confirmed، مدیران
۳۷٬۲۳۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۸۸: | خط ۱۸۸: | ||
با این همه، در فقه اهل سنت، با وجود توجه فراوان به فقیهان معاصر امام صادق(ع) چون [[اوزاعی]] و [[سفیان ثوری]]، به دیدگاههای او توجه نشده است. برخی از علماء شیعه چون [[سید مرتضی]] بدین جهت به علماء اهل سنت انتقاد کردهاند. <ref>پاکتچی، «جعفر صادق(ع)، امام»، ص۲۰۶</ref> | با این همه، در فقه اهل سنت، با وجود توجه فراوان به فقیهان معاصر امام صادق(ع) چون [[اوزاعی]] و [[سفیان ثوری]]، به دیدگاههای او توجه نشده است. برخی از علماء شیعه چون [[سید مرتضی]] بدین جهت به علماء اهل سنت انتقاد کردهاند. <ref>پاکتچی، «جعفر صادق(ع)، امام»، ص۲۰۶</ref> | ||
=فعالیت اجتماعی و سیاسی امام صادق(ع)= | |||
از نظر فعالیت اجتماعی و سیاسی، میتوان زندگی امام صادق را به دو بخش تقسیم کرد: | |||
'''دوره امویان و دوره عباسیان''' | |||
==دوره امویان== | |||
سالهای ۱۱۴-۱۲۵ق. یعنی سالهای آغازین امامت حضرت، مصادف بود با نیمه اخیر حکومت [[هشام بن عبدالملک]] (حکومت:۱۰۵-۱۲۵ق) خلیفه امویبود. در این دوره زمینه برای قیامهای ضد اموی با انگیزه مذهبی فراهم شده بود. در راس این قیامها [[قیام زید بن علی]] در ۱۲۲ق و [[قیام یحیی بن زید]] در ۱۲۵ق بود چرا که زید عمو و یحیی پسر عموی حضرت بود و حضرت نمیتوانست نسبت به قیام آنها بیتفاوت باشد. | |||
===قیام زید و فرزندش یحیی=== | |||
'''قیام زید بن علی''' | |||
از مضمون برخی روایتها میتوان دریافت که قیام زید بن علی مورد تأیید امام صادق(ع) بوده است چنانکه صدوق در [[عیون اخبار الرضا]] آورده است که امام صادق فرمود: | |||
خدا عمویم زید را بیامرزد! او مردم را به الرضا من آل محمد میخواند و اگر پیروز میشد به وعده وفا میکرد. چون میخواست خروج کند با من مشورت کرد. به او گفتم: عمو! اگر راضی میشوی که کشته گردی و در کناسه [[کوفه]] <ref>ر.ک:مقاله کوفه</ref>بردار شوی، خود میدانی. <ref>شهیدی، ۱۳۸۴، ص۵۷</ref> | |||
در عین حال برخی از منابع متقدم تصریح کردهاند که امام با اصل این قیامها موافق نبود و از آن نهی میکرد. <ref>عیون اخبار الرضا، ج۱، صص۱۹۴-۱۹۵؛ به نقل شهیدی، ۱۳۸۴، ص۳۷</ref> در مورد قیام یحیی بن زید نیز نقل شده است که امام به نامهای به یحیی نوشت و با آگاه کردن او از اینکه همچون پدرش کشته خواهد شد، او را از قیام باز داشت. <ref>صابری، تاریخ فرق اسلامی، ج۲، ص۶۸، به نقل از الحیاه السیاسیه و الفکریه للزیدیه فی المشرق الاسلامی، ص۷۷-۷۸ و الوافی بالوفیات، ج۲، ص۳۷-۳۸</ref> | |||
بر همین اساس بود که جز چند تن نادر، کسی از اصحاب امام در قیام زید شرکت نکرد <ref>کشی، ج۲، ص۶۵۲، صدوق، امالی، ۴۳۰-۴۳۱</ref> و دستگاه خلافت نیز که از موضع امام نسبت به قیام آگاه بود، پس از سرکوب قیام، مزاحمتی برای امام ایجاد نکرد. | |||
==دوره عباسیان== | |||
در آستانه خلافت عباسی بزرگان این خاندان، با امام صادق روابطی سرد ولی غیرخصمانه داشتند و حتی منصور عباسی امام را تمجید میکرد. <ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۲۳۲-۲۳۳</ref> | |||
موج اول از فشار عباسیان بر حضرت، مربوط به دو سال اول [[خلافت عباسی]] است که هنوز اطمینانی از جانب حضرت برای آنان جلب نشده بود. چند ماه پس از پیروزی عباسیان بر امویان در سال ۱۳۲ هجری، [[ابوسلمه خلال]] مشهور به وزیر آل محمد که پیشتر داعی عباسیان بود، کوشید تا در یبرابر عباسیان، شاخهای علوی از بنی هاشم را تقویت کند و به خلافت برساند. | |||
او ابتدا به امام صادق(ع) پیشنهاد خلافت داد ولی امام به صراحت آن را رد کرد و از همراهی با او اجتناب ورزید. <ref>ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه، ص۲۰۷-۲۰۸</ref> حتی وقتی ابوسلمه پیشنهاد خود را به عبدالله محض ارائه داد و عبدالله برای مشورت نزد حضرت آمد، امام او را از پذیرش آن پرهیز داد. <ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۵۴</ref> | |||
در سال ۱۳۴ق. نیز بسام بن ابراهیم تصمیم گرفت بر ضد بنی عباس خروج کند و نامهای به امام نوشت و وعده داد که اگر تمایل به خلافت داشته باشد، او میتواند از اهالی [[خراسان]] برای وی بیعت بگیرد، اما امام این پیشنهاد را توطئه دانست و خلیفه را از نیت بسام آگاه ساخت.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۶</ref> | |||
بدین ترتیب دولت عباسی اطمینانی نسبی یافته بود که امام انگیزه قیام و خلافت ندارد. هرچند در سالهای پایانی خلافت سفاح و سالهای آغازین خلافت منصور دوانیقی نوعی آشتی و تحمل متقابل میان امام و دستگاه حاکم وجود داشت، ولی حضرت به هر مناسبتی به نقد جباریت <ref>ابونعیم، حلیة الابرار، ج۳، ص۱۹۸؛ ابن طلحه، مطالب السوول، ص۲۸۶</ref> و دنیاطلبی <ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۸۱؛ ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه، ص۲۰۹</ref> منصور میپرداخت و روی آوردن به سلاطین را نکوهش میکرد. <ref>ذهبی، سیر اعلام النبلا، ج۶، ص۲۶۲</ref> | |||
===قیام فرزندان عبدالله محض=== | |||
در اواخر حکومت امویان عدهای از [[بنی هاشم]] از جمله عبدالله محض و پسرانش و همچنین سفاح و منصور در ابواء گرد هم آمدند تا با یکی از خودشان بیعت کنند. در آن جلسه عبدالله، پسرش محمد را به عنوان مهدی معرفی کرد و آنان را به بیعت با او فراخواند. امام صادق(ع) وقتی از قصد آنان با خبر شد فرمود: | |||
چنین مکنید که هنوز وقت این کار (ظهور مهدی) نیست و به عبد الله نیز گفت: اگر میپنداری پسرت مهدی است، او مهدی نیست و اکنون نیز هنگام ظهور مهدی نیست. و اگر برای خدا و [[امر به معروف]] و [[نهی از منکر]] قیام میکنی، به خدا تو را که شیخ ما هستی وانمیگذاریم تا با پسرت [[بیعت]] کنیم. | |||
عبد الله خشمگین شد و گفت: به خدا سوگند خدا تو را از غیب آگاه نساخته، و آنچه میگویی از روی حسادتی است که به پسرم داری. امام صادق فرمود: به خدا آنچه گفتم از حسادت نیست ولی این و برادرانش و فرزندانش (و دست بر دوش ابوالعباس سفاح نهاد، سپس دست بر دوش عبدالله بن حسن زد و گفت) آری به خدا (خلافت) از آنِ تو و فرزندانت نیست و از آن آنهاست، و دو پسر تو کشته خواهند شد. <ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۸۵-۱۸۶</ref> | |||
پس از به قدرت رسیدن بنیعباس و آغاز سختگیری آنان بر [[علویان]] زمینه برای قیام فراهم شد و محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله در سال ۱۴۵ق. قیام کردند ولی هر دو قیام به شکست انجامید و پیشگویی امام صادق درباره کشته شدن آنها محقق شد. نقل شده است در زمان [[قیام نفس زکیه]] در [[مدینه]] امام برای پرهیز از مداخله به سود یکی از طرفین، از شهر خارج شد و درملکی که در اطراف مدینه داشت اقامت گزید و پس از پایان قیام و شکست نفس زکیه به شهر بازگشت. | |||
در مجموع درباره زندگی سیاسی و اجتماعی امام صادق (ع) چنین به نظر میرسد که امام از خود را از عرصه سیاست دور نگه میداشت و این موضع خود را در هر دو دوره سیاسی (دوره اموی و دوره عباسی حفظ کرد. با این حال آن حضرت در عین کنارهگیری از عرصه رقابت سیاسی، نسبت به شرایط جامعه و سرنوشت آن بسیار حساس بود و در بین آموزههای او مسائلی همچون رعایت عدالت و پاکدامنی در حکومت، مشورت با مردم و توجه به خواستههای آنان، به حکمرانان گوشزد شده است. <ref>پاکتچی، امام جعفر صادق، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۸، ص۱۸۶-۱۸۷</ref> | |||
=شهادت امام صادق(ع)= | =شهادت امام صادق(ع)= | ||