۱٬۵۶۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
<br> | <br> | ||
امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: عموی من! به خانه برگرد و اندوه برخود مدار، تو را خوشحال میكنم. آنگاه خطاب به قنبر فرمود: برخیز و ناودان را در جای خود نصب كن. وقتی ناودان نصب شد و در جای خود قرار گرفت، فرمود: به حق صاحب این قبر و منبر، هركه ناودان را بردارد گردنش را میزنم! وقتی این خبر به عمر رسید، گفت: ابوالحسن را نمیشود خشمگین كرد! ما برای سوگند خود كفاره میدهیم».<ref>همان، ص95.</ref> | امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: عموی من! به خانه برگرد و اندوه برخود مدار، تو را خوشحال میكنم. آنگاه خطاب به قنبر فرمود: برخیز و ناودان را در جای خود نصب كن. وقتی ناودان نصب شد و در جای خود قرار گرفت، فرمود: به حق صاحب این قبر و منبر، هركه ناودان را بردارد گردنش را میزنم! وقتی این خبر به عمر رسید، گفت: ابوالحسن را نمیشود خشمگین كرد! ما برای سوگند خود كفاره میدهیم».<ref>همان، ص95.</ref> | ||
<br> | |||
5. بخشیدن خانه خود به مسجدالنبی؛ | |||
<br> | |||
مدتی پس از واقعه فوق، عمر تصمیم به توسعه مسجدالنبی گرفت؛ «خانههای اطراف مسجد را خرید فقط حجره زنان پیغمبر(ص) و خانه عباس بن عبدالمطلب باقی ماند. عمر، عباس را خواست و گفت: همانگونه كه میدانی، همه خانههای اطراف مسجد خریداری شده جز خانه تو و حجرههای زنان پیامبر و به حجرههای زنان پیامبر راهی نیست. پس خانهات را بفروش تا مسجد را توسعه دهیم... (وقتی خلیفه نظریاتش را طرح كرد و عباس نپذیرفت، امر به حكمیت منتهی شد. ابی بن كعب در حكمیت، دست عباس را باز گذاشت)، عباس گفت: اكنون كه آزادم خانهام را جهت توسعه مسجدالنبی به مسلمانان بخشیدم».<ref>الطبقات الكبري، ج4، ص22.</ref> | |||
<br> | |||
6. طرف وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) پس از وصیت؛ | |||
<br> | |||
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در وصیت خود، عباس را مأمور ساختند كه پس از رحلت، وعدههای پیامبر(ص) به مردم را ادا نماید و قرضهای آن حضرت را پرداخته و امور باقی¬مانده شخصی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را كفایت كند. | |||
<br> | |||
7. طرفداری عباس از امیرمؤمنان علی(علیه السلام)؛ | |||
<br> | |||
در ماجرای مظلومیت علی(علیه السلام)، عباس در كنار علی(علیه السلام) از مدافعان حریم ولایت علوی بود. | |||
<br> | |||
8. باریدن باران به دعای عباس در سال هفدهم هجری؛ | |||
<br> | |||
در سال هفدهم هجری، خشكی و خشكسالی سرتاسر [[حجاز]] و جزیرةالعرب را فرا گرفت. مردم در قحطی شدید گرفتار شدند، نزد عمر رفتند. عمر در كارشان درماند و ندانست چه كند. كعب الأحبار گفت: [[بنیاسرائیل]] هرگاه به خشكی و بیبارانی مبتلا میشدند، به وسیله خویشان و بستگان پیامبرشان طلب باران میكردند. عمر گفت: ما هم چنین كنیم! عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و بزرگ بنیهاشم است. او را واسطه قرار داده و از خدا باران میخواهیم، عمر با جمعی به خانه عباس رفتند و از او تقاضا كردند با ما به مسجد بیا تا از خدا تقاضای باران كنیم. عمر بر منبر رفت و چنین دعا كرد: | |||
<br> | |||
اللَّهُمَّ إِنَّا قَدْ تَوَجَّهْنَا إِلَیكَ بِعَمِّ نَبِینَا وَ صِنْوِ أَبِیهِ فَاسْقِنَا الْغَیثَ وَلاَ تَجْعَلْنَا مِنَ الْقَانِطِین. خدایا! ما به تو روی آوردهایم به واسطه عموی پیامبرمان، ما را از باران سیراب كن و مأیوسمان مفرما!<ref>همان، ص22.</ref> | |||
<br> | |||
سپس گفت: عباس! برخیز و خدا را بخوان. | |||
<br> | |||
عباس برخاست و پس از حمد و ثنای پروردگار گفت: | |||
<br> | |||
اللَّهُمَّ إِنَّ عِنْدَكَ سَحَاباً وَ عِنْدَكَ مَاءً فَانْشُرِ السَّحَابَ ثُمَّ أَنْزِلِ الْمَاءَ مِنْهُ عَلَینَا...: خدایا! ابرها نزد تو و آب در اختیار تو است، پس ابرها را بفرست و آب رحمتت بر ما ببار و... .الطبقات الكبري، ج4، ص29. | |||
<br> | |||
پس از آنكه دعای عباس تمام شد، ابرها از اطراف به حركت آمد و به هم پیوست و باران آغاز شد. آن قدر بارید كه همهجا را فرا گرفت و تمام گودالها را پر كرد، مردم لباسها را بالا زده، در كوچه و بازار راه میرفتند. هركه عباس را میدید دست و پایش را میبوسید.<ref>همان، ص30.</ref> | |||
<br> | <br> |
ویرایش