۲۱٬۸۸۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
خط ۴۱: | خط ۱۵: | ||
</div> | </div> | ||
یکی از صفات والای اخلاقی که در آموزههای دینی مورد توجه قرار گرفته، '''صدق و راستی''' است. ترغیب انسان به راستگویی و در مقابل آن تحذیر وی از کذب و دروغگویی است. به موجب این آموزهها صدق اقسام و مراتبی دارد. از جهتی می توان مراتب صدق در نیت، صدق در گفتار و صدق در کردار را در نظر گرفت و از سوی دیگر صدق در حوزههای فردی و اجتماعی قابل تقسیم است و صدق اجتماعی خود محورهای چندی را به خود اختصاص می دهد. صدق و راستی، آثار و دست آوردهای مهمی از جهت زندگانی دنیا و آخرت دارد که در صدر آنها میتوان از جلب نظر الهی به انسان، نجات او از مهالک، نیل به موفقیت، به سامان یافتن امور، تحکیم مبانی ایمان، تقویت دیگر صفات اخلاقی از جمله صبر، تسلیم در برابر خداوند، افزایش بصیرت و تقوا و نهایتا دست یابی به پیروزی در دنیا و فوز و فلاح در عالم آخرت اشاره کرد. | |||
یکی از صفات والای اخلاقی که در آموزههای دینی مورد توجه قرار گرفته، '''صدق و راستی''' است. ترغیب انسان به راستگویی و در مقابل آن تحذیر وی از کذب و دروغگویی است. به موجب این | |||
=معنای صدق و راستی= | |||
«صدق» در لغت به معنای محکم، استوار، تام و کامل بودن است. علت این که کلامی را صادق مینامند این است که کلام دارای استحکام است، بر خلاف دروغ که استحکام و قوتی ندارد. واژه «صداقت» از «صدق» در اصل به این معنا است که گفتار و یا خبرى که داده مىشود، مطابق با خارج باشد، و کسی را که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، «صادق» و «راستگو» مىگویند. اما از آنجا که به طور استعاره و مجاز، اعتقاد، عزم و اراده را هم قول نامیدهاند <ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۴۰۲. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۷۸.</ref>. در نتیجه صدق را در آنها نیز استعمال کرده، انسانى را هم که عملش مطابق با اعتقادش باشد و یا کارى که مىکند با اراده و تصمیمش مطابق باشد، صادق و راستگو نامیدهاند | |||
صدق در موارد مختلف، معانی دیگری به خود میگیرد. مثلا صدق در اعتقاد یعنی مطابق حق بودن آن اعتقاد و صدق در اظهار اعتقاد یعنی نفاق نداشتن. | صدق در موارد مختلف، معانی دیگری به خود میگیرد. مثلا صدق در اعتقاد یعنی مطابق حق بودن آن اعتقاد و صدق در اظهار اعتقاد یعنی نفاق نداشتن. | ||
صدق در اصطلاح منطقی تقریبا همان معنای لغوی را دارد و طبق تعریف مشهور علمای منطق، «صدق» عبارت است از مطابقت یک قضیه با خارج و در مقابل کذب یعنی عدم مطابقت قضیه با خارج. | صدق در اصطلاح منطقی تقریبا همان معنای لغوی را دارد و طبق تعریف مشهور علمای منطق، «صدق» عبارت است از مطابقت یک قضیه با خارج و در مقابل کذب یعنی عدم مطابقت قضیه با خارج. | ||
==نکاتی دربارهٔ راست و دروغ== | ==نکاتی دربارهٔ راست و دروغ== | ||
در مورد صدق و کذب چند نکته حائز اهمیت است: | در مورد صدق و کذب چند نکته حائز اهمیت است: | ||
خط ۷۹: | خط ۴۰: | ||
در مورد ملاک صدق و کذب دیدگاههای مختلفی وجود دارد. محقق قمی در قوانین الاصول، ملاک صدق و کذب را مطابقت ظاهر کلام با واقع عنوان کرده و گفته ملاک، مطابقت مقصود متکلم از کلام با واقع نیست؛ لذا اگر کسی بگوید گنجشکی را دیدم در حالی که مقصود او از گنجشک کبوتر بوده و در واقع هم کبوتر را دیده، کلام او کذب است. اما مرحوم آشتیانی در کتاب القضاء خود این نظر را رد کرده و ملاک را مطابقت مراد متکلم از کلام با واقع قرار دادهاند. این در حالی است که آیتالله سید مصطفی خمینی ملاک را مطابقت کلام با خارج به همراه علم به آن قرار دادهاند و این برداشت را هم مستند به قول برخی از لغویون کردهاند که در نتیجه اگر کسی قولی را بدون علم به آن بگوید دروغ گفته و لو مطابق واقع باشد. | در مورد ملاک صدق و کذب دیدگاههای مختلفی وجود دارد. محقق قمی در قوانین الاصول، ملاک صدق و کذب را مطابقت ظاهر کلام با واقع عنوان کرده و گفته ملاک، مطابقت مقصود متکلم از کلام با واقع نیست؛ لذا اگر کسی بگوید گنجشکی را دیدم در حالی که مقصود او از گنجشک کبوتر بوده و در واقع هم کبوتر را دیده، کلام او کذب است. اما مرحوم آشتیانی در کتاب القضاء خود این نظر را رد کرده و ملاک را مطابقت مراد متکلم از کلام با واقع قرار دادهاند. این در حالی است که آیتالله [[سید مصطفی خمینی]] ملاک را مطابقت کلام با خارج به همراه علم به آن قرار دادهاند و این برداشت را هم مستند به قول برخی از لغویون کردهاند که در نتیجه اگر کسی قولی را بدون علم به آن بگوید دروغ گفته و لو مطابق واقع باشد. | ||
برخی از محققان نظریه وی را رد کرده و با استناد به تفاوت معنایی خطاکار و کاذب در فهم عرفی، و نیز ضدیت کذب با صدق، معیار را همان مطابقت کلام با واقع میدانند بدون دخالت علم متکلم به آن. | برخی از محققان نظریه وی را رد کرده و با استناد به تفاوت معنایی خطاکار و کاذب در فهم عرفی، و نیز ضدیت کذب با صدق، معیار را همان مطابقت کلام با واقع میدانند بدون دخالت علم متکلم به آن. | ||
ثمرات این بحث در جواز توریه در حالت عادی آشکار می شود که چون بحثی فقهی است به آن نمیپردازیم. | ثمرات این بحث در جواز توریه در حالت عادی آشکار می شود که چون بحثی فقهی است به آن نمیپردازیم. | ||
خط ۸۹: | خط ۵۰: | ||
نسبت تصدیقی اصلی اولی در قضایا، ملاک صدق و کذب آنها است و نه نسبت اخیر انحلالی. برای توضیح بیشتر، آن را در قالب مثالی توضیح میدهیم: اگر کسی بگوید: «شیخ حسن پیش من آمد»، این جمله به حداقل سه قضیۀ خبری قابل انحلال است. اول این که حسن موجود است. دوم این که او شیخ است. سوم این که پیش من آمد. این سه قضیه، قضایایی تصوریاند که از تحلیل یک قضیۀ تصدیقی که مقصود اصلی متکلم بوده به دست آمده است و در حقیقت این سه مورد مراد متکلم بالاصاله نبودهاند، بلکه به تبع بیان شدهاند. حال اگر حسن اصلا موجود نباشد، بر اساس سه قضیه تصوری باید گفت متکلم سه دروغ گفته است: اول این که گفته حسن موجود است. دوم این که او شیخ است، و سوم این که پیش من آمد؛ در حالی که این گونه نیست بلکه متکلم فقط یک دروغ گفته و آن هم همان قضیهای است که او به صورت تصدیقی آن را بیان کرده و مراد او از جمله بوده است و آن سه جمله منحله چون مقصود بالتبع برای او بودهاند، شامل اتصاف به صدق و کذب به صورت مستقل نمیشوند و همگی با هم یک کذب را به دنبال دارند. | نسبت تصدیقی اصلی اولی در قضایا، ملاک صدق و کذب آنها است و نه نسبت اخیر انحلالی. برای توضیح بیشتر، آن را در قالب مثالی توضیح میدهیم: اگر کسی بگوید: «شیخ حسن پیش من آمد»، این جمله به حداقل سه قضیۀ خبری قابل انحلال است. اول این که حسن موجود است. دوم این که او شیخ است. سوم این که پیش من آمد. این سه قضیه، قضایایی تصوریاند که از تحلیل یک قضیۀ تصدیقی که مقصود اصلی متکلم بوده به دست آمده است و در حقیقت این سه مورد مراد متکلم بالاصاله نبودهاند، بلکه به تبع بیان شدهاند. حال اگر حسن اصلا موجود نباشد، بر اساس سه قضیه تصوری باید گفت متکلم سه دروغ گفته است: اول این که گفته حسن موجود است. دوم این که او شیخ است، و سوم این که پیش من آمد؛ در حالی که این گونه نیست بلکه متکلم فقط یک دروغ گفته و آن هم همان قضیهای است که او به صورت تصدیقی آن را بیان کرده و مراد او از جمله بوده است و آن سه جمله منحله چون مقصود بالتبع برای او بودهاند، شامل اتصاف به صدق و کذب به صورت مستقل نمیشوند و همگی با هم یک کذب را به دنبال دارند. | ||
خط ۹۵: | خط ۵۶: | ||
این است که قول مشهور بر این مبنا قرار گرفته است که جملات خبری برای نسبتهای خارجی وضع شدهاند که در نتیجه برای صدق یک قضیه به تطابق مفاد جمله با آن نسبت توجه میشود. اما برخی از علما این مبنا را قبول ندارند و اشکالاتی را بر آن وارد میدانند؛ از جمله این که قضایایی که مفاد هل بسیطهاند داخل در این حکم نمیشوند مثل «الانسان انسان». امام خمینی (رحمةاللهعلیه) با قبول این اشکال، ملاک مشهور را صحیح میدانند و قضایایی که مفاد آنها هل بسیطهاند را خارج از مورد ملاک میدانند. | این است که قول مشهور بر این مبنا قرار گرفته است که جملات خبری برای نسبتهای خارجی وضع شدهاند که در نتیجه برای صدق یک قضیه به تطابق مفاد جمله با آن نسبت توجه میشود. اما برخی از علما این مبنا را قبول ندارند و اشکالاتی را بر آن وارد میدانند؛ از جمله این که قضایایی که مفاد هل بسیطهاند داخل در این حکم نمیشوند مثل «الانسان انسان». امام خمینی (رحمةاللهعلیه) با قبول این اشکال، ملاک مشهور را صحیح میدانند و قضایایی که مفاد آنها هل بسیطهاند را خارج از مورد ملاک میدانند. | ||
= راستگویی مذموم = | |||
با همه قداست و ارزشی که راستگویی دارد، باید توجه داشت که گاهی راستگویی مایه دردسر، ضرر و فساد میگردد که از دیدگاه اسلام کاری نادرست و ممنوع است؛ زیرا در پارهای از موارد بر اثر راستگویی، اسراری کشف میشود و در نتیجه، منشا درگیری، فتنهانگیزی و گاه منجر به قتل و خونریزی میگردد. در این موارد، دروغ غائله را فرو مینشاند و از بروز اختلاف و درگیری جلوگیری میکند و راستگویی چون موجب فتنه و فساد است، جایز نیست و مبغوض خداوند است.<ref>حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۵۲.</ref>. | |||
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «ثَلاثٌ یَقْبَحُ فیهنَّ الصِّدقُ: النَّمیمةُ و اِخبارُکَ الرَّجُلَ عَنْ اَهْلِهِ بِما یَکْرَهُهُ، و تَکذیبُکَ الرَّجُلَ عَنِ الْخَبرِ <ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۱، ص۹.</ref>؛ راستگویی در سه چیز ناپسند است: سخنچینی، سخن گفتن با مرد درباره همسرش به چیزی که او را ناخوش آید. تکذیب خبری که شخص میدهد.» | |||
همچنین امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «اگر درباره مسلمانی از یک مسلمان سؤال شد و او راست بگوید و (به واسطه راستگویی) ضرری به آن مسلمان وارد سازد، از دروغگویان نوشته میشود و اگر کسی درباره مسلمانی از یک مسلمان سؤال کند و او دروغ بگوید و (به واسطه دروغگویی) منفعتی به او برساند، نزد خدا از راستگویان نوشته میشود» <ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۱، ص۹.</ref> | |||
معنای این روایت این است که مؤمن باید موقعیت سنج و زیرک باشد و نسبت میان سخن و سود آن را بسنجد و طرف با اهمیت را برگزیند نه اینکه برای سودجویی فردی یا گروهی، دروغ بگوید. | |||
=منابع= | =منابع= | ||
[[رده: | [[رده: اصطلاحات اسلامی]] | ||
[[رده: اخلاق اجتماعی]] | [[رده: اخلاق اجتماعی]] | ||
[[رده: فرهنگ]] | [[رده: فرهنگ]] |