۸۸٬۰۰۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ي' به 'ی') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
ا'''هل حق''' یا على اللهى یکی از فرقه های [[غلاه شیعه]] اند. مشهور است که این فرقه [[امام علی علیه السلام]] را خدا می دانند با این حال خود آن ها می گویند که ما آن حضرت را مظهر حق می دانیم، زیرا که ایشان مظهر تجلی تام و تمام حق است. بنابراین ما خود را اهل حق نامیدیم. اساس مذهب اهل حق کوشش براى «وصول» به حق و خداوند مى باشد و در این راه باید نخست مرحله «شریعت» یعنى انجام آداب و مراسم ظاهرى دین و مرحله «طریقت» یعنى رسوم عرفانى و مرحله معرفت یعنى شناخت خداوند و مرحله «حقیقت» یعنى وصول به خداوند را پیمود. | |||
==پیشینه== | ==پیشینه== | ||
یکی از سران فرقه اهل حق به نام [[نعمت الله جیحون آبادی]] | یکی از سران فرقه اهل حق به نام [[نعمت الله جیحون آبادی]] پیشینه این فرقه را به زمان حضرت علی پیوند می زند. به اعتقاد وی اهل حق از شخصی به نام نصیر که غلام حضرت علی علیه السلام بوده است پیروی می کنند.<ref>محمدی محمد، پژوهشی دقیق در اهل حق، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه، چاپ اول، سال ۱۳۸۴ شمسی، ص۳۲.</ref> البته در منابع معتبر شیعه نام نصیر به عنوان غلام حضرت علی علیه السلام بیان نشده است بلکه ا[[بن حجر عسقلانی]] نصیر را یکی از غلامان [[معاویه]] بر شمرده است. <ref>عسقلانی ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، سال ۱۴۱۵ه ق، ج۶، ص۳۹۸.</ref> با این حال یکی از عالمان شیعه به نام [[حسن بن علی طبری]] ضمن اشاره به [[فرقه نصیریه]] آنان را تابع نصیر غلام حضرت علی علیه السلام دانسته و محدوده زندگی این فرقه را یکی از روستاهای بصره معرفی کرده و علت این عقیده را عدم تحمل نصیر نسبت به یکی از معجزات حضرت علی علیه السلام بر شمرده است.<ref>الطبری، حسن بن علی، اسرار الامامه، ص۲۵۰.</ref>در نقلی دیگر آمده است که فرقه نصیریه منسوب به شخصی به نام نصیر است که در زمان امام علی علی السلام قائل به الوهیت ایشان شدند و حضرت از آن ها خواست تا توبه کنند اما آن ها از پذیرش توبه استنکاف کردند و به دست حضرت نابود شدند، در این بین نصیر از مهلکه گریخت و این فرقه را تاسیس کرد.<ref>السمعانی عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدر آباد، مجلس دائر المعارف العثمانیه، ۱۹۶۲م، چاپ اول، ج۵، ص۴۹۸.</ref> نظیر این داستان حکایت [[عبد الله بن سبا]] است که معتقد شد علی علیه السلام خدا است و حضرت دستور داد تا او را به قتل برسانند اما با وساطت ابن عباس از کشته شدن نجات پیدا کرد و به [[بصره]] تبعید شد و بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام افکار باطل خود را ترویج کرد. <ref>نوبختی ابی محمد الحسن بن موسی، فرق الشیعه، قم، مکتبه الفقیه، ص۴۱ .</ref> <ref>المعتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، کتابخانه آیه الله مرعشی، ۱۴۰۴، ج۵، ص۶.</ref> <ref>الحنفی ابن ابی العز، شرح العقیده الطحاویه، المکتب الاسلامی، بیروت، الطبعه الرابعه، ۱۳۹۱، ص۴۹۰.</ref> البته احتمال دارد که مراد از نصیر شخصی به نام محمد بن نصیر نمیری باشد که از غالیان زمان [[امام هادی]] و [[امام حسن عسگری]] علیها السلام بوده است و بر همین مبنا برخی از نویسندگان معتقدند که نصیریه پیرو [[محمد بن نصیر نمیری]] اند که وی شخصی بود دارای افکار غالیانه و اعمالش متناسب با عقاید فرقه اهل بود.<ref>محمدی، محمد، پژوهشی دقیق در اهل حق، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه، اول، ۱۳۸۴، ص۳۳.</ref> | ||
==آداب و رسوم== | ==آداب و رسوم== | ||
از نشانه هاى خاص اهل | از نشانه هاى خاص اهل حق کوتاه نکردن موی «شارب» است، یعنی سیبیل خود را کوتاه نمی کنند تا بلند شود به حدی که لب بالا را بپوشاند. | ||
آنان «شارب» را معرف مسلک حقیقت مى | آنان «شارب» را معرف مسلک حقیقت مى دانند و معتقدند که شاه ولایت على (ع) نیز شارب خود را نمى زده است. از این جهت زدن شارب را گناهى بزرگ مى دانند.<ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامى، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی،ص 79</ref> | ||
==دامنه جغرافیایی== | ==دامنه جغرافیایی== | ||
مرکز اصلى طوایف اهل حق تا قرن هفتم هجرى در لرستان بود، سپس این مرکزیت به مناطق غربى کردستان و کرمانشاهان منتقل گردید. امروز تمام طوایف کرد گوران و قل خانى و اکثر طوایف سنجابى و شاخه هایى از طایفه کلهر و | مرکز اصلى طوایف اهل حق تا قرن هفتم هجرى در لرستان بود، سپس این مرکزیت به مناطق غربى کردستان و کرمانشاهان منتقل گردید. امروز تمام طوایف کرد گوران و قل خانى و اکثر طوایف سنجابى و شاخه هایى از طایفه کلهر و زنگنه و ایلات عثمانه وند و جلالوند در شهرهاى غربى ایران از جمله قصر شیرین، سر پل ذهاب، کرند، صحنه و هلیلان از اهل حق اند.علاوه گروهی در لرستان در مناطق دلفان و پشت کوه، در میان ایلات لکستان و سکوند و گروهی در آذربایجان و تبریز به خصوص در محله چرنداب و در قریه ایلخچى در نزدیکى تبریز، مراغه، حوالى قزوین و تهران مثل بومهن، شهر آباد، گلخندان، سیاه بند شمیرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامین و در شمال کلاردشت عده اى از پیروان این مذهب زندگى مى کنند.در مازندران، فارس، خراسان نیز اهل حق یافت مى شوند. در بیرون از مرزهاى ایران بعضى از طوایف کرد و عرب، در شهرهاى سلیمانیه، کرکوک، موصل، خانقین و در نواحى کردنشین ترکیه و نیز [[قفقاز]] و [[آذربایجان شوروی]] و [[سوریه]] گروه فراوانى از اهل حق زندگی می کنند. پیروان اهل حق غالبا چادرنشین و ده نشین اند. <ref>ر. ک. همان، ص 79</ref> | ||
==اعتقادات== | ==اعتقادات== | ||
اساس مذهب اهل | اساس مذهب اهل حق بر اقوال غلاة شیعه و [[اسماعیلیه]] و فرقه امامیه اثنى عشریه و فرقه دروز و نصیریه است. آنان مانند درویشان داراى حلقات ذکر و سر سپردن هستند و مقدارى از عقاید خود را از اساطیر عوام گرفته اند. اینکه می گویند خداوند در ازل در «درى» پنهان بود، مأخوذ از [[عقاید مانوى]] است. عقیده «تناسخ» را توسط اسماعیلیان از هندیان گرفته اند، و این که عالم را به دو قسمت «الهى» و «اهریمنى» تقسیم مى کنند، تحت تأثیر دین زردشتى واقع شده اند.اما کشتن خروس را از عادات یهود گرفته اند.علاوه، محور عقاید اهل حق، کوشش براى «وصول» به حق و خداوند مى باشد و در این راه باید نخست مرحله «شریعت» یعنى انجام آداب و مراسم ظاهرى دین و مرحله «طریقت» یعنى رسوم عرفانى و مرحله معرفت یعنى شناخت خداوند و مرحله «حقیقت» یعنى وصول به خداوند را بپیمایند. | ||
به عقیده این جماعت، اساس مذهب شان حقیقتى است که سبب و علت خلقت موجودات شده است. دین آنان آکنده از اسرار است. سرّى که خداوند به پیغمبران گفته و آن سر «نبوت» است که از [[آدم ابو البشر]] آغاز شده است و به [[حضرت محمد]] (ص) که خاتم انبیاست مى پیوندد. از آن پس این سرّ به نام سرّ «امامت» که حضرت محمد به على (ع) گفته است و از او تا دوازدهمین امام که [[مهدى آل محمد]] (ص) باشد مى رسد. پس از غیبت امام دوازدهم، این سر به پیروان و اقطاب ایشان که یکى پس از دیگرى مى آیند گفته مى شود.مذهب ایشان مجموعه اى است از آراء و عقایدى که تحت تأثیر افکار اسلامى، زردشتى و یهودى و مسیحى و مهرپرستى و مانوى و هندى و افکار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهاى دینى اهل حق، اجراى سه بوخت یا سه اصل اخلاقى زردشتى، که «پندار نیک» و «گفتار نیک» و «کردار نیک» باشد از واجبات است. تناسخ و حلول «تناسخ» یعنى حلول روح از قالبى به قالب دیگر، که در مذهب اهل حق سنگ بنای عقاید ایشان است. حلول ذات را «دونادون» گویند. به عقیده ایشان، در تن هر کسی ذره اى از ذرات الهى موجود است و ظهور روحانى حق در صورت جسمانى پاکان و برگزیدگان، همیشه در گردش مى باشد و آن را گردش مظهر به مظهر می نامند. در این باره آنان معتقد به هفت جلوه پیاپی اند و مى گویند هر بار خداوند با چند تن از فرشتگان مقربش به صورت اتحاد در بدن هاى خاکى «حلول» مى نماید. این «حلول» به منزله لباس پوشیدن و کندن است که آن را به فارسى جامه و به ترکى «دون» می گویند و همان است که در فلسفه برهمایى هندوئى «کارما» آمده است. چنان که در کتاب «سرانجام» آمده است «خداوند در ازل درون درى مى زیست و سپس براى نخستین بار تجسم یافت و به صورت شخصى به نام خاوندگار یا کردگار جهان مجسم شد و بار دوم به صورت على (ع) ظاهر گشت.» | به عقیده این جماعت، اساس مذهب شان حقیقتى است که سبب و علت خلقت موجودات شده است. دین آنان آکنده از اسرار است. سرّى که خداوند به پیغمبران گفته و آن سر «نبوت» است که از [[آدم ابو البشر]] آغاز شده است و به [[حضرت محمد]] (ص) که خاتم انبیاست مى پیوندد. از آن پس این سرّ به نام سرّ «امامت» که حضرت محمد به على (ع) گفته است و از او تا دوازدهمین امام که [[مهدى آل محمد]] (ص) باشد مى رسد. پس از غیبت امام دوازدهم، این سر به پیروان و اقطاب ایشان که یکى پس از دیگرى مى آیند گفته مى شود.مذهب ایشان مجموعه اى است از آراء و عقایدى که تحت تأثیر افکار اسلامى، زردشتى و یهودى و مسیحى و مهرپرستى و مانوى و هندى و افکار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهاى دینى اهل حق، اجراى سه بوخت یا سه اصل اخلاقى زردشتى، که «پندار نیک» و «گفتار نیک» و «کردار نیک» باشد از واجبات است. تناسخ و حلول «تناسخ» یعنى حلول روح از قالبى به قالب دیگر، که در مذهب اهل حق سنگ بنای عقاید ایشان است. حلول ذات را «دونادون» گویند. به عقیده ایشان، در تن هر کسی ذره اى از ذرات الهى موجود است و ظهور روحانى حق در صورت جسمانى پاکان و برگزیدگان، همیشه در گردش مى باشد و آن را گردش مظهر به مظهر می نامند. در این باره آنان معتقد به هفت جلوه پیاپی اند و مى گویند هر بار خداوند با چند تن از فرشتگان مقربش به صورت اتحاد در بدن هاى خاکى «حلول» مى نماید. این «حلول» به منزله لباس پوشیدن و کندن است که آن را به فارسى جامه و به ترکى «دون» می گویند و همان است که در فلسفه برهمایى هندوئى «کارما» آمده است. چنان که در کتاب «سرانجام» آمده است «خداوند در ازل درون درى مى زیست و سپس براى نخستین بار تجسم یافت و به صورت شخصى به نام خاوندگار یا کردگار جهان مجسم شد و بار دوم به صورت على (ع) ظاهر گشت.» | ||
در کتب مذهبى ایشان آمده است که از رنج مرگ نهراسید، و باکى از مرگ نیست، زیرا مرگ آدمى، شبیه به پنهان شدن مرغابى زیر آب است. یعنى در جایى پنهان مى شود و در جاى دیگر سر بر مى دارد. منظور از این «تناسخ» و جاى به جاى شدن و از بدنى به بدن دیگر رفتن، پاک شدن آدمى از گناهان است. هرگاه خداوند به صورت بشر برجسته اى ظاهر شود، چهار یا پنج فرشته که آن ها را چهار ملک می گویند، در ابدان دیگران تجسم مى پذیرد، همان طور که خداوند در هفت صورت تجلى مى کند، فرشتگان نیز در هفت صورت تجلى می نمایند، چنان که در کتاب عهد سلطان سهاک فرشته اى به صورت سلمان و در عهد خاوندگار فرشته اى به صورت بنیامین در آمد. در کتاب «سرانجام» آمده است که فرشتگان صادر از خداوند هستند. سر سپردن، یعنى سر تسلیم و رضا به درگاه حق فرود آوردن، و در پیش پیر دلیل عهد و میثاق بستن از آئین اهل حق است. | در کتب مذهبى ایشان آمده است که از رنج مرگ نهراسید، و باکى از مرگ نیست، زیرا مرگ آدمى، شبیه به پنهان شدن مرغابى زیر آب است. یعنى در جایى پنهان مى شود و در جاى دیگر سر بر مى دارد. منظور از این «تناسخ» و جاى به جاى شدن و از بدنى به بدن دیگر رفتن، پاک شدن آدمى از گناهان است. هرگاه خداوند به صورت بشر برجسته اى ظاهر شود، چهار یا پنج فرشته که آن ها را چهار ملک می گویند، در ابدان دیگران تجسم مى پذیرد، همان طور که خداوند در هفت صورت تجلى مى کند، فرشتگان نیز در هفت صورت تجلى می نمایند، چنان که در کتاب عهد سلطان سهاک فرشته اى به صورت سلمان و در عهد خاوندگار فرشته اى به صورت بنیامین در آمد. در کتاب «سرانجام» آمده است که فرشتگان صادر از خداوند هستند. سر سپردن، یعنى سر تسلیم و رضا به درگاه حق فرود آوردن، و در پیش پیر دلیل عهد و میثاق بستن از آئین اهل حق است. | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
[[رده: فرقه های دینی ]] | [[رده: فرقه های دینی ]] | ||
[[رده: مذاهب کلامی ]] | [[رده: مذاهب کلامی ]] | ||
<references /> |