confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۸: | ||
مطّلب هنگام ظهر همراه شیبه وارد مکه شد و قریش گمانکردند که مطّلب این کودک را خریده و او را [[بنده]] مطّلب [عبدالمطلب] نامیدند و از اینجا بود که این نام بر آن کودک باقی ماند. مطّلب گفت: واى بر شما، این چه حرفى است، این برادرزادهام شیبه است و چون او را دیدند گفتند: آرى به جان خودمان [[سوگند]] که پسر او است. <ref>ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق، السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 1، ص 138، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا</ref> | مطّلب هنگام ظهر همراه شیبه وارد مکه شد و قریش گمانکردند که مطّلب این کودک را خریده و او را [[بنده]] مطّلب [عبدالمطلب] نامیدند و از اینجا بود که این نام بر آن کودک باقی ماند. مطّلب گفت: واى بر شما، این چه حرفى است، این برادرزادهام شیبه است و چون او را دیدند گفتند: آرى به جان خودمان [[سوگند]] که پسر او است. <ref>ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق، السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 1، ص 138، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا</ref> | ||
=بزرگی عبدالمطلب بر اهالی مکه= | |||
پس از مرگ مطّلب، عبدالمطلب بن هاشم زمام امور را به دست گرفت و صاحب اموال بسیار شد. <ref>مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 4، ص 111، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا</ref> | |||
از جمله القاب عبدالمطلب، صاحب [[زمزم]] است. <ref>البدء و التاریخ، ج 4، ص 129</ref> چاه زمزم با اینکه بنابر [[معجزه الهی]] به وجود آمده بود؛ ولی [[قبیله جرهم]] که قرار بود از آنجا خارج شده و مکه را به دست [[قبیله خزاعه]] بدهند، آن چاه را به صورت کامل از بین برده و آنرا پر کردند! <ref>أنساب الأشراف، ج 1، ص 78</ref> اما این چاه، سالها بعد، توسط عبدالمطلب، حفر شد. | |||
بنابر نقلها، مکان این چاه را خداوند به عبدالمطلب نشان داد: | |||
«عبد المطلب در خواب بود، ... در خواب مأمور به حفر زمزم شد و پرسید که زمزم چیست؟ پاسخ شنید: جایى که آبش را تمامى نیست و هرگز کم نمیشود و [[حاجیان]] بسیار را سیراب کند و ... . | |||
عبدالمطلب به همراه فرزندش [[حارث]] که در آن روز تنها فرزند او بود، نشانه را یافت و به حفر آنجا مشغول شد. زمانی که کار به پایانش نزدیک شد، قریش از موضوع مطلع شده و گفتند که این چاه جد ما [[اسماعیل]] است و ما را در آن حقى است و خواستار شریک شدن در آن شدند. اما عبدالمطلب از دادن این حق سرباز زد. ... در نهایت کار به محاکمه کشید و خواستند نزد کاهنى از [[بنى سعد]] در شام بروند تا میان آنها قضاوت کند. | |||
در میان راه آبهایشان تمام شد تشنه شدند و مرگ خویش را دیدند. ... در این هنگام از زیر پاى شتر عبدالمطلب چشمهاى جوشید و از آن نوشیدند و از مرگ حتمی نجات یافتند. سپس گفتند: خداوند در مورد تو بر ما چنین حکم کرده بود. ما با تو در مورد زمزم هرگز نزاعى نخواهیم داشت و آنکس که تو را در این دشت آب نوشانید، هم اوست که زمزم را به تو داد». <ref>ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 244، بیروت، دارالفکر، 1407ق</ref> | |||
ماجراهای مهم دیگری نیز در زندگی عبدالمطلب وجود دارد؛ مانند گفتوگوی او با ابرهه <ref> 25063؛ اصحاب فیل معجزه بتها یا صاحب کعبه</ref> و [[قربانی کردن]] یکی از فرزندان خود! <ref>21282؛ نذر قربانی کردن عبدالله توسط عبدالمطلب</ref> | |||
همچنین، عبدالمطلب، مدتی سرپرست پیامبر اسلام(ص) بود و برای پس از مرگش، نگهداری حضرتشان را به پسرش ابوطالب سپرد. <ref>موسوی، فخار بن معد، إیمان أبیطالب(الحجة علی الذاهب إلی کفر أبی طالب)، محقق، مصحح، بحرالعلوم، محمد، ص 289، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1410ق؛ «سرپرستی پیامبر اسلام(ص) توسط ابوطالب»، سؤال 45318</ref> | |||
=پانویس= | =پانویس= |