۱٬۵۶۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
<br> | <br> | ||
...أخبرنا رؤیم بن یزید المقرئ قال: حدّثنا هارون بن أبیعیسى، قال: و أخبرنا أحمد ابن محمد بن أیوب، قال: حدّثنا إبراهیم بن سعد جمیعاً. قال: حدثنی العباس بن عبدالله بن معبد عن بعض أهله عن ابن عباس، قال: لمّا أمسی القوم یوم بدر والأساری محبوسون فی الوثاق فبات رسول الله(صلی الله علیه و آله) ساهرا أول لیله فقال له أصحابه: یا رسول الله ما لك لا تنام؟ فقال: سمعت أنین العباس فی وثاقه. فقاموا إلی العباس فأطلقوه فنام رسول الله(صلی الله علیه و آله)... ابن عباس نقل نموده، پس از آنكه جنگ بدر پایان یافت و شب شد، اسیران محبوس و به ریسمان بسته شده بودند. (عباس در كنار خیمه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فریاد میزد!) پیامبر(صلی الله علیه و آله) شب را نخوابیدند. اصحاب پرسیدند: ای فرستاده خدا! چرا نمیخوابید؟ حضرت فرمودند: «ناله و فریاد عباس را شنیدم، اصحاب حركت كرده رفتند بندها را گشودند و عباس را آزاد كردند. پس پیامبر(صلی الله علیه و آله) به خواب رفتند».<ref>الطبقات الكبري، ج4، ص13.</ref> | ...أخبرنا رؤیم بن یزید المقرئ قال: حدّثنا هارون بن أبیعیسى، قال: و أخبرنا أحمد ابن محمد بن أیوب، قال: حدّثنا إبراهیم بن سعد جمیعاً. قال: حدثنی العباس بن عبدالله بن معبد عن بعض أهله عن ابن عباس، قال: لمّا أمسی القوم یوم بدر والأساری محبوسون فی الوثاق فبات رسول الله(صلی الله علیه و آله) ساهرا أول لیله فقال له أصحابه: یا رسول الله ما لك لا تنام؟ فقال: سمعت أنین العباس فی وثاقه. فقاموا إلی العباس فأطلقوه فنام رسول الله(صلی الله علیه و آله)... ابن عباس نقل نموده، پس از آنكه جنگ بدر پایان یافت و شب شد، اسیران محبوس و به ریسمان بسته شده بودند. (عباس در كنار خیمه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فریاد میزد!) پیامبر(صلی الله علیه و آله) شب را نخوابیدند. اصحاب پرسیدند: ای فرستاده خدا! چرا نمیخوابید؟ حضرت فرمودند: «ناله و فریاد عباس را شنیدم، اصحاب حركت كرده رفتند بندها را گشودند و عباس را آزاد كردند. پس پیامبر(صلی الله علیه و آله) به خواب رفتند».<ref>الطبقات الكبري، ج4، ص13.</ref> | ||
<br> | |||
=فضایل عباس بن عبدالمطلب= | |||
<br> | |||
عباس بن عبدالمطّلب فضایل فراوان دارد كه یادكرد همه آنها، نوشتار را از حد خود خارج میسازد؛ لذا به عناوین برجسته آن اشاره میكنیم: | |||
<br> | |||
1. میهمانی دادن عباس، از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در آغاز رسالت در مكه، از موارد شكوهمند زندگی عباس، ضیافتی است كه پیش از اسلام، به افتخار پیامبر(صلی الله علیه و آله) ترتیب داد. | |||
<br> | |||
«پیامبرخدا در میهمانی مفصّل عبدالله بن جدعان كه حضرت را به عبدالمطّلب سوگند داده بود شركت كردند و در پایان میهمانی، هنگام خداحافظی فرمودند: «فردا شما و تمام قبیله تیم میهمان من هستند». حضرت هنگامی كه برگشتند، در اندیشه بودند كه چگونه میهمانی را برگزار كنند، تا اینكه ابوطالب تصمیم گرفت از عباس كمک بگیرد و عباس با جان و دل پذیرفت و منادی فرستاد تا اعلام كند هركسی، از هر قبیلهای كه باشد، در میهمانی محمد شركت كند. بدینسان میهمانی بزرگی ترتیب داد و لباسهای فاخر بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) پوشانید و در صدر مجلس نشاند. زیبایی چهره و زیبایی لباس، جذابیتی ویژه به حضرت بخشیده بود كه چشم هر بیننده را خیره میكرد... پس از میهمانی، همهجا صحبت از میهمانی عباس بود و همگان آن را تعریف و تحسین میكردند».<ref>بحارالأنوار، ج8، ص245.</ref> | |||
<br> | |||
2. بخشیدن بازار عكاظ به عباس توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) به فرمان [[جبرئیل]]. «در فتح مكه، جبرئیل بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت: عباس بر شما حق بزرگی دارد. توقع وی این است كه بازار عكاظ را به وی واگذاری. پیامبر(صلی الله علیه و آله) بازار عكاظ را به عباس بخشید و فرمود: خداوند لعنت كند كسی را كه بازار عكاظ را از عباس بستاند».<ref>الطبقات، ج4، ص18.</ref> | |||
<br> | |||
3. بازگذاردن در ورودی خانه عباس به مسجدالحرام، كه به باب العباس شهرت یافت. | |||
<br> | |||
4. قرار دادن ناودان خانه عباس، به داخل مسجد النبی (ص) به امر جبرئیل. | |||
<br> | |||
«ناودانی كه به امر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نصب شد، تا زمان خلیفه دوم، [[عمر بن خطاب]] باقی بود... عمر دستور داد ناودان را بكنند و سوگند یاد كرد هركه آن را نصب كند، گردنش را میزنم»<ref>پيغمبر و ياران، ج4، ص94.</ref> | |||
<br> | |||
عباس، شكایت به علی برده و از ماجرای كندن ناودان گله و شكایت كرد. | |||
<br> | |||
«امیرمؤمنان(علیه السلام) كه عمویش را با چنین حالتی دید، ناراحت شده، پرسید: عموجان! چه شده است كه با این حال به خانه ما آمدهای؟! عباس گفت: ناودانی كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به افتخار من نصب كرد، عمر آن را كنده و قسم یاد كرده است كه اگر كسی بار دیگر آن را نصب كند، گردنش را میزنم. پسر برادرم! من دارای دو چشم بودم؛ خداوند یكی را از من گرفت و آن پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بود، اكنون امید من به تو است، گمان نمیكردم با وجود شما بر من ستم كنند و آنچه موجب افتخارم بود را از دستم درآورند! | |||
<br> | |||
امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: عموی من! به خانه برگرد و اندوه برخود مدار، تو را خوشحال میكنم. آنگاه خطاب به قنبر فرمود: برخیز و ناودان را در جای خود نصب كن. وقتی ناودان نصب شد و در جای خود قرار گرفت، فرمود: به حق صاحب این قبر و منبر، هركه ناودان را بردارد گردنش را میزنم! وقتی این خبر به عمر رسید، گفت: ابوالحسن را نمیشود خشمگین كرد! ما برای سوگند خود كفاره میدهیم».<ref>همان، ص95.</ref> | |||
<br> |
ویرایش