۸۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
على هذا كعبه و مسجد و بلكه حرم متعلق است به هركس كه اهل توحيد و عبادت خدا و بر ملت ابراهيم باشد . مثل اين است كه از طرف ابراهيم اين محل بر اهل توحيد و عبادت خداى يگانه وقف شده است ولى وقف نيست، نوعى ديگر از ملكيت است خاص خود كه همان ملكيت بينالمللى اسلامى است. | على هذا كعبه و مسجد و بلكه حرم متعلق است به هركس كه اهل توحيد و عبادت خدا و بر ملت ابراهيم باشد . | ||
مثل اين است كه از طرف ابراهيم اين محل بر اهل توحيد و عبادت خداى يگانه وقف شده است ولى وقف نيست، نوعى ديگر از ملكيت است خاص خود كه همان ملكيت بينالمللى اسلامى است. | |||
خط ۷۰: | خط ۷۲: | ||
در احاديث ما وارد شده كه اول كسى كه براى خانههاى مكه مصراعين قرار داد، معاويه بود: | در احاديث ما وارد شده كه اول كسى كه براى خانههاى مكه مصراعين قرار داد، معاويه بود: | ||
وَ كانَ النّاسُ اذا قَدِموا مَكَّةَ نَزَلَ الْبادى عَلَى الْحاضِرِ حَتّى يَقْضِىَ حَوائِجَهُ ... وَ كانَ اوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلى بابِهِ الْمِصراعَيْنِ مُعاوِيَةُ بْنُ ابى سُفْيانَ وَ لَيْسَ يَنْبَغى لِاحَدٍ انْ يَمْنَعَ الْحاجَّ شَيْئاً مِنَ الدّورِ وَ مَنازِلِها. | وَ كانَ النّاسُ اذا قَدِموا مَكَّةَ نَزَلَ الْبادى عَلَى الْحاضِرِ حَتّى يَقْضِىَ حَوائِجَهُ ... وَ كانَ اوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلى بابِهِ الْمِصراعَيْنِ مُعاوِيَةُ بْنُ ابى سُفْيانَ وَ لَيْسَ يَنْبَغى لِاحَدٍ انْ يَمْنَعَ الْحاجَّ شَيْئاً مِنَ الدّورِ وَ مَنازِلِها. | ||
[و مردم در گذشته چنان بودند كه چون به مكه مىآمدند، مسافر بر مقيم وارد مىشد تا حوايجش را برآورد ... و اول كسى كه براى خانه خود دو لنگه در قرار داد معاوية بن ابى سفيان بود، و براى احدى از اهل مكه شايسته نيست كه حاجيان را از خانهها و منازل آن باز دارد.] | [و مردم در گذشته چنان بودند كه چون به مكه مىآمدند، مسافر بر مقيم وارد مىشد تا حوايجش را برآورد ... و اول كسى كه براى خانه خود دو لنگه در قرار داد معاوية بن ابى سفيان بود، و براى احدى از اهل مكه شايسته نيست كه حاجيان را از خانهها و منازل آن باز دارد.] | ||
خط ۷۵: | خط ۷۹: | ||
در صافى از علل نقل مىكند: | در صافى از علل نقل مىكند: | ||
لَمْ يَكُنْ يَنْبَغى انْ يوضَعَ عَلى دورِ مَكَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ يَنْزِلوا مَعَهُمْ فى دورِهِمْ فى ساحَةِ الدّارِ حَتّى يَقْضوا مَناسِكَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَكَّةَ ابْواباً مُعاوِيَةُ. | لَمْ يَكُنْ يَنْبَغى انْ يوضَعَ عَلى دورِ مَكَّةَ ابْوابٌ لِانَّ لِلْحُجّاجِ انْ يَنْزِلوا مَعَهُمْ فى دورِهِمْ فى ساحَةِ الدّارِ حَتّى يَقْضوا مَناسِكَهُمْ وَ انَّ اوَّلَ مَنْ جَعَلَ لِدورِ مَكَّةَ ابْواباً مُعاوِيَةُ. | ||
[سزاوار نبود كه براى خانههاى مكه در قرار دهند، زيرا حاجيان حق دارند به حياط خانه ساكنان مكه وارد شوند تا مراسم حج را به پايان برند. و اول كسى كه براى خانههاى مكه در قرار داد معاويه بود.] | [سزاوار نبود كه براى خانههاى مكه در قرار دهند، زيرا حاجيان حق دارند به حياط خانه ساكنان مكه وارد شوند تا مراسم حج را به پايان برند. و اول كسى كه براى خانههاى مكه در قرار داد معاويه بود.] | ||
خط ۸۶: | خط ۹۲: | ||
در آيه كريمه سوره حج بعد از آيه بالا دارد: | در آيه كريمه سوره حج بعد از آيه بالا دارد: | ||
وَ اذْ بَوَّأْنا لِابْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ انْ لا تُشْرِكْ بى شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْقائِمينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ. | وَ اذْ بَوَّأْنا لِابْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ انْ لا تُشْرِكْ بى شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْقائِمينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ. | ||
[و ياد كن آنگاه كه جاى خانه كعبه را براى ابراهيم مشخص كرديم (و به او گفتيم) كه چيزى را شريك من مساز، و خانه مرا براى طوافكنندگان و برپا ايستادگان (در نماز) و ركوعكنندگان سجدهگزار پاكيزه ساز.] | [و ياد كن آنگاه كه جاى خانه كعبه را براى ابراهيم مشخص كرديم (و به او گفتيم) كه چيزى را شريك من مساز، و خانه مرا براى طوافكنندگان و برپا ايستادگان (در نماز) و ركوعكنندگان سجدهگزار پاكيزه ساز.] | ||
خط ۱۰۲: | خط ۱۱۰: | ||
بعضى از اهل ذوق و عرفان گفتهاند اينكه در آيه دارد «يَأْتوكَ» (نزد تو بيايند) براى اين است كه بايد متوجه مقام ولايت ولى بود و از مجراى وجود او كسب فيض كرد. ولى ممكن است نظر به والى باشد كه بايد رهبر و هادى و مرشدى داشته باشند، همانطور كه از صدر اسلام امارت حجاج يك سمت حكومتى بوده است. | بعضى از اهل ذوق و عرفان گفتهاند اينكه در آيه دارد «يَأْتوكَ» (نزد تو بيايند) براى اين است كه بايد متوجه مقام ولايت ولى بود و از مجراى وجود او كسب فيض كرد. | ||
ولى ممكن است نظر به والى باشد كه بايد رهبر و هادى و مرشدى داشته باشند، همانطور كه از صدر اسلام امارت حجاج يك سمت حكومتى بوده است. | |||
خط ۱۳۶: | خط ۱۴۶: | ||
ايضاً سوره بقره، آيه 142: سَيَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى كانوا عَلَيْها ... الى آخر آيات قبله. [بزودى مردمان نابخرد گويند: چه انگيزهاى آنان را از قبلهاى كه داشتند رويگردان ساخت (از بيتالمقدس به كعبه متوجه ساخت)؟ بگو: | ايضاً سوره بقره، آيه 142: سَيَقولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى كانوا عَلَيْها ... الى آخر آيات قبله. | ||
[بزودى مردمان نابخرد گويند: چه انگيزهاى آنان را از قبلهاى كه داشتند رويگردان ساخت (از بيتالمقدس به كعبه متوجه ساخت)؟ بگو: | |||
مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را كه مصلحت بداند قبله مىسازد و) هركه را خواهد به راه راست هدايت مىكند.] | مشرق و مغرب از آنِ خداست (هرجا را كه مصلحت بداند قبله مىسازد و) هركه را خواهد به راه راست هدايت مىكند.] | ||
خط ۱۴۴: | خط ۱۵۵: | ||
[و حج و عمره را تمام و كامل براى خدا به پايان بريد، پس اگر محصور شديد هر قربانى كه ميسر باشد (بكشيد و از احرام درآييد) و سرهاى خود را نتراشيد تا آنكه قربانى به جايگاه خود (قربانگاه) برسد، پس اگر هريك از شما بيمار بود يا دردى در سر داشت (و نياز به تراشيدن سر در حال احرام پيدا نمود سر را بتراشد) پس كفّارهاى دهد روزه باشد يا صدقه يا قربانى، و اگر ايمن بوديد پس هركه با تقديم عمره به سوى حج تمتّع مىرود هر قربانى كه ميسر باشد (بكشد) و هركه قربانى نيابد (يا نتواند) پس سه روز در ايام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامى كه (به وطن) بازگشتيد، اين ده روز كامل است. اين (حكم تمتّع) براى كسى است كه (خود و) خانوادهاش ساكن مسجد الحرام (اهل مكه و اطراف آن) نباشند. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است. | [و حج و عمره را تمام و كامل براى خدا به پايان بريد، پس اگر محصور شديد هر قربانى كه ميسر باشد (بكشيد و از احرام درآييد) و سرهاى خود را نتراشيد تا آنكه قربانى به جايگاه خود (قربانگاه) برسد، پس اگر هريك از شما بيمار بود يا دردى در سر داشت (و نياز به تراشيدن سر در حال احرام پيدا نمود سر را بتراشد) پس كفّارهاى دهد روزه باشد يا صدقه يا قربانى، و اگر ايمن بوديد پس هركه با تقديم عمره به سوى حج تمتّع مىرود هر قربانى كه ميسر باشد (بكشد) | ||
و هركه قربانى نيابد (يا نتواند) پس سه روز در ايام حج روزه بدارد و هفت روز هنگامى كه (به وطن) بازگشتيد، اين ده روز كامل است. اين (حكم تمتّع) براى كسى است كه (خود و) خانوادهاش ساكن مسجد الحرام (اهل مكه و اطراف آن) نباشند. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است. | |||
خط ۱۵۰: | خط ۱۶۴: | ||
پس چون از عرفات روانه شديد در مشعر الحرام (بمانيد و) به ذكر خدا پردازيد، و او را ياد كنيد چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پيش از آن از گمرهان بوديد. سپس از همان جا كه مردم روانه مىشوند روانه شويد، و از خدا آمرزش بخواهيد، كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. پس چون اعمال و آداب حج را به پايان برديد خدا را آنچنان ياد كنيد كه از پدران خود ياد مىكنيد يا بيشتر از آن، كه برخى از مردم گويند: | پس چون از عرفات روانه شديد در مشعر الحرام (بمانيد و) به ذكر خدا پردازيد، و او را ياد كنيد چنانكه راهتان نموده است، و همانا شما پيش از آن از گمرهان بوديد. سپس از همان جا كه مردم روانه مىشوند روانه شويد، و از خدا آمرزش بخواهيد، كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. | ||
پس چون اعمال و آداب حج را به پايان برديد خدا را آنچنان ياد كنيد كه از پدران خود ياد مىكنيد يا بيشتر از آن، كه برخى از مردم گويند: | |||
خط ۱۸۴: | خط ۲۰۱: | ||
وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً امِناً ... | وَ قالوا انْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ ارْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً امِناً ... | ||
وَ كَمْ اهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها ... وَ ما كانَ ربُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتّى يَبْعَثَ فى امِّها رَسولًا ... | وَ كَمْ اهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها ... وَ ما كانَ ربُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتّى يَبْعَثَ فى امِّها رَسولًا ... | ||
[و گفتند: اگر با تو پيرو هدايت شويم از سرزمين خود برچيده گرديم. آيا ما براى آنان حرمى امن فراهم نكرديم كه ميوههاى هر چيز به عنوان روزىاى از نزد ما بدانسو فراهم آورده مىشود؟! (از اين پس نيز مىتوانيم امنيت آنان را حفظ كنيم) ولى بيشترشان نمىدانند. | [و گفتند: اگر با تو پيرو هدايت شويم از سرزمين خود برچيده گرديم. آيا ما براى آنان حرمى امن فراهم نكرديم كه ميوههاى هر چيز به عنوان روزىاى از نزد ما بدانسو فراهم آورده مىشود؟! (از اين پس نيز مىتوانيم امنيت آنان را حفظ كنيم) ولى بيشترشان نمىدانند. | ||
خط ۲۱۶: | خط ۲۳۵: | ||
ايضاً صفحه 137، حديث 17: | ايضاً صفحه 137، حديث 17: | ||
عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَكَمِ قالَ: سألْتُ أَبا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَقُلْتُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتى مِنْ اجْلِها كُلِّفَ الْعِبادُ الْحَجَّ وَ الطَّوافَ بِالْبَيْتِ؟ فَقالَ: انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ، الى انْ قالَ: وَ أَمَرَهُمْ بِما يَكونُ مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فِى الدّينِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ امْرِ دُنْياهُمْ فَجَعَلَ فيهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعارَفوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى بَلَدٍ وَ لِيَنْتَفِعَ بَذلِكَ الْمُكارى وَ الْجَمّالُ وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لا يُنْسى وَ لَوْ كانَ كُلُّ قَوْمٍ انَّما يَتَكَلَّمونَ عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فيها هَلَكوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الأرْباحُ وَ عَمِيَتِ الأَخْبارُ وَ لَمْ يَقِفوا (ظ) عَلى ذلِكَ. فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ. | عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَكَمِ قالَ: سألْتُ أَبا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَقُلْتُ: مَا الْعِلَّةُ الَّتى مِنْ اجْلِها كُلِّفَ الْعِبادُ الْحَجَّ وَ الطَّوافَ بِالْبَيْتِ؟ فَقالَ: انَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ، الى انْ قالَ: وَ أَمَرَهُمْ بِما يَكونُ مِنْ امْرِ الطّاعَةِ فِى الدّينِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ امْرِ دُنْياهُمْ فَجَعَلَ فيهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعارَفوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى بَلَدٍ وَ لِيَنْتَفِعَ بَذلِكَ الْمُكارى وَ الْجَمّالُ وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لا يُنْسى وَ لَوْ كانَ كُلُّ قَوْمٍ انَّما يَتَكَلَّمونَ عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فيها هَلَكوا وَ خَرِبَتِ الْبِلادُ وَ سَقَطَتِ الْجَلَبُ وَ الأرْباحُ وَ عَمِيَتِ الأَخْبارُ وَ لَمْ يَقِفوا (ظ) عَلى ذلِكَ. فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ. | ||
خط ۲۲۹: | خط ۲۴۶: | ||
ايضاً صفحه 137، باب 4، حديث 2: | ايضاً صفحه 137، باب 4، حديث 2: | ||
كانَ علِىٌّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَقولُ لِوُلْدِهِ: يا بَنِىَّ، انْظُروا بَيْتَ رَبِّكُمْ فَلا يَخْلُوَنَّ مِنْكُمْ فَلا تُناظَروا. | كانَ علِىٌّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَقولُ لِوُلْدِهِ: يا بَنِىَّ، انْظُروا بَيْتَ رَبِّكُمْ فَلا يَخْلُوَنَّ مِنْكُمْ فَلا تُناظَروا. | ||
[على عليه السلام به فرزندان خود مىفرمود: فرزندان من! خانه پروردگارتان را در نظر داشته باشيد و هرگز اجازه ندهيد از وجود شما خالى باشد كه در آن صورت مهلت داده نمىشويد.] | [على عليه السلام به فرزندان خود مىفرمود: فرزندان من! خانه پروردگارتان را در نظر داشته باشيد و هرگز اجازه ندهيد از وجود شما خالى باشد كه در آن صورت مهلت داده نمىشويد.] | ||
خط ۲۳۶: | خط ۲۵۱: | ||
ايضاً حديث 5: | ايضاً حديث 5: | ||
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: لا يَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ . | عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: لا يَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ . | ||
خط ۲۶۶: | خط ۲۷۹: | ||
عَنْ ابانِ بْنِ تَغْلِبٍ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْد اللَّه عليه السلام: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ. قالَ: جَعَلَهَا اللَّهُ لِدينِهِمْ وَ مَعايِشِهِمْ. | عَنْ ابانِ بْنِ تَغْلِبٍ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْد اللَّه عليه السلام: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ. قالَ: جَعَلَهَا اللَّهُ لِدينِهِمْ وَ مَعايِشِهِمْ. | ||
[ابان بن تَغْلِب گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: معنى اين آيه چيست: | [ابان بن تَغْلِب گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: معنى اين آيه چيست: | ||
خداوند، كعبه، اين خانه شكوهمند را سبب برپايى و اداره امور مردم قرار داده است. فرمود: آن را براى منافع دين و معيشت آنان قرار داده است.] | خداوند، كعبه، اين خانه شكوهمند را سبب برپايى و اداره امور مردم قرار داده است. فرمود: آن را براى منافع دين و معيشت آنان قرار داده است.] | ||
خط ۲۷۱: | خط ۲۸۶: | ||
8. عطف به نمره 5، | 8. عطف به نمره 5، | ||
نقل شده از تواريخ و يا روايات كه منصور دوانيقى مىخواست مسجد الحرام را توسعه دهد و مردم راضى نمىشدند. از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سؤال شد. ايشان منعى ندانستند و گفتند: از مردم بپرسيد آيا شما اول بوديد و بعد در اينجا كعبه و مسجد آمد (مانند ساير مساجد و معابد) و يا اول كعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شديد (قريب به اين مضمون)؟ اين استدلال عجيبى است و انحصاراً در مورد كعبه صادق است، زيرا ابراهيم در يك وادى غير ذى زرعى خانهاى براى عبادت بنا كرد و از روايات برمىآيد كه آنجا را براى همه جهانيان از اهل توحيد قرار داد و اين مطلب به اين صورت بيان شده كه ابراهيم روى بلندى رفت و مردم را آواز داد و اين ندا به همه حتى به كسانى كه در اصلاب و ارحام بودند رسيد . | نقل شده از تواريخ و يا روايات كه منصور دوانيقى مىخواست مسجد الحرام را توسعه دهد و مردم راضى نمىشدند. از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سؤال شد. ايشان منعى ندانستند و گفتند: از مردم بپرسيد آيا شما اول بوديد و بعد در اينجا كعبه و مسجد آمد (مانند ساير مساجد و معابد) و يا اول كعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شديد (قريب به اين مضمون)؟ اين استدلال عجيبى است و انحصاراً در مورد كعبه صادق است، زيرا ابراهيم در يك وادى غير ذى زرعى خانهاى براى عبادت بنا كرد و از روايات برمىآيد كه آنجا را براى همه جهانيان از اهل توحيد قرار داد و اين مطلب به اين صورت بيان شده كه ابراهيم روى بلندى رفت و مردم را آواز داد و اين ندا به همه حتى به كسانى كه در اصلاب و ارحام بودند رسيد . | ||
خط ۳۰۳: | خط ۳۱۷: | ||
14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نيست، به اصطلاح فقهى واجب كفايى است و مشروط به استطاعت افراد نيست و شايد بشود گفت واجب اجتماعى و حكومتى است و شرطش استطاعت افراد نيست. بلى، از نظر | 14. حج اولًا و بالذات واجب است و شرطش استطاعت نيست، به اصطلاح فقهى واجب كفايى است و مشروط به استطاعت افراد نيست و شايد بشود گفت واجب اجتماعى و حكومتى است و شرطش استطاعت افراد نيست. بلى، از نظر افراد واجب عينى است و شرطش استطاعت است. پس در حقيقت واجب كفايى يا اجتماعى و حكومتى است. اگر بعضى افراد به قدر كفايت مستطيع شدند بر آنها واجب عينى مىشود. | ||
افراد واجب عينى است و شرطش استطاعت است. پس در حقيقت واجب كفايى يا اجتماعى و حكومتى است. اگر بعضى افراد به قدر كفايت مستطيع شدند بر آنها واجب عينى مىشود. اگر عمل كردند فبها، اگر عمل نكردند حاكم آنها را اجبار مىكند بر اين عمل. از قبيل نماز و روزه نيست كه از وظايف حاكم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطيعى پيدا نشدند، حاكم بايد از بيتالمال بودجه اين كار را تأمين كند. صاحب وسائل تعبير خوبى داشت كه در بند 7 گفته شد كه تعبير به واجب كفايى كرده بود. | |||
اگر عمل كردند فبها، اگر عمل نكردند حاكم آنها را اجبار مىكند بر اين عمل. از قبيل نماز و روزه نيست كه از وظايف حاكم اجبار بر آنها نباشد. و اگر افراد مستطيعى پيدا نشدند، حاكم بايد از بيتالمال بودجه اين كار را تأمين كند. صاحب وسائل تعبير خوبى داشت كه در بند 7 گفته شد كه تعبير به واجب كفايى كرده بود. | |||
== احرام == | |||
خط ۳۲۵: | خط ۳۴۳: | ||
در قرآن مىفرمايد: ثُمَّ افيضوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ. در اين آيه اولًا تعبير به فيضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دريا موج مىزنند. و بعد به قريش و اهل حُمْس مىگويد: شما موقف خود را جدا نكنيد. (آنها به عرفات نمىرفتند و در | در قرآن مىفرمايد: ثُمَّ افيضوا مِنْ حَيْثُ افاضَ النّاسُ. در اين آيه اولًا تعبير به فيضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دريا موج مىزنند. و بعد به قريش و اهل حُمْس مىگويد: شما موقف خود را جدا نكنيد. (آنها به عرفات نمىرفتند و در مزدلفه كه ظاهراً مرتفعتر هم هست توقف مىكردند.) | ||
مزدلفه كه ظاهراً مرتفعتر هم هست توقف مىكردند.) | |||
== طواف == | |||
16. طواف مثل نماز است (الطَّوافُ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ)، مانند نماز درس نظم و انضباط است. متوجه اطراف شدن و تمايل به اين طرف و آن طرف و تكلم و خنده و گريه در آن ممنوع است (رجوع شود به فقه). بعلاوه مطابق فقه شيعه به نحو خاصى بايد شانه چپ هميشه متوجه كعبه باشد. حتى پيرمردترين افراد بايد مقيد به اين انضباط باشد. | 16. طواف مثل نماز است (الطَّوافُ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ)، مانند نماز درس نظم و انضباط است. متوجه اطراف شدن و تمايل به اين طرف و آن طرف و تكلم و خنده و گريه در آن ممنوع است (رجوع شود به فقه). بعلاوه مطابق فقه شيعه به نحو خاصى بايد شانه چپ هميشه متوجه كعبه باشد. حتى پيرمردترين افراد بايد مقيد به اين انضباط باشد. | ||
== هروله == | |||
17. هروله بين صفا و مروه شكستن تكبر و تفرعن و رمز اجابت سريع و دويدن به دنبال مطلوب است، مبارزه با راه رفتن از روى مَرَح است: وَ لا تَمْشِ فِى الْارْضِ مَرَحاً انَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْارْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طولًا. [ترجمه: و در زمين با ناز و خودپسندى راه مرو، كه خداوند هيچ خودپسند نازنده را دوست نمىدارد.] | 17. هروله بين صفا و مروه شكستن تكبر و تفرعن و رمز اجابت سريع و دويدن به دنبال مطلوب است، مبارزه با راه رفتن از روى مَرَح است: وَ لا تَمْشِ فِى الْارْضِ مَرَحاً انَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْارْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طولًا. [ترجمه: و در زمين با ناز و خودپسندى راه مرو، كه خداوند هيچ خودپسند نازنده را دوست نمىدارد.] | ||
خط ۳۳۷: | خط ۳۵۷: | ||
18. در فقه شيعه استقبال و استدبار كعبه در حال قضاى حاجت روا نيست و اين منتهاى احترام به كعبه را مىرساند. | 18. در فقه شيعه استقبال و استدبار كعبه در حال قضاى حاجت روا نيست و اين منتهاى احترام به كعبه را مىرساند. | ||
== حج با مال حلال == | |||
19. به صورت حديث نقل شده: | 19. به صورت حديث نقل شده: | ||
خط ۳۵۱: | خط ۳۷۳: | ||
سالى نزاعى در پيادگان حجاج افتاده بود و داعى در آن سفر هم پياده، انصاف در سر و روى هم فتاديم و داد فسوق و جدال بداديم. كجاوهنشينى را شنيدم كه با عديل خود مىگفت: يا للعجب، پياده عاج چو عرصه شطرنج بسر مىبرد فرزين مىشود يعنى به از آن مىگردد كه بود و پيادگان حاج باديه بسر بردند و بتر شدند. | سالى نزاعى در پيادگان حجاج افتاده بود و داعى در آن سفر هم پياده، انصاف در سر و روى هم فتاديم و داد فسوق و جدال بداديم. | ||
كجاوهنشينى را شنيدم كه با عديل خود مىگفت: يا للعجب، پياده عاج چو عرصه شطرنج بسر مىبرد فرزين مىشود يعنى به از آن مىگردد كه بود و پيادگان حاج باديه بسر بردند و بتر شدند. | |||
خط ۳۵۸: | خط ۳۸۲: | ||
حالا بايد گفت: حاجى تو نيستى، موتور است از براى آنك بيچاره بنزين مىخورد و بار مىبرد. شاعرى هزلگو فرض كرده كه اگر شتر سجع مُهرى برايش حكاكى شده بود، قاعدتاً مىبايست چه باشد؟ در قديم معمول بود كه مردم مىرفتند پيش حكاكها برايشان مهر ثبت حك مىكردند. گاهى حكاكها ذوق شعرى داشتند و اسم شخص را ضمن شعرى ذكر مىكردند. علما معمولًا آيه يا ذكرى در سجع مهر خود مىآوردند، مثل: ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ يا: انَّ فَتْحَ اللَّهِ قَريبٌ. گاهى اين سجع مهرها چيزهاى خوشمزهاى از كار درمىآمد. گويند شخصى اسم خودش نور الدين و اسم پدرش نور اللَّه و اسم مادرش نور النساء بود و سجع مهرى خواست. | حالا بايد گفت: حاجى تو نيستى، موتور است از براى آنك بيچاره بنزين مىخورد و بار مىبرد. | ||
شاعرى هزلگو فرض كرده كه اگر شتر سجع مُهرى برايش حكاكى شده بود، قاعدتاً مىبايست چه باشد؟ | |||
در قديم معمول بود كه مردم مىرفتند پيش حكاكها برايشان مهر ثبت حك مىكردند. گاهى حكاكها ذوق شعرى داشتند و اسم شخص را ضمن شعرى ذكر مىكردند. | |||
علما معمولًا آيه يا ذكرى در سجع مهر خود مىآوردند، مثل: ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ يا: انَّ فَتْحَ اللَّهِ قَريبٌ. | |||
گاهى اين سجع مهرها چيزهاى خوشمزهاى از كار درمىآمد. گويند شخصى اسم خودش نور الدين و اسم پدرش نور اللَّه و اسم مادرش نور النساء بود و سجع مهرى خواست. | |||
خط ۳۶۶: | خط ۳۹۹: | ||
حكاك ثبت كرد: مزمّل و مدثّر، قل اوحى، تبارك- رضا قلى افشار داماد مير مبارك. | حكاك ثبت كرد: مزمّل و مدثّر، قل اوحى، تبارك- رضا قلى افشار داماد مير مبارك. | ||
به هر حال شاعر هزلگو فرض كرده كه اگر شتر از حكاك سجع مهر بخواهد، جوابش اين است: | به هر حال شاعر هزلگو فرض كرده كه اگر شتر از حكاك سجع مهر بخواهد، جوابش اين است: | ||
گاه بارم خار باشد گاه دُر يار حاجى عبده الراجى شتر | گاه بارم خار باشد گاه دُر يار حاجى عبده الراجى شتر | ||
خط ۳۷۴: | خط ۴۰۸: | ||
20. از جمله حضرت امير خطاب به قثم كه فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِايّامِ اللَّه يعنى آنها را موعظه كن و عبرتهاى تاريخ را براى آنها بازگو كن، معلوم مىشود در اين سفر، در اين وقوفات اين استفادهها بايد بشود همانطورى كه رسول اكرم در حجة الوداع كه آخرين حج و از نظرى اولين حج آن حضرت (بعد از فتح مكه و استقرار حكومت اسلامى) نيز بود همين طور عمل كرد. در آن سال رسول اكرم خودشان سمت امير الحاج را داشتند. خطابههاى مهم آن حضرت همانهاست كه در ايام حج ايراد | 20. از جمله حضرت امير خطاب به قثم كه فرمود: وَ ذَكِّرْهُمْ بِايّامِ اللَّه يعنى آنها را موعظه كن و عبرتهاى تاريخ را براى آنها بازگو كن، معلوم مىشود در اين سفر، در اين وقوفات اين استفادهها بايد بشود | ||
كرده. در آنجا يك نفر بازگوكننده بود كه كار بلندگو را انجام مىداد. رجوع شود به جزوه آقاى كمرهاى در مورد اين خطبهها. | |||
همانطورى كه رسول اكرم در حجة الوداع كه آخرين حج و از نظرى اولين حج آن حضرت (بعد از فتح مكه و استقرار حكومت اسلامى) نيز بود همين طور عمل كرد. در آن سال رسول اكرم خودشان سمت امير الحاج را داشتند. خطابههاى مهم آن حضرت همانهاست كه در ايام حج ايراد كرده. در آنجا يك نفر بازگوكننده بود كه كار بلندگو را انجام مىداد. | |||
رجوع شود به جزوه آقاى كمرهاى در مورد اين خطبهها. | |||
21. اولين امير الحاج عتّاب بن اسيد و سال بعد حضرت امير بود. كار مهمى كه در آن سفر صورت گرفت، قرائت سوره برائت بود. رجوع شود به تاريخ براى تعيين كارهايى كه به وسيله آن حضرت در آن سفر صورت گرفت. | |||
به هر حال بهترين موقع خطابه ايام حج است، آنهم به وسيله سازمان رهبرى حجاج. بهترين نشريهها نيز بايد در همين مكان و زمان منتشر شود. | |||
== رمی جمرات == | |||
22. رمى جمرات رمز اظهار تنفر است. گفته شده آنجا مقبره سه نفر از خائنين است كه در داستان فيل با دشمنان تبانى كرده و به دوستان خيانت كردند. | |||
23. صافى، ذيل آيه 125 از سوره بقره (انْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ): | چه مانعى دارد كه اين اظهار تنفر هر سال به صورت زندهترى اجرا شود و خائنين روز، مجسمه يا تمثالشان نصب شود و مسلمين تمثال آنها را سنگباران كنند؟ | ||
القمى عَنِ الصّادِقِ عليه السلام: لَمّا بَنى ابْراهيمُ عليه السلام الْبَيْتَ وَ حَجَّ النّاسُ شَكَتِ الْكَعْبَةُ الَى اللَّهِ تَعالى ما تَلْقى مِنْ انْفاسِ الْمُشْرِكينَ، فَاوْحَى اللَّهُ تَعالى الَيْها: قِرّى كَعْبَتى فَانّى ابْعَثُ فى آخِرِ الزَّمانِ قَوْماً يَتَنَظَّفونَ بِقُضْبانِ الشَّجَرِ وَ يَتَخَلَّلونَ. | |||
البته اين عمل وقتى خوب است كه حكومت واحد اسلامى تشكيل شود و يك خائن مسلّم كه به تصويب شوراى رهبرى اسلامى رسيده باشد انتخاب گردد. | |||
23. صافى، ذيل آيه 125 از سوره بقره (انْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجودِ): القمى عَنِ الصّادِقِ عليه السلام: لَمّا بَنى ابْراهيمُ عليه السلام الْبَيْتَ وَ حَجَّ النّاسُ شَكَتِ الْكَعْبَةُ الَى اللَّهِ تَعالى ما تَلْقى مِنْ انْفاسِ الْمُشْرِكينَ، فَاوْحَى اللَّهُ تَعالى الَيْها: قِرّى كَعْبَتى فَانّى ابْعَثُ فى آخِرِ الزَّمانِ قَوْماً يَتَنَظَّفونَ بِقُضْبانِ الشَّجَرِ وَ يَتَخَلَّلونَ. | |||
خط ۳۹۳: | خط ۴۳۶: | ||
[در تفسير قمى از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه: چون ابراهيم عليه السلام خانه كعبه را ساخت و مردم به حج رفتند، كعبه از (بوى گند) نَفَس مشركان به خداوند شكايت كرد، خداوند به آن وحى فرمود: كعبه من آرام باش، من در آخر الزمان قومى را برخواهم انگيخت كه با چوب درخت نظافت و خلال مىكنند (و ديگر دهان و نَفَسشان بو نمىدهد). | [در تفسير قمى از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه: چون ابراهيم عليه السلام خانه كعبه را ساخت و مردم به حج رفتند، كعبه از (بوى گند) نَفَس مشركان به خداوند شكايت كرد، خداوند به آن وحى فرمود: | ||
كعبه من آرام باش، من در آخر الزمان قومى را برخواهم انگيخت كه با چوب درخت نظافت و خلال مىكنند (و ديگر دهان و نَفَسشان بو نمىدهد). | |||
خط ۳۹۹: | خط ۴۴۴: | ||
آيا زنانى كه براى طواف كعبه مىآيند بايد غسل كنند؟ فرمود: آرى، خداى متعال مىفرمايد: خانه مرا براى طوافكنندگان و مجاوران حرم و ركوعكنندگان سجدهگزار پاكيزه سازند. پس سزاوار است كه بنده داخل حرم نشود مگر آنكه پاكيزه بوده، عرق و آلودگى خود را شسته و خود را نظافت كرده باشد.] | آيا زنانى كه براى طواف كعبه مىآيند بايد غسل كنند؟ فرمود: آرى، خداى متعال مىفرمايد: خانه مرا براى طوافكنندگان و مجاوران حرم و ركوعكنندگان سجدهگزار پاكيزه سازند. پس سزاوار است كه بنده داخل حرم نشود مگر آنكه پاكيزه بوده، عرق و آلودگى خود را شسته و خود را نظافت كرده باشد.] | ||
== قربانی == | |||
24. آيا قربانى رمز چه كارى است؟ فقط به خاطر كمك به اهل حرم است كه مىفرمايد: وَ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ يا: وَ اطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ، يا رمز كشتن نفس حيوانى است، يا چيز ديگر؟ | 24. آيا قربانى رمز چه كارى است؟ فقط به خاطر كمك به اهل حرم است كه مىفرمايد: وَ اطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ يا: وَ اطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ، يا رمز كشتن نفس حيوانى است، يا چيز ديگر؟ | ||
خط ۴۱۵: | خط ۴۶۲: | ||
[و زيارت خانه محترم و شكوهمند خود را كه قبله مردم قرار داده بر شما واجب نمود، كه حاجيان مانند شتران تشنه به آب رسيده به آن در مىآيند، و چون كبوتران مشتاق آشيانه به آن روى مىآورند. و خداى سبحان حج را نشانه خاكسارى بندگان در برابر عظمت او، و اعترافشان به عزت خداوندىاش قرار داد، و از ميان آفريدگانش شنوندگانى را برگزيد كه دعوتش را پاسخ گفتند و سخن او را تصديق نمودند، | [و زيارت خانه محترم و شكوهمند خود را كه قبله مردم قرار داده بر شما واجب نمود، كه حاجيان مانند شتران تشنه به آب رسيده به آن در مىآيند، و چون كبوتران مشتاق آشيانه به آن روى مىآورند. | ||
و خداى سبحان حج را نشانه خاكسارى بندگان در برابر عظمت او، و اعترافشان به عزت خداوندىاش قرار داد، و از ميان آفريدگانش شنوندگانى را برگزيد كه دعوتش را پاسخ گفتند و سخن او را تصديق نمودند، | |||
و در جاهايى كه پيامبران او به عبادت برخاستند ايستادند، و شباهتى با فرشتگانى كه گرداگرد عرش مىگردند پيدا نمودند، در تجارتخانه عبادت او سودها مىجويند و به وعدهگاه آمرزش او شتابان روى مىآورند. | و در جاهايى كه پيامبران او به عبادت برخاستند ايستادند، و شباهتى با فرشتگانى كه گرداگرد عرش مىگردند پيدا نمودند، در تجارتخانه عبادت او سودها مىجويند و به وعدهگاه آمرزش او شتابان روى مىآورند. | ||
خداى سبحان كعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زيارتش را واجب، رعايت حقش را لازم و رفتن به سويش را بر شما حتم گردانيد، | |||
و فرمود: و حق خداوند بر مردم است بر آنان كه توانايى رفتن دارند كه زيارت آن خانه كنند، و هركه با نرفتن خود كفر ورزد بداند كه خداوند از همه جهانيان بىنياز است.] | |||
28. نهج البلاغه، حكمت 252: | |||
فَرَضَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكاةَ تَسْبيباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّيامَ ابْتِلاءً لِاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدّينِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاسْلامِ وَ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوامِّ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْماةً لِلْعَدَد وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ وَ اقامَةَ الْحُدودِ اعْظاماً لِلْمَحارِمِ وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصيناً لِلْعَقْلِ وَ مُجانَبَةَ السَّرِقَةِ ايجاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْكَ الزِّنا تَحْصيناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْكَ اللِّواطِ تَكْثيراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهاداتِ اسْتِظْهاراً عَلَى الْمُجاحَداتِ وَ تَرْكَ الْكَذِبِ تَشْريفاً لِلصِّدقِ وَ السَّلامَ اماناً مِنَ الْمَخاوِفِ وَ الْامانَةَ نِظاماً لِلْامَّةِ وَ الطّاعَةَ تَعْظيماً لِلْامامَةِ. | فَرَضَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكاةَ تَسْبيباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّيامَ ابْتِلاءً لِاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدّينِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاسْلامِ وَ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوامِّ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْماةً لِلْعَدَد وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ وَ اقامَةَ الْحُدودِ اعْظاماً لِلْمَحارِمِ وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصيناً لِلْعَقْلِ وَ مُجانَبَةَ السَّرِقَةِ ايجاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْكَ الزِّنا تَحْصيناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْكَ اللِّواطِ تَكْثيراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهاداتِ اسْتِظْهاراً عَلَى الْمُجاحَداتِ وَ تَرْكَ الْكَذِبِ تَشْريفاً لِلصِّدقِ وَ السَّلامَ اماناً مِنَ الْمَخاوِفِ وَ الْامانَةَ نِظاماً لِلْامَّةِ وَ الطّاعَةَ تَعْظيماً لِلْامامَةِ. | ||
خط ۴۵۷: | خط ۵۰۸: | ||
و اگر پىهايى كه آن خانه بر آن استوار است و سنگهايى كه خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و ياقوت سرخ و گوهرهاى رخشنده و تابان تشكيل مىيافت، بىشك از فشار و حمله شك در سينهها مىكاست و وسوسههاى سختكوشانه ابليس را از دلها مىزدود و هرگونه تلاطم شك و ترديد را از مردم برطرف مىساخت؛ | و اگر پىهايى كه آن خانه بر آن استوار است و سنگهايى كه خانه بر آنها بالا رفته است از زمرد سبز و ياقوت سرخ و گوهرهاى رخشنده و تابان تشكيل مىيافت، بىشك از فشار و حمله شك در سينهها مىكاست و وسوسههاى سختكوشانه ابليس را از دلها مىزدود و هرگونه تلاطم شك و ترديد را از مردم برطرف مىساخت؛ | ||
ولى خداوند بندگانش را به انواع سختيها مىآزمايد و به انواع كوششها به بندگى فرا مىخواند و به انواع ناخوشاينديها امتحان مىكند تا تكبر را از دلشان بيرون كند و خوارى و فروتنى را در جانشان بنشاند و اينها را درهاى گشوده به روى فضلش و اسباب آسان براى دستيابى به عفوش قرار دهد.] | |||
31. در نمره 28 از على عليه السلام نقل كرديم: وَ الْحَجَّ تَقْوِيَةً لِلدّينِ. پس لااقل يكى از فلسفههاى حج تقويت اسلام است. اكنون به چند مطلب بايد اشاره كنيم: | 31. در نمره 28 از على عليه السلام نقل كرديم: وَ الْحَجَّ تَقْوِيَةً لِلدّينِ. پس لااقل يكى از فلسفههاى حج تقويت اسلام است. اكنون به چند مطلب بايد اشاره كنيم: | ||
خط ۴۶۵: | خط ۵۱۷: | ||
مطلب اول اينكه بحث ما در درسهايى است كه از حج و براى حج بايد ياد بگيريم. اينكه مىگوييم درس است مقصود اين است كه غير از اعمال ظاهر و مناسك معروف، يك سلسله درسهاى ديگر هم هست كه بعضى را براى حج و بعضى را از حج بايد ياد بگيريم، زيرا اسلام به اعتراف تمام علماى اسلام در همه دستورهاى خود منظورهاى عالى و مقدسى را در نظر گرفته است. | مطلب اول اينكه بحث ما در درسهايى است كه از حج و براى حج بايد ياد بگيريم. اينكه مىگوييم درس است مقصود اين است كه غير از اعمال ظاهر و مناسك معروف، يك سلسله درسهاى ديگر هم هست كه بعضى را براى حج و بعضى را از حج بايد ياد بگيريم، زيرا اسلام به اعتراف تمام علماى اسلام در همه دستورهاى خود منظورهاى عالى و مقدسى را در نظر گرفته است. | ||
== درسهائی از حج == | |||
ما يك سلسله درسهاى مقدماتى است كه براى حج يعنى براى رسيدن به منظورهاى اسلام از حج بايد ياد بگيريم و يك سلسله درسهاست كه از حج بايد بياموزيم، حج بايد معلم و ما بايد متعلم باشيم. آن درسهايى كه ما بايد براى حج بياموزيم مقدماتى است براى رسيدن به منظورهاى عالى اسلام از اجتماع عظيم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموختهايم، فقط بايد مراقبت كنيم كه اين منظورها واقعاً تأمين شود. | ما يك سلسله درسهاى مقدماتى است كه براى حج يعنى براى رسيدن به منظورهاى اسلام از حج بايد ياد بگيريم و يك سلسله درسهاست كه از حج بايد بياموزيم، حج بايد معلم و ما بايد متعلم باشيم. آن درسهايى كه ما بايد براى حج بياموزيم مقدماتى است براى رسيدن به منظورهاى عالى اسلام از اجتماع عظيم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموختهايم، فقط بايد مراقبت كنيم كه اين منظورها واقعاً تأمين شود. | ||
اسلام، ما را يعنى ملل مختلف غير مرتبط به يكديگر را كه نه يك نژاد دارند و نه يك زبان و نه يك رنگ و نه يك حكومت و نه يك مليت، در يك سرزمين با آمادگى روحى فوقالعادهاى جمع كرده است. اجتماع قطعاً بىنظيرى است، اجتماعى كه از لحاظ كميت كمنظير و شايد بىنظير است و حدود 320000 از خارج و يك ميليون از خود كشور سعودى امسال (1387 قمرى) آمده بودند. | اسلام، ما را يعنى ملل مختلف غير مرتبط به يكديگر را كه نه يك نژاد دارند و نه يك زبان و نه يك رنگ و نه يك حكومت و نه يك مليت، در يك سرزمين با آمادگى روحى فوقالعادهاى جمع كرده است. | ||
اجتماع قطعاً بىنظيرى است، اجتماعى كه از لحاظ كميت كمنظير و شايد بىنظير است و حدود 320000 از خارج و يك ميليون از خود كشور سعودى امسال (1387 قمرى) آمده بودند. | |||
خط ۴۷۸: | خط ۵۳۴: | ||
== حج تقویت دین == | |||
تقويت اسلام يعنى چه؟ اسلام نيرو بگيرد يعنى چه؟ نيرو گرفتن اسلام به اين است كه بر ايمان پيروان اسلام افزوده شود و عمل پيروان اسلام با اسلام انطباق پيدا كند و بر عدد پيروان اسلام افزوده شود. | |||
تقويت اسلام، ديگر به اين است كه مسلمانان قوىتر باشند و قوىتر بودن آنها به اين است كه پيوند اتحاد آنها محكمتر باشد. | |||
پس برنامه تقويت اسلام در دو قسمت بايد اجرا شود. قسمت اول در اين است كه برنامهها و نشريهها و تعليمات در ايام حج داده شود، از فرصت حج استفاده شود و به نشر حقايق اسلامى پرداخته شود، از راه مواعظ روحيه مردم براى عمل به اسلام آماده شود كه مردمى كه برمىگردند با آمادگى بهترى برگردند . | |||
البته اينگونه كارها حتماً بايد با همكارى دولت حجاز صورت گيرد. اصلاحاتى كه از لحاظ امور مربوط به حج بايد صورت بگيرد جزء اين قسمت است. | |||
خط ۴۹۲: | خط ۵۵۵: | ||
اسلام خواسته به اين وسيله محيط صلح و امنيت و صفا به وجود بياورد. | اسلام خواسته به اين وسيله محيط صلح و امنيت و صفا به وجود بياورد. | ||
== اتحاد مسملمانان == | |||
اتحاد مسلمانان در دو ناحيه است. يكى در نواحى سياسى است كه وظيفه دولتهاست و به ملتها مربوط نيست، حرف او را هم نمىتوان زد زيرا جايى است كه جبرئيل را پر بسوزد. منافع خارجى در اين است كه كنگره سياسى اسلامى و به قول خود اعراب مؤتمر اسلامى تشكيل نشود. | اتحاد مسلمانان در دو ناحيه است. يكى در نواحى سياسى است كه وظيفه دولتهاست و به ملتها مربوط نيست، حرف او را هم نمىتوان زد زيرا جايى است كه جبرئيل را پر بسوزد. منافع خارجى در اين است كه كنگره سياسى اسلامى و به قول خود اعراب مؤتمر اسلامى تشكيل نشود. | ||
خط ۵۰۲: | خط ۵۶۷: | ||
يك مطلب اينكه آيا ممكن است اقدامى بشود كه يك وحدت مذهبى به وجود بيايد؟ اين عملى نيست، لااقل به اين زوديها عملى نيست. ما خودمان كه شيعه هستيم هنوز نتوانستهايم در امر تقليد، وحدت به وجود بياوريم و كارى بكنيم كه مجتهدين شوراى فتوايى تشكيل دهند و در هر زمانى مردم يك رساله عملى بيشتر نداشته باشند، آنوقت توقع داريم كه حنفى و شافعى و مالكى و حنبلى و وهابى و زيدى همه بيايند شيعه اثناعشرى بشوند؟ ولى مطلب ديگر اين است كه آيا اين اختلافات مذهبى مانع وحدت اسلامى و اخوت اسلامى است؟ | يك مطلب اينكه آيا ممكن است اقدامى بشود كه يك وحدت مذهبى به وجود بيايد؟ | ||
اين عملى نيست، لااقل به اين زوديها عملى نيست. ما خودمان كه شيعه هستيم هنوز نتوانستهايم در امر تقليد، وحدت به وجود بياوريم و كارى بكنيم كه مجتهدين شوراى فتوايى تشكيل دهند و در هر زمانى مردم يك رساله عملى بيشتر نداشته باشند، آنوقت توقع داريم كه حنفى و شافعى و مالكى و حنبلى و وهابى و زيدى همه بيايند شيعه اثناعشرى بشوند؟ | |||
ولى مطلب ديگر اين است كه آيا اين اختلافات مذهبى مانع وحدت اسلامى و اخوت اسلامى است؟ | |||
آيا مانع اين است كه همه مسلمانها با يكديگر احساس برادرى بكنند بعد از آنكه قرآنشان يكى است، پيغمبرشان يكى است، احاديث پيغمبر را همه قبول دارند و مداركى در دست است كه احاديث اهل بيت را اهل تسنن هم بايد قبول كنند. | آيا مانع اين است كه همه مسلمانها با يكديگر احساس برادرى بكنند بعد از آنكه قرآنشان يكى است، پيغمبرشان يكى است، احاديث پيغمبر را همه قبول دارند و مداركى در دست است كه احاديث اهل بيت را اهل تسنن هم بايد قبول كنند. | ||
مرحوم آيتاللَّه بروجردى و مرحوم شيخ عبد المجيد سليم، مفتى اعظم مصر، توافق كرده بودند بر اين اساس كه اهل تشيع احاديث معتبر اهل تسنن را بپذيرند و البته از قديم مىپذيرفتهاند، فقط در | == توافق آيتاللَّه بروجردى و شيخ عبد المجيد سليم، مفتى اعظم مصر == | ||
كتب حديثشان وارد كنند و آنها هم به موجب حديث انّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى احاديث اهل بيت را بپذيرند. و همينها بود كه مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد. | |||
مرحوم آيتاللَّه بروجردى و مرحوم شيخ عبد المجيد سليم، مفتى اعظم مصر، توافق كرده بودند بر اين اساس كه اهل تشيع احاديث معتبر اهل تسنن را بپذيرند و البته از قديم مىپذيرفتهاند، فقط در كتب حديثشان وارد كنند و آنها هم به موجب حديث انّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى احاديث اهل بيت را بپذيرند. و همينها بود كه مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد. | |||
آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزديك شدن مسلمانان به يكديگر است نه خود مذاهب. | آنچه به دروغ موجب سوءتفاهم شده، مانع نزديك شدن مسلمانان به يكديگر است نه خود مذاهب. | ||
خط ۵۱۶: | خط ۵۸۷: | ||
اگر شيعهاى به حج مىرود كه از نزديك به جاى زيارت پيغمبر خلفا را لعن كند، بايد به حج نرود. | اگر شيعهاى به حج مىرود كه از نزديك به جاى زيارت پيغمبر خلفا را لعن كند، بايد به حج نرود. | ||
يكى از كارهايى كه بايد كرد ترك مباحثه و مجادله مذهبى است و خوشبختانه در قرآن اين مباحثهها نهى شده: فَلا رَفَثَ وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِى الْحَجِّ. | |||
از الغدير كارى در ميان آنها ساخته نيست، ولى از اصل الشيعه و اصولها و از مختصر النافع ساخته است. از پخش صحيفه سجاديه و خلاف شيخ طوسى، تذكره علامه، تفسير مجمع البيان و اخيراً تفسير الميزان در ميان آنها كار ساخته است، همچنين است جامع السعادات در اخلاق، اخلاق ناصرى (البته ترجمه عربى آن)، كتابهاى تاريخى تحقيقى، كتابهايى كه مباحث اجتماعى اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود. | بعضى خوششان مىآيد كه بروند آنجا مباحثه كنند. بيچارهها نمىدانند كه بحث و جدل و كتاب بحثى و جدلى كارى پيش نمىبرد. | ||
از الغدير كارى در ميان آنها ساخته نيست، ولى از اصل الشيعه و اصولها و از مختصر النافع ساخته است. از پخش صحيفه سجاديه و خلاف شيخ طوسى، تذكره علامه، تفسير مجمع البيان و اخيراً تفسير الميزان در ميان آنها كار ساخته است، | |||
همچنين است جامع السعادات در اخلاق، اخلاق ناصرى (البته ترجمه عربى آن)، كتابهاى تاريخى تحقيقى، كتابهايى كه مباحث اجتماعى اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود. | |||
خط ۵۲۷: | خط ۶۰۲: | ||
من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم ديدم. شيخ عطيه سالم، استاد دانشگاه اسلامى مدينه، از شيعه فقط دو كتاب خوانده بود: اصل الشيعه و مختصر النافع، و در مورد سجده بر مهر اعتراف مىكرد كه شيعه كار خلافى نمىكند. | من خودم اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم ديدم. شيخ عطيه سالم، استاد دانشگاه اسلامى مدينه، از شيعه فقط دو كتاب خوانده بود: اصل الشيعه و مختصر النافع، و در مورد سجده بر مهر اعتراف مىكرد كه شيعه كار خلافى نمىكند. | ||
== پیشنهاد شهید مطهری برای مسافران حج == | |||
به عقيده من از جمله درسهايى كه براى حج بايد آموخت و از جمله كارهايى كه قبلًا براى حج بايد انجام داد اين است كه هر حاجى آقا و حاجيه خانمى كه مىخواهد به حج برود قبلًا لااقل يك ماه يك كلاس تهيه ببيند، يعنى بايد يك كلاس تهيه حج قبلًا تشكيل بشود تا حاجى از روى بصيرت برود. | |||
از جمله كارهايى كه از نظر حج بالخصوص بايد آموخت و انجام داد، ترويج زبانهاى اسلامى است. اين براى اتحاد مسلمانان فوقالعاده ضرورت دارد. | |||
ما مىگوييم زبانهاى اسلامى؛ اسلام از يك نظر زبان مخصوص ندارد، يعنى زبانى كه مروج آن زبان باشد. از نظر ديگر زبان عربى چون زبان قرآن و عبادات است، لازم است بر هر مسلمانى كه با اين زبان كم و بيش آشنا باشد. | |||
از نظر ديگر، ما هر زبانى كه با آن زبان آثار اسلامى مهمى به وجود آمده آن را زبان اسلامى مىدانيم، على هذا زبان فارسى و تركى و اردو نيز بالخصوص زبان فارسى يك زبان اسلامى است. | |||
خط ۵۴۸: | خط ۶۲۷: | ||
... مَعَ ما فيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فى كُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِيَةٍ، كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهوا فِى الدّينِ وَ لِيُنْذِروا قَوْمَهُمْ .... | ... مَعَ ما فيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ اخْبارِ الْائِمَّةِ فى كُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِيَةٍ، كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَلَوْ لا نَفَرَ مَنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهوا فِى الدّينِ وَ لِيُنْذِروا قَوْمَهُمْ .... | ||
[... و ديگر آنكه در حج فهم دين و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكانپذير است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر | [... | ||
فرقه گروهى كوچ نمىكنند تا دين را درست بياموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند ...] | |||
و ديگر آنكه در حج فهم دين و نقل اخبار امامان براى مردم نواحى مختلف امكانپذير است، چنانكه خداى بزرگ فرموده: پس چرا از هر فرقه گروهى كوچ نمىكنند تا دين را درست بياموزند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را هشدار دهند ...] | |||
خط ۵۵۸: | خط ۶۳۸: | ||
زيارت پيغمبر از لواحق لا ينفك حج است، حتى واجب كفايى است كه مردم به زيارت پيغمبر اكرم بروند. در آنجاست كه با معرفى كردن مواقف و مقامات و آثار رسول اكرم بايد تاريخ اسلام را به نحو آموزندهاى به مردم تعليم كرد، همانطور كه حضرت صادق به هشام بن الحكم فرمود: | زيارت پيغمبر از لواحق لا ينفك حج است، حتى واجب كفايى است كه مردم به زيارت پيغمبر اكرم بروند. در آنجاست كه با معرفى كردن مواقف و مقامات و آثار رسول اكرم بايد تاريخ اسلام را به نحو آموزندهاى به مردم تعليم كرد، | ||
همانطور كه حضرت صادق به هشام بن الحكم فرمود: | |||
فَجَعَلَ فيهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعارَفوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى بَلَدٍ ... وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لا يُنْسى ... | فَجَعَلَ فيهِ الْاجْتِماعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِيَتَعارَفوا وَ لِيَنْزِعَ كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ الى بَلَدٍ ... وَ لِتُعْرَفَ آثارُ رَسولِ اللَّهِ وَ تُعْرَفَ اخْبارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لا يُنْسى ... | ||
خط ۵۶۸: | خط ۶۵۰: | ||
اين نكته بايد گفته شود كه ايرانيها در گذشته توانستهاند شايستگى خود را براى رهبرى معنوى عالم اسلام نشان بدهند. اكنون نيز اگر اشتباه فعلى را رها كنند و به جاى بازگشت به چهار هزار سال پيش و جدا كردن خود از عالم اسلام روابط خود را با ملل مسلمان محكمتر كنند، صد درصد به نفع ايران است زيرا زمينه بسيار خوب است. از طرفى آمادگى روحى در روشنفكران مسلمان- كه تاريخ اسلام را مملو از نام ايران و ايرانى مىبينند- احترامى از ايران و ايرانى در دل آنها ايجاد كرده است كه فوقالعاده است، و از طرف ديگر در حال حاضر نيز مانند گذشته مفكرين اسلامى ايران عميقتر از ساير مفكرين فكر مىكنند. | اين نكته بايد گفته شود كه ايرانيها در گذشته توانستهاند شايستگى خود را براى رهبرى معنوى عالم اسلام نشان بدهند. اكنون نيز اگر اشتباه فعلى را رها كنند و به جاى بازگشت به چهار هزار سال پيش و جدا كردن خود از عالم اسلام روابط خود را با ملل مسلمان محكمتر كنند، صد درصد به نفع ايران است زيرا زمينه بسيار خوب است. | ||
از طرفى آمادگى روحى در روشنفكران مسلمان- كه تاريخ اسلام را مملو از نام ايران و ايرانى مىبينند- احترامى از ايران و ايرانى در دل آنها ايجاد كرده است كه فوقالعاده است، و از طرف ديگر در حال حاضر نيز مانند گذشته مفكرين اسلامى ايران عميقتر از ساير مفكرين فكر مىكنند. | |||
== درسهای عملی از حج == | |||
اما درسهايى كه از حج بايد ياد بگيريم يك سلسله درسهاى عملى است، به عبارت ديگر يك برنامه تربيتى اسلامى است. | اما درسهايى كه از حج بايد ياد بگيريم يك سلسله درسهاى عملى است، به عبارت ديگر يك برنامه تربيتى اسلامى است. | ||
اين نكته را بايد متوجه باشيم كه تربيت اسلامى تفاوتش با ساير تربيتها يكى در اين است كه اساس همه تربيتها را توحيد قرار داده و كار را از نيت و اخلاص شروع كرده است و همين جهت است كه اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندين برابر دارد. تمرين و عمل به طور كلى در همه كارها مؤثر است، چه تمرين مثبت و چه منفى، اما آن وقت اثر قاطع دارد كه به نام خدا و براى خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد. | اين نكته را بايد متوجه باشيم كه تربيت اسلامى تفاوتش با ساير تربيتها يكى در اين است كه اساس همه تربيتها را توحيد قرار داده و كار را از نيت و اخلاص شروع كرده است و همين جهت است كه اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندين برابر دارد. | ||
تمرين و عمل به طور كلى در همه كارها مؤثر است، چه تمرين مثبت و چه منفى، اما آن وقت اثر قاطع دارد كه به نام خدا و براى خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد. | |||
خط ۵۸۰: | خط ۶۶۸: | ||
عمل حج از احرام شروع مىشود. احرام يعنى چه و براى چه است؟ | عمل حج از احرام شروع مىشود. احرام يعنى چه و براى چه است؟ | ||
در نهايه ابن اثير، ماده حرم، حديثى نقل مىكند به اين مضمون: كُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد مىگويد: | در نهايه ابن اثير، ماده حرم، حديثى نقل مىكند به اين مضمون: كُلُّ مُسْلِمٍ عَنْ مُسْلِمٍ مُحْرِمٌ. بعد مىگويد: | ||
يُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْكَ اىْ يُحْرُمُ أذاكَ عَلَيْه. وَ يُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذى لَمْ يُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَيْئاً يوقِعُ بِهِ، يُريدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَديثُ عُمَرَ: الصِّيامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما يَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ يُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعى: | يُقالُ انَّهُ لَمُحْرِمٌ عَنْكَ اىْ يُحْرُمُ أذاكَ عَلَيْه. وَ يُقالُ مُسْلِمٌ مُحْرِمٌ وَ هُوَ الَّذى لَمْ يُحِلَّ مِنْ نَفْسِهِ شَيْئاً يوقِعُ بِهِ، يُريدُ انَّ الْمُسْلِمَ مُعْتَصِمٌ بِالْاسْلامِ مُمْتَنِعٌ بِحُرْمَتِهِ مِمَّنْ ارادَهُ اوْ ارادَ مالَهُ. وَ مِنْهُ حَديثُ عُمَرَ: الصِّيامُ احْرامٌ، لِاجْتِنابِ الصّائِمِ ما يَثْلِمُ صَوْمَهُ. وَ يُقالُ لِلصّائِمِ مُحْرِمٌ. وَ مِنْهُ قَوْلُ الرّاعى: | ||
قَتَلُوا ابْنَ عَفّانَ الْخَليفَةَ مُحْرِماً وَ دَعا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهُ مَخْذولا | قَتَلُوا ابْنَ عَفّانَ الْخَليفَةَ مُحْرِماً وَ دَعا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهُ مَخْذولا | ||
خط ۵۸۷: | خط ۶۷۶: | ||
[گويند «او مُحرم از توست» يعنى حرام است آزار دادن تو بر او. و گويند «مسلمان مُحرم» و او كسى است كه چيزى از خود را حلال نكرده تا سبب | [گويند «او مُحرم از توست» يعنى حرام است آزار دادن تو بر او. و گويند «مسلمان مُحرم» و او كسى است كه چيزى از خود را حلال نكرده تا سبب هتك او شود. منظور اين است كه مسلمان با اسلام آوردن حفظ مىشود و به جهت حرمتى كه پيدا مىكند از آزار ديگران و اينكه بخواهند مال او را ببرند در امان است. | ||
هتك او شود. منظور اين است كه مسلمان با اسلام آوردن حفظ مىشود و به جهت حرمتى كه پيدا مىكند از آزار ديگران و اينكه بخواهند مال او را ببرند در امان است. و از همين معنى است حديث عمر: «روزه احرام است» زيرا روزهدار از چيزى كه در روزهاش رخنه ايجاد كند اجتناب مىورزد. و به روزهدار مُحرم گويند. | |||
و از همين معنى است حديث عمر: «روزه احرام است» زيرا روزهدار از چيزى كه در روزهاش رخنه ايجاد كند اجتناب مىورزد. و به روزهدار مُحرم گويند. | |||
خط ۶۰۰: | خط ۶۹۰: | ||
در احرام چند نكته است: يكى اينكه انسان در مدت معينى يك سلسله كارهاى حلال را بر خود حرام مىكند؛ ازاينجهت مثل روزه است، تمرين تقواست. | در احرام چند نكته است: يكى اينكه انسان در مدت معينى يك سلسله كارهاى حلال را بر خود حرام مىكند؛ ازاينجهت مثل روزه است، تمرين تقواست. | ||
انسان چارهاى ندارد از اينكه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد. | انسان چارهاى ندارد از اينكه در همه عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد. | ||
تحمل بعضى محروميتها براى رسيدن به سعادت لازم است. هر رژيم تربيتى را كه شما در دنيا پيدا كنيد بر اساس لاقيدى مطلق و بىباكى و بىارادگى نيست، بالاخره يك سلسله چيزها را تحريم مىكند. | تحمل بعضى محروميتها براى رسيدن به سعادت لازم است. هر رژيم تربيتى را كه شما در دنيا پيدا كنيد بر اساس لاقيدى مطلق و بىباكى و بىارادگى نيست، بالاخره يك سلسله چيزها را تحريم مىكند. | ||
خط ۶۱۲: | خط ۷۰۳: | ||
گاهى اتفاق مىافتد كه افرادى را در يك مجمع واحد دعوت مىكنند و مىخواهند همه را در يك لباس حاضر كنند، آقايان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بيچاره براى شركت در يك مجلس بايد پانصد تومان خرج كند | گاهى اتفاق مىافتد كه افرادى را در يك مجمع واحد دعوت مىكنند و مىخواهند همه را در يك لباس حاضر كنند، آقايان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بيچاره براى شركت در يك مجلس بايد پانصد تومان خرج كند. | ||
خدا مردم را دعوت كرده با يك لباس رسمى به حضور بيايند، آن سادهترين و بىرنگوشكلترين آنها را انتخاب كرده است. آنچه بشر مىكند دل پايينتر را به جاى دل بالاتر مىبرد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام مىكند، اما آنچه خدا مىكند دل بالاتر را به جاى دل پايينتر مىبرد و در او ايجاد تواضع مىكند. | |||
اسلام با اين وسيله و شكل، يكرنگى و وحدت ايجاد مىكند. | |||
يك مطلب و يك سؤال هست: آيا لباس در روحيه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسى پوشيده باشد كه از لباس همه مردم بالاتر يا پايينتر باشد در روحش اثر دارد. بالا و پايين داشتن مجلس در روحيه مؤثر است، | |||
لهذا پيغمبر گرد مىنشست و دستور مىداد گرد بنشينند. مساوات در لباس، مساوات در روح ايجاد مىكند به شرط آنكه به صورت الغاء تشريفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد براى توحيد مسلمانان | |||
== سخن مشهور كاشف الغطاء == | |||
و به قول كاشف الغطاء: بُنِىَ الْاسْلامُ عَلى كَلِمَتَيْنِ: كَلِمَةُ التَّوْحيدِ وَ تَوْحيدُ الْكَلِمَةِ. ولى اين لباس واحد را به صورت يك تشريفات خاص بهوجود نياورده، به صورت الغاء تشريفات به وجود آورده است، آنهم به صورت سادهترين شكل. | و به قول كاشف الغطاء: بُنِىَ الْاسْلامُ عَلى كَلِمَتَيْنِ: كَلِمَةُ التَّوْحيدِ وَ تَوْحيدُ الْكَلِمَةِ. ولى اين لباس واحد را به صورت يك تشريفات خاص بهوجود نياورده، به صورت الغاء تشريفات به وجود آورده است، آنهم به صورت سادهترين شكل. | ||
خط ۶۲۷: | خط ۷۲۳: | ||
احرام ساده اسلامى رمز «انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» است. چه خوب گفته سعدى: | احرام ساده اسلامى رمز «انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» است. چه خوب گفته سعدى: | ||
ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان تو خود از نشان مردى مگر اين كلاه دارى | ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان تو خود از نشان مردى مگر اين كلاه دارى | ||
به چه خرمى و نازان، گرو از تو برد هامان اگرت شرف همين است كه مال و جاه دارى | به چه خرمى و نازان، گرو از تو برد هامان اگرت شرف همين است كه مال و جاه دارى | ||
خط ۶۴۳: | خط ۷۴۰: | ||
از اين آيه به خوبى مىتوان فهميد كه حكمت احرام مانند حكمت روزه، به وجود آوردن روح تقواست. | از اين آيه به خوبى مىتوان فهميد كه حكمت احرام مانند حكمت روزه، به وجود آوردن روح تقواست. | ||
== سعی صفا و مروه == | |||
فقيه، جلد 2، صفحه 127: | فقيه، جلد 2، صفحه 127: | ||
خط ۶۵۱: | خط ۷۵۱: | ||
فرمود: ... سعى ميان صفا و مروه به اين جهت قرار داده شده كه شيطان در وادى حج در نظر ابراهيم عليه السلام آشكار شد. پس ابراهيم در آن جا كه منازل شياطين است سعى نمود. و محل سعى ازآنجهت محبوبترين سرزمينها نزد خداوند گشته كه در آنجا هر جبارى ذليل و سركوب مىشود.] | فرمود: ... سعى ميان صفا و مروه به اين جهت قرار داده شده كه شيطان در وادى حج در نظر ابراهيم عليه السلام آشكار شد. پس ابراهيم در آن جا كه منازل شياطين است سعى نمود. و محل سعى ازآنجهت محبوبترين سرزمينها نزد خداوند گشته كه در آنجا هر جبارى ذليل و سركوب مىشود.] | ||
== مشعر == | |||
صفحه 128 : | صفحه 128 : | ||
خط ۶۵۶: | خط ۷۵۸: | ||
[و بدين جهت موقف در مشعر (عرفات) قرار داده شده نه در حرم، كه كعبه خانه خداست و حرم حجاب او و مشعر درِ خانه اوست. چون زايران خدا به حج مىآيند خداوند آنان را بر درگاه خود نگاه مىدارد كه ناله و زارى كنند تا اذن دخول يابند، سپس آنان را در حجاب دوم كه مزدلفه است نگاه مىدارد، و چون به طول ناله و زارى آنان نگرد به آنان فرمان مىدهد كه قربانى كنند (كه البته گوشت و خون آن به خدا نمىرسد بلكه تقواى شما به او مىرسد) و چون قربانى كردند و آلودگيهاى خود را برطرف ساختند و گناهانى را كه حجاب آنان از ديدار خدا شده بودند پاك شدند آنان را امر به زيارت با طهارت مىنمايد. و روزه در ايام تشريق ازاينرو ناخوشايند است كه حاجيان زايران خدا هستند و در مهمانى خدا بسر مىبرند، و سزاوار نيست كه مهمان در خانه ميزبان روزه بدارد.] | [و بدين جهت موقف در مشعر (عرفات) قرار داده شده نه در حرم، كه كعبه خانه خداست و حرم حجاب او و مشعر درِ خانه اوست. چون زايران خدا به حج مىآيند خداوند آنان را بر درگاه خود نگاه مىدارد كه ناله و زارى كنند تا اذن دخول يابند، سپس آنان را در حجاب دوم كه مزدلفه است نگاه مىدارد، و چون به طول ناله و زارى آنان نگرد به آنان فرمان مىدهد كه قربانى كنند (كه البته گوشت و خون آن به خدا نمىرسد بلكه تقواى شما به او مىرسد) و چون قربانى كردند و آلودگيهاى خود را برطرف ساختند و گناهانى را كه حجاب آنان از ديدار خدا شده بودند پاك شدند آنان را امر به زيارت با طهارت مىنمايد. | ||
و روزه در ايام تشريق ازاينرو ناخوشايند است كه حاجيان زايران خدا هستند و در مهمانى خدا بسر مىبرند، و سزاوار نيست كه مهمان در خانه ميزبان روزه بدارد.] | |||
== قربانی == | |||
صفحه 129: | صفحه 129: | ||
خط ۶۶۸: | خط ۷۷۴: | ||
[و امام صادق عليه السلام فرمود: ما مردم را از بيرون بردن گوشت قربانى از منى تا سه روز نهى مىكرديم زيرا گوشت اندك و مردم فراوان بودند، اما امروز گوشت فراوان و مردم اندكند، پس بيرون بردن آن مانعى ندارد.] | [و امام صادق عليه السلام فرمود: ما مردم را از بيرون بردن گوشت قربانى از منى تا سه روز نهى مىكرديم زيرا گوشت اندك و مردم فراوان بودند، اما امروز گوشت فراوان و مردم اندكند، پس بيرون بردن آن مانعى ندارد.] | ||
== مذاکرات علمی امام صادق علیه السلام با ابن ابی العوجاء در حج == | |||
صفحه 162: | صفحه 162: | ||
خط ۶۷۹: | خط ۷۸۷: | ||
فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: انَّ مَنْ أَضلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمى قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ يَسْتَعْذِبْه وَ صارَ الشَّيْطانُ وَلِيَّهُ يورِدُهُ مَناهِلَ الْهَلَكَةِ [ثُمَّ لا يُصْدِرُهُ] وَ هذا بَيْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِيَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فى اتْيانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلى تَعْظيمِهِ وَ زِيارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ انْبِيائِهِ وَ قِبْلَةَ الْمُصَلّينَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوانِهِ وَ طَريقٌ يُؤَدّى الى غُفْرانِهِ مَنْصوبٌ عَلَى اسْتِواءِ الْكَمالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْارْضِ بِألْفَىْ عامٍ وَ أَحَقُّ مَنْ اطيعَ فيما أَمَرَ وَ انْتُهِىَ عَمّا نَهى عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْارْواحِ وَ الصُّوَرِ . | فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: انَّ مَنْ أَضلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمى قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ يَسْتَعْذِبْه وَ صارَ الشَّيْطانُ وَلِيَّهُ يورِدُهُ مَناهِلَ الْهَلَكَةِ [ثُمَّ لا يُصْدِرُهُ] وَ هذا بَيْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِيَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فى اتْيانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلى تَعْظيمِهِ وَ زِيارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ انْبِيائِهِ وَ قِبْلَةَ الْمُصَلّينَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوانِهِ وَ طَريقٌ يُؤَدّى الى غُفْرانِهِ مَنْصوبٌ عَلَى اسْتِواءِ الْكَمالِ وَ مُجْتَمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْارْضِ بِألْفَىْ عامٍ وَ أَحَقُّ مَنْ اطيعَ فيما أَمَرَ وَ انْتُهِىَ عَمّا نَهى عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْارْواحِ وَ الصُّوَرِ . | ||
فَقالَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجاءِ: ذَكَرْتَ يا أَبا عَبْدِ اللَّهِ فَأحَلْتَ عَلى غائِبٍ. | |||
فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: وَيْلَكَ وَ كَيْفَ يَكونُ غائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شاهِدٌ وَ الَيْهِمْ اقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ، يَسْمَعُ كَلامَهُمْ وَ يَرى اشْخاصَهُمْ وَ يَعْلَمُ اسْرارَهُمْ وَ انَّما الَمخْلوقُ الَّذى اذَا انْتَقَلَ عَنْ مَكانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَكانٌ وَ خَلا مِنْهُ مَكانٌ فَلا يَدْرى فِى الْمَكانِ الَّذى صارَ الَيْهِ ما حَدَثَ فِى الْمَكانِ الَّذى كانَ فيهِ، فَامَّا اللَّهُ الْعَظيمُ الشَّأْنِ الْمَلِكُ الدَّيّانُ فَانَّهُ لا يَخْلو مِنْهُ مَكانٌ وَ لا يَشْتَغِلُ بِهِ مَكانٌ وَ لا يَكونُ الى مَكانٍ اقْرَبَ مِنْهُ الى مَكانٍ، وَ الَّذى بَعَثَهُ بِالْآياتِ الْمُحْكَمَةِ وَ الْبَراهينِ الْواضِحَةِ وَ ايَّدَهُ بِنَصْرِهِ وَ اخْتارَهُ لِتَبْليغِ رِسالاتِهِ صَدَّقْنا قَوْلَهُ بِانَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ وَ كَلَّمَهُ. | فَقالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: وَيْلَكَ وَ كَيْفَ يَكونُ غائِباً مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شاهِدٌ وَ الَيْهِمْ اقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ، يَسْمَعُ كَلامَهُمْ وَ يَرى اشْخاصَهُمْ وَ يَعْلَمُ اسْرارَهُمْ وَ انَّما الَمخْلوقُ الَّذى اذَا انْتَقَلَ عَنْ مَكانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَكانٌ وَ خَلا مِنْهُ مَكانٌ فَلا يَدْرى فِى الْمَكانِ الَّذى صارَ الَيْهِ ما حَدَثَ فِى الْمَكانِ الَّذى كانَ فيهِ، فَامَّا اللَّهُ الْعَظيمُ الشَّأْنِ الْمَلِكُ الدَّيّانُ فَانَّهُ لا يَخْلو مِنْهُ مَكانٌ وَ لا يَشْتَغِلُ بِهِ مَكانٌ وَ لا يَكونُ الى مَكانٍ اقْرَبَ مِنْهُ الى مَكانٍ، وَ الَّذى بَعَثَهُ بِالْآياتِ الْمُحْكَمَةِ وَ الْبَراهينِ الْواضِحَةِ وَ ايَّدَهُ بِنَصْرِهِ وَ اخْتارَهُ لِتَبْليغِ رِسالاتِهِ صَدَّقْنا قَوْلَهُ بِانَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ وَ كَلَّمَهُ. | ||
خط ۶۸۹: | خط ۷۹۸: | ||
[ابن ابى العوجاء از شاگردان حسن بصرى بود سپس از اعتقاد به توحيد | [ابن ابى العوجاء از شاگردان حسن بصرى بود سپس از اعتقاد به توحيد دست برداشت. به او گفتند: مذهب رفيقت را رها كردى و در چيزى كه اصل و حقيقتى ندارد درآمدى! گفت: رفيق من آشفته است، گاهى معتقد به قدر و آزادى اختيار است و گاهى جبرى مسلك، و او را استوار بر يك مذهب نمىبينم. | ||
دست برداشت. به او گفتند: مذهب رفيقت را رها كردى و در چيزى كه اصل و حقيقتى ندارد درآمدى! گفت: رفيق من آشفته است، گاهى معتقد به قدر و آزادى اختيار است و گاهى جبرى مسلك، و او را استوار بر يك مذهب نمىبينم. | |||
راوى گفت: ابن ابى العوجاء از روى سركشى و انكار بر كسانى كه حج مىگزارند داخل مكه شد و عالمان دينى از گفتگو و همنشينى با او كراهت داشتند زيرا بسيار بد زبان و بدطينت بود. | |||
پس نزد امام صادق عليه السلام آمد و در ميان گروهى از همفكران خود در خدمت آن حضرت نشست و گفت: | |||
مجالس امانت است (سخنان بايد در همين جا دفن شود) و هركه را سرفه گرفته است بايد سرفه كند، آيا اجازه مىدهى سخن گويم؟ فرمود: بگو. | مجالس امانت است (سخنان بايد در همين جا دفن شود) و هركه را سرفه گرفته است بايد سرفه كند، آيا اجازه مىدهى سخن گويم؟ فرمود: بگو. | ||
خط ۷۰۵: | خط ۸۱۵: | ||
ابن ابى العوجاء گفت: اى ابا عبد اللَّه سخن گفتى و به چيز غايب و ناديده حواله كردى. | ابن ابى العوجاء گفت: اى ابا عبد اللَّه سخن گفتى و به چيز غايب و ناديده حواله كردى. | ||
امام صادق عليه السلام فرمود: واى بر تو، چگونه غايب است كسى كه شاهد خلق خويش است و به آنان از رگ گردن نزديكتر است، سخنشان را مىشنود، خودشان را مىبيند و اسرارشان را مىداند؟! اين مخلوق است كه هرگاه از جايى انتقال يابد يك جا از او پر مىشود و جاى ديگر از او خالى مىماند، و در جايى كه تازه رفته از جايى كه قبلًا در آن بوده بىخبر است. اما خداى عظيمالشأن، آن فرمانرواى جزادهنده هيچ جايى از او خالى نيست و هيچ جايى هم از او پر نيست، و هيچ جايى از جايى ديگر به او نزديكتر نيست، و آن كسى كه خداوند او را با نشانههاى محكم و براهين روشن برانگيخت و او را به يارى خود تأييد نمود و براى پيامگزارى خويش برگزيد، ما سخن او را دراينباره تصديق مىكنيم كه پروردگارش او را برانگيخته و با او سخن گفته است. | امام صادق عليه السلام فرمود: واى بر تو، چگونه غايب است كسى كه شاهد خلق خويش است و به آنان از رگ گردن نزديكتر است، سخنشان را مىشنود، خودشان را مىبيند و اسرارشان را مىداند؟! اين مخلوق است كه هرگاه از جايى انتقال يابد يك جا از او پر مىشود و جاى ديگر از او خالى مىماند، و در جايى كه تازه رفته از جايى كه قبلًا در آن بوده بىخبر است. اما خداى عظيمالشأن، آن فرمانرواى جزادهنده هيچ جايى از او خالى نيست و هيچ جايى هم از او پر نيست، و هيچ جايى از جايى ديگر به او نزديكتر نيست، و آن كسى كه خداوند او را با نشانههاى محكم و براهين روشن برانگيخت و او را به يارى خود تأييد نمود و براى پيامگزارى خويش برگزيد، ما سخن او را دراينباره تصديق مىكنيم كه پروردگارش او را برانگيخته و با او سخن گفته است. | ||
ابن ابى العوجاء برخاست و به يارانش گفت: چه كسى مرا در درياى اين مرد درافكند؟ من از شما خواستم كه برايم شرابى سرخوش كننده فراهم آوريد و شما مرا در شعله آتش افكنديد! گفتند: راستى كه در مجلس او بسيار حقير مىنمودى! گفت: او فرزند كسى است كه سرهاى اين كسانى را كه مىبينيد تراشيده است! (يعنى آنقدر بر آنان نفوذ كلام دارد كه با آن كه سر تراشيدن در عرب ننگ است، به دستور او سرها تراشيدهاند.)] | ابن ابى العوجاء برخاست و به يارانش گفت: چه كسى مرا در درياى اين مرد درافكند؟ من از شما خواستم كه برايم شرابى سرخوش كننده فراهم آوريد و شما مرا در شعله آتش افكنديد! | ||
گفتند: راستى كه در مجلس او بسيار حقير مىنمودى! گفت: او فرزند كسى است كه سرهاى اين كسانى را كه مىبينيد تراشيده است! (يعنى آنقدر بر آنان نفوذ كلام دارد كه با آن كه سر تراشيدن در عرب ننگ است، به دستور او سرها تراشيدهاند.)] | |||
خلاصه حديث بالا و همچنين بيان نهج البلاغه كه قبلًا نقل كرديم اين است كه خداوند به اين وسيله مىخواهد تسليم و تعبد بنده را ظاهر كند. | خلاصه حديث بالا و همچنين بيان نهج البلاغه كه قبلًا نقل كرديم اين است كه خداوند به اين وسيله مىخواهد تسليم و تعبد بنده را ظاهر كند. | ||
اين مسئله را بايد طرح كرد كه درست است كه هر دستورى مصلحتى دارد كه عقل احياناً در مىيابد، ولى آيا اگر انسان دستورى را فقط به حكم تعبد و تسليم بجا آورد اقرب به عبوديت است يا اگر حكمت آن را بفهمد؟ البته اگر به حكم تعبد و تسليم بجا آورد و حكمت را احاله كند به امر او، قطعاً اقرب به تعبد و تسليم است. | اين مسئله را بايد طرح كرد كه درست است كه هر دستورى مصلحتى دارد كه عقل احياناً در مىيابد، ولى آيا اگر انسان دستورى را فقط به حكم تعبد و تسليم بجا آورد اقرب به عبوديت است يا اگر حكمت آن را بفهمد؟ البته اگر به حكم تعبد و تسليم بجا آورد و حكمت را احاله كند به امر او، قطعاً اقرب به تعبد و تسليم است. | ||
==تعبد در حج == | |||
اساساً يكى از رموز حج تسليم تعبدى است و داستان ابراهيم و ذبح اسماعيل (ابراهيم پدر حج است) خود نشانهاى از اين تسليم مطلق است. | اساساً يكى از رموز حج تسليم تعبدى است و داستان ابراهيم و ذبح اسماعيل (ابراهيم پدر حج است) خود نشانهاى از اين تسليم مطلق است. | ||
خط ۷۲۱: | خط ۸۳۹: | ||
فقيه، جلد 2، صفحه 179: | فقيه، جلد 2، صفحه 179: | ||
عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: كانَ ابى يَقولُ: ما يُعْبَأُ بِمَنْ يَؤُمُّ هذَا الْبَيْتَ اذا لَمْ يَكُنْ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ يُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ. | عَنْ أَبى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: كانَ ابى يَقولُ: ما يُعْبَأُ بِمَنْ يَؤُمُّ هذَا الْبَيْتَ اذا لَمْ يَكُنْ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ يُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ. | ||
[امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم مىفرمود: كسى كه به زيارت اين خانه مىآيد اگر سه خصلت در او نباشد ارزش و اهميتى نزد خدا ندارد: اخلاق خوشى كه با آن با همنشينانش معاشرت كند، و بردبارىاى كه با آن خشم خود را كنترل نمايد، و پرهيزكارىاى كه او را از حرامهاى الهى باز دارد.] | |||
[امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم مىفرمود: كسى كه به زيارت اين خانه مىآيد اگر سه خصلت در او نباشد ارزش و اهميتى نزد خدا ندارد: | |||
اخلاق خوشى كه با آن با همنشينانش معاشرت كند، و بردبارىاى كه با آن خشم خود را كنترل نمايد، و پرهيزكارىاى كه او را از حرامهاى الهى باز دارد.] | |||
خط ۷۲۸: | خط ۸۴۹: | ||
[در كتاب احتجاج طبرسى در ضمن احتجاج امير مؤمنان عليه السلام با خوارج آمده است كه فرمود: اما اينكه گفتيد من وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم و (با سكوت و خانهنشينى خود) وصيت را تباه كردم؛ بدانيد اين شما بوديد كه كافر شديد و ديگران را بر من مقدم داشتيد و كار را از دست من بيرون برديد؛ و بر اوصيا لازم نيست كه مردم را به سوى خود دعوت كنند (بلكه مردم بايد خود طبق وصيت پيامبرشان نزد اوصيا بروند)؛ خداوند پيامبران عليهم السلام را برمىانگيزد و آنان را به سوى خود دعوت مىكنند. اما وصى معرفى شده است و بىنياز است از اين كه به سوى خود دعوت نمايد، | [در كتاب احتجاج طبرسى در ضمن احتجاج امير مؤمنان عليه السلام با خوارج آمده است كه فرمود: | ||
اما اينكه گفتيد من وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم و (با سكوت و خانهنشينى خود) وصيت را تباه كردم؛ بدانيد اين شما بوديد كه كافر شديد و ديگران را بر من مقدم داشتيد و كار را از دست من بيرون برديد؛ و بر اوصيا لازم نيست كه مردم را به سوى خود دعوت كنند (بلكه مردم بايد خود طبق وصيت پيامبرشان نزد اوصيا بروند)؛ خداوند پيامبران عليهم السلام را برمىانگيزد و آنان را به سوى خود دعوت مىكنند. اما وصى معرفى شده است و بىنياز است از اين كه به سوى خود دعوت نمايد، | |||
چنانكه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان كه توانايى رفتن دارند كه خانه خدا را زيارت كنند»، حال اگر مردم حج را ترك كردند اين خانه خدا نيست كه با ترك كردن آنها كافر شده باشد بلكه آنان با ترك خانه خدا كافر شدهاند، زيرا خداوند آن خانه را براى شما به عنوان نشانهاى نصب كرده است. همچنين خداوند مرا به عنوان نشانهاى نصب كرده است آنجا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى على، تو به منزله كعبه هستى كه بايد به زيارت آن رفت نه آنكه كعبه به زيارت كسى رود.] | چنانكه خداوند فرموده: «حق خدا بر مردم است بر آنان كه توانايى رفتن دارند كه خانه خدا را زيارت كنند»، حال اگر مردم حج را ترك كردند اين خانه خدا نيست كه با ترك كردن آنها كافر شده باشد بلكه آنان با ترك خانه خدا كافر شدهاند، زيرا خداوند آن خانه را براى شما به عنوان نشانهاى نصب كرده است. | ||
همچنين خداوند مرا به عنوان نشانهاى نصب كرده است آنجا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى على، تو به منزله كعبه هستى كه بايد به زيارت آن رفت نه آنكه كعبه به زيارت كسى رود.] | |||
اين خود تعبيرى است درباره كعبه كه به منزله پرچم مقدسى است ولى از سنگ نه از پارچه، مثل يك پرچم احترام و تقدس دارد، مثل يك پرچم در ميدان جنگ همه بايد گرد او جمع شوند، مثل يك پرچم تا او برپاست لشكر ايستاده و مقاومت مىكند و اگر خوابيد پشت سپاه و اردو مىشكند: لا يَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ. | اين خود تعبيرى است درباره كعبه كه به منزله پرچم مقدسى است ولى از سنگ نه از پارچه، مثل يك پرچم احترام و تقدس دارد، مثل يك پرچم در ميدان جنگ همه بايد گرد او جمع شوند، مثل يك پرچم تا او برپاست لشكر ايستاده و مقاومت مىكند و اگر خوابيد پشت سپاه و اردو مىشكند: لا يَزالُ الدّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكَعْبَةُ. | ||
مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى | |||
يكى از درسهايى كه از حج بايد بياموزيم، مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى و گرد آمدن و توجه به اصول واحد معنوى است: تَعالَوْا الى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ انْ لا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ ... | يكى از درسهايى كه از حج بايد بياموزيم، مبارزه با تفاخرات قومى و ملى و نژادى و گرد آمدن و توجه به اصول واحد معنوى است: تَعالَوْا الى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ انْ لا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ ... | ||
خط ۷۶۰: | خط ۸۸۵: | ||
در پاورقى كافى مىگويد: | در پاورقى كافى مىگويد: | ||
رُوِىَ عَنِ الْباقِرِ عليه السلام: انَّهُمْ اذا كانوا فَرِغوا مِنَ الْحَجِّ يَجْتَمِعونَ هُناكَ وَ يَعُدّونَ مَفاخِرَ آبائِهِمْ وَ مَآثِرَهُمْ وَ يَذْكُرونَ ايّامَهُمُ الْقَديمَةَ وَ ايادِيَهُمُ الْجَسيمَةَ، فَامَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحانَهُ انْ يَذْكُروهُ مَكانَ ذِكْرِهِمْ آباءَهُمْ فى هذَا الْمَوْضِعِ. | رُوِىَ عَنِ الْباقِرِ عليه السلام: انَّهُمْ اذا كانوا فَرِغوا مِنَ الْحَجِّ يَجْتَمِعونَ هُناكَ وَ يَعُدّونَ مَفاخِرَ آبائِهِمْ وَ مَآثِرَهُمْ وَ يَذْكُرونَ ايّامَهُمُ الْقَديمَةَ وَ ايادِيَهُمُ الْجَسيمَةَ، فَامَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحانَهُ انْ يَذْكُروهُ مَكانَ ذِكْرِهِمْ آباءَهُمْ فى هذَا الْمَوْضِعِ. | ||
[از امام باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: آنان وقتى از حج فارغ مىشدند در آن مكان جمع مىشدند و به ذكر مفاخر و مآثر پدران خود مىپرداختند و زدوخوردهاى گذشته و بخششهاى بزرگ آنان را ياد مىكردند، خداى سبحان به آنان دستور داد كه در آن مكان به جاى پدرانشان او را ياد كنند.] | [از امام باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: آنان وقتى از حج فارغ مىشدند در آن مكان جمع مىشدند و به ذكر مفاخر و مآثر پدران خود مىپرداختند و زدوخوردهاى گذشته و بخششهاى بزرگ آنان را ياد مىكردند، خداى سبحان به آنان دستور داد كه در آن مكان به جاى پدرانشان او را ياد كنند.] | ||
خط ۷۶۷: | خط ۸۹۴: | ||
در كشاف مىگويد: بازار عكاظ و ذى المجاز و ... بعد از ايام حج تشكيل مىشد. | در كشاف مىگويد: بازار عكاظ و ذى المجاز و ... بعد از ايام حج تشكيل مىشد. | ||
== رفع دو شبهه مهم در مساله حج == | |||
در حج دو مسئله است كه از مشكلات و بلكه به نظر بعضى از نقاط ضعف حج شمرده مىشود: قربانى، تعظيم سنگ و غيره. | در حج دو مسئله است كه از مشكلات و بلكه به نظر بعضى از نقاط ضعف حج شمرده مىشود: قربانى، تعظيم سنگ و غيره. | ||
از نظر اول، اين عمل يك ظلم و آزار است و نمىتواند مقرّب باشد و از قضا اسم قربانى به آن دادهاند. آيا مىتوان كسى را شكنجه كرد به قصد قربت؟ | از نظر اول، اين عمل يك ظلم و آزار است و نمىتواند مقرّب باشد و از قضا اسم قربانى به آن دادهاند. آيا مىتوان كسى را شكنجه كرد به قصد قربت؟ | ||
خط ۷۹۷: | خط ۹۲۸: | ||
اوند قربانى را قرار داد تا نيازمندان شما شكمى سير از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام كنيد.] | اوند قربانى را قرار داد تا نيازمندان شما شكمى سير از گوشت بخورند، پس آنان را اطعام كنيد.] | ||
و سرّ اينكه روز عيد قربان عيد است، اين است كه در اين روز رسم فرزندكشى منسوخ شد. داستان عبد المطلب و عبد اللَّه ظاهراً از مجعولات تاريخ باشد كه عبد المطلب نذر كرد كه اگر خدا ده پسر به او بدهد يكى را قربانى كند الى آخره. | |||
و سرّ اينكه روز عيد قربان عيد است، اين است كه در اين روز رسم فرزندكشى منسوخ شد. | |||
داستان عبد المطلب و عبد اللَّه ظاهراً از مجعولات تاريخ باشد كه عبد المطلب نذر كرد كه اگر خدا ده پسر به او بدهد يكى را قربانى كند الى آخره. | |||
خط ۸۱۲: | خط ۹۴۷: | ||
ما در ورقههاى عبادت و ورقههاى توحيد در عبادت و ورقههاى اقسام توحيد گفتهايم كه فرق است ميان تعظيم و پرستش. اسلام تعظيم و تواضع را جايز مىداند و پرستش را منع مىكند. فرق ميان پرستش و تعظيم اين است كه پرستش نوعى تقديس و تنزيه و تسبيح و تحميد است، و گفتيم تسبيح و تحميد و تنزيه از جميع نقايص و همچنين تكبير مختص خداست، زيرا كاملِ منزه از همه نقايص خداست و آن كه سپاس مطلق به اوست و اكبر و اعظم مطلق خداست. سجود و ركوع از لحاظ هيئت جسمانى عبادت نيست، از آن لحاظ عبادت است كه حالتى است كه اختصاص داده شده براى تسبيح و تكبير. لهذا در سجود مىگوييم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الأَعْلى وَ بِحَمْدِه» و در ركوع مىگوييم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس مىگوييم: «اللَّهُ اكْبَر» و در حال قيام مىگوييم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين» و يا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اكْبَر». | ما در ورقههاى عبادت و ورقههاى توحيد در عبادت و ورقههاى اقسام توحيد گفتهايم كه فرق است ميان تعظيم و پرستش. | ||
اسلام تعظيم و تواضع را جايز مىداند و پرستش را منع مىكند. فرق ميان پرستش و تعظيم اين است كه پرستش نوعى تقديس و تنزيه و تسبيح و تحميد است، و گفتيم تسبيح و تحميد و تنزيه از جميع نقايص و همچنين تكبير مختص خداست، زيرا كاملِ منزه از همه نقايص خداست و آن كه سپاس مطلق به اوست و اكبر و اعظم مطلق خداست. سجود و ركوع از لحاظ هيئت جسمانى عبادت نيست، از آن لحاظ عبادت است كه حالتى است كه اختصاص داده شده براى تسبيح و تكبير. | |||
لهذا در سجود مىگوييم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الأَعْلى وَ بِحَمْدِه» و در ركوع مىگوييم: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِه»، در موقع رفع رأس مىگوييم: «اللَّهُ اكْبَر» و در حال قيام مىگوييم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين» و يا «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اكْبَر». | |||
خط ۸۲۰: | خط ۹۵۹: | ||
پس در اينجا دو مطلب گفته شد: يكى اينكه ملاك پرستش، تسبيح و تكبير و تحميد است كه جز درباره كمال مطلق جايز نيست و امكان ندارد خدا اجازه بدهد غير او تسبيح و تكبير و تحميد شود. اما سجود و ركوع از لحاظ هيئت جسمانى عبادت نيست و هيچ عملى عبادت ذاتى نيست. | پس در اينجا دو مطلب گفته شد: يكى اينكه ملاك پرستش، تسبيح و تكبير و تحميد است كه جز درباره كمال مطلق جايز نيست و امكان ندارد خدا اجازه بدهد غير او تسبيح و تكبير و تحميد شود. اما سجود و ركوع از لحاظ هيئت جسمانى عبادت نيست و هيچ عملى عبادت ذاتى نيست. | ||
مطلب ديگر اينكه در ميان همه ملل معمول است كه شعايرى را تقديس و تعظيم مىكنند و از اين كار هدفى دارند. اسلام هم شعايرى دارد و به نص قرآن، كعبه و حج از شعاير است. در صفحات پيش گفتيم كه كعبه به عنوان «عَلَم» خوانده شده است. | |||
=پانویس= | =پانویس= |
ویرایش