۸۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
«عدالت» و «مصلحت» مىتواند راهنماى خوبى براى فقيه باشد. اينجا بود كه فقيه، خود را موظف مىديد كه درباره آنچه «مقتضاى عدالت» است و آنچه مصلحت اقتضا مىكند بينديشد. اصطلاحاتى از قبيل «استحسان» يا «استصلاح» از همين جا پيدا شد. | «عدالت» و «مصلحت» مىتواند راهنماى خوبى براى فقيه باشد. اينجا بود كه فقيه، خود را موظف مىديد كه درباره آنچه «مقتضاى عدالت» است و آنچه مصلحت اقتضا مىكند بينديشد. اصطلاحاتى از قبيل «استحسان» يا «استصلاح» از همين جا پيدا شد. | ||
در حالي كه اهل حديث "روش اهل قياس را نوعى افراط در رجوع به عقل و نوعى كوتاهى در اخذ به حديث و به عبارت ديگر نوعى سطحىنگرى در كشف مصالح واقعى تلقى مىكردند؛ مىگفتند: | در حالي كه اهل حديث "روش اهل قياس را نوعى افراط در رجوع به عقل و نوعى كوتاهى در اخذ به حديث و به عبارت ديگر نوعى سطحىنگرى در كشف مصالح واقعى تلقى مىكردند؛ مىگفتند: | ||
بناى كار شرع بر جمع متفرّقات و تفريق مجتمعات است و از سطح عقول عادى بدور است؛ عقل را نرسد كه ساده پندارى كند و خيال كند كه به ريشه و روح احكام مىتواند برسد. متقابلا اهل قياس، اهل حديث را به جمود و تحجّر متهم مىكردند. | بناى كار شرع بر جمع متفرّقات و تفريق مجتمعات است و از سطح عقول عادى بدور است؛ عقل را نرسد كه ساده پندارى كند و خيال كند كه به ريشه و روح احكام مىتواند برسد. متقابلا اهل قياس، اهل حديث را به جمود و تحجّر متهم مىكردند. | ||
ايشان ادامه مي دهد : اهل حديث، منابع فقه را در اسلام سه چيز مىدانستند: كتاب (قرآن) و سنّت و اجماع. اما اهل رأى و قياس، منابع فقه را چهار چيز. اهل حديث بر اهل رأى و قياس انتقاداتى داشتند، با ذكر يك سلسله مثالها روشن مىكردند كه اعتماد به رأى و قياس، انسان را در كشف احكام شرعى دچار انحراف و اشتباه مىكند، و اهل رأى و قياس نيز متقابلا آنها را به اعتماد به يك سلسله احاديث منقوله كه اعتبار و درستى آنها روشن نيست متهم مىكردند. | ايشان ادامه مي دهد : اهل حديث، منابع فقه را در اسلام سه چيز مىدانستند: كتاب (قرآن) و سنّت و اجماع. اما اهل رأى و قياس، منابع فقه را چهار چيز. اهل حديث بر اهل رأى و قياس انتقاداتى داشتند، با ذكر يك سلسله مثالها روشن مىكردند كه اعتماد به رأى و قياس، انسان را در كشف احكام شرعى دچار انحراف و اشتباه مىكند، و اهل رأى و قياس نيز متقابلا آنها را به اعتماد به يك سلسله احاديث منقوله كه اعتبار و درستى آنها روشن نيست متهم مىكردند. | ||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
يكى اينكه رأى و قياس، عمل به ظنّ است نه عمل به علم، تبعيّت از خيال است نه تبعيّت از عقل؛ | يكى اينكه رأى و قياس، عمل به ظنّ است نه عمل به علم، تبعيّت از خيال است نه تبعيّت از عقل؛ | ||
ديگر اينكه مبناى لزوم رجوع به رأى و قياس اين است كه اصول و كليّات اسلامى وافى نيست، و اين، ظلم و يا جهل به اسلام است. | ديگر اينكه مبناى لزوم رجوع به رأى و قياس اين است كه اصول و كليّات اسلامى وافى نيست، و اين، ظلم و يا جهل به اسلام است. | ||
ايشان در تبيين مبناي شيعه در نفي قياس ادامه مي دهد : | ايشان در تبيين مبناي شيعه در نفي قياس ادامه مي دهد : | ||
درست است كه - در شرع - بيان احكام همه مسائل بطور جزئى و فردى نشده است، و امكان هم ندارد، زيرا جزئيّات غير متناهى است؛ ولى كليات اسلامى به نحوى تنظيم شده كه جوابگوى جزئيات بىپايان و اوضاع مختلف مكانى و شرائط متغيّر زمانى است. | درست است كه - در شرع - بيان احكام همه مسائل بطور جزئى و فردى نشده است، و امكان هم ندارد، زيرا جزئيّات غير متناهى است؛ ولى كليات اسلامى به نحوى تنظيم شده كه جوابگوى جزئيات بىپايان و اوضاع مختلف مكانى و شرائط متغيّر زمانى است. | ||
على هذا وظيفه يك فقيه اين نيست كه به لفظ، جمود كند و حكم هر واقعه جزئى را از قرآن يا حديث بخواهد؛ و اين هم نيست كه به بهانه نبودن حكم يك مسأله، به خيالبافى و قيّاسى بپردازد؛ | على هذا وظيفه يك فقيه اين نيست كه به لفظ، جمود كند و حكم هر واقعه جزئى را از قرآن يا حديث بخواهد؛ و اين هم نيست كه به بهانه نبودن حكم يك مسأله، به خيالبافى و قيّاسى بپردازد؛ | ||
وظيفه فقيه «تفريع» و ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامى در كتاب و سنّت موجود است. فقط يك «هنر» لازم است و آن هنر «اجتهاد» يعنى تطبيق هوشيارانه و زيركانه كليات اسلامى بر جريانات متغيّر و زودگذر است. | وظيفه فقيه «تفريع» و ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامى در كتاب و سنّت موجود است. فقط يك «هنر» لازم است و آن هنر «اجتهاد» يعنى تطبيق هوشيارانه و زيركانه كليات اسلامى بر جريانات متغيّر و زودگذر است. | ||
نتيجه انكه : ... در فقه شيعه ميان عقل و خيال، و به عبارت ديگر ميان برهان عقلى و قياس ظنّى كه همان تمثيل منطقى است تفكيك شد؛ گفته شد منابع فقه چهار است: كتاب، سنّت، اجماع، عقل. در اين مكتب فقهى با اينكه رأى و قياس مردود گشت، عقل و برهان معتبر شناخته شد. | نتيجه انكه : ... در فقه شيعه ميان عقل و خيال، و به عبارت ديگر ميان برهان عقلى و قياس ظنّى كه همان تمثيل منطقى است تفكيك شد؛ گفته شد منابع فقه چهار است: كتاب، سنّت، اجماع، عقل. در اين مكتب فقهى با اينكه رأى و قياس مردود گشت، عقل و برهان معتبر شناخته شد. | ||
==دلائل اخباريين در نفي توانائي عقل در استنباط احكام شريعت :== | ==دلائل اخباريين در نفي توانائي عقل در استنباط احكام شريعت :== | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۸: | ||
شيخ انصاري در رسائل اين دليل را به چند بيان تقرير مي كند : | شيخ انصاري در رسائل اين دليل را به چند بيان تقرير مي كند : | ||
در اغاز بحث مي فرمايد : ينسب الي غير واحد من اصحابنا الاخباريين عدم الاعتماد علي القطع الحاصل من المقدمات العقليه القطعيه الغير الضروريه لكثره وقوع الاشتباه و الغلط فيها | در اغاز بحث مي فرمايد : ينسب الي غير واحد من اصحابنا الاخباريين عدم الاعتماد علي القطع الحاصل من المقدمات العقليه القطعيه الغير الضروريه لكثره وقوع الاشتباه و الغلط فيها | ||
خط ۱۷۹: | خط ۱۸۱: | ||
ثانيا – پاسخ حلي - : عدم حصول يقين در قضاياي عقليه به سه جهت ممكن است باشد - : | ثانيا – پاسخ حلي - : عدم حصول يقين در قضاياي عقليه به سه جهت ممكن است باشد - : | ||
1-بين دو قضيه عقليه تلازم موضوعي باشد ويكي از انها بطلانش ثابت شود كه قهرا بطلان قضيه ديگر هم روشن مي شود . | 1-بين دو قضيه عقليه تلازم موضوعي باشد ويكي از انها بطلانش ثابت شود كه قهرا بطلان قضيه ديگر هم روشن مي شود . | ||
2-يكي از دو قضيه ، مقدمه تشكيل شده دران ، دليل بر صدق قضيه ديگري باشد و بعدمعلوم شود كه ان قضيه كه پايه استدلال قرار گرفته باطل است در اين صورت مدعا بدون دليل صدق خواهد بود مثلا در فلسفه قديم مي گفتند :يكي از براهين براي اثبات عقول عشره اين است كه عالم داراي افلاك سبعه است كه با هم تغاير حقيقي دارند حدوثا و عله لان الواحد لا يصدر منه الا الواحد و هنگامي كه ثابت شد اين مبنا باطل است اين برهان از بين رفت نه اينكه اصل قول به عقول عشره هم باطل شده باشد . | 2-يكي از دو قضيه ، مقدمه تشكيل شده دران ، دليل بر صدق قضيه ديگري باشد و بعدمعلوم شود كه ان قضيه كه پايه استدلال قرار گرفته باطل است در اين صورت مدعا بدون دليل صدق خواهد بود مثلا در فلسفه قديم مي گفتند :يكي از براهين براي اثبات عقول عشره اين است كه عالم داراي افلاك سبعه است كه با هم تغاير حقيقي دارند حدوثا و عله لان الواحد لا يصدر منه الا الواحد و هنگامي كه ثابت شد اين مبنا باطل است اين برهان از بين رفت نه اينكه اصل قول به عقول عشره هم باطل شده باشد . | ||
3-زوال يقين معلول خلجان و تشكيكات ذهني است كه بر اساس تلازم منطقي و دليل خاصي نيست | 3-زوال يقين معلول خلجان و تشكيكات ذهني است كه بر اساس تلازم منطقي و دليل خاصي نيست | ||
محل كلام در استدلالات اصوليين اول و دوم نيست چون در قسم اول مي گويند اگر دليلي عقلي لازمه باطلي داشت نفس ان دليل باطل است و در قسم دوم مي گويند اصولي وقتي خودش با عقل و و جدانش به قطع نسبت به چيزي واقف شد به ان ملتزم مي شود حتي اگر استدلال ديگرهم كه پايه اين حكم عقلي قرار گرفته باشد باطل باشد و لذا قسم سوم مي ماند كه انهم مطلبي است شخصي و تجربه خارجي دليل بر ثبوت و عدم ثبوتش است و ما بخوبي مي بينيم كه عقول بشري هيچگاه بواسطه ديدن خطا در احكامش معطل نمانده بلكه بنحوي در پي دسترسي به يقين است و اگر چندين بار نتوانست به يقين دسترسي پيدا كند سرانجام به ان خواهد رسيد . | محل كلام در استدلالات اصوليين اول و دوم نيست چون در قسم اول مي گويند اگر دليلي عقلي لازمه باطلي داشت نفس ان دليل باطل است و در قسم دوم مي گويند اصولي وقتي خودش با عقل و و جدانش به قطع نسبت به چيزي واقف شد به ان ملتزم مي شود حتي اگر استدلال ديگرهم كه پايه اين حكم عقلي قرار گرفته باشد باطل باشد و لذا قسم سوم مي ماند كه انهم مطلبي است شخصي و تجربه خارجي دليل بر ثبوت و عدم ثبوتش است و ما بخوبي مي بينيم كه عقول بشري هيچگاه بواسطه ديدن خطا در احكامش معطل نمانده بلكه بنحوي در پي دسترسي به يقين است و اگر چندين بار نتوانست به يقين دسترسي پيدا كند سرانجام به ان خواهد رسيد . | ||
خط ۱۹۶: | خط ۱۹۸: | ||
شهيد صد در مقام دفاع از اخباريين نسبت به اين پاسخ مي فرمايد : | شهيد صد در مقام دفاع از اخباريين نسبت به اين پاسخ مي فرمايد : | ||
نسبت به ادعاي فوق دو موضع مي توانيم داشته باشيم :1-انرا بپذيريم و سير معرفتي بشر را بهمين نحو بدانيم در اينصورت باز سخن محدثين درست است چون در اينصورت مي گوئيم :قواعد علم منطق يا تمامي ان كبرويا و صغرويا در مقام تطبيق ضروري و بديهي هستند بصورت جزئي ضروري هستند | نسبت به ادعاي فوق دو موضع مي توانيم داشته باشيم :1-انرا بپذيريم و سير معرفتي بشر را بهمين نحو بدانيم در اينصورت باز سخن محدثين درست است چون در اينصورت مي گوئيم :قواعد علم منطق يا تمامي ان كبرويا و صغرويا در مقام تطبيق ضروري و بديهي هستند بصورت جزئي ضروري هستند | ||
در صورت اول كه سخن واضح الفسادي است بخاطر خطا و اشتباهات زيادي كه در ان رابطه محسوس است در صورت دوم اگر قواعد منطق در كبري بديهي باشند اما درمقام صغري – تطبيق – بديهي نباشد باز نياز به منطق ديگري داريم و اگر نفس ان قواعد در كبري بديهي نباشد كه مطلب فسادش بين و اشكار است . | در صورت اول كه سخن واضح الفسادي است بخاطر خطا و اشتباهات زيادي كه در ان رابطه محسوس است در صورت دوم اگر قواعد منطق در كبري بديهي باشند اما درمقام صغري – تطبيق – بديهي نباشد باز نياز به منطق ديگري داريم و اگر نفس ان قواعد در كبري بديهي نباشد كه مطلب فسادش بين و اشكار است . | ||
خط ۲۴۶: | خط ۲۴۸: | ||
إلا أن هذا التصور أساسا غير صحيح على ما شرحناه مفصلا في كتاب الأسس المنطقية للاستقراء ، فان هذا البحث كان منشأ لانتقالنا إلى نظرية جديدة للمعرفة البشرية استطاعت أن تملأ فراغا كبيرا في نظرية المعرفة البشرية لم يستطيع الفكر الفلسفي أن يملأه خلال ألفين سنة . | إلا أن هذا التصور أساسا غير صحيح على ما شرحناه مفصلا في كتاب الأسس المنطقية للاستقراء ، فان هذا البحث كان منشأ لانتقالنا إلى نظرية جديدة للمعرفة البشرية استطاعت أن تملأ فراغا كبيرا في نظرية المعرفة البشرية لم يستطيع الفكر الفلسفي أن يملأه خلال ألفين سنة . | ||
خط ۲۷۳: | خط ۲۷۵: | ||
وهذا الكلام ينحل إلى جزءين : | وهذا الكلام ينحل إلى جزءين : | ||
1 - ان كل معرفة أولية تكون مضمونة الحقانية . | 1 - ان كل معرفة أولية تكون مضمونة الحقانية . | ||
2 - ان المعارف النظرية في العقل الثاني انما تستنتج من المعارف الأولية في العقل الأول بطريقة التوالد الموضوعي القائم على أساس التضمن أو التلازم المنطقي المضمون الحقانية أيضا . | 2 - ان المعارف النظرية في العقل الثاني انما تستنتج من المعارف الأولية في العقل الأول بطريقة التوالد الموضوعي القائم على أساس التضمن أو التلازم المنطقي المضمون الحقانية أيضا . | ||
وكلا هذين الجزءين محل نظر ، اما الأول فلان بعض المعارف الأولية قد لا تكون مضمونة الحقانية بالرغم من كونها أولية بل قد تكون مظنونة أو مشكوكة أو خاطئة ، ومن ذلك ينشأ ينبوع للأخطاء في العلوم النظرية فان الخطأ فيها لا ينشأ من خطأ الاستدلال عادة بل من الخطأ في أوليات الاستدلال حيث تطرح فكرة بتوهم صحتها وهي خاطئة فيبنى عليها والحاصل : كون الفكرة أولية لا تحتاج إلى الاستدلال | وكلا هذين الجزءين محل نظر ، اما الأول فلان بعض المعارف الأولية قد لا تكون مضمونة الحقانية بالرغم من كونها أولية بل قد تكون مظنونة أو مشكوكة أو خاطئة ، ومن ذلك ينشأ ينبوع للأخطاء في العلوم النظرية فان الخطأ فيها لا ينشأ من خطأ الاستدلال عادة بل من الخطأ في أوليات الاستدلال حيث تطرح فكرة بتوهم صحتها وهي خاطئة فيبنى عليها والحاصل : كون الفكرة أولية لا تحتاج إلى الاستدلال | ||
خط ۲۸۰: | خط ۲۸۴: | ||
وقد كان هذا برهانهم على استحالة التسلسل فترة طويلة من الزمن اعتمادا على بديهية ان الكل لا يكون أكبر من الجزء حتى جاءت الرياضيات الحديثة فأنكرت بداهة هذه القضية في الكميات اللامتناهية وجعلتها مختصة بالكميات المتناهية إذ ينعدم في غيرها معنى الكل والجزء وهذا خلاف قضية أولية . | وقد كان هذا برهانهم على استحالة التسلسل فترة طويلة من الزمن اعتمادا على بديهية ان الكل لا يكون أكبر من الجزء حتى جاءت الرياضيات الحديثة فأنكرت بداهة هذه القضية في الكميات اللامتناهية وجعلتها مختصة بالكميات المتناهية إذ ينعدم في غيرها معنى الكل والجزء وهذا خلاف قضية أولية . | ||
وقد قال بعض الحكماء في التسلسل ان كل مقدار من السلسلة عندما نفترضه بنحو العام الاستغراقي نجده محصورا بين حاصرين فالعقل يحدس ان مجموع السلسلة أيضا محصور بين حاصرين مفترضا انها قضية أولية حدسية في نظره . ومن هنا امتاز المنطق والرياضيات البحتة على ساير العلوم النظرية في قلة الخطأ فيها نتيجة ان مصادرات العلوم الأولية منهما محدودة وواضحة لدى الجميع ومن هنا قل الخطأ فيهما إذ لا منفذ له حينئذ إلا الغفلة عن قواعد الرياضة والمنطق التي تتفادى بالدقة والممارسة والتطبيق . | وقد قال بعض الحكماء في التسلسل ان كل مقدار من السلسلة عندما نفترضه بنحو العام الاستغراقي نجده محصورا بين حاصرين فالعقل يحدس ان مجموع السلسلة أيضا محصور بين حاصرين مفترضا انها قضية أولية حدسية في نظره . ومن هنا امتاز المنطق والرياضيات البحتة على ساير العلوم النظرية في قلة الخطأ فيها نتيجة ان مصادرات العلوم الأولية منهما محدودة وواضحة لدى الجميع ومن هنا قل الخطأ فيهما إذ لا منفذ له حينئذ إلا الغفلة عن قواعد الرياضة والمنطق التي تتفادى بالدقة والممارسة والتطبيق . | ||
واما الثاني - فالمعارف الأولية يتولد منها معارف على قسمين ، معارف يقينية بملاك التلازم الموضوعي بين متعلق المعرفتين ومعارف ظنية بدرجة من درجات الاحتمال حسب قواعد حساب الاحتمالات ، وهذا هو الَّذي يدخل فيه أكثر معارفنا حيث يندرج فيه جميع المعارف المستمدة من التجربة والاستقراء ، فان حساب الاحتمالات لا توجب اليقين مهما امتد وانما ينشأ اليقين نتيجة ضعف الاحتمال إلى حد كبير حتى تتحول الظنون في نهاية المطاف إلى يقين وجزم بقانون ذاتي لا موضوعي ضمن مصادرات معينة مشروحة في أسس الدليل الاستقرائي . | واما الثاني - فالمعارف الأولية يتولد منها معارف على قسمين ، معارف يقينية بملاك التلازم الموضوعي بين متعلق المعرفتين ومعارف ظنية بدرجة من درجات الاحتمال حسب قواعد حساب الاحتمالات ، وهذا هو الَّذي يدخل فيه أكثر معارفنا حيث يندرج فيه جميع المعارف المستمدة من التجربة والاستقراء ، فان حساب الاحتمالات لا توجب اليقين مهما امتد وانما ينشأ اليقين نتيجة ضعف الاحتمال إلى حد كبير حتى تتحول الظنون في نهاية المطاف إلى يقين وجزم بقانون ذاتي لا موضوعي ضمن مصادرات معينة مشروحة في أسس الدليل الاستقرائي . | ||
دليل دوم اخباريين :احكام مبتني بر مصالح و مفاسد است عقل توان رك جميع مفاسد و مصالح را ندارد چون برخي مصالح معارض باموانع است كه عقل از ادراك تمامي انها قاصر است در نتيجه عقل قدرت درك احكام شرعي را بنحو قطعي دارا نيست . | دليل دوم اخباريين :احكام مبتني بر مصالح و مفاسد است عقل توان رك جميع مفاسد و مصالح را ندارد چون برخي مصالح معارض باموانع است كه عقل از ادراك تمامي انها قاصر است در نتيجه عقل قدرت درك احكام شرعي را بنحو قطعي دارا نيست . | ||
== | == | ||
بيان مرحوم نائيني <nowiki>: ==</nowiki> | بيان مرحوم نائيني <nowiki>: ==</nowiki> | ||
ايشان در ابتدا مباني علما رادراصل موضوع – ابتناءاحكام بر مصالح و مفاسد- بيان مي كند و نظر صحيح اين رامي داند كه تمامي احكام مبتني بر مصالح و مفاسد درمتعلقات اوامر و افعال اسيت و ادعاي صرورت در اين امر نموده و قول برخي رام كه مي گويند :مصلحت در نفسي تشريع است و وجود مصلحت و مفسده در افعال تنها مرجح است براينكه فعلي واجب و فعل ديگر حرم بشود نه اينكه اصل حكم بمناط مصلحت و مفسده باشد را مردود مي داند به اينكه اين قول هم بههمان قول اشاعره كه منكر حسن و قبح هستند بر مي گردد و الا چه مصلحتي در تشريع است ايا ايجاد كلفت و زحمت براي مكلفين بدون اينكه نفعي به انان بر گردد چه مصلحتي دارد | ايشان در ابتدا مباني علما رادراصل موضوع – ابتناءاحكام بر مصالح و مفاسد- بيان مي كند و نظر صحيح اين رامي داند كه تمامي احكام مبتني بر مصالح و مفاسد درمتعلقات اوامر و افعال اسيت و ادعاي صرورت در اين امر نموده و قول برخي رام كه مي گويند :مصلحت در نفسي تشريع است و وجود مصلحت و مفسده در افعال تنها مرجح است براينكه فعلي واجب و فعل ديگر حرم بشود نه اينكه اصل حكم بمناط مصلحت و مفسده باشد را مردود مي داند به اينكه اين قول هم بههمان قول اشاعره كه منكر حسن و قبح هستند بر مي گردد و الا چه مصلحتي در تشريع است ايا ايجاد كلفت و زحمت براي مكلفين بدون اينكه نفعي به انان بر گردد چه مصلحتي دارد | ||
خط ۲۹۴: | خط ۳۰۰: | ||
انگاه در باره اينكه ايا عقل بعداز ادراك حسن و قبح اشياءايا مي تواند حكم به ثبوت حكم شرعي نمايد يا خير و به اعتبار ديگر ايا اين ادراك عقلي ملازم با ثبوت حكم شرعي است يا خير مي فرمايد :ممكن است گفته شود چنين ملازمه اي نيست چون اجتمال وجود جهتي مخالف با اين مصلحت و مفسده درك شده وجود دارد و ممكن است شارع بخاطر همان جهت چنين حكمي را واجب يا حرام نكند – احتمال وجود مزاجم براي جعل - | انگاه در باره اينكه ايا عقل بعداز ادراك حسن و قبح اشياءايا مي تواند حكم به ثبوت حكم شرعي نمايد يا خير و به اعتبار ديگر ايا اين ادراك عقلي ملازم با ثبوت حكم شرعي است يا خير مي فرمايد :ممكن است گفته شود چنين ملازمه اي نيست چون اجتمال وجود جهتي مخالف با اين مصلحت و مفسده درك شده وجود دارد و ممكن است شارع بخاطر همان جهت چنين حكمي را واجب يا حرام نكند – احتمال وجود مزاجم براي جعل - | ||
ايشان در پاسخ مي فرمايد : اين فاسد است چون محل كلام در جائي است كه چنين احتمالي – احتمال وجود مزاحم – وجود نداشته باشد . متن كلام مرحوم نائيني : | ايشان در پاسخ مي فرمايد : اين فاسد است چون محل كلام در جائي است كه چنين احتمالي – احتمال وجود مزاحم – وجود نداشته باشد . متن كلام مرحوم نائيني : | ||
( الجهة الأولى ) في بيان ان الأحكام الشرعية هل هي تابعة للمصالح والمفاسد أم لا والمخالف في هذه المسألة هم الأشعرية ولهم في ذلك قولان | ( الجهة الأولى ) في بيان ان الأحكام الشرعية هل هي تابعة للمصالح والمفاسد أم لا والمخالف في هذه المسألة هم الأشعرية ولهم في ذلك قولان | ||
خط ۳۰۸: | خط ۳۱۴: | ||
( الجهة الثانية ) في بيان ان العقل هل يدرك الحسن والقبح بعد الفراغ عن اثبات أنفسهما أم لا والتحقيق ان يقال إن العقل وان لم يكن له ادراك جميع المصالح والمفاسد الا ان انكار ادراكه لهما في الجملة وبنحو الموجبة الجزئية مناف للضرورة أيضا ولولا ذلك لما ثبت أصل الديانة ولزم افحام الأنبياء إذ اثبات النبوة العامة فرع ادراك | ( الجهة الثانية ) في بيان ان العقل هل يدرك الحسن والقبح بعد الفراغ عن اثبات أنفسهما أم لا والتحقيق ان يقال إن العقل وان لم يكن له ادراك جميع المصالح والمفاسد الا ان انكار ادراكه لهما في الجملة وبنحو الموجبة الجزئية مناف للضرورة أيضا ولولا ذلك لما ثبت أصل الديانة ولزم افحام الأنبياء إذ اثبات النبوة العامة فرع ادراك | ||
العقل لقاعدة وجوب اللطف كما أن اثبات النبوة الخاصة بظهور المعجزة على يد مدعيها فرع ادراك العقل قبح اظهار المعجزة على يد الكاذب ومع انكار ادراك العقل للحسن والقبح بنحو السالبة الكلية كيف يمكن اثبات أصل الشريعة فضلا عن فروعها | العقل لقاعدة وجوب اللطف كما أن اثبات النبوة الخاصة بظهور المعجزة على يد مدعيها فرع ادراك العقل قبح اظهار المعجزة على يد الكاذب ومع انكار ادراك العقل للحسن والقبح بنحو السالبة الكلية كيف يمكن اثبات أصل الشريعة فضلا عن فروعها | ||
( الجهة الثالثة ) في بيان ان حكم العقل بعد تسليم ادراكه للحسن أو القبح بنحو الموجبة الجزئية هل يكون ملازما لثبوت الحكم الشرعي أم لا | ( الجهة الثالثة ) في بيان ان حكم العقل بعد تسليم ادراكه للحسن أو القبح بنحو الموجبة الجزئية هل يكون ملازما لثبوت الحكم الشرعي أم لا | ||
( ربما ) يقال بعدم الملازمة فان ادراك العقل لمناط الحكم من الحسن | ( ربما ) يقال بعدم الملازمة فان ادراك العقل لمناط الحكم من الحسن | ||
خط ۳۱۴: | خط ۳۲۰: | ||
على طبق حكمه ومع هذا الاحتمال كيف يمكن القول بملازمة الحكمين دائما وأنت خبير بفساده فان محل الكلام انما هو فيما إذا استقل العقل بحكم ووجود هذا الاحتمال في مورد حكمه | على طبق حكمه ومع هذا الاحتمال كيف يمكن القول بملازمة الحكمين دائما وأنت خبير بفساده فان محل الكلام انما هو فيما إذا استقل العقل بحكم ووجود هذا الاحتمال في مورد حكمه | ||
خلف واضح ضرورة عدم امكان الاستقلال بحكم مع احتمال وجود المزاحم ومحل الكلام انما هو في مورد لا يتطرق هذا الاحتمال ومع عدم تطرقه الا ريب في استكشاف الحكم الشرعي بعد فرض تبعيته للمصلحة أو المفسدة بحكم العقل فيكون الملازمة ثابتة من الطرفين ( ثم ) | خلف واضح ضرورة عدم امكان الاستقلال بحكم مع احتمال وجود المزاحم ومحل الكلام انما هو في مورد لا يتطرق هذا الاحتمال ومع عدم تطرقه الا ريب في استكشاف الحكم الشرعي بعد فرض تبعيته للمصلحة أو المفسدة بحكم العقل فيكون الملازمة ثابتة من الطرفين ( ثم ) | ||
ان صاحب الفصول ( قده ) ذهب إلى انكار الملازمة من الطرفين واستدل عليه بوجوه يرجع بعضها إلى دعوى وجود الحكم الشرعي مع عدم وجود الملاك في مورده وبعضها إلى دعوى وجود الملاك مع عدم وجود الحكم الشرعي في مورده منها وجود الأوامر الامتحانية في الشريعة مع عدم وجود الملاك في متعلقاتها | ان صاحب الفصول ( قده ) ذهب إلى انكار الملازمة من الطرفين واستدل عليه بوجوه يرجع بعضها إلى دعوى وجود الحكم الشرعي مع عدم وجود الملاك في مورده وبعضها إلى دعوى وجود الملاك مع عدم وجود الحكم الشرعي في مورده منها وجود الأوامر الامتحانية في الشريعة مع عدم وجود الملاك في متعلقاتها | ||
خط ۳۹۵: | خط ۴۰۱: | ||
ايشان در زمينه اينكه علم به كتاب و سنت فقط در اختيار ائمه است به روايات ذيل تمسك نموده است : ليس شئ أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن ، ان الآية يكون أولها في شئ وآخرها في شئ وهو كلام مفصل منصرف على وجوه ( 1 ) وفي الكافي في الصحيح عنه عليه السلام | ايشان در زمينه اينكه علم به كتاب و سنت فقط در اختيار ائمه است به روايات ذيل تمسك نموده است : ليس شئ أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن ، ان الآية يكون أولها في شئ وآخرها في شئ وهو كلام مفصل منصرف على وجوه ( 1 ) وفي الكافي في الصحيح عنه عليه السلام | ||
قال : تعلموا العلم وعلموه إخوانكم كما علمكموه العلماء ( 2 ) ، وعن أبي عبد الله ( ع ) : انظروا علمكم هذا عمن تأخذونه ؟ ! فان فينا أهل البيت في كل خلف عدولا ينفون عنه تحريف الغالين وابطال المبطلين وتأويل الجاهلين ( 3 ) . وفي روضة الكافي بأسناد متعددة | قال : تعلموا العلم وعلموه إخوانكم كما علمكموه العلماء ( 2 ) ، وعن أبي عبد الله ( ع ) : انظروا علمكم هذا عمن تأخذونه ؟ ! فان فينا أهل البيت في كل خلف عدولا ينفون عنه تحريف الغالين وابطال المبطلين وتأويل الجاهلين ( 3 ) . وفي روضة الكافي بأسناد متعددة | ||
عن أبي - | عن أبي - | ||
خط ۴۰۳: | خط ۴۰۹: | ||
مسألتهم وعن علمهم الذي أكرمهم الله به وجعله عندهم الا من سبق عليه في علم الله الشقاء في أصل الخلق تحت الأظلة ، فأولئك الذين يرغبون عن سؤال أهل الذكر والذين آتاهم الله القرآن ووضعه عندهم وأمرهم بسؤالهم ، وأولئك الذين يأخذون بأهوائهم وآرائهمومقائيسهم حتى دخلهم الشيطان لأنهم جعلوا أهل الايمان في علم القرآن عند الله كافرين ، وجعلوا أهل الضلالة في علم القرآن عند الله مؤمنين ، وجعلوا ما أحل الله في كثير من الامر حراما ، وجعلوا ما حرم الله في كثير من الامر حلالا فذلك أصل ثمرة أهوائهم وقد عهد إليهم رسول الله ( ص ) قبل موته فقالوا : نحن بعد ما قبض الله عز وجل رسوله يسعنا ان | مسألتهم وعن علمهم الذي أكرمهم الله به وجعله عندهم الا من سبق عليه في علم الله الشقاء في أصل الخلق تحت الأظلة ، فأولئك الذين يرغبون عن سؤال أهل الذكر والذين آتاهم الله القرآن ووضعه عندهم وأمرهم بسؤالهم ، وأولئك الذين يأخذون بأهوائهم وآرائهمومقائيسهم حتى دخلهم الشيطان لأنهم جعلوا أهل الايمان في علم القرآن عند الله كافرين ، وجعلوا أهل الضلالة في علم القرآن عند الله مؤمنين ، وجعلوا ما أحل الله في كثير من الامر حراما ، وجعلوا ما حرم الله في كثير من الامر حلالا فذلك أصل ثمرة أهوائهم وقد عهد إليهم رسول الله ( ص ) قبل موته فقالوا : نحن بعد ما قبض الله عز وجل رسوله يسعنا ان | ||
نأخذ بما اجتمع عليه رأى الناس بعد قبض الله رسوله ( ص ) وبعد عهد الله الذي عهده إلينا وأمرنا به مخالفة لله ولرسوله فما أحد أجرأ على الله ولا أبين ضلالة ممن أخذ بذلك وزعم أن ذلك يسعه ، والله ان لله على خلقه ان يطيعوه ويتبعوا امره في حياة محمد صلى الله عليه وآله وبعد موته ، الحديث بطوله . | نأخذ بما اجتمع عليه رأى الناس بعد قبض الله رسوله ( ص ) وبعد عهد الله الذي عهده إلينا وأمرنا به مخالفة لله ولرسوله فما أحد أجرأ على الله ولا أبين ضلالة ممن أخذ بذلك وزعم أن ذلك يسعه ، والله ان لله على خلقه ان يطيعوه ويتبعوا امره في حياة محمد صلى الله عليه وآله وبعد موته ، الحديث بطوله . | ||
خط ۴۲۲: | خط ۴۳۰: | ||
علمه الله عز وجل ما أنزل من التنزيل والتأويل ، وما كان الله لينزل عليه شيئا لم يعلمه تأويله ، وأوصياؤه من بعده يعلمون كله ، والقرآن خاص وعام ومحكم ومتشابه وناسخ | علمه الله عز وجل ما أنزل من التنزيل والتأويل ، وما كان الله لينزل عليه شيئا لم يعلمه تأويله ، وأوصياؤه من بعده يعلمون كله ، والقرآن خاص وعام ومحكم ومتشابه وناسخ | ||
ومنسوخ فالراسخون في العلم يعلمونه ( 5 ) . وعن أبي عبد الله ( ع ) : الراسخون في العلم أمير المؤمنين والأئمة من بعده ( 6 ) وباسناده عن أبي الصباح قال : والله لقد قال لي جعفر بن محمد ( ع ) : ان الله علم نبيه التنزيل والتأويل فعلمه رسول الله ( ص ) عليا ولي الله قال | ومنسوخ فالراسخون في العلم يعلمونه ( 5 ) . وعن أبي عبد الله ( ع ) : الراسخون في العلم أمير المؤمنين والأئمة من بعده ( 6 ) وباسناده عن أبي الصباح قال : والله لقد قال لي جعفر بن محمد ( ع ) : ان الله علم نبيه التنزيل والتأويل فعلمه رسول الله ( ص ) عليا ولي الله قال | ||
وعلمنا والله ثم قال : ما صنعتم من شئ أو حلفتم عليه من يمين في تقية فأنتم فيه في سعة ( 1 | وعلمنا والله ثم قال : ما صنعتم من شئ أو حلفتم عليه من يمين في تقية فأنتم فيه في سعة ( | ||
1 | |||
) | ) | ||
خط ۴۳۰: | خط ۴۴۰: | ||
الله ، وفيه بدأ الخلق وما هو كائن إلى يوم القيامة ، وفيه خبر السماء وخبر الأرض ، وخبر الجنة وخبر النار ، وخبر ما كان وما هو كائن ، أعلم ذلك كما أنظر إلى كفي ، ان الله يقول : | الله ، وفيه بدأ الخلق وما هو كائن إلى يوم القيامة ، وفيه خبر السماء وخبر الأرض ، وخبر الجنة وخبر النار ، وخبر ما كان وما هو كائن ، أعلم ذلك كما أنظر إلى كفي ، ان الله يقول : | ||
فيه تبيان كل شئ ( 1 ) . | فيه تبيان كل شئ ( 1 ) . | ||
وباسناده الصحيح عن منصور بن حازم قال ( 2 ) : قلت لا بي عبد الله عليه السلام : | وباسناده الصحيح عن منصور بن حازم قال ( 2 ) : قلت لا بي عبد الله عليه السلام : | ||
خط ۴۳۸: | خط ۴۵۰: | ||
مرحوم فيض مي فرمايد :اين روايات منافات با روايات ديگري كه مردم را امبر به تدبر كرده انند منافات ندارد چون تفسير منهي عنه در قران متشابهات است نه محكمات | مرحوم فيض مي فرمايد :اين روايات منافات با روايات ديگري كه مردم را امبر به تدبر كرده انند منافات ندارد چون تفسير منهي عنه در قران متشابهات است نه محكمات | ||
ايشان در زمينه تمسك به كتاب و سنت تنها راه نجات است : | ايشان در زمينه تمسك به كتاب و سنت تنها راه نجات است : | ||
حديث ثقلين :ن أخذ علمه من كتاب الله وسنة نبيه ( ص ) زالت الجبال قبل ان يزول ، ومن أخذ دينه من أفواه الرجال ردته الرجال . ورواه الصدوق عن أمير المؤمنين ( ع ) أيضا . | حديث ثقلين :ن أخذ علمه من كتاب الله وسنة نبيه ( ص ) زالت الجبال قبل ان يزول ، ومن أخذ دينه من أفواه الرجال ردته الرجال . ورواه الصدوق عن أمير المؤمنين ( ع ) أيضا . | ||
وباسناده عن أبي عبد الله ( ع ) انه قال لسلمة بن كهيل والحكم بن عتبة ( 4 ) : شرقا وغربا فلا تجدان علما صحيحا الا ما خرج من عندنا أهل البيت ، ما قال الله | وباسناده عن أبي عبد الله ( ع ) انه قال لسلمة بن كهيل والحكم بن عتبة ( 4 ) : شرقا وغربا فلا تجدان علما صحيحا الا ما خرج من عندنا أهل البيت ، ما قال الله | ||
للحكم : انه لذكر لك ولقومك ، فليذهب الحكم يمينا وشمالا ، فوالله لا يؤخذ العلم الا من أهل البيت ، نزل عليهم جبرئيل ( ع ) . وباسناده عن أبي عبد الله ( ع ) في حديث له ( 1 ) : فليذهب الحسن يمينا وشمالا فوالله لا يوجد العلم الا ههنا . وعنه ( ع ) ( 2 ) : كل علم لا يخرج من هذا البيت فهو باطل ، وأشار بيده إلى بيته ، وعنه عليه السلام : إذا أردت العلم الصحيح فخذ عن أهل البيت فانا روينا وأوتينا شرح الحكمة وفصل الخطاب ، ان الله اصطفانا وآتانا | للحكم : انه لذكر لك ولقومك ، فليذهب الحكم يمينا وشمالا ، فوالله لا يؤخذ العلم الا من أهل البيت ، نزل عليهم جبرئيل ( ع ) . وباسناده عن أبي عبد الله ( ع ) في حديث له ( 1 ) : فليذهب الحسن يمينا وشمالا فوالله لا يوجد العلم الا ههنا . وعنه ( ع ) ( 2 ) : كل علم لا يخرج من هذا البيت فهو باطل ، وأشار بيده إلى بيته ، وعنه عليه السلام : إذا أردت العلم الصحيح فخذ عن أهل البيت فانا روينا وأوتينا شرح الحكمة وفصل الخطاب ، ان الله اصطفانا وآتانا | ||
ما لم يؤت أحدا من العالمين . وفي الكافي عن أبي إسحاق النحوي قال : دخلت على أبي - عبد الله ( ع ) فسمعته يقول ( 3 ) : ان الله عز وجل أدب نبيه على محبته ، فقال : وانك لعلى خلق عظيم ثم فوض إليه فقال عز وجل : وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا ، وقال تعالى : ومن يطع الرسول فقد أطاع الله قال : ثم قال : وان نبي الله فوض إلى على وائتمنه ، فسلمتم أنتم وجحد الناس ، فوالله لنحبكم ان تقولوا إذا قلنا ، وان تصمتوا إذا صمتنا ، ونحن فيما بينكم وبين الله تعالى ، ما جعل الله لاحد خيرا في خلاف أمرنا ( 1 ) . | ما لم يؤت أحدا من العالمين . وفي الكافي عن أبي إسحاق النحوي قال : دخلت على أبي - عبد الله ( ع ) فسمعته يقول ( 3 ) : ان الله عز وجل أدب نبيه على محبته ، فقال : وانك لعلى خلق عظيم ثم فوض إليه فقال عز وجل : وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا ، وقال تعالى : ومن يطع الرسول فقد أطاع الله قال : ثم قال : وان نبي الله فوض إلى على وائتمنه ، فسلمتم أنتم وجحد الناس ، فوالله لنحبكم ان تقولوا إذا قلنا ، وان تصمتوا إذا صمتنا ، ونحن فيما بينكم وبين الله تعالى ، ما جعل الله لاحد خيرا في خلاف أمرنا ( 1 ) . | ||
وفي المجالس باسناده عن أبي بصير عن الصادق عليه السلام قال ( 2 ) : يا أبا بصير نحن شجرة العلم ، ونحن أهل - بيت النبي ( ص ) ، وفي دارنا هبط جبرئيل ( ص ) ، ونحن خزان علم الله ، ونحن معادن وحي - الله ، من تبعنا نجا ، ومن تخلف عنا هلك ، حتما ( 3 ) على الله عز وجل ، والاخبار من هذا القبيل يخرج عن الحصر والعد ، ولعل هذا الأصل لا يحتاج إلى مزيد بيان لظهوره في الغاية والنهاية ، وليت شعري ما حمل الناس على أن تركوا سبيل الله الذي هداهم إليه أئمة الهدى ؟ ! واخذوا سبلا شتى واتبعوا الآراء والأهواء ؟ ! كل يدعو إلى طريقة ، ويذود | وفي المجالس باسناده عن أبي بصير عن الصادق عليه السلام قال ( 2 ) : يا أبا بصير نحن شجرة العلم ، ونحن أهل - بيت النبي ( ص ) ، وفي دارنا هبط جبرئيل ( ص ) ، ونحن خزان علم الله ، ونحن معادن وحي - الله ، من تبعنا نجا ، ومن تخلف عنا هلك ، حتما ( 3 ) على الله عز وجل ، والاخبار من هذا القبيل يخرج عن الحصر والعد ، ولعل هذا الأصل لا يحتاج إلى مزيد بيان لظهوره في الغاية والنهاية ، وليت شعري ما حمل الناس على أن تركوا سبيل الله الذي هداهم إليه أئمة الهدى ؟ ! واخذوا سبلا شتى واتبعوا الآراء والأهواء ؟ ! كل يدعو إلى طريقة ، ويذود | ||
خط ۴۴۸: | خط ۴۶۰: | ||
ايشان درزمينه اينكه اخبار ائمه بمنزله وجودشان است : | ايشان درزمينه اينكه اخبار ائمه بمنزله وجودشان است : | ||
قال بعض الفضلاء بعد نقل حديث الثقلين : ( 1 ) | قال بعض الفضلاء بعد نقل حديث الثقلين : ( 1 ) | ||
ومعنى الحديث الشريف كما يستفاد من الأخبار المتواترة انه يجب التمسك بكلامهم عليهم السلام إذ حينئذ يتحقق التمسك بمجموع الامرين ، | ومعنى الحديث الشريف كما يستفاد من الأخبار المتواترة انه يجب التمسك بكلامهم عليهم السلام إذ حينئذ يتحقق التمسك بمجموع الامرين ، | ||
والسر فيه انه لا سبيل إلى فهم - | والسر فيه انه لا سبيل إلى فهم - | ||
خط ۴۶۲: | خط ۴۷۴: | ||
قال : حدثنا محمد بن يعقوب الكليني عن إسحاق بن يعقوب ، ورواه الطبرسي أيضا في الاحتجاج والكشي في الرجال والشيخ الطوسي في اختياره عن إسحاق بن يعقوب قال : | قال : حدثنا محمد بن يعقوب الكليني عن إسحاق بن يعقوب ، ورواه الطبرسي أيضا في الاحتجاج والكشي في الرجال والشيخ الطوسي في اختياره عن إسحاق بن يعقوب قال : | ||
سألت محمد بن عثمان العمري ، ان يوصل لي كتابا قد سألت فيه عن مسائل أشكلت على فورد في التوقيع بخط مولانا صاحب الزمان عليه الصلاة والسلام : اما ما سألت عنه أرشدك الله ووفقك ( إلى أن قال ) : واما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثا | سألت محمد بن عثمان العمري ، ان يوصل لي كتابا قد سألت فيه عن مسائل أشكلت على فورد في التوقيع بخط مولانا صاحب الزمان عليه الصلاة والسلام : اما ما سألت عنه أرشدك الله ووفقك ( إلى أن قال ) : واما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثا | ||
فإنهم حجتي عليكم وانا حجة الله عليهم ( 3 ) . | فإنهم حجتي عليكم وانا حجة الله عليهم ( 3 ) . | ||
وفي رجال الكشي والاختيار بالاسناد عن أحمد بن حاتم بن ماهويه قال ( 1 ) : كتبت إليه يعني أبا الحسن الثالث ( ع ) أسأله : عمن آخذ معالم ديني ؟ - وكتب اخوه أيضا فكتب إليهما : فهمت ما ذكرتما فاصمدا في دينكما على كل مسن في حبنا وكل كثير القدم في أمرنا فإنهم كافوكما إن شاء الله . | وفي رجال الكشي والاختيار بالاسناد عن أحمد بن حاتم بن ماهويه قال ( 1 ) : كتبت إليه يعني أبا الحسن الثالث ( ع ) أسأله : عمن آخذ معالم ديني ؟ - وكتب اخوه أيضا فكتب إليهما : فهمت ما ذكرتما فاصمدا في دينكما على كل مسن في حبنا وكل كثير القدم في أمرنا فإنهم كافوكما إن شاء الله . | ||
وروى ثقة الاسلام | وروى ثقة الاسلام | ||
محمد بن يعقوب الكليني عن محمد بن عبد الله ومحمد بن يحيى جميعا عن عبد الله بن جعفر الحميري قال : اجتمعت انا والشيخ أبو عمرو عند أحمد بن إسحاق ( إلى أن قال ) : اخبرني أبو علي أحمد بن إسحاق عن عن أبي الحسن ( ع ) قال : سألته وقلت : ومن أعامل ؟ أو عمن آخذ ؟ | محمد بن يعقوب الكليني عن محمد بن عبد الله ومحمد بن يحيى جميعا عن عبد الله بن جعفر الحميري قال : اجتمعت انا والشيخ أبو عمرو عند أحمد بن إسحاق ( إلى أن قال ) : اخبرني أبو علي أحمد بن إسحاق عن عن أبي الحسن ( ع ) قال : سألته وقلت : ومن أعامل ؟ أو عمن آخذ ؟ | ||
أو : قول من اقبل ؟ - فقال له : العمري ثقتي فما أدى إليك عني ، فمعنى يؤدى ، وما قال لك عني ، فعني يقول ، فاسمع له وأطع فإنه الثقة المأمون ( 2 ) . اخبرني أبو علي انه سأل أبا محمد عن مثل ذلك فقال له : العمري وابنه ثقتان ، فما أديا إليك عني فعني يؤديان ، | أو : قول من اقبل ؟ - فقال له : العمري ثقتي فما أدى إليك عني ، فمعنى يؤدى ، وما قال لك عني ، فعني يقول ، فاسمع له وأطع فإنه الثقة المأمون ( 2 ) . اخبرني أبو علي انه سأل أبا محمد عن مثل ذلك فقال له : العمري وابنه ثقتان ، فما أديا إليك عني فعني يؤديان ، | ||
وما قالا لك فعني يقولان فاسمع لهما وأطعهما فإنهما الثقتان المأمونان ، الحديث ( 3 ) وفي الاحتجاج عن أبي محمد العسكري ( ع ) وفي تفسيره ( ع ) أيضا قال : قال الحسين بن علي عليهما السلام ( 4 ) : من كفل لنا يتيما قطعته عنا محنتنا باستتارنا ، فواساه من علومنا التي سقطت إليه حتى أرشده وهداه قال الله عز وجل : يا أيها العبد الكريم المواسي انا أولى بالكرم منك فاجعلوا يا ملائكتي في الجنان بعدد كل حرف علمه الف الف قصر ، وضموا إليها ما يليق بها من سائر النعم . | وما قالا لك فعني يقولان فاسمع لهما وأطعهما فإنهما الثقتان المأمونان ، الحديث ( 3 ) وفي الاحتجاج عن أبي محمد العسكري ( ع ) وفي تفسيره ( ع ) أيضا قال : قال الحسين بن علي عليهما السلام ( 4 ) : من كفل لنا يتيما قطعته عنا محنتنا باستتارنا ، فواساه من علومنا التي سقطت إليه حتى أرشده وهداه قال الله عز وجل : يا أيها العبد الكريم المواسي انا أولى بالكرم منك فاجعلوا يا ملائكتي في الجنان بعدد كل حرف علمه الف الف قصر ، وضموا إليها ما يليق بها من سائر النعم . | ||
وفي الكافي عن معاوية بن عمار ( 1 ) قال : قلت لأبي عبد الله ( ع ) : رجل راوية لحديثكم يبث ذلك في الناس ويشدده في قلوبهم وقلوب شيعتكم ، ورجل | وفي الكافي عن معاوية بن عمار ( 1 ) قال : قلت لأبي عبد الله ( ع ) : رجل راوية لحديثكم يبث ذلك في الناس ويشدده في قلوبهم وقلوب شيعتكم ، ورجل | ||
خط ۴۷۷: | خط ۴۸۹: | ||
وفي مقبولة عمر بن حنظلة ( 3 ) المروية فيه وفي غيره قال : سألت أبا عبد الله ( ع ) عن رجلين من أصحابنا ، | وفي مقبولة عمر بن حنظلة ( 3 ) المروية فيه وفي غيره قال : سألت أبا عبد الله ( ع ) عن رجلين من أصحابنا ، | ||
تكون بينهما منازعة في دين أو ميراث فتحاكما إلى السلطان أو إلى القضاة أيحل ذلك ؟ - | تكون بينهما منازعة في دين أو ميراث فتحاكما إلى السلطان أو إلى القضاة أيحل ذلك ؟ - | ||
فقال : من تحاكم إلى الطاغوت فحكم له فإنما يأخذ سحتا وان كان حقه ثابتا لأنه اخذ بحكم - الطاغوت وقد امر الله عز وجل ان يكفر بها ، قلت : كيف يصنعان ؟ - قال : فانظروا إلى من كان منكم روى حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فاني قد جعلته عليكم حاكما فإذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فإنما بحكم الله استخف وعلينا رد والراد علينا الراد على الله وهو على حد الشرك بالله . | فقال : من تحاكم إلى الطاغوت فحكم له فإنما يأخذ سحتا وان كان حقه ثابتا لأنه اخذ بحكم - الطاغوت وقد امر الله عز وجل ان يكفر بها ، قلت : كيف يصنعان ؟ - قال : فانظروا إلى من كان منكم روى حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فاني قد جعلته عليكم حاكما فإذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فإنما بحكم الله استخف وعلينا رد والراد علينا الراد على الله وهو على حد الشرك بالله . | ||
وباسناده الحسن عن محمد بن | وباسناده الحسن عن محمد بن | ||
خط ۴۸۴: | خط ۴۹۶: | ||
قال : قال أبو عبد الله ( ع ) : اكتب وبث علمك في إخوانك فان مت فأورثت كتبك بنيك فإنه يأتي على الناس زمان هرج لا يأنسون فيه الا بكتبهم ( 6 ) . وفيه باسناده الصحيح عنه ( ع ) | قال : قال أبو عبد الله ( ع ) : اكتب وبث علمك في إخوانك فان مت فأورثت كتبك بنيك فإنه يأتي على الناس زمان هرج لا يأنسون فيه الا بكتبهم ( 6 ) . وفيه باسناده الصحيح عنه ( ع ) | ||
قال : أعربوا حديثنا فانا قوم فصحاء ( 1 ) ، اي لا تلحنوا فيه . | قال : أعربوا حديثنا فانا قوم فصحاء ( 1 ) ، اي لا تلحنوا فيه . | ||
وباسناده عنه ( ع ) قال : تزاوروا فان في زيارتكم احياء لقلوبكم ، وذكرا لأحاديثنا ، وأحاديثنا تعطف بعضكم على بعض ، فان أخذتم بها رشدتم ونجوتم ، وان تركتموها ضللتم وهلكتم ، فخذوا بها وأنا بنجاتكم زعيم ( 2 ) وعن | وباسناده عنه ( ع ) قال : تزاوروا فان في زيارتكم احياء لقلوبكم ، وذكرا لأحاديثنا ، وأحاديثنا تعطف بعضكم على بعض ، فان أخذتم بها رشدتم ونجوتم ، وان تركتموها ضللتم وهلكتم ، فخذوا بها وأنا بنجاتكم زعيم ( 2 ) وعن | ||
خط ۴۹۴: | خط ۵۰۸: | ||
1-اشكال مبنائي : اين سخن شما كه تنجز و فعليت احكام الهي مشروط و مقيد به اين است كه ان حكم از كانال اخبار و روايات رسيده باشد سخن درستي نيست چون وقتي از ناحيه عقل قطع به حكم شرعي پيدا شدو قاطع بنحو صددر صد دريافت كه شارع راضي به ترك اين عمل نيست در اينصورت حكم بر او فعليت دارد و هيچگاه احتمال متوقف بودن اين حكم قطعي عقلي را به تبليغ ان از ناحيه ائمه عليهم السلام رانمي دهد . قطع به حكم شرعي معنايش اين است كه من واقع حكم الهي را مي بينم و از اينرو حجيت ذاتي ان است و مخالفت با ان جائز نيست . | 1-اشكال مبنائي : اين سخن شما كه تنجز و فعليت احكام الهي مشروط و مقيد به اين است كه ان حكم از كانال اخبار و روايات رسيده باشد سخن درستي نيست چون وقتي از ناحيه عقل قطع به حكم شرعي پيدا شدو قاطع بنحو صددر صد دريافت كه شارع راضي به ترك اين عمل نيست در اينصورت حكم بر او فعليت دارد و هيچگاه احتمال متوقف بودن اين حكم قطعي عقلي را به تبليغ ان از ناحيه ائمه عليهم السلام رانمي دهد . قطع به حكم شرعي معنايش اين است كه من واقع حكم الهي را مي بينم و از اينرو حجيت ذاتي ان است و مخالفت با ان جائز نيست . | ||
2- مفاد رواياتي كه وساطت ائمه را در فعليت احكام شرط مي دانند ان نيست كه شما فهميده ايد بلكه مفاد انها اين است كه در استنباط و تحصيل حكم شرعي به عقل ناقص خودتان متكي نباشيد بلكه از ائمه هم استفاده كنيد. يعني اين روايات استبداد عقلي در تحصيل حكم شرعي را نفي مي كند چون در زمان صدور اين روايات برخي به قياس واستحسانات رجوع نموده و از ائمه كمك نمي گرفتند اين روايات چنين طريقه اي رانفي مي كند | |||
. | |||
3-اساسا ممكن نيست حكم عقل قطعي با دليل نقلي تعارض داشته باشد عقل قطعي همان را مي گويدكه نقل مي گويد و معنا ندارد اينهمه روايات در مذمت عقل ناظر به چنين مواردي مي باشد پس شايسته نيست اينهمه روايات را حمل به موارد بسيار نادري كنيم كه در انجا بين حكم عقل قطعي و نقلي تعارض باشد. | 3-اساسا ممكن نيست حكم عقل قطعي با دليل نقلي تعارض داشته باشد عقل قطعي همان را مي گويدكه نقل مي گويد و معنا ندارد اينهمه روايات در مذمت عقل ناظر به چنين مواردي مي باشد پس شايسته نيست اينهمه روايات را حمل به موارد بسيار نادري كنيم كه در انجا بين حكم عقل قطعي و نقلي تعارض باشد. | ||
4-اگر به ظاهر اين روايات اخذ كنيم و عقل را مطلقا درتحصيل حك شرعي دخيل نداني در اينصورت با سخن خود شما كه حكم عقل فطري را قبول داريد تعارض مي كند . | 4-اگر به ظاهر اين روايات اخذ كنيم و عقل را مطلقا درتحصيل حك شرعي دخيل نداني در اينصورت با سخن خود شما كه حكم عقل فطري را قبول داريد تعارض مي كند . | ||
5-اشكال بنائي :بر فرض بپذيريم شرطيت وساطت ائمه ع در فعليت وتنجز احكام را در اينصورت ادعا مي كنيم كه عقل هم طريق رسيدن به حجتهاي الهي است يعني وقتي عقل به حكمي از احكام شرعي رسيد كشف مي كنيم كه اين همان حكمي بوده كه توسط حجت الهي - ائمه ع – صادر شده و ما از طريق عقلمان به ان رسيده ايم مگراينكه ادعا كنيد ك هنفسي طريقيت احكام شرعي توسط ائمه ع موضوعيت دارد يعني صرف مطابقت حكم با واقع كافي نيست بلكه مطابقتي مشروعيت دارد كه از كانال سماع از ائمه ع و لو بالواسطه صورت گرفته باشد اما اثبات اين ممكن نيست و بر فرض چنين باشد از باب تعارض عقل قطعي با نقلي خواهد بود و اين ممكن نيست . | 5-اشكال بنائي :بر فرض بپذيريم شرطيت وساطت ائمه ع در فعليت وتنجز احكام را در اينصورت ادعا مي كنيم كه عقل هم طريق رسيدن به حجتهاي الهي است يعني وقتي عقل به حكمي از احكام شرعي رسيد كشف مي كنيم كه اين همان حكمي بوده كه توسط حجت الهي - ائمه ع – صادر شده و ما از طريق عقلمان به ان رسيده ايم مگراينكه ادعا كنيد ك هنفسي طريقيت احكام شرعي توسط ائمه ع موضوعيت دارد يعني صرف مطابقت حكم با واقع كافي نيست بلكه مطابقتي مشروعيت دارد كه از كانال سماع از ائمه ع و لو بالواسطه صورت گرفته باشد اما اثبات اين ممكن نيست و بر فرض چنين باشد از باب تعارض عقل قطعي با نقلي خواهد بود و اين ممكن نيست . | ||
پاسخ مرحوم نائيني به دليل سوم اخباريين : الثانية ) الأخبار الدالة على وجوب اخذ الاحكام منهم ( ع ) وعدم الاعتناء على الادراكات العقلية وظاهر هذه الطائفة انها في مقام الردع عما يفعله أئمة النفاق والكفر عليهم لعائن الله من الاستقلال في الفتوى بآرائهم الفاسدة المبنية على العمل بالأقيسة والاستحسانات الظنية من دون الرجوع إلى أئمة الهدى صلوات الله عليهم بل ربما كانوا يعارضونهم وأين ذلك ممن يعتقد بإمامتهم ويرجع في مقام الفتوى إلى كلماتهم والاخبار الصادرة عنهم صلوات الله عليهم وربما يتفق له استقلال عقله بحسن شئ أو متجه ويستكشف من ذلك ادائهم صلوات الله عليهم بطريق الآن لما ثبت عنده من تبعية الاحكام للمصالح والمفاسد وعدم كونها جزافية كما يدعيها الأشاعرة من دون شعور فإذا لم يكن هناك دليل من الشرع على تقييد الأحكام الواقعية بكونها مبلغة تبليغهم صلوات الله عليهم من باب نتيجة التقييد ولم يكن هو محملا في حد ذاته فلا يبقى ما يمنع عن استقلال العقل بشئ وعن ملازمة حكم | پاسخ مرحوم نائيني به دليل سوم اخباريين : الثانية ) الأخبار الدالة على وجوب اخذ الاحكام منهم ( ع ) وعدم الاعتناء على الادراكات العقلية وظاهر هذه الطائفة انها في مقام الردع عما يفعله أئمة النفاق والكفر عليهم لعائن الله من الاستقلال في الفتوى بآرائهم الفاسدة المبنية على العمل بالأقيسة والاستحسانات الظنية من دون الرجوع إلى أئمة الهدى صلوات الله عليهم بل ربما كانوا يعارضونهم وأين ذلك ممن يعتقد بإمامتهم ويرجع في مقام الفتوى إلى كلماتهم والاخبار الصادرة عنهم صلوات الله عليهم وربما يتفق له استقلال عقله بحسن شئ أو متجه ويستكشف من ذلك ادائهم صلوات الله عليهم بطريق الآن لما ثبت عنده من تبعية الاحكام للمصالح والمفاسد وعدم كونها جزافية كما يدعيها الأشاعرة من دون شعور فإذا لم يكن هناك دليل من الشرع على تقييد الأحكام الواقعية بكونها مبلغة تبليغهم صلوات الله عليهم من باب نتيجة التقييد ولم يكن هو محملا في حد ذاته فلا يبقى ما يمنع عن استقلال العقل بشئ وعن ملازمة حكم | ||
الشرع له لا عقلا ولا نقلا * | الشرع له لا عقلا ولا نقلا * | ||
وما يمكن ان يستدل لهم على ذلك امران ( الأول )هو احتمال مدخلية وساطتهم عليهم السلام في فعلية الاحكام والعقل بعد احتمال ذلك يستحيل أن يستقل على وجه الجزم بشئ حتى يحكم بملازمة الحكم الشرعي له ويرد هذا الوجه أن العقل بعد ما أدرك المصلحة الملزمة في شئ كالكذب المنجي للنبي أو لجماعة من المؤمنين مثلا وأدرك عدم مزاحمة شئ آخر لها وأدرك الأحكام الشرعية ليست جزافية وانما هي لأجل ايصال العباد إلى المصالح وتبعيدهم عن المفاسد كيف يعقل ان يتوقف في استكشاف الحكم الشرعي | وما يمكن ان يستدل لهم على ذلك امران ( الأول )هو احتمال مدخلية وساطتهم عليهم السلام في فعلية الاحكام والعقل بعد احتمال ذلك يستحيل أن يستقل على وجه الجزم بشئ حتى يحكم بملازمة الحكم الشرعي له ويرد هذا الوجه أن العقل بعد ما أدرك المصلحة الملزمة في شئ كالكذب المنجي للنبي أو لجماعة من المؤمنين مثلا وأدرك عدم مزاحمة شئ آخر لها وأدرك الأحكام الشرعية ليست جزافية وانما هي لأجل ايصال العباد إلى المصالح وتبعيدهم عن المفاسد كيف يعقل ان يتوقف في استكشاف الحكم الشرعي | ||
بوجوبه ويحتمل مدخلية وساطتهم صلوات الله وسلامه عليهم بل لا محالة يستقل بحسن هذا الكذب ويحكم بمحبوبيته والحاصل ان المدعي هو تبعية الحكم الشرعي لما استقل به العقل من الحسن أو القبح وبعد الاستقلال لا يبقى مجال لهذا الاحتمال أصلا | بوجوبه ويحتمل مدخلية وساطتهم صلوات الله وسلامه عليهم بل لا محالة يستقل بحسن هذا الكذب ويحكم بمحبوبيته والحاصل ان المدعي هو تبعية الحكم الشرعي لما استقل به العقل من الحسن أو القبح وبعد الاستقلال لا يبقى مجال لهذا الاحتمال أصلا | ||
شهيد صدر اضاف علي هذاالاشكال : | شهيد صدر اضاف علي هذاالاشكال : | ||
خط ۵۱۸: | خط ۵۳۴: | ||
اقول : | اقول : | ||
نقدي بر ايرادات مرحوم شيخ و من تبعه به دليل سوم اخباريين – اخبار و روايات - | نقدي بر ايرادات مرحوم شيخ و من تبعه به دليل سوم اخباريين – اخبار و روايات - | ||
<nowiki>:</nowiki> | <nowiki>:</nowiki> | ||
1-اولين اشكالي كه به بيانات اين حضرات وارد است ان است كه پاسخ شما و اشكالات شما بر فرض صحيح هم باشد تنها به بخشي از رواياتي است كه اخباريين ذكر كرده اند . در رواياتي نظير : ان دين الله لايصاب بالعقول ممكن است با اشكالتان شبهه و ادعاي اخباريين رفع گردد اما نسبت به طوائف ديگر اخبار ادعاي اخباريين به قوت خودش باقي است و اشكالات شما به انها متوجه نيست . نظيرروايتي كه مي فرمايد :علم جميع كتاب و سنت دراختيار ائمه استو كل علم لايخرج من هذاالبيت فهو باطل و....مضافا به اينكه اين روايات در زمان پيامبرص و علي ع و امام حسن ع صادرشده و حمل انهابه قياس و استحسان و...مفهومي ندارد يا اينكه مامن امر ....و لكن لاتبلغه عقول الرجال | 1-اولين اشكالي كه به بيانات اين حضرات وارد است ان است كه پاسخ شما و اشكالات شما بر فرض صحيح هم باشد تنها به بخشي از رواياتي است كه اخباريين ذكر كرده اند . در رواياتي نظير : ان دين الله لايصاب بالعقول ممكن است با اشكالتان شبهه و ادعاي اخباريين رفع گردد اما نسبت به طوائف ديگر اخبار ادعاي اخباريين به قوت خودش باقي است و اشكالات شما به انها متوجه نيست . نظيرروايتي كه مي فرمايد :علم جميع كتاب و سنت دراختيار ائمه استو كل علم لايخرج من هذاالبيت فهو باطل و....مضافا به اينكه اين روايات در زمان پيامبرص و علي ع و امام حسن ع صادرشده و حمل انهابه قياس و استحسان و...مفهومي ندارد يا اينكه مامن امر ....و لكن لاتبلغه عقول الرجال | ||
2-رواياتي كه دلالت بر حضر طريق تحصيل دين از طريق اهل بيت ع دارند بقدري صراحت دارند كه حمل انها به مساله استبداد در راي و عقل ممكن نيست مثل حديث ثقلين يعني دلالتشان اگر نص نباشد اظهر از دلالتي است كه شما انرا ادعامي كنيد. | 2-رواياتي كه دلالت بر حضر طريق تحصيل دين از طريق اهل بيت ع دارند بقدري صراحت دارند كه حمل انها به مساله استبداد در راي و عقل ممكن نيست مثل حديث ثقلين يعني دلالتشان اگر نص نباشد اظهر از دلالتي است كه شما انرا ادعامي كنيد. | ||
اگر درقضاوتمان منصف باشيم و با ذهني خالي از حب و بغض و افكاربرگرفته از اصوليين به اين روايات نظر كنيم چه مي فهميم اگر ائمه ع مي خواستند بما بفهمانند كه تنها كانال مطمئن دسترسي به درياي علوم ديني طريق اهل بيت ع است با چه بياني اين سخن را القا مي كردند ايا غير از همين طريقي است كه در روايات ذكر گرديده است و ما نسبت به انها غافل بوده و افكار خودمان را بجاي انكه بر انها عرضه كنيم اخبار را مطابق فهممان معنا مي كنيم . | اگر درقضاوتمان منصف باشيم و با ذهني خالي از حب و بغض و افكاربرگرفته از اصوليين به اين روايات نظر كنيم چه مي فهميم اگر ائمه ع مي خواستند بما بفهمانند كه تنها كانال مطمئن دسترسي به درياي علوم ديني طريق اهل بيت ع است با چه بياني اين سخن را القا مي كردند ايا غير از همين طريقي است كه در روايات ذكر گرديده است و ما نسبت به انها غافل بوده و افكار خودمان را بجاي انكه بر انها عرضه كنيم اخبار را مطابق فهممان معنا مي كنيم . | ||
3-عارض در روايات امره و ناهيه نيست چون شكي نيست كه رواياتي كه به تبعيت از عقل توصيه مي كنند مرادشان عقل فطري سليم است نظير :العقل ما عبد به الرحمن نه عقل اميخته به هوي و هوس و افكاري كه از راه غير صحيح بدان نائل شده است . فتامل | 3-عارض در روايات امره و ناهيه نيست چون شكي نيست كه رواياتي كه به تبعيت از عقل توصيه مي كنند مرادشان عقل فطري سليم است نظير :العقل ما عبد به الرحمن نه عقل اميخته به هوي و هوس و افكاري كه از راه غير صحيح بدان نائل شده است . فتامل | ||
4-بيان مرحوم شيخ در پاسخ اخباريين تمام نيست چون اشكال اولي شما مبنائي است و لذا اعتباري ندارد . و ثانيا غرض وهدف اخباريين اين است ك همي گويند :دسترسي به قطع از كانال عقل ممكن نيست و ان چه را كه شما بصورت قطع مي بينيد در حقيقت سراب است نه اب مويدش اين است كه شما بعد از مدتي متوجه مي شويد كه اين قطع شما مخالف با واقع بوده است مضافا به اينكه ار واقعا اين كه اگر واقعا اين قطع است و مقطوع شما مطابق با واقع است نبايد بين قطع شما و قطع كسي كه مخالف با شماست اختلافي داشته باشد نفس اين اختلاف بيانگر ان است كه شما خيال مي كنيد قاطع هستيد و اگر چهره واقعي قطع شما را بخواهند ارائه دهند خودتان مي بينيد كه خيال مي كردي قطع است | 4-بيان مرحوم شيخ در پاسخ اخباريين تمام نيست چون اشكال اولي شما مبنائي است و لذا اعتباري ندارد . و ثانيا غرض وهدف اخباريين اين است ك همي گويند :دسترسي به قطع از كانال عقل ممكن نيست و ان چه را كه شما بصورت قطع مي بينيد در حقيقت سراب است نه اب مويدش اين است كه شما بعد از مدتي متوجه مي شويد كه اين قطع شما مخالف با واقع بوده است مضافا به اينكه ار واقعا اين كه اگر واقعا اين قطع است و مقطوع شما مطابق با واقع است نبايد بين قطع شما و قطع كسي كه مخالف با شماست اختلافي داشته باشد نفس اين اختلاف بيانگر ان است كه شما خيال مي كنيد قاطع هستيد و اگر چهره واقعي قطع شما را بخواهند ارائه دهند خودتان مي بينيد كه خيال مي كردي قطع است | ||
خط ۵۳۳: | خط ۵۴۹: | ||
رفع تعارض رواياتي كه امر به تبعيت از عقل نموده با رواياتي كه تبعيت از عقل را مذمت مي كند : | رفع تعارض رواياتي كه امر به تبعيت از عقل نموده با رواياتي كه تبعيت از عقل را مذمت مي كند : | ||
ممكن است از ناحيه اخباريين گفته شود : بين ايندو دسته تعارض بدوي است و طريق جمع انها از طريق روايات طائفه سوم است و باصطلاح شاهد جمع اين روايات است به اين بيان كه : | ممكن است از ناحيه اخباريين گفته شود : بين ايندو دسته تعارض بدوي است و طريق جمع انها از طريق روايات طائفه سوم است و باصطلاح شاهد جمع اين روايات است به اين بيان كه : | ||
روايات امره به اتباع ازعقل را حمل مي كنيم به عقلي كه در چهارچوب ادله سمعيه به حكم واقعي برسد و روايات ناهيه را حمل مي كنيم به عقلي كه بخواهد مستقيما و بدون ادله سمعيه به حكم الهي برسد . | روايات امره به اتباع ازعقل را حمل مي كنيم به عقلي كه در چهارچوب ادله سمعيه به حكم واقعي برسد و روايات ناهيه را حمل مي كنيم به عقلي كه بخواهد مستقيما و بدون ادله سمعيه به حكم الهي برسد . | ||
مثلا رواياتي كه مي گويد : ان دين الله لايصاب بالعقول معنايش اين است كه بوسله عقل ممكن نيست به حكم واقع الهي رسيد مثلا از طريق قياس و استحسان و ..و رواياتي كه امر به تبعيت از عقل مي كند عقلي است كه اصول را از شريعت گرفته و در راستاي ان به احكام الهي مي رسد . | مثلا رواياتي كه مي گويد : ان دين الله لايصاب بالعقول معنايش اين است كه بوسله عقل ممكن نيست به حكم واقع الهي رسيد مثلا از طريق قياس و استحسان و ..و رواياتي كه امر به تبعيت از عقل مي كند عقلي است كه اصول را از شريعت گرفته و در راستاي ان به احكام الهي مي رسد . | ||
در اينصورت بين روايات امره و ناهيه از اتباع عقل با اين روايات طائفه سوم تعارضي نخواهدبود و همينطور بين انها و اياتي كه امر به تدبر در ايات الهي مي كنند. | در اينصورت بين روايات امره و ناهيه از اتباع عقل با اين روايات طائفه سوم تعارضي نخواهدبود و همينطور بين انها و اياتي كه امر به تدبر در ايات الهي مي كنند. | ||
قال في الاصول الاصيله : ان الشرع ( 1 ) لن يتبين الا بالعقل ، والعقل لن يهتدى الا بالشرع ، والعقل كالأس | قال في الاصول الاصيله : ان الشرع ( 1 ) لن يتبين الا بالعقل ، والعقل لن يهتدى الا بالشرع ، والعقل كالأس | ||
والشرع كالبناء ولم يثبت بناء ما لم يكن أس ، ولم يغن أس ما لم يكن بناء ، وأيضا العقل كالبصر والشرع كالشعاع ولن ينفع البصر ما لم يكن شعاع من خارج ولن يغني الشعاع ما لم يكن بصر ، فلهذا قال تعالى : قد جاءكم من الله نور وكتاب مبين * يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ويخرجهم من الظلمات إلى النور باذنه ( 1 ) | والشرع كالبناء ولم يثبت بناء ما لم يكن أس ، ولم يغن أس ما لم يكن بناء ، وأيضا العقل كالبصر والشرع كالشعاع ولن ينفع البصر ما لم يكن شعاع من خارج ولن يغني الشعاع ما لم يكن بصر ، فلهذا قال تعالى : قد جاءكم من الله نور وكتاب مبين * يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ويخرجهم من الظلمات إلى النور باذنه ( 1 ) | ||
وأيضا فالعقل كالسراج والشرع كالزيت الذي يمده فما لم يكن زيت لم يشعل السراج ، وما لم يكن سراج لم تضئ الزيت ، وعلى هذا نبه بقوله تعالى ( 1 ) : الله نور السماوات والأرض مثل نوره ( إلى قوله ) نور على نور ، وأيضا فالشرع عقل من خارج والعقل شرع من داخل وهما يتعاضدان بل يتحدان ، ولكون الشرع عقلا من خارج سلب الله اسم العقل من الكافر في غير موضع من القرآن نحو : صم بكم عمي فهم لا يعقلون ( 2 ) ، ولكون العقل شرعا من داخل قال تعالى | وأيضا فالعقل كالسراج والشرع كالزيت الذي يمده فما لم يكن زيت لم يشعل السراج ، وما لم يكن سراج لم تضئ الزيت ، وعلى هذا نبه بقوله تعالى ( 1 ) : الله نور السماوات والأرض مثل نوره ( إلى قوله ) نور على نور ، وأيضا فالشرع عقل من خارج والعقل شرع من داخل وهما يتعاضدان بل يتحدان ، ولكون الشرع عقلا من خارج سلب الله اسم العقل من الكافر في غير موضع من القرآن نحو : صم بكم عمي فهم لا يعقلون ( 2 ) ، ولكون العقل شرعا من داخل قال تعالى | ||
في صفة العقل : فطرة الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ( 3 ) فسمى العقل دينا ، ولكونهما متحدين قال : نور على نور وقال ( 4 ) : يهدي الله لنوره من يشاء ، فجعلهما نورا واحدا ، فالعقل إذا فقد الشرع عجز من أكثر الأمور كما تعجز العين عند فقد النور . | في صفة العقل : فطرة الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ( 3 ) فسمى العقل دينا ، ولكونهما متحدين قال : نور على نور وقال ( 4 ) : يهدي الله لنوره من يشاء ، فجعلهما نورا واحدا ، فالعقل إذا فقد الشرع عجز من أكثر الأمور كما تعجز العين عند فقد النور . | ||
وعن أمير المؤمنين ( ع ) انه قال ( 5 ) : العقل عقلان مطبوع ومسموع ولا ينفع المسموع ما لم يكن مطبوع | وعن أمير المؤمنين ( ع ) انه قال ( 5 ) : العقل عقلان مطبوع ومسموع ولا ينفع المسموع ما لم يكن مطبوع | ||
خط ۵۴۸: | خط ۵۶۴: | ||
وقال ( 5 ) : ألم يؤخذ عليهم ميثاق الكتاب ألا يقولوا على الله الا الحق . وقال ( 6 ) : ان الظن لا يغني من الحق شيئا . وقال ( 7 ) : ان هم الا يظنون . وقال ( 8 ) : ولو تقول علينا بعض الأقاويل * لاخذنا منه باليمين * ثم لقطعنا منه الوتين ، إلى غير ذلك من الآيات . | وقال ( 5 ) : ألم يؤخذ عليهم ميثاق الكتاب ألا يقولوا على الله الا الحق . وقال ( 6 ) : ان الظن لا يغني من الحق شيئا . وقال ( 7 ) : ان هم الا يظنون . وقال ( 8 ) : ولو تقول علينا بعض الأقاويل * لاخذنا منه باليمين * ثم لقطعنا منه الوتين ، إلى غير ذلك من الآيات . | ||
واما الاخبار في ذلك فهي أكثر من أن تحصى وقد تجاوزت حد التواتر ، ولنشر إلى جملة منها للتنبيه ، فمنها ما ذكرناه في الأصول السالفة مما دل على ذلك وسيما الأصل الثاني من حديث ابن شبرمة ( 9 ) والرسالة الصادقية ( 10 ) وغيرهما ، وفي الأصل السابع من | واما الاخبار في ذلك فهي أكثر من أن تحصى وقد تجاوزت حد التواتر ، ولنشر إلى جملة منها للتنبيه ، فمنها ما ذكرناه في الأصول السالفة مما دل على ذلك وسيما الأصل الثاني من حديث ابن شبرمة ( 9 ) والرسالة الصادقية ( 10 ) وغيرهما ، وفي الأصل السابع من | ||
حديث ذم اختلاف الفتيا ( 11 ) وحديث من تصدى للحكم وليس له بأهل ( 12 )... | حديث ذم اختلاف الفتيا ( 11 ) وحديث من تصدى للحكم وليس له بأهل ( 12 )... | ||
- قال بعض الفضلاء في الحاشيه : | - قال بعض الفضلاء في الحاشيه : | ||
خط ۵۵۶: | خط ۵۷۲: | ||
بمتابعة الكتاب والسنة واقتفاء أئمة الهدى صلوات الله عليهم قال بعض الفضلاء : اعلم أن العقل لن يهتدى ( إلى آخر ما قال ) . | بمتابعة الكتاب والسنة واقتفاء أئمة الهدى صلوات الله عليهم قال بعض الفضلاء : اعلم أن العقل لن يهتدى ( إلى آخر ما قال ) . | ||
وللكلام ذيل نقله في الكتب الثلاثة في الموارد المشار إليها متصلا بما مر وهو : | وللكلام ذيل نقله في الكتب الثلاثة في الموارد المشار إليها متصلا بما مر وهو : | ||
" واعلم أن العقل بنفسه قليل الغناء لا يكاد يتوصل به الا إلى معرفة كليات الشئ دون جزئياته نحو ان يعلم جملة حسن اعتقاد الحق وقول الصدق وتعاطى الجميل وحسن | " واعلم أن العقل بنفسه قليل الغناء لا يكاد يتوصل به الا إلى معرفة كليات الشئ دون جزئياته نحو ان يعلم جملة حسن اعتقاد الحق وقول الصدق وتعاطى الجميل وحسن | ||
خط ۵۶۱: | خط ۵۷۹: | ||
ان يعتقد في شئ شئ ، وما الذي هو معدلة في شئ شئ ، ولا يعرف العقل مثلا ان لحم الخنزير والخمر محرمة ، وانه يجب ان يتحاشى من تناول الطعام في وقت معلوم ، وان لا تنكح ذوات المحارم ، وان لا تجامع المرأة في حال الحيض ، فان أشباه ذلك لا سبيل إليها الا بالشرع فالشرع | ان يعتقد في شئ شئ ، وما الذي هو معدلة في شئ شئ ، ولا يعرف العقل مثلا ان لحم الخنزير والخمر محرمة ، وانه يجب ان يتحاشى من تناول الطعام في وقت معلوم ، وان لا تنكح ذوات المحارم ، وان لا تجامع المرأة في حال الحيض ، فان أشباه ذلك لا سبيل إليها الا بالشرع فالشرع | ||
نظام الاعتقادات الصحيحة والافعال المستقيمة والدال على مصالح الدنيا والآخرة ، من عدل عنه فقد ضل سواء السبيل ، ولأجل ان لا سبيل للعقل إلى معرفة ذلك قال تعالى : وما كنا معذبين حتى نبعث رسولا ، وقال : ولو انا أهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا : ربنا لولا أرسلت إلينا رسولا | نظام الاعتقادات الصحيحة والافعال المستقيمة والدال على مصالح الدنيا والآخرة ، من عدل عنه فقد ضل سواء السبيل ، ولأجل ان لا سبيل للعقل إلى معرفة ذلك قال تعالى : وما كنا معذبين حتى نبعث رسولا ، وقال : ولو انا أهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا : ربنا لولا أرسلت إلينا رسولا | ||
فنتبع آياتك من قبل ان نذل ونخزى ، والى العقل والشرع أشار بالفضل والرحمة بقوله : ولولا فضل الله عليكم ورحمته لاتبعتم الشيطان الا قليلا ، وعنى بالقليل المصطفين الأخيار ( انتهى كلامه ) " . | فنتبع آياتك من قبل ان نذل ونخزى ، والى العقل والشرع أشار بالفضل والرحمة بقوله : ولولا فضل الله عليكم ورحمته لاتبعتم الشيطان الا قليلا ، وعنى بالقليل المصطفين الأخيار ( انتهى كلامه ) " . | ||
اقول : نقدي بر ادله اخباريين : | اقول : نقدي بر ادله اخباريين : | ||
خلاصه اي از ادله سه گانه اينان : | خلاصه اي از ادله سه گانه اينان : | ||
1-كثرت وقوع خطا و اشتباه در احكام عقل نظري منشا سلب اعتماد به انهاست. | 1-كثرت وقوع خطا و اشتباه در احكام عقل نظري منشا سلب اعتماد به انهاست. | ||
2-احكام مبتني بر مصالح و مفاسد است و عقل قادر به درك تمام انها نيست . | 2-احكام مبتني بر مصالح و مفاسد است و عقل قادر به درك تمام انها نيست . | ||
3-اخبار فراواني كه ما را نهي از اتباع عقل در مسائل نظري مي كند و تنها مرجع مطمئن را قران و سنت معرفي مي كند . | 3-اخبار فراواني كه ما را نهي از اتباع عقل در مسائل نظري مي كند و تنها مرجع مطمئن را قران و سنت معرفي مي كند . | ||
و فيه :نقد دليل اول | و فيه :نقد دليل اول | ||
خط ۵۷۵: | خط ۵۹۳: | ||
ثالثا مجرد وجود خطا در احكام نظري صلاحيت نفي كار امدي عقل را در كشف احكام نظري دارا نيست چون عقل هميشه بوسيله ميزان و معياري كه دراختيارش است مي تواند صحت و سقم بسياري از مسائل را درك كند تمامي فطريات در اصل مبتني بر بديهيات و وجدانياتي هستند كه بدون انها امكان ثبات و پايداري را ندارند يعني پشتوانه و سنگ زير بناي نظريات و وجدانيات و فطريات است و ممكن نيست حكم نظري غير از اين باشد . از اينرو در تمامي احكام نظريس كه بين علما اختلاف است اگر مغالطات و كجروي ها و انحرافات با ميزان و معيار فطري اولي سنجيده شود به اتفاق و اتحاد خواهد انجاميد به اعتبار ديگر اگر تمامي عقلا و فلاسفه دنيا خاي از حب و بغض با هم بحث كنن بنحوي ك مطالب يكديگر را بنحو سقراطي مطرح كنند هيچگونه اختلافي بينشان وجود نخواهد داشت. | ثالثا مجرد وجود خطا در احكام نظري صلاحيت نفي كار امدي عقل را در كشف احكام نظري دارا نيست چون عقل هميشه بوسيله ميزان و معياري كه دراختيارش است مي تواند صحت و سقم بسياري از مسائل را درك كند تمامي فطريات در اصل مبتني بر بديهيات و وجدانياتي هستند كه بدون انها امكان ثبات و پايداري را ندارند يعني پشتوانه و سنگ زير بناي نظريات و وجدانيات و فطريات است و ممكن نيست حكم نظري غير از اين باشد . از اينرو در تمامي احكام نظريس كه بين علما اختلاف است اگر مغالطات و كجروي ها و انحرافات با ميزان و معيار فطري اولي سنجيده شود به اتفاق و اتحاد خواهد انجاميد به اعتبار ديگر اگر تمامي عقلا و فلاسفه دنيا خاي از حب و بغض با هم بحث كنن بنحوي ك مطالب يكديگر را بنحو سقراطي مطرح كنند هيچگونه اختلافي بينشان وجود نخواهد داشت. | ||
مويد :در زبان اخبار به اين ميزان و معيار توجه شده و مردم را بسوي ان ارجاع داده اند كه امام فرمود : اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله اين بيان گوياي ان است كه مي توان با ميزان حق و باطل اهل اندو را شناخت با توجه به اينكه حوزه حق و باطل وسيع است و شامل مسائل اجتماعي و اعتقادي و ...خواهد شد | مويد :در زبان اخبار به اين ميزان و معيار توجه شده و مردم را بسوي ان ارجاع داده اند كه امام فرمود : اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله اين بيان گوياي ان است كه مي توان با ميزان حق و باطل اهل اندو را شناخت با توجه به اينكه حوزه حق و باطل وسيع است و شامل مسائل اجتماعي و اعتقادي و ...خواهد شد | ||
بلي برخي مسائل است كه از حوزه انديشه ادمي فراتر است در ان عقل خودش به ناتواني اش اذعان مي كند مثل كنه و ذات الهي فتامل | بلي برخي مسائل است كه از حوزه انديشه ادمي فراتر است در ان عقل خودش به ناتواني اش اذعان مي كند مثل كنه و ذات الهي فتامل | ||
نقد دليل دليل دوم اخباريين – ابتناءاحكام به مصالح ومفاسد و قصور عقل در ادراك ان - : | نقد دليل دليل دوم اخباريين – ابتناءاحكام به مصالح ومفاسد و قصور عقل در ادراك ان - : | ||
و فيه : اولا دليل شما اخص از مدعاست چون در احكام غير مستقل عقلي درك مصالح و مفاسد و علل احكام ممكن است مثلا در لزوم مقدمه واجب و تخيير در دوران بين المحذورين و....شكي نيست كه عقل مي تواند كاشف حكم شرعي باشد در مستقلات عقليه نيز بطور كلي نمي توان سخن شما را پذيرفت چن در برخي امور عقل قادر به درك علل احكام است نظير حرمت ايذاءيتيم لزوم حكومت لزوم عدالت بطور كلي حسن و قبح عقلي امري است كه در جاي خود اثبات شده است . | و فيه : اولا دليل شما اخص از مدعاست چون در احكام غير مستقل عقلي درك مصالح و مفاسد و علل احكام ممكن است مثلا در لزوم مقدمه واجب و تخيير در دوران بين المحذورين و....شكي نيست كه عقل مي تواند كاشف حكم شرعي باشد در مستقلات عقليه نيز بطور كلي نمي توان سخن شما را پذيرفت چن در برخي امور عقل قادر به درك علل احكام است نظير حرمت ايذاءيتيم لزوم حكومت لزوم عدالت بطور كلي حسن و قبح عقلي امري است كه در جاي خود اثبات شده است . | ||
نقد دليل سوم اخباريين : | نقد دليل سوم اخباريين : | ||
روايات در مانحن فيه چند طائفه هستند | روايات در مانحن فيه چند طائفه هستند | ||
<nowiki>:</nowiki> | <nowiki>:</nowiki> | ||
خط ۵۹۴: | خط ۶۱۲: | ||
روايات دسته اول امري است مسلم و غير قابل انكار اما مفادش اثبات علم ائمه ع به مجموعه احكام الهي است و اين نفي علم غير ائمه به بعض احكام الهيه را دلالت نمي كند علم به كل احكام در اختيار ائمه ع است اما دلالت نمي كند كه غير ائمه به بعض از احكام الهي كه در قران ذكر شده علم ندارند پس نفي كاربرد عقل را دردسترسي به برخي احكام از طريق قران را ندارد. | روايات دسته اول امري است مسلم و غير قابل انكار اما مفادش اثبات علم ائمه ع به مجموعه احكام الهي است و اين نفي علم غير ائمه به بعض احكام الهيه را دلالت نمي كند علم به كل احكام در اختيار ائمه ع است اما دلالت نمي كند كه غير ائمه به بعض از احكام الهي كه در قران ذكر شده علم ندارند پس نفي كاربرد عقل را دردسترسي به برخي احكام از طريق قران را ندارد. | ||
روايات دسته دوم ظهورشان درايناست كه عقل دسترسي و احاطه علمي بر كل احكام الهي را ندارد اما نفي بعض را دلالت نمي كند | روايات دسته دوم ظهورشان درايناست كه عقل دسترسي و احاطه علمي بر كل احكام الهي را ندارد اما نفي بعض را دلالت نمي كند | ||
روايات دسته چهارم نيز كه لسان اثباتي دارد در ان نيز گرچه دلالتش اطلاق دارد و توان عقل را در فهم دين بطور كلي اثبات مي كند اما با توجه به روايات دسته اول و دوم جمعش اين است كه عقل بصورت موجبه جزئيه قادر به فهم و كشف احكام الهي است . | روايات دسته چهارم نيز كه لسان اثباتي دارد در ان نيز گرچه دلالتش اطلاق دارد و توان عقل را در فهم دين بطور كلي اثبات مي كند اما با توجه به روايات دسته اول و دوم جمعش اين است كه عقل بصورت موجبه جزئيه قادر به فهم و كشف احكام الهي است . | ||
شايد بتوان گفت مهمترين اخباري كه تا حدي قول اخباريين را اثبات مي كندن اخبار القاءاصول و تفريع مي باشد اما اين نيز تمام نيست چون مفاد اين روايات نفي اجتها مصطلح نيست بلكه مفادش اين است كه اصول كلي و خط كلي اجتهاد بايد از ائمه اتخاذ شود و تنها وظيفه مجتهد تفريع است و تطبيق اصول بر فروع يعني نخست بايد اصول را از ائمه گرفت و درك نمود و انگاه بر مصاديق خارجي تطبيق داد .اصوليين نيز غير از اين را نمي گويند . اصولي كه زائيده عقل محض مي باشد و از ائمه اتخاذنشده باشد قابل اعتبار نيست به اعتبارديگر :اين روايات مي فرمايد :اصول كلي توقيفي است - فتامل كه بايد بين اصوليين تفكيك قائل شد برخي مبنايشان همين است كه گفته شد اما بسيارياز انها با اين مبنا سازگاري ندارند و معتقدند كه عقل در مواردي كه اصلي از ناحيه ائمه بيان نگرديده است مي تواند مستقلا جعل قانون و قاعده نموده و انگاه انرا بر مصاديق تطبيق دهد- | شايد بتوان گفت مهمترين اخباري كه تا حدي قول اخباريين را اثبات مي كندن اخبار القاءاصول و تفريع مي باشد اما اين نيز تمام نيست چون مفاد اين روايات نفي اجتها مصطلح نيست بلكه مفادش اين است كه اصول كلي و خط كلي اجتهاد بايد از ائمه اتخاذ شود و تنها وظيفه مجتهد تفريع است و تطبيق اصول بر فروع يعني نخست بايد اصول را از ائمه گرفت و درك نمود و انگاه بر مصاديق خارجي تطبيق داد .اصوليين نيز غير از اين را نمي گويند . اصولي كه زائيده عقل محض مي باشد و از ائمه اتخاذنشده باشد قابل اعتبار نيست به اعتبارديگر :اين روايات مي فرمايد :اصول كلي توقيفي است - فتامل كه بايد بين اصوليين تفكيك قائل شد برخي مبنايشان همين است كه گفته شد اما بسيارياز انها با اين مبنا سازگاري ندارند و معتقدند كه عقل در مواردي كه اصلي از ناحيه ائمه بيان نگرديده است مي تواند مستقلا جعل قانون و قاعده نموده و انگاه انرا بر مصاديق تطبيق دهد- | ||
در مجموع بايد گفت خط صحيح اجتهاد از طريق اينگونه روايات مشخص مي گردد اينجاست ك بايد در عرصه اول علوم مقدماتي براي درك كلمات ائمه تحصيل گردد تا از اين كانال وارد درياي علوم اهلبيت ع شده و اصول را از انها اتخاذ كنيم و در مرحله دوم بايد مصاديق وموضوعات خارجيه را هم بشناسيم تا هر اصلي را در جاي خودش بكار بريم پس يك مجتهد در طريق تطبيق اصل بر فرع محتاج نگرش در مصاديق و موضوعات است و نيز بايد نسبت بين اصول متلقاه را هم بداند تا در مواقع تزاحم و تعارض تبواند حكم را دريابد . | در مجموع بايد گفت خط صحيح اجتهاد از طريق اينگونه روايات مشخص مي گردد اينجاست ك بايد در عرصه اول علوم مقدماتي براي درك كلمات ائمه تحصيل گردد تا از اين كانال وارد درياي علوم اهلبيت ع شده و اصول را از انها اتخاذ كنيم و در مرحله دوم بايد مصاديق وموضوعات خارجيه را هم بشناسيم تا هر اصلي را در جاي خودش بكار بريم پس يك مجتهد در طريق تطبيق اصل بر فرع محتاج نگرش در مصاديق و موضوعات است و نيز بايد نسبت بين اصول متلقاه را هم بداند تا در مواقع تزاحم و تعارض تبواند حكم را دريابد . | ||
{ كلمه نلقي اليكم الاصول ...بخوبي مبين ان است ك هاصول فقه توقيفي است و ذهن بشري حق ندارد اصلي و قاعده اي را اختراع كند و انگاه حكم مصاديق را از تحصيل نمايد . كلمه عليكم بالتفريع حدود تكليف مجتهدين را بيان مي دارد كه مرزاجتهادي شان در حد تطبيق اصل بر فرع است و اين غير از اصول رائجي است كه ناظر ان هستيم مثلا اختراع اصل اولي در اشياءبا قطع نظر از روايات و ادله سمعيه در راستاي اجتهاد ائمه نيست بلكه در مقابل ان است يا بسياري از ادله و براهيني كه در علم اصول براي حجيت امارات و..اورده مي شود در واقع سبك استدلال در فقه و اصول يكنواخت است يعني دراصول بايد از قواعد الفقهيه بحث شود نه از اصول مخترعه اما درعين حال بسياري از مباحث علم اصول هم در اين راستا است مثل حجيت ظواهر اصول عمليه و...در واقع متلقاه اموري صعب و پيچيده نيستند . اصول فعلي متورم است . | { كلمه نلقي اليكم الاصول ...بخوبي مبين ان است ك هاصول فقه توقيفي است و ذهن بشري حق ندارد اصلي و قاعده اي را اختراع كند و انگاه حكم مصاديق را از تحصيل نمايد . كلمه عليكم بالتفريع حدود تكليف مجتهدين را بيان مي دارد كه مرزاجتهادي شان در حد تطبيق اصل بر فرع است و اين غير از اصول رائجي است كه ناظر ان هستيم مثلا اختراع اصل اولي در اشياءبا قطع نظر از روايات و ادله سمعيه در راستاي اجتهاد ائمه نيست بلكه در مقابل ان است يا بسياري از ادله و براهيني كه در علم اصول براي حجيت امارات و..اورده مي شود در واقع سبك استدلال در فقه و اصول يكنواخت است يعني دراصول بايد از قواعد الفقهيه بحث شود نه از اصول مخترعه اما درعين حال بسياري از مباحث علم اصول هم در اين راستا است مثل حجيت ظواهر اصول عمليه و...در واقع متلقاه اموري صعب و پيچيده نيستند . اصول فعلي متورم است . | ||
مرحله دوم بحث : ايا قطع حاصل شده از دليل عقلي حجت است يا خير ؟ | مرحله دوم بحث : ايا قطع حاصل شده از دليل عقلي حجت است يا خير ؟ | ||
مبحث قبلي نزاع در اين بود كه ايا عقل توان كشف حكم شرعي را ذاتا داراست يا خير ؟ به اعتبار ديگر ايا از طريق دليل عقلي قطع به حكم شرعي ممكن است ؟ | مبحث قبلي نزاع در اين بود كه ايا عقل توان كشف حكم شرعي را ذاتا داراست يا خير ؟ به اعتبار ديگر ايا از طريق دليل عقلي قطع به حكم شرعي ممكن است ؟ | ||
خط ۶۰۸: | خط ۶۲۶: | ||
اصوليين مي گويند :قطع به حكم شرعي از طريق عقل به چند صورت متصور است : | اصوليين مي گويند :قطع به حكم شرعي از طريق عقل به چند صورت متصور است : | ||
1-عقل بطور مستقل علت و مناط حكمي را بدست اورد و انگه حكم به وجوب يا حرمت نمايد | 1-عقل بطور مستقل علت و مناط حكمي را بدست اورد و انگه حكم به وجوب يا حرمت نمايد | ||
2-عقل حسن و قبح چيزي را درك نموده و بتبع ان حكم شرع را هم بران بار كند – قانون ملازمه – مثل حسن اطاعت و قبح معصيت | 2-عقل حسن و قبح چيزي را درك نموده و بتبع ان حكم شرع را هم بران بار كند – قانون ملازمه – مثل حسن اطاعت و قبح معصيت | ||
3-عقل با قطع نظر از شرع واقعيتي را درك كند و انگاه حكم شرعي ديگري به ان ضميمه شد كه با تركيب ايندو عقل حكم به وجوب يا حرمت چيزي نمايد . | 3-عقل با قطع نظر از شرع واقعيتي را درك كند و انگاه حكم شرعي ديگري به ان ضميمه شد كه با تركيب ايندو عقل حكم به وجوب يا حرمت چيزي نمايد . | ||
نسبت به تصوير اول تقريبا اصوليين متحدند كه چنين كارياز عقل ساخته نيست و قطع به حكم از اين طريق حاصل نمي شود و درتصوير دوم نيز از محل بحث خارج است چون حسن و قبح چيزي در مرتبه معلول حكم شرعي است و انگاه عقل به چنين ادراكي مي رسد و چنين حكم عقلي در طول حكم شرعي است نه درعرض ان اما در مرتبه سوم اصوليين معتقدند كه عقل چنين كارائي را دارد . | نسبت به تصوير اول تقريبا اصوليين متحدند كه چنين كارياز عقل ساخته نيست و قطع به حكم از اين طريق حاصل نمي شود و درتصوير دوم نيز از محل بحث خارج است چون حسن و قبح چيزي در مرتبه معلول حكم شرعي است و انگاه عقل به چنين ادراكي مي رسد و چنين حكم عقلي در طول حكم شرعي است نه درعرض ان اما در مرتبه سوم اصوليين معتقدند كه عقل چنين كارائي را دارد . | ||
مساله حجيت قطع حاصله از دليل عقلي | مساله حجيت قطع حاصله از دليل عقلي | ||
خط ۶۲۰: | خط ۶۳۸: | ||
مقام ثبوت : ايا شارع مي تواند قطع حاصل شده از ادله سمعيه را در موضوعحكم خود اخذ كند يا عدم العلم الحاصل من دليل العقلي را در موضوع حكمش اخذ كند يا خير مثلا در مقام جعل بگويد :العلم بالاحكام الشرعيه اذا حصلت من الادله النقليه حجه يا الاحكام الشرعيه اذا لم يحصل العلم بها من الادله العقليه حجه | مقام ثبوت : ايا شارع مي تواند قطع حاصل شده از ادله سمعيه را در موضوعحكم خود اخذ كند يا عدم العلم الحاصل من دليل العقلي را در موضوع حكمش اخذ كند يا خير مثلا در مقام جعل بگويد :العلم بالاحكام الشرعيه اذا حصلت من الادله النقليه حجه يا الاحكام الشرعيه اذا لم يحصل العلم بها من الادله العقليه حجه | ||
بين اصوليين در اين مساله اختلاف است . شيخ انصاري مي فرمايد : | بين اصوليين در اين مساله اختلاف است . شيخ انصاري مي فرمايد : | ||
قطع مطلقا حجت است و منع از عمل به ان محال است چون مستلزم تناقض است . | قطع مطلقا حجت است و منع از عمل به ان محال است چون مستلزم تناقض است . | ||
اما مرحوم نائيني مدعي است كه منع از عمل به قطع ممكن است از طريق متمم جعل بدين نحو كه در حكم تصرف كنيم و حكم را مقيد كنيم به اينكه :بعدم كونه مقطوعا به من غير الكتاب و السنه | اما مرحوم نائيني مدعي است كه منع از عمل به قطع ممكن است از طريق متمم جعل بدين نحو كه در حكم تصرف كنيم و حكم را مقيد كنيم به اينكه :بعدم كونه مقطوعا به من غير الكتاب و السنه | ||
خط ۶۳۰: | خط ۶۴۸: | ||
3-اهمال موضوع نيز محال است چون موضوع حكم نسبت به علم و جهل يا مطلق است يا مقيد لذا نياز به دليل ديگراست كه به نحوي اين محذور را برطرف كند اگر دليل ديگر حكم را اختصاص به عالم داد مي فهميم كه از باب نتيجه التقييد است و اگر اعم بود مي فهميم از باب نتيجه الاطلاق است چنانكه از دليل كفايت قصرو اتمام و جهر و اخفات در مواردي كه بالعكس اتيان شود فهميده مي شود كه حكم قصر و اتمام براي عالم است فقط و فرد جاهل را شامل نمي شود | 3-اهمال موضوع نيز محال است چون موضوع حكم نسبت به علم و جهل يا مطلق است يا مقيد لذا نياز به دليل ديگراست كه به نحوي اين محذور را برطرف كند اگر دليل ديگر حكم را اختصاص به عالم داد مي فهميم كه از باب نتيجه التقييد است و اگر اعم بود مي فهميم از باب نتيجه الاطلاق است چنانكه از دليل كفايت قصرو اتمام و جهر و اخفات در مواردي كه بالعكس اتيان شود فهميده مي شود كه حكم قصر و اتمام براي عالم است فقط و فرد جاهل را شامل نمي شود | ||
اما مهم اين است كه اگرچه ثبوتا منع از عمل بقطع ناشي از ادله سمعيه از طريق متمم جعل ممكن است اما در مقام اثبات اين مطلب ثابت نيست چون ادله اخباريين در تقييد احكام به علم و قطع حاصل شده از دليل نقلي تمام نيست . | اما مهم اين است كه اگرچه ثبوتا منع از عمل بقطع ناشي از ادله سمعيه از طريق متمم جعل ممكن است اما در مقام اثبات اين مطلب ثابت نيست چون ادله اخباريين در تقييد احكام به علم و قطع حاصل شده از دليل نقلي تمام نيست . | ||
اشكال مرحوم خوئي به مرحوم نائيني : | اشكال مرحوم خوئي به مرحوم نائيني : | ||
خط ۶۳۶: | خط ۶۵۴: | ||
در مانحن فيه نيز گرچه تقييد ممكن نيست فعلا اما قابليت تقييد وجود دارد از اينرو وقتي تقييد ممكن نشد اطلاق قطعي مي شود در اينصورت وقتي مكلف قطع به حكمي پيدا كرداز هر طريقي كه شد منع از ان ممكن نيست . | در مانحن فيه نيز گرچه تقييد ممكن نيست فعلا اما قابليت تقييد وجود دارد از اينرو وقتي تقييد ممكن نشد اطلاق قطعي مي شود در اينصورت وقتي مكلف قطع به حكمي پيدا كرداز هر طريقي كه شد منع از ان ممكن نيست . | ||
وقتي ثبوتا ممكن نبود در مقام اثبات ديگر نيازي به بحث نيست چون مقام اثبات مبتني بر اين است كه در مقام ثبوت امكان نهي از قطع مورد تاييد قرار گيرد . انتهي | وقتي ثبوتا ممكن نبود در مقام اثبات ديگر نيازي به بحث نيست چون مقام اثبات مبتني بر اين است كه در مقام ثبوت امكان نهي از قطع مورد تاييد قرار گيرد . انتهي | ||
اقول :تقييد موضوع حكم به علم و قطع حاصل شده از ادله سمعيه ممكن است بنابر اينكه قطع موضوعي باشد اري اگر قطع طريقي باشد ممكن نيست اما محل نزاع اخذ قطع در موضوع حكم است و اين هيچ محذوري ندارد مهم مقام اثبات است و چون ادله اخباريين در اين رابطه محل تامل است لذا پذيرش سخنشان مشكل است از طرفي محل بحث در اخذ علم و قطع به حكم د موضوع نيست بلكه محل بحث در علم و قطع به حكم حاصله از مقدمات عقليه است . اگر محل نزاع را دقت كنيم بخوبي روشن مي شود كه بيان مرحوم خوئي و نائيني خارج از محل نزاع است . فتامل | اقول :تقييد موضوع حكم به علم و قطع حاصل شده از ادله سمعيه ممكن است بنابر اينكه قطع موضوعي باشد اري اگر قطع طريقي باشد ممكن نيست اما محل نزاع اخذ قطع در موضوع حكم است و اين هيچ محذوري ندارد مهم مقام اثبات است و چون ادله اخباريين در اين رابطه محل تامل است لذا پذيرش سخنشان مشكل است از طرفي محل بحث در اخذ علم و قطع به حكم د موضوع نيست بلكه محل بحث در علم و قطع به حكم حاصله از مقدمات عقليه است . اگر محل نزاع را دقت كنيم بخوبي روشن مي شود كه بيان مرحوم خوئي و نائيني خارج از محل نزاع است . فتامل |
ویرایش