۸۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
</div> | </div> | ||
كعبه و نقش اجتماعى آن | == كعبه و نقش اجتماعى آن == | ||
1. از آيات قرآن برمىآيد كه كعبه قديمىترين معبد جهان است : انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً. رجوع شود به تفاسير مفصل كه از جنبه تاريخى متعرض اين مطلب شدهاند در سوره حج، آيه 29 و آيه 33 از كعبه به« بيت العتيق» ياد شده. ممكن است مقصود خانه كهنه قديمى باشد و ممكن است مقصود خانه آزاد باشد كه: لا يَمْلِكُهُ أَحَدٌ، چنانكه در روايتى از امام باقر روايت شده( تفسير صافى). . | 1. از آيات قرآن برمىآيد كه كعبه قديمىترين معبد جهان است : انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً. رجوع شود به تفاسير مفصل كه از جنبه تاريخى متعرض اين مطلب شدهاند در سوره حج، آيه 29 و آيه 33 از كعبه به« بيت العتيق» ياد شده. ممكن است مقصود خانه كهنه قديمى باشد و ممكن است مقصود خانه آزاد باشد كه: لا يَمْلِكُهُ أَحَدٌ، چنانكه در روايتى از امام باقر روايت شده( تفسير صافى). . | ||
آقاى غفورى در سخنرانى كنگره حج مىگويد: | |||
به طورى كه نوشتهاند از زمانهاى قديم هفت معبد بزرگ و عمومى وجود داشته كه در چين و هند و بلخ و صنعا و در قسمتهاى شمالى و مركزى ايران فعلى بودهاند و از همه قديمىتر همان كعبه است . رجوع شود به كتاب اسرار حج و كتاب قبله كمرهاى. | به طورى كه نوشتهاند از زمانهاى قديم هفت معبد بزرگ و عمومى وجود داشته كه در چين و هند و بلخ و صنعا و در قسمتهاى شمالى و مركزى ايران فعلى بودهاند و از همه قديمىتر همان كعبه است . رجوع شود به كتاب اسرار حج و كتاب قبله كمرهاى. | ||
2. از آيات قرآن برمىآيد كه اين خانه، خانه پربركتى است و بناست كه منشأ خيرات و بركاتى براى اهل توحيد و عدل يعنى مسلمين باشد، چنانكه در آيه پيش | |||
ذكر شده است. | 2. از آيات قرآن برمىآيد كه اين خانه، خانه پربركتى است و بناست كه منشأ خيرات و بركاتى براى اهل توحيد و عدل يعنى مسلمين باشد، چنانكه در آيه پيش ذكر شده است. | ||
3. از آيات قرآن باز برمىآيد كه اين خانه و حريم آن محل امن و امان است. در كعبه و بلكه در حريم كعبه به نام حرم كسى حق تعرض به صيد و هيچ شكارى تا چه رسد به انسان ندارد، كه آنجا بست كامل و آزادى و امنيت كامل و حريت بيان و عقيده كامل و عدم تعرض كامل برقرار است. اين جهت كه بعضى امكنه مقدس است و پناهگاه، و اشخاصى در آنجا پناهنده مىشوند مثل مجلس شورا و سنا و غيره و يا در قديم مشاهد مشرفه و خانه علما، خود مطلبى است. | 3. از آيات قرآن باز برمىآيد كه اين خانه و حريم آن محل امن و امان است. در كعبه و بلكه در حريم كعبه به نام حرم كسى حق تعرض به صيد و هيچ شكارى تا چه رسد به انسان ندارد، كه آنجا بست كامل و آزادى و امنيت كامل و حريت بيان و عقيده كامل و عدم تعرض كامل برقرار است. اين جهت كه بعضى امكنه مقدس است و پناهگاه، و اشخاصى در آنجا پناهنده مىشوند مثل مجلس شورا و سنا و غيره و يا در قديم مشاهد مشرفه و خانه علما، خود مطلبى است. | ||
به هرحال از يك نظر حرم حكم بست را دارد حتى نسبت به حيوانات. البته بايد ديد از نظر مجرمين قانونى چه حكمى دارد خصوصاً كسانى كه در خود حرم مرتكب موجبات حد و قصاص مىشوند. | |||
در دعاى ابراهيم نيز آمده است: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً يا: اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ امِناً | |||
و همچنين سوره بقره، آيه 125: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهيمَ ... اين خصوصيت حرم مؤيد اين است كه حرم بايد متعلق به همه مسلمين باشد نه به دسته مخصوص كه در بند 5 گفته خواهد شد. | و همچنين سوره بقره، آيه 125: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهيمَ ... اين خصوصيت حرم مؤيد اين است كه حرم بايد متعلق به همه مسلمين باشد نه به دسته مخصوص كه در بند 5 گفته خواهد شد. | ||
خط ۴۳: | خط ۴۶: | ||
5. اين خانه و بلكه حرم نبايد مالك خصوصى داشته باشد، مال خداست يعنى مال همه است. همه حرم حكم مسجد را ازاينجهت دارد- نه از ساير جهات- لهذا در ذيل اين آيه: انَّ الَّذينَ كَفَروا وَ يَصُدّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلْناهُ لِلنّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ ، | 5. اين خانه و بلكه حرم نبايد مالك خصوصى داشته باشد، مال خداست يعنى مال همه است. همه حرم حكم مسجد را ازاينجهت دارد- نه از ساير جهات- لهذا در ذيل اين آيه: انَّ الَّذينَ كَفَروا وَ يَصُدّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلْناهُ لِلنّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ ، | ||
در حديث وارد شده كه كسى حق ندارد مردم را مانع شود از ورود به مكه به عنوان اينكه اينجا شهر ما و وطن ما و مملكت ماست، | |||
و همچنين است آيه 34 انفال: وَ ما لَهُمْ الّا يُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانوا اوْلِياءَهُ ... | و اين آيه در وقتى نازل شد كه قريش مانع ورود مسلمانان به مكه شدند. و همچنين است آيه 34 انفال: وَ ما لَهُمْ الّا يُعَذِّبُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانوا اوْلِياءَهُ ... | ||
على هذا كعبه و مسجد و بلكه حرم متعلق است به هركس كه اهل توحيد و عبادت خدا و بر ملت ابراهيم باشد . مثل اين است كه از طرف ابراهيم اين محل بر اهل توحيد و عبادت خداى يگانه وقف شده است ولى وقف نيست، نوعى ديگر از ملكيت است خاص خود كه همان ملكيت بينالمللى اسلامى است. | |||
در نهج البلاغه مولى به قُثَم بن عباس كه عامل مكه بود نامه مىنويسد: | در نهج البلاغه مولى به قُثَم بن عباس كه عامل مكه بود نامه مىنويسد: | ||
خط ۵۹: | خط ۶۱: | ||
[اما بعد، مراسم حج را براى مردم بپا دار، و ايام اللَّه (عبرتهاى تاريخ) را به يادشان آر، و هر صبح و شام براى مراجعه آنان در مجلس عمومى بنشين، | [اما بعد، مراسم حج را براى مردم بپا دار، و ايام اللَّه (عبرتهاى تاريخ) را به يادشان آر، و هر صبح و شام براى مراجعه آنان در مجلس عمومى بنشين، به پرسش پرسشكننده پاسخ ده، و نادان را علم بياموز، و با عالم مذاكره كن، و نبايد ميان تو و مردم پيامرسانى جز زبانت و دربانى جز چهرهات باشد ... و به اموال الهى كه نزد تو جمع مىگردد بنگر و آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه نزد تو هستند به مصرف رسان ... و به ساكنان مكه دستور ده كه از كسانى كه در خانههاشان سكونت مىكنند كرايه نگيرند، زيرا خداى سبحان مىفرمايد: «عاكف و بادى در اين سرزمين يكسانند». عاكف كسى است كه مقيم مكه است، و بادى كسى است كه اهل مكه نيست و به قصد حج آنجا مىآيد. خداوند ما و شما را به آنچه خود دوست دارد موفق سازد.] | ||
به پرسش پرسشكننده پاسخ ده، و نادان را علم بياموز، و با عالم مذاكره كن، و نبايد ميان تو و مردم پيامرسانى جز زبانت و دربانى جز چهرهات باشد ... و به اموال الهى كه نزد تو جمع مىگردد بنگر و آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه نزد تو هستند به مصرف رسان ... و به ساكنان مكه دستور ده كه از كسانى كه در خانههاشان سكونت مىكنند كرايه نگيرند، زيرا خداى سبحان مىفرمايد: «عاكف و بادى در اين سرزمين يكسانند». عاكف كسى است كه مقيم مكه است، و بادى كسى است كه اهل مكه نيست و به قصد حج آنجا مىآيد. خداوند ما و شما را به آنچه خود دوست دارد موفق سازد.] | |||
خط ۱۲۸: | خط ۱۳۰: | ||
سوره بقره، آيه 125 و 126: | سوره بقره، آيه 125 و 126: | ||
وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا الى ابْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ انْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ. وَ اذْ قالَ ابْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... | وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَ اتَّخِذوا مِنْ مَقامِ ابْراهيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا الى ابْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ انْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ. وَ اذْ قالَ ابْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... | ||
[و ياد كنيد آنگاه كه اين خانه را مرجع و پايگاه مردم و مكان امن ساختيم؛ و (گفتيم كه) از جايگاه ابراهيم جايى براى نماز قرار دهيد (در آنجا نماز گزاريد) و به ابراهيم و اسماعيل سفارش نموديم كه خانه مرا براى طوافكنندگان و مجاوران حرم و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه سازيد. و آنگاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا، اينجا را سرزمينى امن قرار ده، و از اهل آن هركه را به خدا و روز واپسين ايمان آورده از انواع ميوهها و دستاوردها روزى ده. خداوند فرمود: (با مؤمنان چنان كنم) و هركه كفر ورزد پس او را اندكى بهرهمند كنم و آنگاه به عذاب دوزخش گرفتار سازم، و آن بد فرجام و جايگاهى است.] | [و ياد كنيد آنگاه كه اين خانه را مرجع و پايگاه مردم و مكان امن ساختيم؛ و (گفتيم كه) از جايگاه ابراهيم جايى براى نماز قرار دهيد (در آنجا نماز گزاريد) و به ابراهيم و اسماعيل سفارش نموديم كه خانه مرا براى طوافكنندگان و مجاوران حرم و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه سازيد. و آنگاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا، اينجا را سرزمينى امن قرار ده، و از اهل آن هركه را به خدا و روز واپسين ايمان آورده از انواع ميوهها و دستاوردها روزى ده. خداوند فرمود: (با مؤمنان چنان كنم) و هركه كفر ورزد پس او را اندكى بهرهمند كنم و آنگاه به عذاب دوزخش گرفتار سازم، و آن بد فرجام و جايگاهى است.] | ||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۷: | ||
ايضاً سوره بقره، آيه 142: سَيَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى كانوا عَلَيْها ... الى آخر آيات قبله. [بزودى مردمان نابخرد گويند: چه انگيزهاى آنان را از قبلهاى كه داشتند رويگردان ساخت (از بيتالمقدس به كعبه متوجه ساخت)؟ بگو: | ايضاً سوره بقره، آيه 142: سَيَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى كانوا عَلَيْها ... الى آخر آيات قبله. [بزودى مردمان نابخرد گويند: چه انگيزهاى آنان را از قبلهاى كه داشتند رويگردان ساخت (از بيتالمقدس به كعبه متوجه ساخت)؟ بگو: | ||
مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را كه مصلحت بداند قبله مىسازد و) هركه را خواهد به راه راست هدايت مىكند.] | مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را كه مصلحت بداند قبله مىسازد و) هركه را خواهد به راه راست هدايت مىكند.] | ||
ايضاً سوره بقره، آيه 196- 203: | ايضاً سوره بقره، آيه 196- 203: | ||
وَ اتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ فَانْ احْصِرْتُمْ ... الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ ... لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ انْ تَبْتَغوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ ... ثُمَّ افيضوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ ... فَاذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ ... فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا ... وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً ... اولئِكَ لَهُمْ نَصيبٌ مِمّا كَسَبوا ... وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ايّامٍ مَعْدوداتٍ. | وَ اتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ فَانْ احْصِرْتُمْ ... الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ ... لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ انْ تَبْتَغوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ ... ثُمَّ افيضوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ ... فَاذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ ... فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا ... وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً ... اولئِكَ لَهُمْ نَصيبٌ مِمّا كَسَبوا ... وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ايّامٍ مَعْدوداتٍ. | ||
[و حج و عمره را تمام و كامل براى خدا به پايان بريد، پس اگر محصور شديد هر قربانى كه ميسر باشد (بكشيد و از احرام درآييد) و سرهاى خود را نتراشيد تا آنكه قربانى به جايگاه خود (قربانگاه) برسد، پس اگر هريك از شما بيمار بود يا دردى در سر داشت (و نياز به تراشيدن سر در حال احرام پيدا نمود سر را بتراشد) پس كفّارهاى دهد روزه باشد يا صدقه يا قربانى، و اگر ايمن بوديد پس هركه با تقديم عمره به سوى حج تمتّع مىرود هر قربانى كه ميسر باشد (بكشد) و هركه قربانى نيابد (يا نتواند) پس سه روز در ايام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامى كه (به وطن) بازگشتيد، اين ده روز كامل است. اين (حكم تمتّع) براى كسى است كه (خود و) خانوادهاش ساكن مسجد الحرام (اهل مكه و اطراف آن) نباشند. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است. (وقت) حج ماههاى معلومى است، پس هركه در اين ماهها [با بستن احرام] حج را [بر خود] واجب ساخت پس (بداند كه) بدزبانى و آميزش و فسق (كارهاى ناشايست و دروغ) و بگومگو در حج [روا] نيست. و هر كار نيكى كنيد خدا آن را مىداند، و توشه برگيريد كه بهترين توشه تقواست، و از من پروا كنيد اى خردمندان. بر شما گناهى نيست كه فضل و بهرهاى از پروردگارتان بجوييد، پس چون از عرفات روانه شديد در مشعر الحرام (بمانيد و) به ذكر خدا پردازيد، و او را ياد كنيد چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پيش از آن از گمرهان بوديد. سپس از همان جا كه مردم روانه مىشوند روانه شويد، و از خدا آمرزش بخواهيد، كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پايان برديد خدا را آنچنان ياد كنيد كه از پدران خود ياد مىكنيد يا بيشتر از آن، كه برخى از مردم گويند: | [و حج و عمره را تمام و كامل براى خدا به پايان بريد، پس اگر محصور شديد هر قربانى كه ميسر باشد (بكشيد و از احرام درآييد) و سرهاى خود را نتراشيد تا آنكه قربانى به جايگاه خود (قربانگاه) برسد، پس اگر هريك از شما بيمار بود يا دردى در سر داشت (و نياز به تراشيدن سر در حال احرام پيدا نمود سر را بتراشد) پس كفّارهاى دهد روزه باشد يا صدقه يا قربانى، و اگر ايمن بوديد پس هركه با تقديم عمره به سوى حج تمتّع مىرود هر قربانى كه ميسر باشد (بكشد) و هركه قربانى نيابد (يا نتواند) پس سه روز در ايام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامى كه (به وطن) بازگشتيد، اين ده روز كامل است. اين (حكم تمتّع) براى كسى است كه (خود و) خانوادهاش ساكن مسجد الحرام (اهل مكه و اطراف آن) نباشند. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است. | ||
(وقت) حج ماههاى معلومى است، پس هركه در اين ماهها [با بستن احرام] حج را [بر خود] واجب ساخت پس (بداند كه) بدزبانى و آميزش و فسق (كارهاى ناشايست و دروغ) و بگومگو در حج [روا] نيست. و هر كار نيكى كنيد خدا آن را مىداند، و توشه برگيريد كه بهترين توشه تقواست، و از من پروا كنيد اى خردمندان. بر شما گناهى نيست كه فضل و بهرهاى از پروردگارتان بجوييد، | |||
پس چون از عرفات روانه شديد در مشعر الحرام (بمانيد و) به ذكر خدا پردازيد، و او را ياد كنيد چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پيش از آن از گمرهان بوديد. سپس از همان جا كه مردم روانه مىشوند روانه شويد، و از خدا آمرزش بخواهيد، كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پايان برديد خدا را آنچنان ياد كنيد كه از پدران خود ياد مىكنيد يا بيشتر از آن، كه برخى از مردم گويند: | |||
پروردگارا ما را در دنيا بهره ده، و در آخرت بهرهاى نخواهند داشت. و برخى از آنها گويند: پروردگارا ما را در دنيا نيكى و در آخرت نيكى ده و از عذاب دوزخ نگاه دار. آنان از آنچه (يا به خاطر آنچه) به دست آوردهاند بهرهاى دارند، و خداوند زودحساب است. و در [شب و] روزهايى چند به ذكر خدا پردازيد، پس هركه شتاب كند در دو روز (اعمال را انجام دهد) گناهى بر او نيست، و هركه تأخير كند نيز گناهى بر او نيست، البته براى كسى كه (از محرمات احرام) پروا داشته است، و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه به سوى او محشور مىشويد.] | پروردگارا ما را در دنيا بهره ده، و در آخرت بهرهاى نخواهند داشت. و برخى از آنها گويند: پروردگارا ما را در دنيا نيكى و در آخرت نيكى ده و از عذاب دوزخ نگاه دار. آنان از آنچه (يا به خاطر آنچه) به دست آوردهاند بهرهاى دارند، و خداوند زودحساب است. و در [شب و] روزهايى چند به ذكر خدا پردازيد، پس هركه شتاب كند در دو روز (اعمال را انجام دهد) گناهى بر او نيست، و هركه تأخير كند نيز گناهى بر او نيست، البته براى كسى كه (از محرمات احرام) پروا داشته است، و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه به سوى او محشور مىشويد.] | ||
ايضاً سوره آل عمران، آيه 96- 97: | ايضاً سوره آل عمران، آيه 96- 97: | ||
انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاس ... فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ ابْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ ... | انَّ اوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاس ... فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ ابْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ ... | ||
خط ۱۴۶: | خط ۱۶۰: | ||
[همانا نخستين خانهاى كه براى (اجتماع و عبادت) مردم قرار داده شد البته همان است كه در بكّه است و مبارك و مايه هدايت جهانيان است. در آن نشانههاى روشنى است، (از جمله) مقام ابراهيم، و هركه به آن درآيد در امان است، و حق خدا بر مردمان حج (زيارت) آن خانه است، بر هركه بتواند بدان راه بَرَد، و هركه (با ترك آن) كافر شود (بداند كه) خدا از جهانيان بىنياز است.] | [همانا نخستين خانهاى كه براى (اجتماع و عبادت) مردم قرار داده شد البته همان است كه در بكّه است و مبارك و مايه هدايت جهانيان است. در آن نشانههاى روشنى است، (از جمله) مقام ابراهيم، و هركه به آن درآيد در امان است، و حق خدا بر مردمان حج (زيارت) آن خانه است، بر هركه بتواند بدان راه بَرَد، و هركه (با ترك آن) كافر شود (بداند كه) خدا از جهانيان بىنياز است.] | ||
ايضاً مائده، آيه 94- 97: | ايضاً مائده، آيه 94- 97: | ||
يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَىْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ ايْديكُمْ ... يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنوا لا تَقتُلوا الصَّيْدَ ... احِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ ... جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ ... | يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَىْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ ايْديكُمْ ... يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنوا لا تَقتُلوا الصَّيْدَ ... احِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ ... جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ ... | ||
[اى كسانى كه ايمان آوردهايد، محققاً خداوند شما را به چيزى از صيد (صيد حيوانات خشكى در حال احرام) كه در دسترس و تيررس شما هستند مىآزمايد تا خداوند معلوم كند كسى را كه در نهان از او مىترسد. | [اى كسانى كه ايمان آوردهايد، محققاً خداوند شما را به چيزى از صيد (صيد حيوانات خشكى در حال احرام) كه در دسترس و تيررس شما هستند مىآزمايد تا خداوند معلوم كند كسى را كه در نهان از او مىترسد. | ||
پس هركس بعد از اين (از حكم حق) تجاوز كند عذابى دردناك خواهد داشت. اى كسانى كه ايمان آوردهايد در حال احرام صيد نكشيد، و هركه از روى عمد صيد بكشد كيفرش آن است كه معادل آن حيوانى كه كشته از جنس چهارپايان- كه دو نفر عادل از خودتان به معادل بودن آن حكم كنند- قربانى كند، قربانىاى كه به كعبه رسد (در حرم ذبح يا نحر شود) يا كفّارهاى كه اطعام به چند مسكين است يا به همان اندازه روزه گرفتن، تا وبال كار خود را بچشد، خداوند از گذشته (با دادن كفّاره) در گذشت و هركه دوباره (به صيد كردن) باز گردد (ديگر كفّاره ندارد، بلكه) خداوند از او انتقام مىكشد، و خداوند توانمند و صاحب انتقام است. صيد دريايى و خوردن آن براى شما حلال شد تا شما (مقيمان) و كاروانيان (در سفر) را توشهاى باشد، و تا در احرام هستيد صيد خشكى بر شما حرام است، و از خدايى كه به سوى او محشور مىشويد پروا كنيد. خداوند، كعبه، آن خانه محترم و شكوهمند را و همچنين ماه حرام و قربانى بىنشان و قربانى نشاندار را مايه برپايى و اداره امور مردم قرار داد؛ اين براى آن است كه بدانيد خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است مىداند و خدا به همه چيز داناست (پس هرچه به شما دستور مىدهد به مصلحت شماست).] | |||
پس هركس بعد از اين (از حكم حق) تجاوز كند عذابى دردناك خواهد داشت. اى كسانى كه ايمان آوردهايد در حال احرام صيد نكشيد، و هركه از روى عمد صيد بكشد كيفرش آن است كه معادل آن حيوانى كه كشته از جنس چهارپايان- كه دو نفر عادل از خودتان به معادل بودن آن حكم كنند- قربانى كند، قربانىاى كه به كعبه رسد (در حرم ذبح يا نحر شود) يا كفّارهاى كه اطعام به چند مسكين است يا به همان اندازه روزه گرفتن، تا وبال كار خود را بچشد، خداوند از گذشته (با دادن كفّاره) در گذشت و هركه دوباره (به صيد كردن) باز گردد (ديگر كفّاره ندارد، بلكه) خداوند از او انتقام مىكشد، و خداوند توانمند و صاحب انتقام است. | |||
صيد دريايى و خوردن آن براى شما حلال شد تا شما (مقيمان) و كاروانيان (در سفر) را توشهاى باشد، و تا در احرام هستيد صيد خشكى بر شما حرام است، و از خدايى كه به سوى او محشور مىشويد پروا كنيد. خداوند، كعبه، آن خانه محترم و شكوهمند را و همچنين ماه حرام و قربانى بىنشان و قربانى نشاندار را مايه برپايى و اداره امور مردم قرار داد؛ اين براى آن است كه بدانيد خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است مىداند و خدا به همه چيز داناست (پس هرچه به شما دستور مىدهد به مصلحت شماست).] | |||
خط ۱۶۲: | خط ۱۸۳: | ||
وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً امِناً ... | وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً امِناً ... | ||
وَ كَمْ اهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها ... وَ ما كانَ ربُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتّى يَبْعَثَ فى امِّها رَسولًا ... | وَ كَمْ اهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها ... وَ ما كانَ ربُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتّى يَبْعَثَ فى امِّها رَسولًا ... | ||
[و گفتند: اگر با تو پيرو هدايت شويم از سرزمين خود برچيده گرديم. آيا ما براى آنان حرمى امن فراهم نكرديم كه ميوههاى هر چيز به عنوان روزىاى از نزد ما بدانسو فراهم آورده مىشود؟! (از اين پس نيز مىتوانيم امنيت آنان را حفظ كنيم) ولى بيشترشان نمىدانند. و بسا شهرهايى را نابود كرديم كه مردمش در زندگانى خويش سرخوش بودند و سركشى كردند؛ و اين خانههاى (ويران) آنهاست كه پس از آنها جز اندكى مسكون نشده است (مسافران چند ساعتى در آن بار مىاندازند)، و ما خود وارث (آنها) شدهايم. و پروردگارت نابودكننده شهرها نبوده تا آنكه در مركز آنها پيامبرى برانگيزد كه آيات ما را بر آنان بخواند، و ما نابودكننده شهرها نبوديم مگر آنكه مردمانش ستمكار بودند.] | [و گفتند: اگر با تو پيرو هدايت شويم از سرزمين خود برچيده گرديم. آيا ما براى آنان حرمى امن فراهم نكرديم كه ميوههاى هر چيز به عنوان روزىاى از نزد ما بدانسو فراهم آورده مىشود؟! (از اين پس نيز مىتوانيم امنيت آنان را حفظ كنيم) ولى بيشترشان نمىدانند. | ||
و بسا شهرهايى را نابود كرديم كه مردمش در زندگانى خويش سرخوش بودند و سركشى كردند؛ و اين خانههاى (ويران) آنهاست كه پس از آنها جز اندكى مسكون نشده است (مسافران چند ساعتى در آن بار مىاندازند)، و ما خود وارث (آنها) شدهايم. و پروردگارت نابودكننده شهرها نبوده تا آنكه در مركز آنها پيامبرى برانگيزد كه آيات ما را بر آنان بخواند، و ما نابودكننده شهرها نبوديم مگر آنكه مردمانش ستمكار بودند.] | |||
ايضاً سوره ابراهيم، آيه 35- 40: | ايضاً سوره ابراهيم، آيه 35- 40: | ||
وَ اذْ قالَ ابْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... رَبِّ انَّهُنَّ اضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النّاسِ ... رَبَّنا انّى اسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتى بِوادٍ ... رَبَّنا انَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفى وَ ما نُعْلِنُ ... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى وَهَبَ لى ... رَبِّ اجْعَلْنى مُقيمَ الصَّلاةِ ... | وَ اذْ قالَ ابْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... رَبِّ انَّهُنَّ اضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النّاسِ ... رَبَّنا انّى اسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتى بِوادٍ ... رَبَّنا انَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفى وَ ما نُعْلِنُ ... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى وَهَبَ لى ... رَبِّ اجْعَلْنى مُقيمَ الصَّلاةِ ... | ||
[و (ياد آر) هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارا، اين شهر (مكه) را حرمى امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها بدور دار. پروردگارا، آن بتها موجب گمراهى بسيارى از مردم شدهاند، پس هركه مرا پيروى كند از من است و هركه مرا نافرمانى كند همانا تو بسيار آمرزنده و مهربانى. | [و (ياد آر) هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارا، اين شهر (مكه) را حرمى امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها بدور دار. پروردگارا، آن بتها موجب گمراهى بسيارى از مردم شدهاند، پس هركه مرا پيروى كند از من است و هركه مرا نافرمانى كند همانا تو بسيار آمرزنده و مهربانى. | ||
پروردگارا، من برخى از فرزندانم (اسماعيل و اولاد آينده او) را در درهاى خشك و بىگياه نزد خانه محترم و پرشكوه تو جاى دادم، پروردگارا براى آنكه نماز را بپا دارند، پس تو هم دلهاى مردمى را چنان ساز كه به سوى آنان گرايد، و از ميوهها (ى گوناگون ساير سرزمينها) روزى آنان كن، باشد كه سپاس گزارند. پروردگارا همانا تو مىدانى آنچه را كه ما پنهان مىداريم و آنچه را كه آشكار مىكنيم، و هيچ چيزى در زمين و آسمان بر خدا پنهان نيست. سپاس و ستايش خدايى را كه به من در سر پيرى اسماعيل و اسحاق را بخشيد، همانا پروردگارم شنواى دعاست. پروردگارا مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نيز، و پروردگارا دعاى مرا بپذير.] | پروردگارا، من برخى از فرزندانم (اسماعيل و اولاد آينده او) را در درهاى خشك و بىگياه نزد خانه محترم و پرشكوه تو جاى دادم، پروردگارا براى آنكه نماز را بپا دارند، پس تو هم دلهاى مردمى را چنان ساز كه به سوى آنان گرايد، و از ميوهها (ى گوناگون ساير سرزمينها) روزى آنان كن، باشد كه سپاس گزارند. | ||
پروردگارا همانا تو مىدانى آنچه را كه ما پنهان مىداريم و آنچه را كه آشكار مىكنيم، و هيچ چيزى در زمين و آسمان بر خدا پنهان نيست. سپاس و ستايش خدايى را كه به من در سر پيرى اسماعيل و اسحاق را بخشيد، همانا پروردگارم شنواى دعاست. پروردگارا مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نيز، و پروردگارا دعاى مرا بپذير.] | |||
خط ۱۷۹: | خط ۲۰۸: | ||
مردم به گزاردن حج فرمان يافتهاند تا بر خداوند وارد شوند و از او افزونى طلبند، و بنده از همه گناهانى كه كرده بيرون آيد، و از گذشته خود توبه كند، و در آينده عمل را از سر گيرد. علاوه بر آن در حج هزينه اموال و رنج بدنها و دورى از زن و فرزند و محروميت نفس از لذتها نهفته است، و آدمى در گرما و سرما رنج سفر مىبرد، و اين حال در سراسر حج ادامه دارد و همراه با خضوع و دلشكستگى و خوارى و زبونى به پيشگاه خداست. گذشته از اين، در حج منافع همه مردم در شرق و غرب زمين و خشكى و دريا نهفته است، چه آنان كه حج مىگزارند و چه آنان كه به حج نمىروند، از تاجر و واردكننده و فروشنده و خريدار و كاسب گرفته تا تهيدست و چاروادار و فقير. و نيز در حج، حوايج مردم سرزمينهاى مختلف در جاهايى كه امكان اجتماع براى آنان فراهم است برآورده مىشود. و ديگر آنكه در حج فهم دين و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكانپذير است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهى كوچ نمىكنند تا دين را درست بياموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند؟ و فرموده: ... تا شاهد منافعى براى خويش باشند.] | مردم به گزاردن حج فرمان يافتهاند تا بر خداوند وارد شوند و از او افزونى طلبند، و بنده از همه گناهانى كه كرده بيرون آيد، و از گذشته خود توبه كند، و در آينده عمل را از سر گيرد. علاوه بر آن در حج هزينه اموال و رنج بدنها و دورى از زن و فرزند و محروميت نفس از لذتها نهفته است، و آدمى در گرما و سرما رنج سفر مىبرد، و اين حال در سراسر حج ادامه دارد و همراه با خضوع و دلشكستگى و خوارى و زبونى به پيشگاه خداست. گذشته از اين، در حج منافع همه مردم در شرق و غرب زمين و خشكى و دريا نهفته است، چه آنان كه حج مىگزارند و چه آنان كه به حج نمىروند، از تاجر و واردكننده و فروشنده و خريدار و كاسب گرفته تا تهيدست و چاروادار و فقير. | ||
و نيز در حج، حوايج مردم سرزمينهاى مختلف در جاهايى كه امكان اجتماع براى آنان فراهم است برآورده مىشود. و ديگر آنكه در حج فهم دين و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكانپذير است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهى كوچ نمىكنند تا دين را درست بياموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند؟ و فرموده: ... تا شاهد منافعى براى خويش باشند.] | |||
ايضاً صفحه 137، حديث 17: | ايضاً صفحه 137، حديث 17: | ||
عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَكَمِ قالَ: سألْتُ أَبا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَقُلْتُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتى مِنْ اجْلِها كُلِّفَ الْعِبادُ الْحَجَّ وَ الطَّوافَ بِالْبَيْتِ؟ فَقالَ: انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ، الى انْ قالَ: وَ أَمَرَهُمْ بِما يَكونُ مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فِى الدّينِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ امْرِ دُنْياهُمْ فَجَعَلَ فيهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعارَفوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى بَلَدٍ وَ لِيَنْتَفِعَ بَذلِكَ الْمُكارى وَ الْجَمّالُ وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لا يُنْسى وَ لَوْ كانَ كُلُّ قَوْمٍ انَّما يَتَكَلَّمونَ عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فيها هَلَكوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الأرْباحُ وَ عَمِيَتِ الأَخْبارُ وَ لَمْ يَقِفوا (ظ) عَلى ذلِكَ. فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ. | عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَكَمِ قالَ: سألْتُ أَبا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَقُلْتُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتى مِنْ اجْلِها كُلِّفَ الْعِبادُ الْحَجَّ وَ الطَّوافَ بِالْبَيْتِ؟ فَقالَ: انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ، الى انْ قالَ: وَ أَمَرَهُمْ بِما يَكونُ مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فِى الدّينِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ امْرِ دُنْياهُمْ فَجَعَلَ فيهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعارَفوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى بَلَدٍ وَ لِيَنْتَفِعَ بَذلِكَ الْمُكارى وَ الْجَمّالُ وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لا يُنْسى وَ لَوْ كانَ كُلُّ قَوْمٍ انَّما يَتَكَلَّمونَ عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فيها هَلَكوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الأرْباحُ وَ عَمِيَتِ الأَخْبارُ وَ لَمْ يَقِفوا (ظ) عَلى ذلِكَ. فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ. | ||
[هشام بن الحكم گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: علت چيست كه بندگان خدا مكلّف به حج و طواف خانه خدا شدهاند؟ فرمود: خداوند خلايق را آفريد ... و آنان را به كارى كه طاعت در دين و مصلحت امر دنياى آنهاست فرمان داد، و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا يكديگر را بشناسند، و هر قومى كالاى تجارى خود را از شهرى به شهر ديگر برد، و بدين وسيله چارواداران و شتربانان سود برند، و نيز آثار و اخبار رسول خدا صلى الله عليه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشى سپرده نشود. و اگر هر قومى فقط در سرزمين خود و در مورد آنچه مربوط به همان جاست سخن گويند (اتكا كنند) همه از بين مىروند و شهرها ويران مىگردد و صادرات و واردات و سودى صورت نمىگيرد و خبرها پوشيده مىماند و به هيچ يك از اين منافع دست نمىيابند. اين است علت حج.] | |||
[هشام بن الحكم گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: علت چيست كه بندگان خدا مكلّف به حج و طواف خانه خدا شدهاند؟ فرمود: خداوند خلايق را آفريد ... و آنان را به كارى كه طاعت در دين و مصلحت امر دنياى آنهاست فرمان داد، و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا يكديگر را بشناسند، و هر قومى كالاى تجارى خود را از شهرى به شهر ديگر برد، و بدين وسيله چارواداران و شتربانان سود برند، | |||
و نيز آثار و اخبار رسول خدا صلى الله عليه و آله شناخته و گفتگو گردد و به فراموشى سپرده نشود. و اگر هر قومى فقط در سرزمين خود و در مورد آنچه مربوط به همان جاست سخن گويند (اتكا كنند) همه از بين مىروند و شهرها ويران مىگردد و صادرات و واردات و سودى صورت نمىگيرد و خبرها پوشيده مىماند و به هيچ يك از اين منافع دست نمىيابند. اين است علت حج.] | |||
ايضاً صفحه 137، باب 4، حديث 2: | ايضاً صفحه 137، باب 4، حديث 2: | ||
كانَ علِىٌّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَقولُ لِوُلْدِهِ: يا بَنِىَّ، انْظُروا بَيْتَ رَبِّكُمْ فَلا يَخْلُوَنَّ مِنْكُمْ فَلا تُناظَروا. | كانَ علِىٌّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَقولُ لِوُلْدِهِ: يا بَنِىَّ، انْظُروا بَيْتَ رَبِّكُمْ فَلا يَخْلُوَنَّ مِنْكُمْ فَلا تُناظَروا. | ||
[على عليه السلام به فرزندان خود مىفرمود: فرزندان من! خانه پروردگارتان را در نظر داشته باشيد و هرگز اجازه ندهيد از وجود شما خالى باشد كه در آن صورت مهلت داده نمىشويد.] | [على عليه السلام به فرزندان خود مىفرمود: فرزندان من! خانه پروردگارتان را در نظر داشته باشيد و هرگز اجازه ندهيد از وجود شما خالى باشد كه در آن صورت مهلت داده نمىشويد.] | ||
خط ۱۹۳: | خط ۲۳۵: | ||
ايضاً حديث 5: | ايضاً حديث 5: | ||
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: لا يَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ . | عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: لا يَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ . | ||
[امام صادق عليه السلام فرمود: اين دين پيوسته برپاست تا كعبه برپاست.] | [امام صادق عليه السلام فرمود: اين دين پيوسته برپاست تا كعبه برپاست.] | ||
ايضاً حديث 8: | ايضاً حديث 8: | ||
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْدِ اللَّه عليه السلام: انَّ ناساً مِنْ هؤُلاءِ | عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبى عَبْدِ اللَّهِ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْدِ اللَّه عليه السلام: انَّ ناساً مِنْ هؤُلاءِ الْقُصّاصِ يَقولونَ: اذا حَجَّ الرَّجُلُ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ كانَ خَيْراً لَهُ. فَقالَ: كَذَبوا، لَوْ فَعَلَ هذَا النّاسُ لَعُطِّلَ هذَا الْبَيْتُ، انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هذَا الْبَيْتَ قِياماً لِلنّاس. | ||
الْقُصّاصِ يَقولونَ: اذا حَجَّ الرَّجُلُ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ كانَ خَيْراً لَهُ. فَقالَ: كَذَبوا، لَوْ فَعَلَ هذَا النّاسُ لَعُطِّلَ هذَا الْبَيْتُ، انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هذَا الْبَيْتَ قِياماً لِلنّاس. | |||
[عبد الرحمن بن ابى عبد اللَّه گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: گروهى از اين داستانسرايان گويند: هرگاه آدمى حج گزارد، سپس صدقه دهد و ديگر همين كار را ادامه دهد (پول حج را صدقه دهد و ديگر به حج نرود) براى او بهتر است. امام فرمود: دروغ مىگويند، اگر مردم چنين كنند اين خانه تعطيل مىشود، در صورتى كه خداوند اين خانه را سبب برپايى و اداره امور مردم قرار داده است.] | [عبد الرحمن بن ابى عبد اللَّه گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: گروهى از اين داستانسرايان گويند: هرگاه آدمى حج گزارد، سپس صدقه دهد و ديگر همين كار را ادامه دهد (پول حج را صدقه دهد و ديگر به حج نرود) براى او بهتر است. امام فرمود: دروغ مىگويند، اگر مردم چنين كنند اين خانه تعطيل مىشود، در صورتى كه خداوند اين خانه را سبب برپايى و اداره امور مردم قرار داده است.] | ||
خط ۲۲۲: | خط ۲۶۹: | ||
8. عطف به نمره 5، نقل شده از تواريخ و يا روايات كه منصور دوانيقى مىخواست مسجد الحرام را توسعه دهد و مردم راضى نمىشدند. از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سؤال شد. ايشان منعى ندانستند و گفتند: از مردم بپرسيد آيا شما اول بوديد و بعد در اينجا كعبه و مسجد آمد (مانند ساير مساجد و معابد) و يا اول كعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شديد (قريب به اين مضمون)؟ اين استدلال عجيبى است و انحصاراً در مورد كعبه صادق است، زيرا ابراهيم در يك وادى غير ذى زرعى خانهاى براى عبادت بنا كرد و از روايات برمىآيد كه آنجا را براى همه جهانيان از اهل توحيد قرار داد و اين مطلب به اين صورت بيان شده كه ابراهيم روى بلندى رفت و مردم را آواز داد و اين ندا به همه حتى به كسانى كه در اصلاب و ارحام بودند رسيد . | 8. عطف به نمره 5، | ||
نقل شده از تواريخ و يا روايات كه منصور دوانيقى مىخواست مسجد الحرام را توسعه دهد و مردم راضى نمىشدند. از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سؤال شد. ايشان منعى ندانستند و گفتند: از مردم بپرسيد آيا شما اول بوديد و بعد در اينجا كعبه و مسجد آمد (مانند ساير مساجد و معابد) و يا اول كعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شديد (قريب به اين مضمون)؟ اين استدلال عجيبى است و انحصاراً در مورد كعبه صادق است، زيرا ابراهيم در يك وادى غير ذى زرعى خانهاى براى عبادت بنا كرد و از روايات برمىآيد كه آنجا را براى همه جهانيان از اهل توحيد قرار داد و اين مطلب به اين صورت بيان شده كه ابراهيم روى بلندى رفت و مردم را آواز داد و اين ندا به همه حتى به كسانى كه در اصلاب و ارحام بودند رسيد . | |||
خط ۲۳۹: | خط ۲۸۸: | ||
11. يكى از آثار حج جنبه اجتماعى و هماهنگى آن است. فرق است كه كسى به تنهايى برود مثلًا به عرفات براى دعا و يا با يك ميليون جمعيت باشد. در روح بشر خاصيت هماهنگى با جمع است كه از آن به «محاكات» تعبير مىكنند. اسلام از جنبه روانى به محيطهاى مذهبى و معنوى كه موجب برانگيخته شدن احساسات مكتوم است، اهميت مىدهد. مسئله محاكات از نظر علماى اجتماع تنها جنبه فيزيكى دارد، نوعى عكسالعمل است در طبيعت، اما بايد به آن اضافه كرد جنبه روحى آن را كه استعدادى در روح هست و احتياج دارد به بيدارى. در آن وقت است كه گاهى قوّت اين عكسالعمل صدها برابر اصل عمل مىشود: يَكادُ زَيْتُها يُضىءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ. | 11. يكى از آثار حج جنبه اجتماعى و هماهنگى آن است. فرق است كه كسى به تنهايى برود مثلًا به عرفات براى دعا و يا با يك ميليون جمعيت باشد. در روح بشر خاصيت هماهنگى با جمع است كه از آن به «محاكات» تعبير مىكنند. اسلام از جنبه روانى به محيطهاى مذهبى و معنوى كه موجب برانگيخته شدن احساسات مكتوم است، اهميت مىدهد. مسئله محاكات از نظر علماى اجتماع تنها جنبه فيزيكى دارد، نوعى عكسالعمل است در طبيعت، | ||
اما بايد به آن اضافه كرد جنبه روحى آن را كه استعدادى در روح هست و احتياج دارد به بيدارى. در آن وقت است كه گاهى قوّت اين عكسالعمل صدها برابر اصل عمل مىشود: يَكادُ زَيْتُها يُضىءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ. | |||
خط ۲۵۶: | خط ۳۰۸: | ||
15. احرام، رمز دور كردن نشانها و افتخارهاى وهمى و خيالى و عود به مفاخر واقعى است. احرام ارجاع به اين فكر است كه ببين آيا غير از كلاه نشان ديگرى از مردى در تو هست؟ | 15. احرام، رمز دور كردن نشانها و افتخارهاى وهمى و خيالى و عود به مفاخر واقعى است. احرام ارجاع به اين فكر است كه ببين آيا غير از كلاه نشان ديگرى از مردى در تو هست؟ | ||
به قول سعدى در طيبات، صفحه 675: | |||
ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان تو خود از نشان مردى مگر اين كلاه دارى | ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان تو خود از نشان مردى مگر اين كلاه دارى | ||
به چه خرمى و نازان گرو از تو برد هامان اگرت شرف همين است كه مال و جاه دارى | به چه خرمى و نازان گرو از تو برد هامان اگرت شرف همين است كه مال و جاه دارى | ||
خط ۲۹۵: | خط ۳۴۸: | ||
سعدى در باب هفتم گلستان، حكايت 11 نظر به آيه فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِ دارد، مىگويد: | سعدى در باب هفتم گلستان، حكايت 11 نظر به آيه فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِ دارد، مىگويد: | ||
سالى نزاعى در پيادگان حجاج افتاده بود و داعى در آن سفر هم پياده، انصاف در سر و روى هم فتاديم و داد فسوق و جدال بداديم. كجاوهنشينى را شنيدم كه با عديل خود مىگفت: يا للعجب، پياده عاج چو عرصه شطرنج بسر مىبرد فرزين مىشود يعنى به از آن مىگردد كه بود و پيادگان حاج باديه بسر بردند و بتر شدند. | سالى نزاعى در پيادگان حجاج افتاده بود و داعى در آن سفر هم پياده، انصاف در سر و روى هم فتاديم و داد فسوق و جدال بداديم. كجاوهنشينى را شنيدم كه با عديل خود مىگفت: يا للعجب، پياده عاج چو عرصه شطرنج بسر مىبرد فرزين مىشود يعنى به از آن مىگردد كه بود و پيادگان حاج باديه بسر بردند و بتر شدند. | ||
از من بگوى حاجى مردم گزاى را كو پوستين خلق به آزار مىدرد | از من بگوى حاجى مردم گزاى را كو پوستين خلق به آزار مىدرد | ||
خط ۳۰۶: | خط ۳۶۲: | ||
حكاك ثبت كرد: خودم نور و بابام نور و ننهام نور- اگر نوره كشم نورٌ على نور. | حكاك ثبت كرد: خودم نور و بابام نور و ننهام نور- اگر نوره كشم نورٌ على نور. | ||
ديگرى به حكاك گفت: اسم پدرزنم در مهرم باشد (افتخارش به پدر زنش بود) و نام چهار سوره قرآن هم باشد. اسم خودش رضا قلى و اسم پدرزنش مير مبارك بود. | ديگرى به حكاك گفت: اسم پدرزنم در مهرم باشد (افتخارش به پدر زنش بود) و نام چهار سوره قرآن هم باشد. اسم خودش رضا قلى و اسم پدرزنش مير مبارك بود. | ||
حكاك ثبت كرد: مزمّل و مدثّر، قل اوحى، تبارك- رضا قلى افشار داماد مير مبارك. | حكاك ثبت كرد: مزمّل و مدثّر، قل اوحى، تبارك- رضا قلى افشار داماد مير مبارك. | ||
به هر حال شاعر هزلگو فرض كرده كه اگر شتر از حكاك سجع مهر بخواهد، جوابش اين است: | به هر حال شاعر هزلگو فرض كرده كه اگر شتر از حكاك سجع مهر بخواهد، جوابش اين است: | ||
خط ۳۱۷: | خط ۳۷۵: | ||
20. از جمله حضرت امير خطاب به قثم كه فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِايّامِ اللَّه يعنى آنها را موعظه كن و عبرتهاى تاريخ را براى آنها بازگو كن، معلوم مىشود در اين سفر، در اين وقوفات اين استفادهها بايد بشود همانطورى كه رسول اكرم در حجة الوداع كه آخرين حج و از نظرى اولين حج آن حضرت (بعد از فتح مكه و استقرار حكومت اسلامى) نيز بود همين طور عمل كرد. در آن سال رسول اكرم خودشان سمت امير الحاج را داشتند. خطابههاى مهم آن حضرت همانهاست كه در ايام حج ايراد | 20. از جمله حضرت امير خطاب به قثم كه فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِايّامِ اللَّه يعنى آنها را موعظه كن و عبرتهاى تاريخ را براى آنها بازگو كن، معلوم مىشود در اين سفر، در اين وقوفات اين استفادهها بايد بشود همانطورى كه رسول اكرم در حجة الوداع كه آخرين حج و از نظرى اولين حج آن حضرت (بعد از فتح مكه و استقرار حكومت اسلامى) نيز بود همين طور عمل كرد. در آن سال رسول اكرم خودشان سمت امير الحاج را داشتند. خطابههاى مهم آن حضرت همانهاست كه در ايام حج ايراد | ||
كرده. در آنجا يك نفر بازگوكننده بود كه كار بلندگو را انجام مىداد. رجوع شود به جزوه آقاى كمرهاى در مورد اين خطبهها. | كرده. در آنجا يك نفر بازگوكننده بود كه كار بلندگو را انجام مىداد. رجوع شود به جزوه آقاى كمرهاى در مورد اين خطبهها. | ||
خط ۳۲۷: | خط ۳۸۶: | ||
23. صافى، ذيل آيه 125 از سوره بقره (انْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ): | 23. صافى، ذيل آيه 125 از سوره بقره (انْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ): | ||
القمى عَنِ الصّادِقِ عليه السلام: لَمّا بَنى ابْراهيمُ عليه السلام الْبَيْتَ وَ حَجَّ النّاسُ شَكَتِ الْكَعْبَةُ الَى اللَّهِ تَعالى ما تَلْقى مِنْ انْفاسِ الْمُشْرِكينَ، فَاوْحَى اللَّهُ تَعالى الَيْها: قِرّى كَعْبَتى فَانّى ابْعَثُ فى آخِرِ الزَّمانِ قَوْماً يَتَنَظَّفونَ بِقُضْبانِ الشَّجَرِ وَ يَتَخَلَّلونَ. | القمى عَنِ الصّادِقِ عليه السلام: لَمّا بَنى ابْراهيمُ عليه السلام الْبَيْتَ وَ حَجَّ النّاسُ شَكَتِ الْكَعْبَةُ الَى اللَّهِ تَعالى ما تَلْقى مِنْ انْفاسِ الْمُشْرِكينَ، فَاوْحَى اللَّهُ تَعالى الَيْها: قِرّى كَعْبَتى فَانّى ابْعَثُ فى آخِرِ الزَّمانِ قَوْماً يَتَنَظَّفونَ بِقُضْبانِ الشَّجَرِ وَ يَتَخَلَّلونَ. | ||
وَ فِى العلل وَ العياشى عَنْهُ عليه السلام انَّهُ سُئِلَ: أَ يَغْتَسِلْنَ النِّساءُ اذا اتَيْنَ الْبَيْتَ؟ قالَ: نَعَمْ انَّ اللَّهَ تَعالى يَقولُ: «طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ» فَيَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا يَدْخُلَ مَكَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى وَ تَطَهَّرَ. | وَ فِى العلل وَ العياشى عَنْهُ عليه السلام انَّهُ سُئِلَ: أَ يَغْتَسِلْنَ النِّساءُ اذا اتَيْنَ الْبَيْتَ؟ قالَ: نَعَمْ انَّ اللَّهَ تَعالى يَقولُ: «طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ» فَيَنْبَغى لِلْعَبْدِ انْ لا يَدْخُلَ مَكَّةَ الّا وَ هُوَ طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَ الأَذى وَ تَطَهَّرَ. | ||
خط ۳۴۴: | خط ۴۰۶: | ||
26. رجوع شود به ورقههاى حج. | 26. رجوع شود به ورقههاى حج. | ||
27. نهج البلاغه، خطبه 1: | 27. نهج البلاغه، خطبه 1: | ||
وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْانامِ، يَرِدونَهُ وُرودَ الْانْعامِ وَ يَأْلَهونَ الَيْهِ وُلوهَ الْحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً اجابوا الَيْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفوا مَواقِفَ انْبِيائِهِ وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطيفينَ بِعَرْشِهِ، يُحْرِزونَ الأَرْباحَ فى مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَ يَتَبادَرونَ عِنْدَ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى لِلْاسْلامَ عَلَماً وَ لِلْعائِذينَ حَرَماً. فَرَضَ حَجَّهُ وَ اوْجَبَ حَقَّهُ وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفادَتَهُ، فَقالَ سُبْحانَهُ: وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَيْهِ سَبيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَانَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمينَ. | وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْانامِ، يَرِدونَهُ وُرودَ الْانْعامِ وَ يَأْلَهونَ الَيْهِ وُلوهَ الْحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً اجابوا الَيْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفوا مَواقِفَ انْبِيائِهِ وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطيفينَ بِعَرْشِهِ، يُحْرِزونَ الأَرْباحَ فى مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَ يَتَبادَرونَ عِنْدَ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى لِلْاسْلامَ عَلَماً وَ لِلْعائِذينَ حَرَماً. فَرَضَ حَجَّهُ وَ اوْجَبَ حَقَّهُ وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفادَتَهُ، فَقالَ سُبْحانَهُ: وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَيْهِ سَبيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَانَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمينَ. | ||
[و زيارت خانه محترم و شكوهمند خود را كه قبله مردم قرار داده بر شما واجب نمود، كه حاجيان مانند شتران تشنه به آب رسيده به آن در مىآيند، و چون كبوتران مشتاق آشيانه به آن روى مىآورند. و خداى سبحان حج را نشانه خاكسارى بندگان در برابر عظمت او، و اعترافشان به عزت خداوندىاش قرار داد، و از ميان آفريدگانش شنوندگانى را برگزيد كه دعوتش را پاسخ گفتند و سخن او را تصديق نمودند، و در جاهايى كه پيامبران او به عبادت برخاستند ايستادند، و شباهتى با فرشتگانى كه گرداگرد عرش مىگردند پيدا نمودند، در تجارتخانه عبادت او سودها مىجويند و به وعدهگاه آمرزش او شتابان روى مىآورند. خداى سبحان كعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زيارتش را واجب، رعايت حقش را لازم و رفتن به سويش را بر شما حتم گردانيد، و فرمود: و حق خداوند بر مردم است بر آنان كه توانايى رفتن دارند كه زيارت آن خانه كنند، و هركه با نرفتن خود كفر ورزد بداند كه خداوند از همه جهانيان بىنياز است.] | [و زيارت خانه محترم و شكوهمند خود را كه قبله مردم قرار داده بر شما واجب نمود، كه حاجيان مانند شتران تشنه به آب رسيده به آن در مىآيند، و چون كبوتران مشتاق آشيانه به آن روى مىآورند. و خداى سبحان حج را نشانه خاكسارى بندگان در برابر عظمت او، و اعترافشان به عزت خداوندىاش قرار داد، و از ميان آفريدگانش شنوندگانى را برگزيد كه دعوتش را پاسخ گفتند و سخن او را تصديق نمودند، | ||
و در جاهايى كه پيامبران او به عبادت برخاستند ايستادند، و شباهتى با فرشتگانى كه گرداگرد عرش مىگردند پيدا نمودند، در تجارتخانه عبادت او سودها مىجويند و به وعدهگاه آمرزش او شتابان روى مىآورند. خداى سبحان كعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زيارتش را واجب، رعايت حقش را لازم و رفتن به سويش را بر شما حتم گردانيد، و فرمود: و حق خداوند بر مردم است بر آنان كه توانايى رفتن دارند كه زيارت آن خانه كنند، و هركه با نرفتن خود كفر ورزد بداند كه خداوند از همه جهانيان بىنياز است.] | |||
28. نهج البلاغه، حكمت 252: | 28. نهج البلاغه، حكمت 252: | ||
فَرَضَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكاةَ تَسْبيباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّيامَ ابْتِلاءً لِاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدّينِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاسْلامِ وَ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوامِّ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْماةً لِلْعَدَد وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ وَ اقامَةَ الْحُدودِ اعْظاماً لِلْمَحارِمِ وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصيناً لِلْعَقْلِ وَ مُجانَبَةَ السَّرِقَةِ ايجاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْكَ الزِّنا تَحْصيناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْكَ اللِّواطِ تَكْثيراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهاداتِ اسْتِظْهاراً عَلَى الْمُجاحَداتِ وَ تَرْكَ الْكَذِبِ تَشْريفاً لِلصِّدقِ وَ السَّلامَ اماناً مِنَ الْمَخاوِفِ وَ الْامانَةَ نِظاماً لِلْامَّةِ وَ الطّاعَةَ تَعْظيماً لِلْامامَةِ. | فَرَضَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكاةَ تَسْبيباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّيامَ ابْتِلاءً لِاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدّينِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاسْلامِ وَ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوامِّ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْماةً لِلْعَدَد وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ وَ اقامَةَ الْحُدودِ اعْظاماً لِلْمَحارِمِ وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصيناً لِلْعَقْلِ وَ مُجانَبَةَ السَّرِقَةِ ايجاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْكَ الزِّنا تَحْصيناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْكَ اللِّواطِ تَكْثيراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهاداتِ اسْتِظْهاراً عَلَى الْمُجاحَداتِ وَ تَرْكَ الْكَذِبِ تَشْريفاً لِلصِّدقِ وَ السَّلامَ اماناً مِنَ الْمَخاوِفِ وَ الْامانَةَ نِظاماً لِلْامَّةِ وَ الطّاعَةَ تَعْظيماً لِلْامامَةِ. | ||
[خداوند ايمان را واجب كرد براى پاكسازى از شرك، و نماز را براى پيراستن از كبر، و زكات را براى فراهم آوردن اسباب روزىِ (بينوايان)، و روزه را براى آزمايش اخلاص بندگان، و حج را براى تقويت دين، و جهاد را براى عزت اسلام، و امر به معروف را براى اصلاح عموم مردم، و نهى از منكر را براى بازداشتن نابخردان، و صله رحم را براى رشد و تكثير شمار خويشان، و قصاص را براى پيشگيرى از خونريزى، و اجراى حدود را براى بزرگنمايى حرامهاى الهى، و ترك شرابخوارى را براى حفاظت از عقلها، و دورى كردن از دزدى را براى رعايت عفّت، و ترك زنا را براى نگاهدارى و سلامت نسبها، و ترك لواط را براى افزونى نسلها، و گواهيها را براى پشتيبانى از حقوق انكار شده، و ترك دروغ را براى شرافت بخشيدن به راستگويى، و سلام را براى ايمنى بخشيدن از امور هراسانگيز، و امانت را براى نظام يافتن افراد امت، و اطاعت را براى بزرگداشت مقام امامت.] | [خداوند ايمان را واجب كرد براى پاكسازى از شرك، و نماز را براى پيراستن از كبر، و زكات را براى فراهم آوردن اسباب روزىِ (بينوايان)، و روزه را براى آزمايش اخلاص بندگان، و حج را براى تقويت دين، و جهاد را براى عزت اسلام، و امر به معروف را براى اصلاح عموم مردم، و نهى از منكر را براى بازداشتن نابخردان، و صله رحم را براى رشد و تكثير شمار خويشان، و قصاص را براى پيشگيرى از خونريزى، | ||
و اجراى حدود را براى بزرگنمايى حرامهاى الهى، و ترك شرابخوارى را براى حفاظت از عقلها، و دورى كردن از دزدى را براى رعايت عفّت، و ترك زنا را براى نگاهدارى و سلامت نسبها، و ترك لواط را براى افزونى نسلها، و گواهيها را براى پشتيبانى از حقوق انكار شده، و ترك دروغ را براى شرافت بخشيدن به راستگويى، و سلام را براى ايمنى بخشيدن از امور هراسانگيز، و امانت را براى نظام يافتن افراد امت، و اطاعت را براى بزرگداشت مقام امامت.] | |||
خط ۳۷۷: | خط ۴۵۱: | ||
و اگر خداى سبحان مىخواست كه حرمتكده و مشعرهاى بزرگ خود را در ميان بوستانهاى پر جويبار و دشتهاى نرم و هموار، پر درخت با | |||
ميوههاى در دسترس و بناهاى انبوه و روستاهاى بهم پيوسته و در ميان گندمزارها با گندمهاى درشت و پرمغز و باغهاى سرسبز و زمينهاى حاصلخيز حلقهوار و زمينهاى پر آب و بوستانهاى خرم و راههاى آباد قرار دهد مىتوانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندك مىشد. | و اگر خداى سبحان مىخواست كه حرمتكده و مشعرهاى بزرگ خود را در ميان بوستانهاى پر جويبار و دشتهاى نرم و هموار، پر درخت با ميوههاى در دسترس و بناهاى انبوه و روستاهاى بهم پيوسته و در ميان گندمزارها با گندمهاى درشت و پرمغز و باغهاى سرسبز و زمينهاى حاصلخيز حلقهوار و زمينهاى پر آب و بوستانهاى خرم و راههاى آباد قرار دهد مىتوانست، اما مقدار پاداش به خاطر ضعف آزمون اندك مىشد. | ||
و اگر پىهايى كه آن خانه بر آن استوار است و سنگهايى كه خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و ياقوت سرخ و گوهرهاى رخشنده و تابان تشكيل مىيافت، بىشك از فشار و حمله شك در سينهها مىكاست و وسوسههاى سختكوشانه ابليس را از دلها مىزدود و هرگونه تلاطم شك و ترديد را از مردم برطرف مىساخت؛ ولى خداوند بندگانش را به انواع سختيها مىآزمايد و به انواع كوششها به بندگى فرا مىخواند و به انواع ناخوشاينديها امتحان مىكند تا تكبر را از دلشان بيرون كند و خوارى و فروتنى را در جانشان بنشاند و اينها را درهاى گشوده به روى فضلش و اسباب آسان براى دستيابى به عفوش قرار دهد.] | و اگر پىهايى كه آن خانه بر آن استوار است و سنگهايى كه خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و ياقوت سرخ و گوهرهاى رخشنده و تابان تشكيل مىيافت، بىشك از فشار و حمله شك در سينهها مىكاست و وسوسههاى سختكوشانه ابليس را از دلها مىزدود و هرگونه تلاطم شك و ترديد را از مردم برطرف مىساخت؛ ولى خداوند بندگانش را به انواع سختيها مىآزمايد و به انواع كوششها به بندگى فرا مىخواند و به انواع ناخوشاينديها امتحان مىكند تا تكبر را از دلشان بيرون كند و خوارى و فروتنى را در جانشان بنشاند و اينها را درهاى گشوده به روى فضلش و اسباب آسان براى دستيابى به عفوش قرار دهد.] | ||
خط ۳۸۵: | خط ۴۶۲: | ||
مطلب اول اينكه بحث ما در درسهايى است كه از حج و براى حج بايد ياد بگيريم. اينكه مىگوييم درس است مقصود اين است كه غير از اعمال ظاهر و مناسك معروف، يك سلسله درسهاى ديگر هم هست كه بعضى را براى حج و بعضى را از حج بايد ياد بگيريم، زيرا اسلام به اعتراف تمام علماى اسلام در همه دستورهاى خود منظورهاى عالى و مقدسى را در نظر گرفته است | مطلب اول اينكه بحث ما در درسهايى است كه از حج و براى حج بايد ياد بگيريم. اينكه مىگوييم درس است مقصود اين است كه غير از اعمال ظاهر و مناسك معروف، يك سلسله درسهاى ديگر هم هست كه بعضى را براى حج و بعضى را از حج بايد ياد بگيريم، زيرا اسلام به اعتراف تمام علماى اسلام در همه دستورهاى خود منظورهاى عالى و مقدسى را در نظر گرفته است. | ||
اسلام، ما را يعنى ملل مختلف غير مرتبط به يكديگر را كه نه يك نژاد دارند و نه يك زبان و نه يك رنگ و نه يك حكومت و نه يك مليت، در يك سرزمين با آمادگى روحى فوقالعادهاى جمع كرده است. اجتماع قطعاً بىنظيرى است، اجتماعى كه از لحاظ كميت كمنظير و شايد بىنظير است و حدود 320000 از خارج و يك ميليون از خود كشور سعودى امسال (1387 قمرى) آمده بودند. و اما از لحاظ كيفيت قطعاً بىنظير است زيرا اولًا طبيعىِ طبيعى است، هيچ زورى پشت سر آن نيست، اجتماعى كه بر اساس مطامع نيست بلكه مطامع را پشت سر گذاشتهاند، اجتماعى كه در آن انگيزه جنسى يا تفرج و تفنن وجود ندارد، حد اكثر اين است كه اخيراً از رنج آن كاستهاند، اجتماعى كه و لو موقتاً تفاخرات و منيّتها كنار گذاشته شده، همه با يك نوع فكر و يك نوع ذكر و يك نوع لباس و يك نوع عمل و در يك راه قدم برمىدارند. تا اينجا اسلام انجام داده، از آن به بعد يعنى استفاده از اين اجتماع عظيم خالص با ماست. | ما يك سلسله درسهاى مقدماتى است كه براى حج يعنى براى رسيدن به منظورهاى اسلام از حج بايد ياد بگيريم و يك سلسله درسهاست كه از حج بايد بياموزيم، حج بايد معلم و ما بايد متعلم باشيم. آن درسهايى كه ما بايد براى حج بياموزيم مقدماتى است براى رسيدن به منظورهاى عالى اسلام از اجتماع عظيم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموختهايم، فقط بايد مراقبت كنيم كه اين منظورها واقعاً تأمين شود. | ||
اسلام، ما را يعنى ملل مختلف غير مرتبط به يكديگر را كه نه يك نژاد دارند و نه يك زبان و نه يك رنگ و نه يك حكومت و نه يك مليت، در يك سرزمين با آمادگى روحى فوقالعادهاى جمع كرده است. اجتماع قطعاً بىنظيرى است، اجتماعى كه از لحاظ كميت كمنظير و شايد بىنظير است و حدود 320000 از خارج و يك ميليون از خود كشور سعودى امسال (1387 قمرى) آمده بودند. | |||
و اما از لحاظ كيفيت قطعاً بىنظير است زيرا اولًا طبيعىِ طبيعى است، هيچ زورى پشت سر آن نيست، اجتماعى كه بر اساس مطامع نيست بلكه مطامع را پشت سر گذاشتهاند، اجتماعى كه در آن انگيزه جنسى يا تفرج و تفنن وجود ندارد، حد اكثر اين است كه اخيراً از رنج آن كاستهاند، اجتماعى كه و لو موقتاً تفاخرات و منيّتها كنار گذاشته شده، همه با يك نوع فكر و يك نوع ذكر و يك نوع لباس و يك نوع عمل و در يك راه قدم برمىدارند. تا اينجا اسلام انجام داده، از آن به بعد يعنى استفاده از اين اجتماع عظيم خالص با ماست. | |||
خط ۴۰۴: | خط ۴۸۷: | ||
قرآن آنجا را محل صلح و صفا و امن و بست قرار داده: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً. اين محل را محل حرام (مانند ماههاى حرام در جاهليت) قرار داده كه در اينجا بايد اسلحه را به زمين بگذارند، حس اذيت و آزار را كنار گذارند، صيد حرم نكنند، گياه حرم را نكَنند، تا چه رسد به اينكه خون انسانى را در حرم بريزند. | قرآن آنجا را محل صلح و صفا و امن و بست قرار داده: وَ اذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً. اين محل را محل حرام (مانند ماههاى حرام در جاهليت) قرار داده كه در اينجا بايد اسلحه را به زمين بگذارند، حس اذيت و آزار را كنار گذارند، صيد حرم نكنند، گياه حرم را نكَنند، تا چه رسد به اينكه خون انسانى را در حرم بريزند. | ||
اسلام خواسته به اين وسيله محيط صلح و امنيت و صفا به وجود بياورد. | اسلام خواسته به اين وسيله محيط صلح و امنيت و صفا به وجود بياورد. | ||
خط ۴۱۸: | خط ۵۰۳: | ||
يك مطلب اينكه آيا ممكن است اقدامى بشود كه يك وحدت مذهبى به وجود بيايد؟ اين عملى نيست، لااقل به اين زوديها عملى نيست. ما خودمان كه شيعه هستيم هنوز نتوانستهايم در امر تقليد، وحدت به وجود بياوريم و كارى بكنيم كه مجتهدين شوراى فتوايى تشكيل دهند و در هر زمانى مردم يك رساله عملى بيشتر نداشته باشند، آنوقت توقع داريم كه حنفى و شافعى و مالكى و حنبلى و وهابى و زيدى همه بيايند شيعه اثناعشرى بشوند؟ ولى مطلب ديگر اين است كه آيا اين اختلافات مذهبى مانع وحدت اسلامى و اخوت اسلامى است؟ | يك مطلب اينكه آيا ممكن است اقدامى بشود كه يك وحدت مذهبى به وجود بيايد؟ اين عملى نيست، لااقل به اين زوديها عملى نيست. ما خودمان كه شيعه هستيم هنوز نتوانستهايم در امر تقليد، وحدت به وجود بياوريم و كارى بكنيم كه مجتهدين شوراى فتوايى تشكيل دهند و در هر زمانى مردم يك رساله عملى بيشتر نداشته باشند، آنوقت توقع داريم كه حنفى و شافعى و مالكى و حنبلى و وهابى و زيدى همه بيايند شيعه اثناعشرى بشوند؟ ولى مطلب ديگر اين است كه آيا اين اختلافات مذهبى مانع وحدت اسلامى و اخوت اسلامى است؟ | ||
آيا مانع اين است كه همه مسلمانها با يكديگر احساس برادرى بكنند بعد از آنكه قرآنشان يكى است، پيغمبرشان يكى است، احاديث پيغمبر را همه قبول دارند و مداركى در دست است كه احاديث اهل بيت را اهل تسنن هم بايد قبول كنند. | |||
مرحوم آيتاللَّه بروجردى و مرحوم شيخ عبد المجيد سليم، مفتى اعظم مصر، توافق كرده بودند بر اين اساس كه اهل تشيع احاديث معتبر اهل تسنن را بپذيرند و البته از قديم مىپذيرفتهاند، فقط در | |||
كتب حديثشان وارد كنند و آنها هم به موجب حديث انّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى احاديث اهل بيت را بپذيرند. و همينها بود كه مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد. | كتب حديثشان وارد كنند و آنها هم به موجب حديث انّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى احاديث اهل بيت را بپذيرند. و همينها بود كه مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد. | ||
آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزديك شدن مسلمانان به يكديگر است نه خود مذاهب. | آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزديك شدن مسلمانان به يكديگر است نه خود مذاهب. | ||
خط ۴۲۷: | خط ۵۱۵: | ||
اگر شيعهاى به حج مىرود كه از نزديك به جاى زيارت پيغمبر خلفا را لعن كند، بايد به حج نرود. | اگر شيعهاى به حج مىرود كه از نزديك به جاى زيارت پيغمبر خلفا را لعن كند، بايد به حج نرود. | ||
يكى از كارهايى كه بايد كرد ترك مباحثه و مجادله مذهبى است و خوشبختانه در قرآن اين مباحثهها نهى شده: فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ. بعضى خوششان مىآيد كه بروند آنجا مباحثه كنند. بيچارهها نمىدانند كه بحث و جدل و كتاب بحثى و جدلى كارى پيش نمىبرد. از الغدير كارى در ميان آنها ساخته نيست، ولى از اصل الشيعه و اصولها و از مختصر النافع ساخته است. از پخش صحيفه سجاديه و خلاف شيخ طوسى، تذكره علامه، تفسير مجمع البيان و اخيراً تفسير الميزان در ميان آنها كار ساخته است، همچنين است جامع السعادات در اخلاق، اخلاق ناصرى (البته ترجمه عربى آن)، كتابهاى تاريخى تحقيقى، كتابهايى كه مباحث اجتماعى اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود. | يكى از كارهايى كه بايد كرد ترك مباحثه و مجادله مذهبى است و خوشبختانه در قرآن اين مباحثهها نهى شده: فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ. بعضى خوششان مىآيد كه بروند آنجا مباحثه كنند. بيچارهها نمىدانند كه بحث و جدل و كتاب بحثى و جدلى كارى پيش نمىبرد. | ||
از الغدير كارى در ميان آنها ساخته نيست، ولى از اصل الشيعه و اصولها و از مختصر النافع ساخته است. از پخش صحيفه سجاديه و خلاف شيخ طوسى، تذكره علامه، تفسير مجمع البيان و اخيراً تفسير الميزان در ميان آنها كار ساخته است، همچنين است جامع السعادات در اخلاق، اخلاق ناصرى (البته ترجمه عربى آن)، كتابهاى تاريخى تحقيقى، كتابهايى كه مباحث اجتماعى اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود. | |||
خط ۴۴۱: | خط ۵۳۲: | ||
از جمله كارهايى كه از نظر حج بالخصوص بايد آموخت و انجام داد، ترويج زبانهاى اسلامى است. اين براى اتحاد مسلمانان فوقالعاده ضرورت دارد. ما مىگوييم زبانهاى اسلامى؛ اسلام از يك نظر زبان مخصوص ندارد، يعنى زبانى كه مروج آن زبان باشد. از نظر ديگر زبان عربى چون زبان قرآن و عبادات است، لازم است بر هر مسلمانى كه با اين زبان كم و بيش آشنا باشد. از نظر ديگر، ما هر زبانى كه با آن زبان آثار اسلامى مهمى به وجود آمده آن را زبان اسلامى مىدانيم، على هذا زبان فارسى و تركى و اردو نيز بالخصوص زبان فارسى يك زبان اسلامى است. | از جمله كارهايى كه از نظر حج بالخصوص بايد آموخت و انجام داد، ترويج زبانهاى اسلامى است. اين براى اتحاد مسلمانان فوقالعاده ضرورت دارد. ما مىگوييم زبانهاى اسلامى؛ اسلام از يك نظر زبان مخصوص ندارد، يعنى زبانى كه مروج آن زبان باشد. از نظر ديگر زبان عربى چون زبان قرآن و عبادات است، لازم است بر هر مسلمانى كه با اين زبان كم و بيش آشنا باشد. از نظر ديگر، ما هر زبانى كه با آن زبان آثار اسلامى مهمى به وجود آمده آن را زبان اسلامى مىدانيم، على هذا زبان فارسى و تركى و اردو نيز بالخصوص زبان فارسى يك زبان اسلامى است. | ||
مثنوى، سعدى، حافظ، نظامى، كيمياى سعادت، جامى و غيره اينها همه شاهكارهاى اسلامى است و مولود اسلام است، بيش از آنكه به ايران تعلق داشته باشد به اسلام تعلق دارد. | مثنوى، سعدى، حافظ، نظامى، كيمياى سعادت، جامى و غيره اينها همه شاهكارهاى اسلامى است و مولود اسلام است، بيش از آنكه به ايران تعلق داشته باشد به اسلام تعلق دارد. | ||
خط ۴۸۱: | خط ۵۷۴: | ||
اين نكته را بايد متوجه باشيم كه تربيت اسلامى تفاوتش با ساير تربيتها يكى در اين است كه اساس همه تربيتها را توحيد قرار داده و كار را از نيت و اخلاص شروع كرده است و همين جهت است كه اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندين برابر دارد. تمرين و عمل به طور كلى در همه كارها مؤثر است، چه تمرين مثبت و چه منفى، اما آن وقت اثر قاطع دارد كه به نام خدا و براى خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد. | اين نكته را بايد متوجه باشيم كه تربيت اسلامى تفاوتش با ساير تربيتها يكى در اين است كه اساس همه تربيتها را توحيد قرار داده و كار را از نيت و اخلاص شروع كرده است و همين جهت است كه اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندين برابر دارد. تمرين و عمل به طور كلى در همه كارها مؤثر است، چه تمرين مثبت و چه منفى، اما آن وقت اثر قاطع دارد كه به نام خدا و براى خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد. | ||
خط ۴۹۳: | خط ۵۸۷: | ||
[گويند «او مُحرم از توست» يعنى حرام است آزار دادن تو بر او. و گويند «مسلمان مُحرم» و او كسى است كه چيزى از خود را حلال نكرده تا سبب | [گويند «او مُحرم از توست» يعنى حرام است آزار دادن تو بر او. و گويند «مسلمان مُحرم» و او كسى است كه چيزى از خود را حلال نكرده تا سبب | ||
هتك او شود. منظور اين است كه مسلمان با اسلام آوردن حفظ مىشود و به جهت حرمتى كه پيدا مىكند از آزار ديگران و اينكه بخواهند مال او را ببرند در امان است. و از همين معنى است حديث عمر: «روزه احرام است» زيرا روزهدار از چيزى كه در روزهاش رخنه ايجاد كند اجتناب مىورزد. و به روزهدار مُحرم گويند. و از همين معنى است قول راعى: | هتك او شود. منظور اين است كه مسلمان با اسلام آوردن حفظ مىشود و به جهت حرمتى كه پيدا مىكند از آزار ديگران و اينكه بخواهند مال او را ببرند در امان است. و از همين معنى است حديث عمر: «روزه احرام است» زيرا روزهدار از چيزى كه در روزهاش رخنه ايجاد كند اجتناب مىورزد. و به روزهدار مُحرم گويند. | ||
و از همين معنى است قول راعى: | |||
عثمان بن عَفّان خليفه را كشتند در حالى كه چيزى را حلال نكرده بود كه سبب هتك او شود، و ديگران را به يارى فراخواند ولى كسى را مثل او تنها و بىياور نديدم. | عثمان بن عَفّان خليفه را كشتند در حالى كه چيزى را حلال نكرده بود كه سبب هتك او شود، و ديگران را به يارى فراخواند ولى كسى را مثل او تنها و بىياور نديدم. | ||
خط ۵۱۵: | خط ۶۱۲: | ||
گاهى اتفاق مىافتد كه افرادى را در يك مجمع واحد دعوت مىكنند و مىخواهند همه را در يك لباس حاضر كنند، آقايان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بيچاره براى شركت در يك مجلس بايد پانصد تومان خرج كند. خدا مردم را دعوت كرده با يك لباس رسمى به حضور بيايند، آن سادهترين و بىرنگوشكلترين آنها را انتخاب كرده است. آنچه بشر مىكند دل پايينتر را به جاى دل بالاتر مىبرد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام مىكند، اما آنچه خدا مىكند دل بالاتر را به جاى دل پايينتر مىبرد و در او ايجاد تواضع مىكند. | گاهى اتفاق مىافتد كه افرادى را در يك مجمع واحد دعوت مىكنند و مىخواهند همه را در يك لباس حاضر كنند، آقايان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بيچاره براى شركت در يك مجلس بايد پانصد تومان خرج كند. خدا مردم را دعوت كرده با يك لباس رسمى به حضور بيايند، آن سادهترين و بىرنگوشكلترين آنها را انتخاب كرده است. آنچه بشر مىكند دل پايينتر را به جاى دل بالاتر مىبرد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام مىكند، اما آنچه خدا مىكند دل بالاتر را به جاى دل پايينتر مىبرد و در او ايجاد تواضع مىكند. | ||
اسلام با اين وسيله و شكل، يكرنگى و وحدت ايجاد مىكند. يك مطلب و يك سؤال هست: آيا لباس در روحيه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسى پوشيده باشد كه از لباس همه مردم بالاتر يا پايينتر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پايين داشتن مجلس در روحيه مؤثر است، لهذا پيغمبر گرد مىنشست و دستور مىداد گرد بنشينند. مساوات در لباس، مساوات در روح ايجاد مىكند به شرط آنكه به صورت الغاء تشريفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد براى توحيد مسلمانان و به قول كاشف الغطاء: بُنِىَ الْاسْلامُ عَلى كَلِمَتَيْنِ: كَلِمَةُ التَّوْحيدِ وَ تَوْحيدُ الْكَلِمَةِ. ولى اين لباس واحد را به صورت يك تشريفات خاص بهوجود نياورده، به صورت الغاء تشريفات به وجود آورده است، آنهم به صورت سادهترين شكل. | |||
اسلام با اين وسيله و شكل، يكرنگى و وحدت ايجاد مىكند. يك مطلب و يك سؤال هست: آيا لباس در روحيه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسى پوشيده باشد كه از لباس همه مردم بالاتر يا پايينتر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پايين داشتن مجلس در روحيه مؤثر است، لهذا پيغمبر گرد مىنشست و دستور مىداد گرد بنشينند. مساوات در لباس، مساوات در روح ايجاد مىكند به شرط آنكه به صورت الغاء تشريفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد براى توحيد مسلمانان | |||
و به قول كاشف الغطاء: بُنِىَ الْاسْلامُ عَلى كَلِمَتَيْنِ: كَلِمَةُ التَّوْحيدِ وَ تَوْحيدُ الْكَلِمَةِ. ولى اين لباس واحد را به صورت يك تشريفات خاص بهوجود نياورده، به صورت الغاء تشريفات به وجود آورده است، آنهم به صورت سادهترين شكل. | |||
خط ۵۲۶: | خط ۶۳۰: | ||
به در خداى قربى طلب اى ضعيف همت كه نماند اين تقرب كه به پادشاه دارى | به در خداى قربى طلب اى ضعيف همت كه نماند اين تقرب كه به پادشاه دارى | ||
خط ۵۶۷: | خط ۶۷۰: | ||
صفحه 162: | صفحه 162: | ||
كانَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجاءِ مِنْ تَلامِذَةِ الْحَسَنِ الْبَصْرِىِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحيدِ فَقيلَ لَهُ: تَرَكْتَ مَذْهَبَ صاحِبِكَ وَ دَخَلْتَ فى ما لا اصْلَ لَهُ وَ لا حَقيقَةَ. فَقالَ: انَّ صاحِبى كانَ مِخْلَطاً كانَ يَقولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ ما اعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دامَ عَلَيْهِ. قالَ (الرّاوى) وَ دَخَلَ مَكَّةَ تَمَرُّداً وَ انْكاراً عَلى مَنْ يَحُجُّ وَ كانَ يَكْرَهُ الْعُلَماءُ مُساءلَتَهُ ايّاهُمْ وَ مُجالَسَتَهُ لَهُمْ لِخُبْثِ لِسانِهِ وَ فَسادِ ضَميرِهِ. | كانَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجاءِ مِنْ تَلامِذَةِ الْحَسَنِ الْبَصْرِىِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحيدِ فَقيلَ لَهُ: تَرَكْتَ مَذْهَبَ صاحِبِكَ وَ دَخَلْتَ فى ما لا اصْلَ لَهُ وَ لا حَقيقَةَ. فَقالَ: انَّ صاحِبى كانَ مِخْلَطاً كانَ يَقولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ ما اعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دامَ عَلَيْهِ. قالَ (الرّاوى) وَ دَخَلَ مَكَّةَ تَمَرُّداً وَ انْكاراً عَلى مَنْ يَحُجُّ وَ كانَ يَكْرَهُ الْعُلَماءُ مُساءلَتَهُ ايّاهُمْ وَ مُجالَسَتَهُ لَهُمْ لِخُبْثِ لِسانِهِ وَ فَسادِ ضَميرِهِ. | ||
فَأَتى جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليهما السلام فَجَلَسَ الَيْهِ فى جَماعَةٍ مِنْ نُظَرائِهِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: انَّ الْمَجالِسَ اماناتٌ وَ لا بُدَّ لِكُلِّ مَنْ لَهُ سُعالٌ انْ يَسْعُلَ، أَ فَتَأْذَنُ فِى الْكَلامِ؟ | فَأَتى جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليهما السلام فَجَلَسَ الَيْهِ فى جَماعَةٍ مِنْ نُظَرائِهِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: انَّ الْمَجالِسَ اماناتٌ وَ لا بُدَّ لِكُلِّ مَنْ لَهُ سُعالٌ انْ يَسْعُلَ، أَ فَتَأْذَنُ فِى الْكَلامِ؟ | ||
فَقالَ: تَكَلَّمْ. فَقالَ: الى كَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَيْدَرَ وَ تَلوذونَ بِهذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدونَ هذَا الْبَيْتَ الْمَرْفوعَ بِالطّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعيرِ اذا نَفَرَ مَنْ فَكَّرَ فى هذا اوْ قَدَّرَ عَلِمَ انَّ هذا فِعْلٌ اسَّسَهُ غَيْرُ حَكيمٍ وَ لا ذى نَظَرٍ، فَقُلْ فَانَّكَ رَأْسُ هذَا الْامْرِ وَ سَنامُهُ وَ ابوكَ اسُّهُ وَ نِظامُهُ. | فَقالَ: تَكَلَّمْ. فَقالَ: الى كَمْ تَدوسونَ هذَا الْبَيْدَرَ وَ تَلوذونَ بِهذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدونَ هذَا الْبَيْتَ الْمَرْفوعَ بِالطّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعيرِ اذا نَفَرَ مَنْ فَكَّرَ فى هذا اوْ قَدَّرَ عَلِمَ انَّ هذا فِعْلٌ اسَّسَهُ غَيْرُ حَكيمٍ وَ لا ذى نَظَرٍ، فَقُلْ فَانَّكَ رَأْسُ هذَا الْامْرِ وَ سَنامُهُ وَ ابوكَ اسُّهُ وَ نِظامُهُ. | ||
فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: انَّ مَنْ أَضلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمى قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ يَسْتَعْذِبْه وَ صارَ الشَّيْطانُ وَلِيَّهُ يورِدُهُ مَناهِلَ الْهَلَكَةِ [ثُمَّ لا يُصْدِرُهُ] وَ هذا بَيْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِيَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فى اتْيانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلى تَعْظيمِهِ وَ زِيارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ انْبِيائِهِ وَ قِبْلَةَ الْمُصَلّينَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوانِهِ وَ طَريقٌ يُؤَدّى الى غُفْرانِهِ مَنْصوبٌ عَلَى اسْتِواءِ الْكَمالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْارْضِ بِألْفَىْ عامٍ وَ أَحَقُّ مَنْ اطيعَ فيما أَمَرَ وَ انْتُهِىَ عَمّا نَهى عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْارْواحِ وَ الصُّوَرِ . | فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: انَّ مَنْ أَضلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمى قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ يَسْتَعْذِبْه وَ صارَ الشَّيْطانُ وَلِيَّهُ يورِدُهُ مَناهِلَ الْهَلَكَةِ [ثُمَّ لا يُصْدِرُهُ] وَ هذا بَيْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِيَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فى اتْيانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلى تَعْظيمِهِ وَ زِيارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ انْبِيائِهِ وَ قِبْلَةَ الْمُصَلّينَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوانِهِ وَ طَريقٌ يُؤَدّى الى غُفْرانِهِ مَنْصوبٌ عَلَى اسْتِواءِ الْكَمالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْارْضِ بِألْفَىْ عامٍ وَ أَحَقُّ مَنْ اطيعَ فيما أَمَرَ وَ انْتُهِىَ عَمّا نَهى عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْارْواحِ وَ الصُّوَرِ . | ||
فَقالَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجاءِ: ذَكَرْتَ يا أَبا عَبْدِ اللَّهِ فَأحَلْتَ عَلى غائِبٍ. | فَقالَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجاءِ: ذَكَرْتَ يا أَبا عَبْدِ اللَّهِ فَأحَلْتَ عَلى غائِبٍ. | ||
فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: وَيْلَكَ وَ كَيْفَ يَكونُ غائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شاهِدٌ وَ الَيْهِمْ اقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ، يَسْمَعُ كَلامَهُمْ وَ يَرى اشْخاصَهُمْ وَ يَعْلَمُ اسْرارَهُمْ وَ انَّما الَمخْلوقُ الَّذى اذَا انْتَقَلَ عَنْ مَكانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَكانٌ وَ خَلا مِنْهُ مَكانٌ فَلا يَدْرى فِى الْمَكانِ الَّذى صارَ الَيْهِ ما حَدَثَ فِى الْمَكانِ الَّذى كانَ فيهِ، فَامَّا اللَّهُ الْعَظيمُ الشَّأْنِ الْمَلِكُ الدَّيّانُ فَانَّهُ لا يَخْلو مِنْهُ مَكانٌ وَ لا يَشْتَغِلُ بِهِ مَكانٌ وَ لا يَكونُ الى مَكانٍ اقْرَبَ مِنْهُ الى مَكانٍ، وَ الَّذى بَعَثَهُ بِالْآياتِ الْمُحْكَمَةِ وَ الْبَراهينِ الْواضِحَةِ وَ ايَّدَهُ بِنَصْرِهِ وَ اخْتارَهُ لِتَبْليغِ رِسالاتِهِ صَدَّقْنا قَوْلَهُ بِانَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ وَ كَلَّمَهُ. | فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: وَيْلَكَ وَ كَيْفَ يَكونُ غائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شاهِدٌ وَ الَيْهِمْ اقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ، يَسْمَعُ كَلامَهُمْ وَ يَرى اشْخاصَهُمْ وَ يَعْلَمُ اسْرارَهُمْ وَ انَّما الَمخْلوقُ الَّذى اذَا انْتَقَلَ عَنْ مَكانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَكانٌ وَ خَلا مِنْهُ مَكانٌ فَلا يَدْرى فِى الْمَكانِ الَّذى صارَ الَيْهِ ما حَدَثَ فِى الْمَكانِ الَّذى كانَ فيهِ، فَامَّا اللَّهُ الْعَظيمُ الشَّأْنِ الْمَلِكُ الدَّيّانُ فَانَّهُ لا يَخْلو مِنْهُ مَكانٌ وَ لا يَشْتَغِلُ بِهِ مَكانٌ وَ لا يَكونُ الى مَكانٍ اقْرَبَ مِنْهُ الى مَكانٍ، وَ الَّذى بَعَثَهُ بِالْآياتِ الْمُحْكَمَةِ وَ الْبَراهينِ الْواضِحَةِ وَ ايَّدَهُ بِنَصْرِهِ وَ اخْتارَهُ لِتَبْليغِ رِسالاتِهِ صَدَّقْنا قَوْلَهُ بِانَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ وَ كَلَّمَهُ. | ||
فَقامَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجاءِ فَقالَ لِاصْحابِهِ: مَنْ الْقانى فى بَحْرِ هذا؟ سَألْتُكُمْ انْ تَلْتَمِسوا الَىَّ خَمْرَةً فَالْقَيْتُمونى عَلى جَمْرَةٍ. فَقالوا: ما كُنْتَ فى مَجْلِسِهِ الّا حَقيراً. فَقالَ: انَّهُ ابْنُ مَنْ حَلَقَ رُؤوسَ مَنْ تَرَوْنَ. | فَقامَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجاءِ فَقالَ لِاصْحابِهِ: مَنْ الْقانى فى بَحْرِ هذا؟ سَألْتُكُمْ انْ تَلْتَمِسوا الَىَّ خَمْرَةً فَالْقَيْتُمونى عَلى جَمْرَةٍ. فَقالوا: ما كُنْتَ فى مَجْلِسِهِ الّا حَقيراً. فَقالَ: انَّهُ ابْنُ مَنْ حَلَقَ رُؤوسَ مَنْ تَرَوْنَ. | ||
خط ۵۹۲: | خط ۷۰۵: | ||
ابن ابى العوجاء گفت: اى ابا عبد اللَّه سخن گفتى و به چيز غايب و ناديده حواله كردى. | ابن ابى العوجاء گفت: اى ابا عبد اللَّه سخن گفتى و به چيز غايب و ناديده حواله كردى. | ||
امام صادق عليه السلام فرمود: واى بر تو، چگونه غايب است كسى كه شاهد خلق خويش است و به آنان از رگ گردن نزديكتر است، سخنشان را مىشنود، خودشان را مىبيند و اسرارشان را مىداند؟! اين مخلوق است كه هرگاه از جايى انتقال يابد يك جا از او پر مىشود و جاى ديگر از او خالى مىماند، و در جايى كه تازه رفته از جايى كه قبلًا در آن بوده بىخبر است. اما خداى عظيمالشأن، آن فرمانرواى جزادهنده هيچ جايى از او خالى نيست و هيچ جايى هم از او پر نيست، و هيچ جايى از جايى ديگر به او نزديكتر نيست، و آن كسى كه خداوند او را با نشانههاى محكم و براهين روشن برانگيخت و او را به يارى خود تأييد نمود و براى پيامگزارى خويش برگزيد، ما سخن او را دراينباره تصديق مىكنيم كه پروردگارش او را برانگيخته و با او سخن گفته است. | امام صادق عليه السلام فرمود: واى بر تو، چگونه غايب است كسى كه شاهد خلق خويش است و به آنان از رگ گردن نزديكتر است، سخنشان را مىشنود، خودشان را مىبيند و اسرارشان را مىداند؟! اين مخلوق است كه هرگاه از جايى انتقال يابد يك جا از او پر مىشود و جاى ديگر از او خالى مىماند، و در جايى كه تازه رفته از جايى كه قبلًا در آن بوده بىخبر است. اما خداى عظيمالشأن، آن فرمانرواى جزادهنده هيچ جايى از او خالى نيست و هيچ جايى هم از او پر نيست، و هيچ جايى از جايى ديگر به او نزديكتر نيست، و آن كسى كه خداوند او را با نشانههاى محكم و براهين روشن برانگيخت و او را به يارى خود تأييد نمود و براى پيامگزارى خويش برگزيد، ما سخن او را دراينباره تصديق مىكنيم كه پروردگارش او را برانگيخته و با او سخن گفته است. | ||
ابن ابى العوجاء برخاست و به يارانش گفت: چه كسى مرا در درياى اين مرد درافكند؟ من از شما خواستم كه برايم شرابى سرخوش كننده فراهم آوريد و شما مرا در شعله آتش افكنديد! گفتند: راستى كه در مجلس او بسيار حقير مىنمودى! گفت: او فرزند كسى است كه سرهاى اين كسانى را كه مىبينيد تراشيده است! (يعنى آنقدر بر آنان نفوذ كلام دارد كه با آن كه سر تراشيدن در عرب ننگ است، به دستور او سرها تراشيدهاند.)] | ابن ابى العوجاء برخاست و به يارانش گفت: چه كسى مرا در درياى اين مرد درافكند؟ من از شما خواستم كه برايم شرابى سرخوش كننده فراهم آوريد و شما مرا در شعله آتش افكنديد! گفتند: راستى كه در مجلس او بسيار حقير مىنمودى! گفت: او فرزند كسى است كه سرهاى اين كسانى را كه مىبينيد تراشيده است! (يعنى آنقدر بر آنان نفوذ كلام دارد كه با آن كه سر تراشيدن در عرب ننگ است، به دستور او سرها تراشيدهاند.)] | ||
خط ۶۱۱: | خط ۷۲۷: | ||
[در كتاب احتجاج طبرسى در ضمن احتجاج امير مؤمنان عليه السلام با خوارج آمده است كه فرمود: اما اينكه گفتيد من وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم و (با سكوت و خانهنشينى خود) وصيت را تباه كردم؛ بدانيد اين شما بوديد كه كافر شديد و ديگران را بر من مقدم داشتيد و كار را از دست من بيرون برديد؛ و بر اوصيا لازم نيست كه مردم را به سوى خود دعوت كنند (بلكه مردم بايد خود طبق وصيت پيامبرشان نزد اوصيا بروند)؛ خداوند | [در كتاب احتجاج طبرسى در ضمن احتجاج امير مؤمنان عليه السلام با خوارج آمده است كه فرمود: اما اينكه گفتيد من وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم و (با سكوت و خانهنشينى خود) وصيت را تباه كردم؛ بدانيد اين شما بوديد كه كافر شديد و ديگران را بر من مقدم داشتيد و كار را از دست من بيرون برديد؛ و بر اوصيا لازم نيست كه مردم را به سوى خود دعوت كنند (بلكه مردم بايد خود طبق وصيت پيامبرشان نزد اوصيا بروند)؛ خداوند پيامبران عليهم السلام را برمىانگيزد و آنان را به سوى خود دعوت مىكنند. اما وصى معرفى شده است و بىنياز است از اين كه به سوى خود دعوت نمايد، | ||
پيامبران عليهم السلام را برمىانگيزد و آنان را به سوى خود دعوت مىكنند. اما وصى معرفى شده است و بىنياز است از اين كه به سوى خود دعوت نمايد، چنانكه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان كه توانايى رفتن دارند كه خانه خدا را زيارت كنند»، حال اگر مردم حج را ترك كردند اين خانه خدا نيست كه با ترك كردن آنها كافر شده باشد بلكه آنان با ترك خانه خدا كافر شدهاند، زيرا خداوند آن خانه را براى شما به عنوان نشانهاى نصب كرده است. همچنين خداوند مرا به عنوان نشانهاى نصب كرده است آنجا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى على، تو به منزله كعبه هستى كه بايد به زيارت آن رفت نه آنكه كعبه به زيارت كسى رود.] | |||
چنانكه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان كه توانايى رفتن دارند كه خانه خدا را زيارت كنند»، حال اگر مردم حج را ترك كردند اين خانه خدا نيست كه با ترك كردن آنها كافر شده باشد بلكه آنان با ترك خانه خدا كافر شدهاند، زيرا خداوند آن خانه را براى شما به عنوان نشانهاى نصب كرده است. همچنين خداوند مرا به عنوان نشانهاى نصب كرده است آنجا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى على، تو به منزله كعبه هستى كه بايد به زيارت آن رفت نه آنكه كعبه به زيارت كسى رود.] | |||
خط ۶۲۳: | خط ۷۴۲: | ||
در قرآن كريم، سوره بقره، آيه 198- 200 اين طور مىفرمايد: | در قرآن كريم، سوره بقره، آيه 198- 200 اين طور مىفرمايد: | ||
... فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُروه كَما هَداكُمْ وَ انْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّينَ. ثُمَّ افيضوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحيمٌ. فَاذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكرِكُمْ آباءَكُمْ اوْ اشَدَّ ذِكْراً. | ... فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُروه كَما هَداكُمْ وَ انْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّينَ. ثُمَّ افيضوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحيمٌ. فَاذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكرِكُمْ آباءَكُمْ اوْ اشَدَّ ذِكْراً. | ||
[پس چون از عرفات روانه شديد در مشعر الحرام (بمانيد و) به ذكر خدا پردازيد، و او را ياد كنيد چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پيش از آن از گمراهان بوديد. سپس از همان جا كه مردم روانه مىشوند روانه شويد، و از خدا آمرزش بخواهيد، كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پايان برديد خدا را آنچنان ياد كنيد كه از پدران خود ياد مىكنيد يا بيشتر از آن.] | [پس چون از عرفات روانه شديد در مشعر الحرام (بمانيد و) به ذكر خدا پردازيد، و او را ياد كنيد چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پيش از آن از گمراهان بوديد. سپس از همان جا كه مردم روانه مىشوند روانه شويد، و از خدا آمرزش بخواهيد، كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پايان برديد خدا را آنچنان ياد كنيد كه از پدران خود ياد مىكنيد يا بيشتر از آن.] | ||
خط ۶۲۸: | خط ۷۴۹: | ||
در كافى، جلد 4، صفحه 516: | در كافى، جلد 4، صفحه 516: | ||
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ايّامٍ مَعْدوداتٍ» قالَ: هِىَ ايّامُ التَّشْريقِ، كانوا اذا اقاموا بِمِنى بَعْدَ النَّحْرِ تَفاخَروا فَقالَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ كانَ ابى يَفْعَلُ كَذا وَ كَذا، فَقالَ اللَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ: فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ ... | عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فى ايّامٍ مَعْدوداتٍ» قالَ: هِىَ ايّامُ التَّشْريقِ، كانوا اذا اقاموا بِمِنى بَعْدَ النَّحْرِ تَفاخَروا فَقالَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ كانَ ابى يَفْعَلُ كَذا وَ كَذا، فَقالَ اللَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ: فَاذا افَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ ... | ||
[امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه: «و خدا را در روزهايى چند ياد كنيد» فرمود: منظور ايام تشريق است، در جاهليت وقتى در منى پس از مراسم قربانى اقامت داشتند به تفاخر با يكديگر مىپرداختند و يكى مىگفت: | [امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه: «و خدا را در روزهايى چند ياد كنيد» فرمود: منظور ايام تشريق است، در جاهليت وقتى در منى پس از مراسم قربانى اقامت داشتند به تفاخر با يكديگر مىپرداختند و يكى مىگفت: | ||
پدرم چنين و چنان مىكرد (و ديگرى نيز همين طور). ازاينرو خداوند فرمود: هرگاه از عرفات سرازير شديد و به منى آمديد خدا را در آنجا ياد كنيد مثل يادى كه از پدرانتان مىكنيد بلكه بيشتر از آن ...] | پدرم چنين و چنان مىكرد (و ديگرى نيز همين طور). ازاينرو خداوند فرمود: هرگاه از عرفات سرازير شديد و به منى آمديد خدا را در آنجا ياد كنيد مثل يادى كه از پدرانتان مىكنيد بلكه بيشتر از آن ...] | ||
خط ۶۴۵: | خط ۷۷۰: | ||
ميازار مورى كه دانهكش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است | ميازار مورى كه دانهكش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است | ||
خط ۶۵۶: | خط ۷۸۰: | ||
اما جواب: راجع به اين قسمت كه چه فايدهاى بر ريختن خون مترتب مىشود، اين در صورتى صحيح است كه هدف از قربانى و كفّارات (كه اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند يا شتر كشتن است الّا نادراً) فقط ريختن خون باشد. دليلى ندارد كه صرف ريختن خون مقرّب باشد، زيرا عملى مقرّب است كه رضاى خدا در آن باشد و رضاى خدا در اين است كه انسان به كمال فردى و اجتماعى خود برسد. | اما جواب: راجع به اين قسمت كه چه فايدهاى بر ريختن خون مترتب مىشود، اين در صورتى صحيح است كه هدف از قربانى و كفّارات (كه اختصاصاً در باب حج، همه از نوع گوسفند يا شتر كشتن است الّا نادراً) فقط ريختن خون باشد. دليلى ندارد كه صرف ريختن خون مقرّب باشد، زيرا عملى مقرّب است كه رضاى خدا در آن باشد و رضاى خدا در اين است كه انسان به كمال فردى و اجتماعى خود برسد. | ||
صرف ريختن خون نه به كمال فردى انسان كمك مىكند و نه به كمال اجتماعى او. | صرف ريختن خون نه به كمال فردى انسان كمك مىكند و نه به كمال اجتماعى او. | ||
ولى اگر هدف اصلى اطعام و انفاق باشد، همانطورى كه در ساير كفّارات هست (و البته اطعام و انفاقى است دستهجمعى و به صورت خاص، يعنى به صورت اطعام گوشت و اينكه هر انسانى يك حيوانى را بكشد و مصداق اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقير واقع شود) آن ايراد وارد نيست. و البته يك نكته هست و آن اينكه منافات ندارد كه ضمناً اين عمل دستهجمعى، احياء و زنده كردن خاطرهاى از قهرمان توحيد حضرت ابراهيم باشد. به او امر شد عزيز و نور چشم خود را در راه خدا قربانى كند و فدا نمايد و او حاضر شد. بعد به او گفته شد: مقصود فقط تسليم بود، گوسفندى به جاى فرزند قربانى كن. اين گوسفند فدا كردن تجديد آن خاطره است و تعظيم آن قهرمان است. | |||
ولى اگر هدف اصلى اطعام و انفاق باشد، همانطورى كه در ساير كفّارات هست (و البته اطعام و انفاقى است دستهجمعى و به صورت خاص، يعنى به صورت اطعام گوشت و اينكه هر انسانى يك حيوانى را بكشد و مصداق اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقير واقع شود) آن ايراد وارد نيست. | |||
و البته يك نكته هست و آن اينكه منافات ندارد كه ضمناً اين عمل دستهجمعى، احياء و زنده كردن خاطرهاى از قهرمان توحيد حضرت ابراهيم باشد. به او امر شد عزيز و نور چشم خود را در راه خدا قربانى كند و فدا نمايد و او حاضر شد. بعد به او گفته شد: مقصود فقط تسليم بود، گوسفندى به جاى فرزند قربانى كن. اين گوسفند فدا كردن تجديد آن خاطره است و تعظيم آن قهرمان است. | |||
ولى همانطورى كه در حديث نبوى نقل كرديم، فرمود: | ولى همانطورى كه در حديث نبوى نقل كرديم، فرمود: | ||
انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحى لِتَشْبَعَ مَساكينُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأطْعِموهُمْ. | انَّما جَعَلَ اللَّهُ هذَا الأَضْحى لِتَشْبَعَ مَساكينُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأطْعِموهُمْ. | ||
[و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: | [و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خد | ||
اوند قربانى را قرار داد تا نيازمندان شما شكمى سير از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام كنيد.] | |||
و سرّ اينكه روز عيد قربان عيد است، اين است كه در اين روز رسم فرزندكشى منسوخ شد. داستان عبد المطلب و عبد اللَّه ظاهراً از مجعولات تاريخ باشد كه عبد المطلب نذر كرد كه اگر خدا ده پسر به او بدهد يكى را قربانى كند الى آخره. | و سرّ اينكه روز عيد قربان عيد است، اين است كه در اين روز رسم فرزندكشى منسوخ شد. داستان عبد المطلب و عبد اللَّه ظاهراً از مجعولات تاريخ باشد كه عبد المطلب نذر كرد كه اگر خدا ده پسر به او بدهد يكى را قربانى كند الى آخره. | ||
قرآن رسمهايى از بتپرستان درباره حيوانات نقل مىكند، آنجا كه مىگويد: | قرآن رسمهايى از بتپرستان درباره حيوانات نقل مىكند، آنجا كه مىگويد: | ||
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصيلَةٍ وَ لا حامٍ. | ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصيلَةٍ وَ لا حامٍ. | ||
خط ۶۶۹: | خط ۸۰۶: | ||
اما از نظر دوم يعنى تعظيم و تكريم احجار و بيت و غيره، مىگويند طواف گرد يك خانه سنگى و استلام و تبرك به حجرالاسود بقايايى از شرك است كه در اسلام باقى مانده است، اسلام هم نتوانست توحيد خالص بياورد و الّا مىبايست حج را به طور كلى منسوخ كند، حج به طور كلى از بقاياى شرك است كه در اسلام باقى مانده است. | اما از نظر دوم يعنى تعظيم و تكريم احجار و بيت و غيره، مىگويند طواف گرد يك خانه سنگى و استلام و تبرك به حجرالاسود بقايايى از شرك است كه در اسلام باقى مانده است، اسلام هم نتوانست توحيد خالص بياورد و الّا مىبايست حج را به طور كلى منسوخ كند، حج به طور كلى از بقاياى شرك است كه در اسلام باقى مانده است. | ||
اتفاقاً قضيه برعكس است. قرآن حج را يادگار ابراهيم و ابراهيم را پدر حج و دشمن بتپرستى مىداند: وَ اجْنُبْنى وَ بَنِىَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهيم نيز بتشكن بود: تَاللَّهِ لَاكيدَنَّ اصْنامَكُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا كَبيراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعاير الهى ياد مىكند و اين آيه: ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوبِ در خلال آيات حج وارد شده است. | اتفاقاً قضيه برعكس است. قرآن حج را يادگار ابراهيم و ابراهيم را پدر حج و دشمن بتپرستى مىداند: وَ اجْنُبْنى وَ بَنِىَّ انْ نَعْبُدَ الْاصْنامَ. ابراهيم نيز بتشكن بود: تَاللَّهِ لَاكيدَنَّ اصْنامَكُمْ ... فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً الّا كَبيراً لَهُمْ ... قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعاير الهى ياد مىكند و اين آيه: ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَانَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوبِ در خلال آيات حج وارد شده است. | ||
خط ۶۷۶: | خط ۸۱۵: | ||
تقديس منحصراً بايد براى خدا باشد و يا به خاطر امر خدا. اگر چيزى را به خاطر يك شعار و عنوان يك شعار تقديس كرديم (نه تسبيح كه براى غير خدا جايز نيست) مثل احترامى كه به پرچم و علامتهاى ملى مىگزارند، در واقع احترام به او نيست، احترام به آن فكر و عقيدهاى است كه اين پرچم نماينده اوست. اين است كه جنبه شعاريت پيدا مىكند. | تقديس منحصراً بايد براى خدا باشد و يا به خاطر امر خدا. اگر چيزى را به خاطر يك شعار و عنوان يك شعار تقديس كرديم (نه تسبيح كه براى غير خدا جايز نيست) مثل احترامى كه به پرچم و علامتهاى ملى مىگزارند، در واقع احترام به او نيست، احترام به آن فكر و عقيدهاى است كه اين پرچم نماينده اوست. اين است كه جنبه شعاريت پيدا مىكند. | ||
پس در اينجا دو مطلب گفته شد: يكى اينكه ملاك پرستش، تسبيح و تكبير و تحميد است كه جز درباره كمال مطلق جايز نيست و امكان ندارد خدا اجازه بدهد غير او تسبيح و تكبير و تحميد شود. اما سجود و ركوع از لحاظ هيئت جسمانى عبادت نيست و هيچ عملى عبادت ذاتى نيست. | پس در اينجا دو مطلب گفته شد: يكى اينكه ملاك پرستش، تسبيح و تكبير و تحميد است كه جز درباره كمال مطلق جايز نيست و امكان ندارد خدا اجازه بدهد غير او تسبيح و تكبير و تحميد شود. اما سجود و ركوع از لحاظ هيئت جسمانى عبادت نيست و هيچ عملى عبادت ذاتى نيست. | ||
مطلب ديگر اينكه در ميان همه ملل معمول است كه شعايرى را تقديس و تعظيم مىكنند و از اين كار هدفى دارند. اسلام هم شعايرى دارد و به نص قرآن، كعبه و حج از شعاير است. در صفحات پيش گفتيم كه كعبه به عنوان «عَلَم» خوانده شده است. | مطلب ديگر اينكه در ميان همه ملل معمول است كه شعايرى را تقديس و تعظيم مىكنند و از اين كار هدفى دارند. اسلام هم شعايرى دارد و به نص قرآن، كعبه و حج از شعاير است. در صفحات پيش گفتيم كه كعبه به عنوان «عَلَم» خوانده شده است. | ||
=پانویس= | |||
{{پانویس|2}} | |||
== منبع == | |||
مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (حج)، ج25، ص: 109-63- با ویرایش جزئی - | مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (حج)، ج25، ص: 109-63- با ویرایش جزئی - | ||
[[رده: وحدت اسلامی، حج ]] == | [[رده: وحدت اسلامی، حج ]] == | ||
ویرایش