از به شهادت رسیدن اصحاب و فرار سایرین، فوجهاى مشرکین به سوى رسول خدا(ص) یورش آوردند. | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
گوید در آن شب سروشى از سوى آسمان بدون این که شخصى دیده شود، شنیده شد که چند بار چنین گفت: '''لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقارو''' | گوید در آن شب سروشى از سوى آسمان بدون این که شخصى دیده شود، شنیده شد که چند بار چنین گفت: '''لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقارو''' | ||
<br> | <br> | ||
از رسول خدا(ص) پرسیدند این کیست؟ فرمود: جبرئیل است.<ref> | از رسول خدا(ص) پرسیدند این کیست؟ فرمود: جبرئیل است.<ref>شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۵۰- ۲۵۱؛ ۱۳/ ۲۹۳</ref> | ||
<br> | <br> | ||
آن حضرت در روز احد جراحات زیادى برداشت. [[انس بن مالک]] گفت: آن روز على(ع) را نزد رسول خدا(ص) آوردند، در حالى که شصت و چند زخم نیزه، شمشیر و تیر در بدن داشت. رسول خدا(ص) بر روى زخمها دست مىکشید و چنان التیام پیدا مىکرد که گویى اصلا زخمى نبوده است.<ref> | آن حضرت در روز احد جراحات زیادى برداشت. [[انس بن مالک]] گفت: آن روز على(ع) را نزد رسول خدا(ص) آوردند، در حالى که شصت و چند زخم نیزه، شمشیر و تیر در بدن داشت. رسول خدا(ص) بر روى زخمها دست مىکشید و چنان التیام پیدا مىکرد که گویى اصلا زخمى نبوده است.<ref>بحار الانوار، ۲۰/ ۲۳؛ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۹.</ref> | ||
<br> | <br> | ||
=حضور زنان در جنگ= | =حضور زنان در جنگ= | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
پس از جنگ اُحُد به [[فاطمه(س)]] خبر دادند پدرش در جنگ آسیب دیده است؛ سنگی به چهره او رسیده و چهرهاش را خونین ساخته است. او با دستهای از زنان برخاست و آب و خوردنی بر پشت خود برداشت و به رزمگاه رفت. | پس از جنگ اُحُد به [[فاطمه(س)]] خبر دادند پدرش در جنگ آسیب دیده است؛ سنگی به چهره او رسیده و چهرهاش را خونین ساخته است. او با دستهای از زنان برخاست و آب و خوردنی بر پشت خود برداشت و به رزمگاه رفت. | ||
<br> | <br> | ||
زنان، مجروحان را آب میدادند و زخمهای آنان را میبستند و فاطمه(س) جراحت پدر را شستشو میداد، خون بند نمیآمد. پاره بوریایی را سوزاند و خاکستر آن را بر زخم گذاشت تا جریان خون قطع شود.<ref> | زنان، مجروحان را آب میدادند و زخمهای آنان را میبستند و فاطمه(س) جراحت پدر را شستشو میداد، خون بند نمیآمد. پاره بوریایی را سوزاند و خاکستر آن را بر زخم گذاشت تا جریان خون قطع شود.<ref>شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا، ص ۷۸.</ref> | ||
<br> | <br> | ||
واقدی شمار زنان را ۱۴ تن نوشته است. | واقدی شمار زنان را ۱۴ تن نوشته است. | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
با توجه به شکست مسلمانان و احتمال شورش منافقان و یهودیان که از این جریان خوشحال بودند و نیز احتمال حمله دوباره مشرکین به مدینه، پیامبر(ص) از طرف خدا دستور یافت تا در فردای حادثه احد، مشرکین را تعقیب نماید. | با توجه به شکست مسلمانان و احتمال شورش منافقان و یهودیان که از این جریان خوشحال بودند و نیز احتمال حمله دوباره مشرکین به مدینه، پیامبر(ص) از طرف خدا دستور یافت تا در فردای حادثه احد، مشرکین را تعقیب نماید. | ||
<br> | <br> | ||
مسلمانان به دستور پیامبر(ع) عمل کرده، دشمن را تا حمراءالاسد تعقیب نمودند.<ref> | مسلمانان به دستور پیامبر(ع) عمل کرده، دشمن را تا حمراءالاسد تعقیب نمودند.<ref>إعلام الورى، الطبرسي ،ج۱،ص:۱۸۳.</ref> این جریان به غزوه حمراء الاسد معروف شد. | ||
<br> | <br> | ||
غزوه احد شنبه ۷ شوال ۳ ق /۲۶ مارس ۶۲۵م اتفاق افتاد. برخی نیز گفتهاند در ۱۵ شوال همان سال رخ داده است.<ref> | غزوه احد شنبه ۷ شوال ۳ ق /۲۶ مارس ۶۲۵م اتفاق افتاد. برخی نیز گفتهاند در ۱۵ شوال همان سال رخ داده است.<ref>ابن حبیب، المحبر، ص۱۱۳ـ۱۱۲</ref> | ||
<br> | <br> | ||
=خسارت غزوه احد= | =خسارت غزوه احد= | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
در این جنگ، خسارت سنگینی به مسلمانان رسید، از جمله شهادت حدود هفتاد نفر از مسلمانان، شهادت حضرت [[حمزة بن عبدالمطلب]] و مُثله شدن او، جراحت بر صورت پیامبر(ص) و شکستن دندان ایشان. | در این جنگ، خسارت سنگینی به مسلمانان رسید، از جمله شهادت حدود هفتاد نفر از مسلمانان، شهادت حضرت [[حمزة بن عبدالمطلب]] و مُثله شدن او، جراحت بر صورت پیامبر(ص) و شکستن دندان ایشان. | ||
<br> | <br> | ||
مسلمانان به دفن شهدا پرداختند و پیامبر(ص) بر یک یک پیکر آنها که شمارشان ۷۰ تن یا بیشتر بود<ref> | مسلمانان به دفن شهدا پرداختند و پیامبر(ص) بر یک یک پیکر آنها که شمارشان ۷۰ تن یا بیشتر بود<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۲۸.</ref> نماز گزارد. و هر بار میفرمود تا پیکر حمزه را نیز در کنار شهیدی دیگر مینهادند و بدین گونه بر پیکر حمزه هفتاد و اندی بار نماز گزارد.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۹۷</ref> | ||
<br> | <br> | ||
نام شهدای احد که همگی در کنار این کوه دفن شدند به تفصیل در مآخذ کهن ذکر شده است. از مشرکان نیز حدود بیست تن کشته شدند. | نام شهدای احد که همگی در کنار این کوه دفن شدند به تفصیل در مآخذ کهن ذکر شده است. از مشرکان نیز حدود بیست تن کشته شدند. | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
==شهادت حمزه سید الشهدا== | ==شهادت حمزه سید الشهدا== | ||
<br> | <br> | ||
حمزه عموى پیغمبر (ص) را در روز احد، وحشى غلام جبیر بن مطعم به شهادت رساند. وحشى پشت درخت یا تخته سنگى پنهان شد و در کمین حمزه نشست تا وى پس از قتل ابو نیار و سباع بن عرفطة بن عبد العزى از کنار وى عبور کند. وحشى از پشت سر حمزه آمد<ref> | حمزه عموى پیغمبر (ص) را در روز احد، وحشى غلام جبیر بن مطعم به شهادت رساند. وحشى پشت درخت یا تخته سنگى پنهان شد و در کمین حمزه نشست تا وى پس از قتل ابو نیار و سباع بن عرفطة بن عبد العزى از کنار وى عبور کند. وحشى از پشت سر حمزه آمد<ref>البداء و التاریخ، ۴/ ۲۰۱.</ref> و نیزهاش را به سوى او پرتاب کرد. نیزه به ران حمزه نشست و از میان پاهایش بیرون آمد. حمزه به سوى وحشى برگشت، امّا ضعف بر او چیره شد و بر زمین افتاد. | ||
<br> | <br> | ||
وقتى جان داد، وحشى به سراغ حمزه رفت و نیزهاش را از بدن او بیرون کشید. مسلمانان که سرگرم فرار بودند، از وحشى غافل شدند.<ref> | وقتى جان داد، وحشى به سراغ حمزه رفت و نیزهاش را از بدن او بیرون کشید. مسلمانان که سرگرم فرار بودند، از وحشى غافل شدند.<ref>الارشاد، ۵؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۸۴.</ref> وحشى به اردوگاه قریش بازگشت و در آنجا توقف کرد. هدف دیگرى جز کشتن حمزه نداشت. هند لباس و زیور آلات خود را به او داد و وعده کرد که در [[مکه]] نیز ده دینار به او پاداش خواهد داد. | ||
<br> | <br> | ||
از جمله جنایت هایی که بر روی پیکر حضرت حمزه (سیدالشهدا) رخ داد می توان به موارد زیر اشاره کرد: | از جمله جنایت هایی که بر روی پیکر حضرت حمزه (سیدالشهدا) رخ داد می توان به موارد زیر اشاره کرد: | ||
<br> | <br> | ||
هند بنت عتبه همسر ابوسفیان به سراغ جنازه حمزه آمد و آن را مثله کرد، بینى، گوشها و اندامهاى نرینه وى را جدا کرد و چونان دستبند و گردنبند، زیور خویش ساخت و تا مکه همچنان بر خود داشت. سایر زنان قریش نیز همین کار را با دیگر شهداى احد انجام دادند، امّا هند افزون بر این، شکم حمزه را شکافت و جگرش را بیرون آورد و به دندان گرفت، امّا نتوانست بجود.<ref> | هند بنت عتبه همسر ابوسفیان به سراغ جنازه حمزه آمد و آن را مثله کرد، بینى، گوشها و اندامهاى نرینه وى را جدا کرد و چونان دستبند و گردنبند، زیور خویش ساخت و تا مکه همچنان بر خود داشت. سایر زنان قریش نیز همین کار را با دیگر شهداى احد انجام دادند، امّا هند افزون بر این، شکم حمزه را شکافت و جگرش را بیرون آورد و به دندان گرفت، امّا نتوانست بجود.<ref>تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۹</ref> | ||
<br> | <br> | ||
مشرکان بیشتر جنازههاى شهدا را مثله کردند. مثله کردن برخى همچون عمرو بن جموح به حدى بود که تمام اعضایش را از یکدیگر جدا کرده بودند، بطورى که شناخته نمى شد.<ref> | مشرکان بیشتر جنازههاى شهدا را مثله کردند. مثله کردن برخى همچون عمرو بن جموح به حدى بود که تمام اعضایش را از یکدیگر جدا کرده بودند، بطورى که شناخته نمى شد.<ref>المغازى، ج ۱، ص ۲۶۷</ref> تنها استثنا [[حنظله]] بود که پدرش در شمار مشرکان بوده و او آنان را از مثله کردن فرزندش باز داشت.<ref>المغازى، ج ۱، ص ۲۷۴</ref> | ||
<br> | <br> | ||
ابوسفیان کعب نیزه خود را به کنار دهان حمزه مى زد و سخنى جسارت آمیز مى گفت. حلیس بن زیان بر وى گذر کرد و کار ناپسند او را دید و گفت: این مرد سرور قریش است که با پیکر بىجان عموزاده خود چنین مىکند، ابوسفیان گفت: این کارم را نهفتهدار که لغزشى بود.<ref> | ابوسفیان کعب نیزه خود را به کنار دهان حمزه مى زد و سخنى جسارت آمیز مى گفت. حلیس بن زیان بر وى گذر کرد و کار ناپسند او را دید و گفت: این مرد سرور قریش است که با پیکر بىجان عموزاده خود چنین مىکند، ابوسفیان گفت: این کارم را نهفتهدار که لغزشى بود.<ref>سیره حلبى، ۲/ ۲۴۴</ref> | ||
<br> | <br> | ||
همچنین پس از شهادت ایشان به نکات زیر نیز می توان اشاره کرد: | همچنین پس از شهادت ایشان به نکات زیر نیز می توان اشاره کرد: | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۱۰: | ||
حمزه (سیدالشهدا) به هنگام شهادت پنجاه و نه سال سن داشت. پیامبر(ص) بر جنازه حمزه نماز خواند و هفت تکبیر گفت. سپس سایر شهدا را مى آوردند و در کنار حمزه مى گذاشتند و حضرت بر او و حمزه نماز مى خواند تا هفتاد و دو نماز بر وى گزارده شد. | حمزه (سیدالشهدا) به هنگام شهادت پنجاه و نه سال سن داشت. پیامبر(ص) بر جنازه حمزه نماز خواند و هفت تکبیر گفت. سپس سایر شهدا را مى آوردند و در کنار حمزه مى گذاشتند و حضرت بر او و حمزه نماز مى خواند تا هفتاد و دو نماز بر وى گزارده شد. | ||
<br> | <br> | ||
رسول خدا(ص) در بازگشت از احد، از خانههاى انصار گذر کرد، شنید که زنان انصار بر کشتههاى خود گریه مىکنند، گریست و گفت: لیکن حمزه را زنانى نیست که بر وى گریه کنند. سعد بن معاذ یا اسید بن حضیر زنان بنى عبد الاشهل را گفت تا بروند و اوّل بر حمزه گریه کنند. سپس براى کشته هاى خود. چون رسول خدا(ص) شنید که بر در مسجد براى حمزه گریه مى کنند، آنان را فرمود که بازگردند.<ref> | رسول خدا(ص) در بازگشت از احد، از خانههاى انصار گذر کرد، شنید که زنان انصار بر کشتههاى خود گریه مىکنند، گریست و گفت: لیکن حمزه را زنانى نیست که بر وى گریه کنند. سعد بن معاذ یا اسید بن حضیر زنان بنى عبد الاشهل را گفت تا بروند و اوّل بر حمزه گریه کنند. سپس براى کشته هاى خود. چون رسول خدا(ص) شنید که بر در مسجد براى حمزه گریه مى کنند، آنان را فرمود که بازگردند.<ref>الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۶</ref> | ||
<br> | <br> | ||
صفیه دو لباس آورد تا حمزه را کفن کند. در کنار حمزه جنازه یک نفر انصارى را دیدند که او هم مثله شده بود. پس زشت و به دور از حیا دانستند که یکى را کفن کنند و دیگرى را عریان بگذارند. از این رو قرعه زدند. لباس بزرگتر به انصارى افتاد و لباس کوتاهتر به حمزه، پاهاى حمزه را با لیف و برگ خرما پوشاندند.<ref> | صفیه دو لباس آورد تا حمزه را کفن کند. در کنار حمزه جنازه یک نفر انصارى را دیدند که او هم مثله شده بود. پس زشت و به دور از حیا دانستند که یکى را کفن کنند و دیگرى را عریان بگذارند. از این رو قرعه زدند. لباس بزرگتر به انصارى افتاد و لباس کوتاهتر به حمزه، پاهاى حمزه را با لیف و برگ خرما پوشاندند.<ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۱- ۴۴۲</ref> | ||
<br> | <br> | ||
=غزوه احد در آیات قرآن= | =غزوه احد در آیات قرآن= | ||
<br> | <br> | ||
در منابع به چندین آیه از [[قرآن]] مجید که در شأن غزوه احد نازل شده به ویژه آیات ۱۲۱ تا ۱۷۱ سوره آل عمران اشاره شده است.<ref> | در منابع به چندین آیه از [[قرآن]] مجید که در شأن غزوه احد نازل شده به ویژه آیات ۱۲۱ تا ۱۷۱ سوره آل عمران اشاره شده است.<ref>بن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۱۰۶ به بعد</ref> | ||
<br> | <br> | ||
همچنین احادیثی از پیامبر(ص) در این باره نقل شده است.<ref> | همچنین احادیثی از پیامبر(ص) در این باره نقل شده است.<ref>بخاری، صحیح، ج۵، ص۴۰ـ۳۹</ref> | ||
<br> | <br> | ||
پیامبر(ص) پس از آن نیز گاهی به زیارت تربت شهدای احد میرفت.<ref> | پیامبر(ص) پس از آن نیز گاهی به زیارت تربت شهدای احد میرفت.<ref>بخاری، صحیح، ج۵، ص۲۹.</ref> | ||
<br> | <br> | ||
از آن پس نیز کسانی که به مدینه میرفتند زیارت احد را از دست نمیدادند. | از آن پس نیز کسانی که به مدینه میرفتند زیارت احد را از دست نمیدادند. |
ویرایش