۱۷۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
Abolhoseini (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
<br /> | <br /> | ||
== اهمیت و ضرورت موضوع == | ==اهمیت و ضرورت موضوع== | ||
تطبیق تفکرات اسلامی بر مستندات اصیل، یکی از عوامل مهم معرفتی «اسلام ناب محمدی» است. باید دید قرآن و سنت پیامبر که اصیل ترین منابع دینی به شمار میآید، چگونه معیارهای اسلام و موارد نقض آن را بیان کرده است. اکنون جهان اسلام درگیر یکی از خطرناکترین تفکرات انحرافی تاریخ است. آنها که چنین تفکری دارند و به راحتی مسلمانان را تکفیر میکنند، مدعی هستند که افکارشان برخاسته از متن قرآن و سنت پیامبر است. اندیشۀ طرح مباحث نواقض الاسلام و تضییق دایرۀ اسلام، موجب شد بسیاری از مسلمانان که اعتراف به توحید و رسالتِ پیامبرِ خدا دارند، تکفیر شوند. آثار و لوازم این اندیشه، منحصر به جوامع اسلامی نبوده، بلکه دامن بشر را نیز گرفته و موجب بدبینی جوامع غیر مسلمان، نسبت به اسلام شده است. بدیهی است شناخت صحیح ضوابط اسلام و موارد نقض آن، می تواند جوامع اسلامی و بشری را از وضع اسفبار کنونی نجات دهد. | تطبیق تفکرات اسلامی بر مستندات اصیل، یکی از عوامل مهم معرفتی «اسلام ناب محمدی» است. باید دید قرآن و سنت پیامبر که اصیل ترین منابع دینی به شمار میآید، چگونه معیارهای اسلام و موارد نقض آن را بیان کرده است. اکنون جهان اسلام درگیر یکی از خطرناکترین تفکرات انحرافی تاریخ است. آنها که چنین تفکری دارند و به راحتی مسلمانان را تکفیر میکنند، مدعی هستند که افکارشان برخاسته از متن قرآن و سنت پیامبر است. اندیشۀ طرح مباحث نواقض الاسلام و تضییق دایرۀ اسلام، موجب شد بسیاری از مسلمانان که اعتراف به توحید و رسالتِ پیامبرِ خدا دارند، تکفیر شوند. آثار و لوازم این اندیشه، منحصر به جوامع اسلامی نبوده، بلکه دامن بشر را نیز گرفته و موجب بدبینی جوامع غیر مسلمان، نسبت به اسلام شده است. بدیهی است شناخت صحیح ضوابط اسلام و موارد نقض آن، می تواند جوامع اسلامی و بشری را از وضع اسفبار کنونی نجات دهد. | ||
<br /> | |||
== بررسی ماهیت شرک == | |||
==== شرک در فرهنگ اسلام از گناهان بسیار بزرگ است و طبق آیات صریح قرآن، کسی که واقعاً برای خدا شریک قائل باشد، کفر او محرز و جایگاهش در جهنم است (بقره(2): 105؛ نساء(4): 36؛ انعام(6): 88 و151؛ اسراء(17): 22و39؛ شعراء(26): 213؛ زمر(39): 65؛ بینه(98): 6). اما آنچه در بررسی این موضوع مهم است، تطبیق اعمال انسان بر شرک است. آری! اگر واقعیت شرک در وجود انسان تحقق یابد، بدون تردید فرد مذکور مشرک و کافر است، اما واقعیت شرک چیست و به چه چیزی تحقق مییابد؟ آیا قربانی کردن برای رضای خدا و نثار کردن ثواب آن برای اموات و یا حاجت خود را از خدا خواستن به واسطه کسی که مقرب درگاه اوست، شرک است؟ بدیهی است که هیچ دلیلی بر شرک چنین کسی وجود ندارد. ==== | |||
==== در واقع، بخش اصلی نزاع بر سر مصادیق شرک است، یعنی در مفهوم شرک، نزاعی نیست؛ زیرا آنچه مدعی میگوید، مفهوماً صحیح است؛ چرا که او میگوید اگر قربانی برای تقرب به غیر خدا باشد، شرک است، در حالی که همه مسلمانان نیز به این مفهوم اعتقاد دارند. و یا در نواقض بعدی، میگوید که شفاعت خواستن از مردگان شرک است یا تکفیر نکردن مشرکین و تصحیح باورهای او شرک است، یا اعتقاد به تأثیر سحر و جادو و مؤثر دانستن ساحر در برابر خداوند شرک است و همچنین نواقض دیگر که همه آنها از نظر ماهوی داخل در شرک هستند و علمای مذاهب اسلامی نیز از نظر مفهومی به این مطالب اذعان دارند و هر رفتاری را که با الوهیت خداوند و رسالت پیامبر منافات داشته باشد، شرک میدانند، لکن بحث بر سر مصادیق شرک است. آیا مثلاً قربانیهایی که اکثر مسلمانان برای استقبال یا بدرقه مسافر، برای شفای مریض، برای خرید خانه و یا دفع شرور انجام میدهند، از مصادیق شرک محسوب میشود؟ و آیا شفاعت خواستن و واسطه قراردادن انبیاء و اولیای الهی به جهت دعا به درگاه خداوند، شرک به شمار میآید؟ اگر این گونه است، پس چرا «عمر»، «عباس» عموی پیامبر را واسطه قرار داد تا از خدا طلب باران کند؟ ==== | |||
====== «... فقال: اللهم إنا کنا نتوسل إليک بنبيک فتسقينا، و إنا نتوسل إليک بعم نبينا فاسقنا، قم يا عباس فادع، فقام العباس فدعا لهم، فاستجاب الله لهم» <ref>(بخاری، 1401ق، ج2، ص16 و ج4، ص209؛ همچنین نگاه کنید: صالح الفوزان، 1425ق، ص66)</ref>. ====== | |||
==== و یا چرا هنگامی که عمر عازم عمره بود، پیامبر از او التماس دعا نمود؟ <ref>(ابن حنبل، بیتا، ج2، ص59؛ بیهقی، بیتا، ج5، ص251؛ هیثمی، 1408ق، ج3، ص211)</ref> چه تفاوتی میان عباس و سایر پیامبران جز در مراتب تقرب، وجود دارد؟ آیا زنده بودن عباس و مرده بودن پیامبران، موجب جواز توسل به یکی و عدم جواز توسل به دیگری است؟ وقتی توسل از ذات انسانها طلب نگردد، بلکه به خاطر آبرو و مقامی باشد که در پیشگاه خداوند دارند، چه تفاوتی بین زنده و مرده خواهد بود؟ آیا توسل به انسانها که فقهاء آن را جایز شمردهاند <ref>(ابن قدامه، بیتا، ج3، ص346: و یستحب التوسل بالصالحین...)</ref>، اختصاص به زندگان دارد؟ اتفاقاً عمر در ماجرای استسقاء نه تنها از عباس که حی و حاضر بود، بلکه از روح ملکوتی پیامبر9 نیز توسل جسته و گفته بود: «اللهم إنا نتوسل إلیک بنبیک فتسقنا...» <ref>(بخاری، 1401ق، ج2، ص16)</ref>. بدیهی است اگر اینها برای رضای خدا انجام گیرد، هیچ دلیلی بر منع آن وجود ندارد و نباید انسان مسلمان را به خاطر توسلات مشروع و جایز، مشرک و بدعتگذار نامید. ==== | |||
==== «ابن تیمیه» میگوید: کسی که ایمانش به طور یقین ثابت است، با شک از بین نمیرود <ref>(ابن تیمیه، 1411ق، ج2، ص501)</ref>. وی در جای دیگر میگوید: هر گاه در ایمان شخصی تردید حاصل شود، نباید او را تکفیر کرد؛ زیرا تکفیر را کسانی انجام میدهند که جهل بر آنها غلبه کرده است <ref>(ابن تیمیه، بیتا، ص345)</ref>، پس چگونه است که پیروان او مسلمانان را تکفیر میکنند؟ ==== | |||
==== وی همچنین میگوید: اهل سنت و جماعت اتفاق دارند که پیامبر اکرم(ص) اهل کبائر را شفاعت خواهد کرد و خداوند أحدی از اهل توحید را مخلّد در آتش نخواهد داشت <ref>(سیدشرف الدین، بیتا، ص37)</ref> ==== | |||
==== شیخ حجاز «عبدالعزیز بن باز» نیز همین عقیده را داشته و میگوید: اصل این است که نباید مسلمانی را که رو به قبله نماز میخواند، مانند ما خدا را واحد میداند و از رسول اسلام پیروی میکند، تکفیر کرد <ref>(بن باز، 1429ق، ج2، ص697)</ref>. ==== | |||
==== علاوه بر این، انسان مسلمان تا زمانی که کفر او محرز نگردد، کسی حق ندارد او را تکفیر کند؛ زیرا رعایت اصالت اسلام در مسلمانیِ افراد واجب است، یعنی اصل این است که انسانهای مسلمان بر مسلمانی خود باقی هستند، مگر اینکه دلیل قاطعی آن را نقض کند؛ چرا که مبنای فقهاء، اولاً توسعه دایره اسلام و ثانیاً لزوم احتیاط در تکفیر دیگران است. ==== | |||
بنابراین، طبق مبنای فوق، همانطور که ورود به اسلام راحت و آسان است و با ذکر شهادتین حکم به مسلمانی افراد میشود، به همان نسبت خروج از اسلام نیز سخت و دشوار در نظر گرفته شده و تا کسی تصریح به کفر نکند، نمیتوان او را تکفیر کرد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: من مأمور نیستم نهفتههای درون انسان را بیرون بکشم و شکم آنها را پاره کنم <ref>(ابن قدامة، بیتا، ج10، ص60؛ نؤوی، 1407ق، ج7، ص163)</ref>؛ یعنی من مأمور به ظاهر هستم و درون انسانها با خداست. لذا بر اساس مبنای فوق، کسی که مسلمانزاده است، اصالت او با اسلام است، تا زمانی که کفر او به طور حتم ثابت گردد. این دیدگاه مربوط به همه فقهای اسلام است و کسی در آن مخالفت نکرده است. |
ویرایش