۸٬۲۰۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۴: | ||
==الحاق بلخ به افغانستان== | ==الحاق بلخ به افغانستان== | ||
پیمان روس ـ انگلیس در ۱۲۹۰/ ۱۸۷۳، الحاق نهایی بلخ به سرزمین افغان را تسریع کرد و آمودریا به عنوان مرز میان مناطق نفوذ دو کشور تثبیت شد. | پیمان روس ـ انگلیس در ۱۲۹۰/ ۱۸۷۳، الحاق نهایی بلخ به سرزمین افغان را تسریع کرد و آمودریا به عنوان مرز میان مناطق نفوذ دو کشور تثبیت شد. | ||
" | " | ||
==بلخ در دستان مغولان== | |||
بلخ پس از تسلیم به چنگیزخان در ۶۱۷ به حکومت مغول تعلق گرفت و همراه با باکتریا قسمت جنوبیِ خانات جغتای را تشکیل داد. ویرانی ناشی از فتوحات مغولان بسیار شدید بود <ref>Ibn Battuta، Tohfat al-nozzarfig araÝeb al-amar wa ajaÝ ab al-asfa rVoyages d'Ibn Batouta، ج ۲، ص ۲۹۹، ed and tr C Defremery and B R Sanguinetti، Paris ۱۸۵۳-۱۸۵۸</ref> هرچند، از آنجا که بلخ در قرن هشتم تا حدی رونق خود را باز یافت، گاهی فرضیههای گوناگون درباره نتایج درازمدت این ویرانی مورد تردید قرار میگیرد. | |||
==کشمکش بر سر قدرت== | |||
بلخ تا سده دوازدهم تیول با ارزشی در نظام ارضی حکومتهای گوناگون خاندان چنگیزی بود، ازینرو دوره طولانی کشمکش بر سر جانشینی و به دست گرفتن حق حاکمیت واقعی یا صوری این تیول آغاز شد. به این ترتیب، امیرانِ مغولِ خانات جغتای گاه مستقیم و گاه به واسطه حکومتهای محلی، مانند مَلِکهای آل کَرت هرات، با یکدیگر به رقابت و نزاع برمیخاستند. | |||
تغییرات در محدوده حکومتها که با تشکیل حکومت تیمور به وجود آمد، آغاز دوران طولانی ثبات بلخ بود؛ هرچند این دوران با ویران شدن شهر در پی نبرد بلخ در ۷۷۱ شروع شده بود. | |||
==حکومت سلطان حسین بایقرا== | |||
بلخ پس از بیست سال نبرد داخلی، به سلطان حسین بایقرا، حاکم خراسان (حکومت: ۸۷۲ ـ۹۱۱)، تعلق گرفت. سلطان حسین در نبرد با ازبکها کشته شد و ازبکها پس از حکومت کوتاه دو تن از پسران او، نهایتاً پیروز و برای همیشه در این ناحیه تا مرزهای هندوکش مستقر شدند. | |||
==دوره تیموریان و توسعه بلخ== | |||
دوره تیمور و جانشینان او، دورانی مساعد برای توسعه زندگی شهری شناخته شده است. <ref>D Balland and A de Benoist، Nomades et semi-nomades d'Afghanistan، ج۱، ص۱۴۱ـ ۱۴۸، forthcoming.</ref> | |||
دوره ازبکها سه سده ادامه یافت که طولانیترین دوره پس از مغول در تاریخ بلخ بود. استقرار ازبکها در بلخ در فعالیتهای شهری بوضوح انعکاس یافت <ref>A Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy i § Balkh، ج۱، ص۱۷ـ۹۷، Dushanbe ۱۹۸۰.</ref> و موجب شد که بلخ در میان شهرهای مهم آنها مقام سوم یا چهارم را بیابد. گزارشهای متعددی از شیبانیان و جانیان بلخ نوشته شده است و بسیاری از مؤلفان آن دوره از این مرکز قدرت برخاسته یا ساکن آنجا بودهاند (احمداُف، ص ۳ـ۱۴) <ref>A Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy is Balkh، ج۱، ص۸ـ۱۶، Dushanbe ۱۹۸۰.</ref> بلخ در مقایسه با بخارا در قرن یازدهم بهتر و آبادتر بود. | |||
==بلخ جز قلمرو بخارییان== | |||
در قلمرو بخاراییان، بلخ دومین شهر مهم و پایتخت وارثان تاج و تخت جانیه شد. اما این موقعیت مهم باعث جلب توجه مهاجمان و ایجاد مرزهای جدید در منطقه گردید. ازبکها در ۹۲۲ دوباره بلخ را تسخیر کردند، اما بابریان از ۱۰۵۱ تا ۱۰۵۷ بلخ را در اختیار داشتند. صد سال بعد، ظهور نادر نیز رویدادی گذرا بود. | |||
==درانیهای افغانستان== | |||
از سوی دیگر، ظهور دُرّانیهای افغانستان، آمودریا را به مرزی تبدیل کرد که در آن ابتدا اَتالیقها، سپس امیران منغیت بخارا، با سدوزاییها و محمد زاییها، حاکمان افغانستان، به مدت یک قرن در حال نزاع بودند. احمدشاه در ۱۱۶۴، بلخ را بدون اینکه به ماوراءالنهر مرتبط باشد، از لحاظ سیاسی منسجم کرد. در ۱۲۵۷، افغانها شهر را که از ۱۲۴۱ به بخاراییان تعلق داشت، برای همیشه تسخیر کردند <ref>I. P. Ivanov، Ocherki po istorii Sredne i § Azii ،ص ۱۰۷ به بعد، Moscow ۱۹۵۸.</ref> اما دوره اقتدار بخاراییان تا ۱۲۸۵ که بخارا استقلالش را از دست داد به پایان نرسید. | |||
==دوران رکود بلخ== | |||
بلخ که در سده دوازدهم تا حد روستایی بزرگ نزول کرده بود، سرانجام در ۱۲۸۲، جایگاه خود را به عنوان مرکز حکومت از دست داد و مزار شریف جای آن را گرفت. در آغاز قرن چهاردهم، جمعیت بلخ به پانصد خانوار تقلیل یافت؛ از آن زمان، جمعیت افزایش یافته است، ولی هنوز یک دهم شهر مجاور خود جمعیت دارد. | |||
زوال اخیر بلخ، روشن میسازد که بیشتر توضیحات رایج درباره بحرانهای دایمی این واحه آسیای مرکزی، به تجدیدنظر نیاز دارد. از قرن دوازدهم، جمعیت بلخ و تعداد آبراههها کاهش یافته و شمار آبراههها از هجده به یازده رسیده است. | |||
==رشد مزارشریف== | |||
زوال بلخ و صعود مزارشریف را، گذشته از پیدا شدن مقبره منسوب به حضرت علی (علیهالسلام) در مزارشریف، باید نتیجه شبکههای آبیاری دانست. هر دو شهر بخشی از یک واحه را تشکیل میدهند و منبع آب هر دو شهر آبراهههای بلخاب است. ازینرو، چنین به نظر میرسد که در تاریخچه رشد این واحه، مهاجرت جمعیت شهری از بلخ به مزارشریف از طریق تخته پل، مهمتر از (عامل) تباین شهر کوچک امروزی و شهر بزرگ باستانی باشد. جمعیت مزارشریف که در ۱۲۹۵ سی هزار و امروزه صدهزار تن است، در واقع بر قدرت شیوه آبرسانی در این واحه دلالت دارد. تراکم جمعیت حاضر در این واحه بین سی تا صد در یک کیلومتر مربع است. <ref>هشتم /۳، Tbinger Atlas des Vorderen Orients، section ۹، series A، Wiesbaden ۱۹۸۴.</ref> این شیوه آبرسانی، مانند گذشته، قادر به تأمین بزرگترین شهر ترکستان افغانستان است. جمعیت ترک بخصوص ازبکها و همچنین ترکمنها بر تاجیکها افزونی دارد. | |||
==اقلیتهای بلخ== | |||
این ناحیه مهاجران پشتون نیز دارد، هرچند تعداد آنها کمتر از پشتونهای میمنه و تاشقُرغان است؛ بلخ همچنین دارای اقلیتی یهودی و روستاهایی عرب زبان است. <ref>هشتم /۱۶، Tbinger Atlas des Vorderen Orients، section ۹، series A، Wiesbaden ۱۹۸۴.</ref> | |||
==زبان فارسی بلخی== | |||
یکی از اجزای مهم نمودار زبان شناختی متنوع بلخ، فارسی بلخی است اما این نمودار نفوذ عمیق فرهنگی ازبکی را در این منطقه ثابت میکند. <ref>هشتم /۱۱ Tbinger Atlas des Vorderen Orients، section ۹، series A، Wiesbaden ۱۹۸۴.</ref> | |||
=شهر جدید بلخ= | |||
در نیمه قرن سیزدهم، بحران در تکامل شهری بلخ آغاز شد. | |||
==مهاجرت مردم از بلخ== | |||
در دوران ناآرامِ پس از تخریب شهر به دست امیر بخارا در ۱۲۵۶ و تسخیر دوباره آن به وسیله افغانهای دوست محمد در ۱۲۶۶، بیشترین آسیب به شهر و نواحی مجاور آن وارد شد که به مهاجرت بسیاری از ساکنان ازبک این شهر منجر گردید. تعمیر نکردن مجراهای آبیاری از دیگر دلایل زوال شهر بود و بنابراین تعجبآور نبود که افغانها پس از سلطه مجدد از ۱۲۶۶ به بعد، ترجیح دادند که فرمانداری ترکستان خود را در تخته پل، نزدیک مزارشریف، و سپس در مزارشریف مستقر سازند. | |||
==زمان مهاجرت مردم== | |||
تاریخ دقیق نقل مکان از بلخ روشن نیست، احتمالاً این نقل مکان نخست موقتی بوده است. به هر حال، در ۱۳۰۳/ ۱۸۸۶ که هیئت انگلیسی نظارت بر تعیین مرز از آنجا عبور میکرد، این انتقال کامل و نهایی بود. | |||
==جمعیت بلخ در سال ۱۳۰۳== | |||
جمعیت بلخ در آن زمان در حدود ششصد خانواده تاجیک، ازبک و عرب برآورد شد که صد خانواده آنان از خانوادههای محلی قدیمی بودند. علاوه بر ساکنان دایمی، جمعیت متغیری در حدود هزار خانواده پشتون در شهر و خارج از دیوار ساکن بودند. اما منبع دیگر تعداد آنان را دویست خانواده تاجیک ذکر کرده است. <ref>Gazetteer of Afghanistan، ed، ج۴، ص۱۱۲، L، W Adamec، IV، ۱۹۷۹، ۹۸-۱۱۲.</ref> <ref>C E Yate، Northern Afghanistan، ج۱، ص۲۵۵ به بعد، Edinburgh and London ۱۸۸۸.</ref> زوال بلخ در دهههای بعد ادامه یافت. نیدرمایر <ref>O von Niedermayer and E Diez، Afghanistan، ج۱، ص۴۸، Leipzig ۱۹۲۴.</ref> و فوچر <ref>K Fischer، Indische Baukunst islamischer Zeit، ج۱، ص۵۹، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.</ref> در ۱۳۰۳ ش/ ۱۹۲۴، بلخ را در جنگ جهانی اول روستایی محقر توصیف کردهاند. | |||
==طرح شهر جدید== | |||
طرح شهر جدید که ساخت آن در ۱۳۱۳ ش /۱۹۳۴ آغاز شد، از لحاظ هندسی به صورت دوایر هم مرکز به دور یک چهارگوش مرکزی با هشت شاهراه شعاعی بود. این طرح بسیار بلند پروازانه و شامل ۲۷۰، ۱ خانه با بازاری بزرگ بود <ref>K Ziemke، Als deutscher Gesandter in Afghanistan، ج۱، ص۲۲۹، Berlin ۱۹۳۹.</ref> و دیری نپایید که با شکست مواجه شد. در ۱۳۵۲ ش/ ۹۷۳ فقط ۴۳۰ خانه ساخته شد که درخواست برای آنها بسیار کم بود (گروتسباخ، ص ۱۰۵). جاذبه مزار شریف، هنوز بر سراسر منطقه حکمفرما بود. | |||
==جمعیت بلخ جدید== | |||
براساس نتایج سرشماری مقدماتی ۱۳۲۸ ش/ ۱۹۷۹، جمعیت بلخ در آن زمان فقط ۲۴۳، ۷ تن بود (براساس اطلاعات بالان) | |||
==اقتصاد بلخ== | |||
نقش اقتصادی بلخ به هیچ وجه قابل چشم پوشی نبود، زیرا بلخ به بازار مهم محصولات کشاورزی و دامداری (پنبه، خربزه، بادام، پوست گوسفند قرهگل) تبدیل شده بود. | |||
در روزهای بازار (دوشنبه و سهشنبه) خریداران از مزارشریف رهسپار بلخ میشدند. تجارت پایاپای با مزار شریف پس از شروع به کار خط اتوبوس افزایش یافت. از چهار تجارتخانه پنبه در بلخ و حومه آن دو تجارتخانه، ماشین پنبه پاککنی داشتند. | |||
==رونق و جذب جهانگرد== | |||
پس از افتتاح شاهراه مزارشریف ـ شبرغان با راه فرعی دو کیلومتری به بلخ در ۱۳۴۹ ش /۱۹۷۰، بلخ جهانگردان را جذب کرد. | |||
==آبادانی بلخ== | |||
از ۱۳۵۱ ش/ ۱۹۷۲ به بعد، بلخ از نیروی برق بهرهمند شد. همچنین، مدرسه ابتدایی معتبر و بیمارستان کوچکی در آنجا تأسیس شد و با وجود فاصله کوتاه بیست کیلومتری از مزار شریف، مرکز مستقل کوچکی به حساب میآمد. | |||
=ولایت جدید بلخ= | |||
ولایت بلخ در شمال افغانستان با ۸۳۳، ۱۱ کیلومتر مربع وسعت، در ۱۳۴۳ ش موجودیت یافت و در ۱۳۶۳ ش به هفت ناحیه (ولوسوالی) و چهار ناحیه کوچک (علاقه داری) تقسیم شد. مرکز ولایت بلخ مزار شریف و سه شهر آن، بلخ، دولت آباد وشولگره یا بویَنَقرَه است. | |||
=آثار تاریخی بلخ= | |||
در این قسمت به آثار برجامانده از بلخ باستان اشاره میکنیم. | |||
==باروهای عظیم== | |||
باروهای عظیم بلخ که بقایای ضلع جنوبی قلعه (بالاحصار) است، قابل توجهترین بقایای دوره باستان امالبلادند. بررسیهای باستانشناسی این باروها راهنمایی برای بررسی مراحل پیاپی توسعه موضعی این شهر است <ref>M Le Berre and D Schlumberger، ""Observations sur les remparts de Bactres""، in B Dagens et al، Monuments prislamiques d'Afghanistan، MDAFA، ۱۹، Paris ۱۹۶۴، ۶۱-۱۰۵</ref> . بالاحصار، نخستین محدوده بلخ را نشان میدهد. | |||
طرح مدور شهر احتمالاً میراثی از دوره هخامنشی است؛ در حالی که در ساخت دیوار مدور کنونی که از دوره تیموری است ، از مصالح باروی عظیم یونانی استفاده شده است . این بارو در ۲۰۸ـ۲۰۶ ق م در برابر تهاجم آنتیوخوس سوم سلوکی ایستادگی کرد. همچنین از دوره یونانی دیوار بزرگی باقی مانده که ویرانههای آن به طول شصت کیلومتر هنوز برجاست . این دیوار به منظور جلوگیری از تاخت و تاز چادرنشینان در طول مرز شمالی واحه ساخته شده بود <ref>I T Kruglikova، Dil'berdzhin، (I)، Moscow ۱۹۷۴ ۹-۱۵.</ref> <ref>G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، Zodchestvo Tsentral'nol S Azii XV vek، Tashkent ۱۹۷۶، ۳۰، ۶۱.</ref> به گفته یعقوبی <ref>احمد بن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان، ج۱، ص۲۷۶، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.</ref> این دیوار تا زمان وی قابل استفاده بوده و از دیگر شهرهای مهم، عمدتاً دلبرجین (دوره یونانی ـ کوشانی) و زادیان ـ دولت آباد (دوره سلجوقی)، محافظت میکرده است. | |||
گسترش حومه جنوبی بلخ در طول جاده کاروانرو به هند، به نخستین توسعه شهرِ محصور در میان دیوارها انجامید (دوره یونانی متأخر یا کوشانی). تقریباً در زمانی میان دوره کوشانیان و فتوح مسلمانان، شهر به سوی مشرق گسترش بیشتری یافت. این دیوارها با برجهای چهارگوش، تا حمله مغول در ۶۱۷ پابرجا بود. | |||
در ۷۶۵، امیرحسین بالاحصار را دوباره تصرف کرد. پس از آن تیمور و جانشینان او تمام شهر را که احتمالاً قسمت شرقی آن پس از انهدام شبکه آبیاری باتلاقی شده بود و در نتیجه شهر کمی به سوی غرب حرکت کرده بود، دوباره به استحکامات مجهز کردند. این آخرین حفاظ، از مواد ناهمگنی که از حمله مغول برجا مانده بود، ساخته شد و برجهای نیمدایرهای داشت و در بخش جنوبی با دروازه یادبود باباکوه (یا دروازه نوبهار که اکنون ویران شده است ) و برج عیّاران و یک کلاه فرنگی (مهتابی) هشت پر آراسته شده بود. <ref>لوح ششم، K Fischer، ج۱، ص۱۶۴، Indische Baukunst islamischer Zeit، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.</ref> <ref>A Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy i § Balkh، ج۱، ص۲۱ـ۴۲، Dushanbe ۱۹۸۰.</ref> | |||
==پرستشگاههای بودایی== | |||
تنها بناهای یادبودی (بجز باروها) که از دوره پیش از اسلام بلخ باقی است، پرستشگاههای بودایی است. از بین نرفتن این پرستشگاهها به دلیل معماری آنهاست. این بناها از خشت ساخته شده بودند. فوچر در ۱۳۰۳ـ۱۳۰۴ ش/ ۱۹۲۴ـ ۱۹۲۵، چهار پرستشگاه را در طول جادههای حومه شهر شناسایی کرد (در جنوب شهر بود که تمام تزیینات آن فروریخته است. محل و اندازه این بنا با صومعه جدیدی همخوانی دارد که در قرن هفتم میلادی زائر چینی هسون ـ تسانگ، (این اثر یکی از نخستین کوششهایی است که با بهرهگیری از آثار جغرافیدانان عرب به منظور پیگیری جریان پیوسته تاریخ بلخ صورت گرفته است). <ref>Th Watton، On Yuan Chwang's travels in India،ص ۱۰۸ـ ۱۰۹، I، London ۱۹۰۴</ref> وصف کرده است. | |||
==پرستشگاه نوبهار== | |||
پرستشگاه دیگر، نوبهار (از نو ـ ویهار سنسکریت)، به این سبب در منابع اسلامی مشهور است که نیاکان بودایی برمکیان اداره کنندگان آن بودهاند. | |||
==تخت رستم== | |||
اما «تخت رستم» در نزدیکی نوبهار که تلی شیب دار است، گاه خرابههای یک صومعه تصور میشود. این بنا بیشتر به زیر بنای گلیِ کوشکی از دوره اسلامی شبیه است. | |||
==پرستشگاه چرخفلک== | |||
مساجدی که بر روی بقایای دو پرستشگاه دیگر به نامهای «چرخِفلک» و «آسیای کُهنَک» ساخته شده، نشانه روشنی از تداوم ویژگی مذهبی آنهاست. <ref>K Fischer، Indische Baukunst islamischer Zeit، ج۱، ص۸۳ ـ۹۸، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.</ref> <ref>K Fischer، Indische Baukunst islamischer Zeit، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.</ref> <ref>AS Mlikian،Chirvani، ""L'vocation littraire du bouddhisme dans I'Iran musulman""، Le monde iranien el l'Islam، ۲، Geneva and Paris ۱۹۷۴، ۱۰-۲۳.</ref> | |||
==مسجد نه گنبد== | |||
از آثار اسلامی پیش از حمله مغول که از جذابیت بسیاری برخوردار است، مسجدی در حومه بلخ از دوره عباسی است که به نُه گنبد یا حاجی پیاد معروف است. این بنای آجری که در ۱۳۴۵ ش/ ۱۹۶۶ کشف شد، در جنوب توپ رستم واقع است. نقشمایه تزیینات گچبری این بنا از برگهای انگور، زنجیره طوماری درخت مو، میوههای صنوبر، برگهای نخل و گلسرخ، در میان نوارهای درهم تابیده تشکیل شده است. ترکیب معماری و تزیینات آن، در سنت آسیای مرکزی بهطور مستقیم ریشه ندارد؛ معماری و تزیینات این بنا نشان دهنده طرحی است که در قلب قلمرو حکومت عباسی شکل گرفته و از آنجا به شرق و غرب گسترش یافته است. تزیینات گچبری بسیار شبیه گچبریهای سامرا و به احتمال زیاد تاریخ ساخت آن نیمه اول قرن سوم است <ref>G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، ""Les monuments peu connus de l'architecture mdivale de l'Afghanistan""، Afghanistan، ۲۱/۱ (۱۹۶۸)، ۱۷-۲۷.</ref> <ref>L Golombek، ""Abbasid mosque at Balkh""، Oriental Art، ۲۵ (۱۹۶۹) ۱۷۳-۱۸۹</ref> <ref>AS Mlikian،Chirvani، ""La plus anciennemosque de Balkh""، Arts A siatiques، ۲۰ (۱۹۶۹) ۳-۱۹.</ref> | |||
==مزار باباروشنی== | |||
بنای تاریخی منحصر به فرد دیگر، از دوران اسلامی پیش از مغول، مزار گنبددار ساده و تک اتاقهای به نام باباروشنی است (در شمال شرقی بالاحصار، قرن پنجم). <ref>G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، ""Little known monuments of the Balkh area""، ج۱، ص۳۱ـ۳۲، in Art and archaeology research papers، London June ۱۹۷۸، ۳۱-۴۰.</ref> | |||
==مزار میر روزه دار== | |||
در سه کیلومتری شرق بلخ، دیوارهای مزاری برپاست که ساکنان محلی آن را میر روزه دار مینامند و در میان گورستانی با آجرهای تزیینی محصور است. داخل این بقعه ماهرانه تزیین شده است (طرح روی گنبد و طاقچه با رنگ آمیزی جلوه بیشتری یافته است )؛ اما نبود گنبد بیرونی و روکار بنا، به این فرض میانجامد که به دلیل ناآرامیهای سیاسی در سده هشتم، مزار نیمه تمام مانده است. <ref>G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، ""Little known monuments of the Balkh area""، ج۱، ص۳۳ـ۳۵، in Art and archaeology research papers، London June ۱۹۷۸، ۳۱-۴۰.</ref> <ref>A Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy i § Balkh، ج۱، ص۷۵ـ۸۳، Dushanbe ۱۹۸۰.</ref> ترکیب معماری این بنا در اتاق مقبره هشت ضلعی با طاقچههای قوس دار حکاکی شده در سطوح و گوشهها و پیش آمدگی اتاق ورودی، بیان کننده ذوق تیموری است. همین ترکیب با تنوعهایی در مزار خواجه بَجگاهی (حاشیه شرقی شهر، قرن یازدهم) و خواجه عکاشه دیده میشود که شکل آن پیچیده تر است. | |||
==آرامگاه خواجه ابونصر پارسا== | |||
مسجدِ آرامگاه خواجه ابونصر پارسا، شاید معروفترین بنای تاریخی بلخ باشد. این بنا در ۸۶۷، کمی بعد از درگذشت این عارف ساخته شد. در اینجا، یک پیشطاق بلند با دو مناره در اطراف، جایگزین اتاق ورودیِ معمول میشود. در جلو هر یک از این دو مناره ستونهای باریک مارپیچ قرار گرفته است. تمام نما و گنبدِ شیاردار بیرونی به بهترین صورت با کاشی آبی نقرهای پوشیده شده اما، به سبب سستی مواد، سطوح وسیعی از آن از بین رفته است. فضای داخلی، با شانزده منفذ مشبک در ساقه گنبد که با گچبریهایی تزیین شده است، روشن میشود. <ref>G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، ""A l'tude des monuments timourides d'Afghanistan"" Afghanistan، ۲۳/۳ (۱۹۷۰)، ۳۳-۳۷.</ref> این بنا از عالیترین نمونههای معماری تیموری است. | |||
==مدرسه سیدسبحانقلیخان== | |||
آخرین دوره آبادانی بلخ به زمان هشترخانیان بازمیگردد، هنگامی که اقطاع وارثان بخارا شد (۱۰۰۷ـ۱۱۶۴). از این تاریخ مدرسهای باقی است که سیدسبحانقلیخان در سالهای آخر سده یازدهم ساخته است و فقط ورودی کاشیکاری ایوان آن باقی است. این مدرسه روبروی مسجد ابونصر پارسا در باغی که اکنون مرکز شهر است، قرار دارد. ویرانههای کاخ حاکم، از جمله مسجدی کوچک، که فوچر آن را در بالاحصار حفاری کرده است، تاریخ دقیق بنا را روشن نمیسازد، اما بیقین متعلق به اواخر دوره اسلامی است. <ref>K Fischer، Indische Baukunst islamischer Zeit، ج۱، ص۹۸ـ۱۱۲، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.</ref> <ref>لوحهای یازدهم ـ هجدهم، K Fischer، Indische Baukunst islamischer Zeit، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.</ref> |