پرش به محتوا

سادات حسنی آشنایی با سر سلسله‌های خاندان عبدالله بن حسن مثنی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۰: خط ۶۰:
امير‌مومنان املاک و مزارع کشاورزي بسياري را با دستان خود درمناطق مختلف حجاز مانند ينبع و وادي‌القري و فقيرين و مناطق ديگر آباد و درآمد همه آنها را در راه خدا و براي رسيدگي به خويشاوندان و نيازمندان آل علي وقف کرد و توليت آن را به فرزندان حضرت فاطمه(س) يعني امام حسن(ع)و پس ازاو امام حسين(ع)  و بعد از آن حضرت  کسي که ایشان  تعيين کنند واگذار‌فرمود <ref>الكافي ،  ج‏7،  ص: 50؛شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ؛ ج‏15 ؛ ص146.</ref> پس از شهادت امام حسين(ع) ميان شاخه‌هاي حسني و حسيني بر سر توليت اختلاف شد و امام سجاد(ع)  که بزرگ حسينيان بود به نفع سادات حسني از ادعاي خود دست برداشت. <ref>مناهل الضرب،  ص167،  سراج الانساب،  ص36</ref>  پس از آن حضرت ‌اين اختلاف زنده شد و زيد بن علي به عنوان نماينده امام باقر(ع) با جعفر پسر حسن مثني به پيگيري و دادخواهي درباره اختلاف خود به حاکم وقت مدينه خالد بن عبدالملک مراجعه مي‌کردند. <ref>الكامل، ج‏5، ص:231</ref>  در‌اين اثنا با‌اينکه گزارش ها از تلاش عبدالله بن حسن براي حفظ احترام زيد به عنوان يکي از شخصيت‌هاي بزرگتر بني هاشم گزارش شده مانند‌ اينکه هر وقت جلسه دادرسي تمام مي‌شد و عبدالله و زيد باز مي‌گشتند،  عبدالله بن حسن به سرعت به سمت مرکب جناب زيد مي‌رفت و براي او رکاب مي‌گرفت. <ref>تيسير المطالب في أمالي أبي طالب،  ص: 164‏</ref> با‌اين حال گفتگوهاي تندي ميان‌اين دو بزرگوار نقل شده است. <ref>نور الأبصار،  الشبلنجي ، ص:383 ؛الكامل، ج‏5، ص:231‏؛ أنساب الأشراف،  ج‏2، ص:199 و ج‏3، ص:231</ref>   
امير‌مومنان املاک و مزارع کشاورزي بسياري را با دستان خود درمناطق مختلف حجاز مانند ينبع و وادي‌القري و فقيرين و مناطق ديگر آباد و درآمد همه آنها را در راه خدا و براي رسيدگي به خويشاوندان و نيازمندان آل علي وقف کرد و توليت آن را به فرزندان حضرت فاطمه(س) يعني امام حسن(ع)و پس ازاو امام حسين(ع)  و بعد از آن حضرت  کسي که ایشان  تعيين کنند واگذار‌فرمود <ref>الكافي ،  ج‏7،  ص: 50؛شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ؛ ج‏15 ؛ ص146.</ref> پس از شهادت امام حسين(ع) ميان شاخه‌هاي حسني و حسيني بر سر توليت اختلاف شد و امام سجاد(ع)  که بزرگ حسينيان بود به نفع سادات حسني از ادعاي خود دست برداشت. <ref>مناهل الضرب،  ص167،  سراج الانساب،  ص36</ref>  پس از آن حضرت ‌اين اختلاف زنده شد و زيد بن علي به عنوان نماينده امام باقر(ع) با جعفر پسر حسن مثني به پيگيري و دادخواهي درباره اختلاف خود به حاکم وقت مدينه خالد بن عبدالملک مراجعه مي‌کردند. <ref>الكامل، ج‏5، ص:231</ref>  در‌اين اثنا با‌اينکه گزارش ها از تلاش عبدالله بن حسن براي حفظ احترام زيد به عنوان يکي از شخصيت‌هاي بزرگتر بني هاشم گزارش شده مانند‌ اينکه هر وقت جلسه دادرسي تمام مي‌شد و عبدالله و زيد باز مي‌گشتند،  عبدالله بن حسن به سرعت به سمت مرکب جناب زيد مي‌رفت و براي او رکاب مي‌گرفت. <ref>تيسير المطالب في أمالي أبي طالب،  ص: 164‏</ref> با‌اين حال گفتگوهاي تندي ميان‌اين دو بزرگوار نقل شده است. <ref>نور الأبصار،  الشبلنجي ، ص:383 ؛الكامل، ج‏5، ص:231‏؛ أنساب الأشراف،  ج‏2، ص:199 و ج‏3، ص:231</ref>   
==زندان و شهادت عبدالله==  
==زندان و شهادت عبدالله==  
پس از اينکه  عبدالله از تحويل پسران خود خودداري کرد به فرمان منصور عباسي سه سال در دار الاماره مدينه و سپس در زندان هاشميه کوفه زنداني شد و به اختلاف درروز عيد قربان سال 145 و در سن 46 سالگي ،<ref>تاريخ بغداد ج9، ص440</ref>  يا 72 سالگي يا 75 <ref>تاريخ دمشق ، ج27، ص تاريخ بغداد،  ج‏9،  ص: 440 تحفة الأزهار،  ضامن بن شدقم ، ج‏1، ص:321‏عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:94</ref> يا 92 سالگي به شهادت رسيد <ref>أنساب الأشراف،  البلاذري ، ج‏3، ص:89‏</ref>  . کيفيت شهادت‌اين بزرگوار را مختلف نقل کرده انند: به نقلي پاهايش تورم کرده و عفوني شد و‌اين عفونت با رسيدن به قلب وي را از پاي در آورد ولي گزارش‌هاي ديگر از خفه شدن، زير آوار سقف زندان ماندن و  مسموم شدن،  مردن زير شکنجه و به چهار ميخ کشيده شدن بر ديوار يا دق مرگ شدن پس از با خبر شدن از شهادت فرزندش محمد خبر داده اند.<ref>تحفة الأزهار،  ضامن بن شدقم ، ج‏1، ص:321</ref>  شايد گزارش تنوخي مکمل‌اين روايت باشد که پس از کشته شدن محمد نفس زکيه،  به فرمان منصور دوانقي سر بريده او را در مقابل پدرش عبدالله بن حسن در زندان گذاشتند.  
پس از اينکه  عبدالله از تحويل پسران خود خودداري کرد به فرمان منصور عباسي سه سال در دار الاماره مدينه و سپس در زندان هاشميه کوفه زنداني شد و به اختلاف درروز عيد قربان سال 145 و در سن 46 سالگي ،<ref>تاريخ بغداد ج9، ص440</ref>  يا 72 سالگي يا 75 <ref>تاريخ دمشق ، ج27، ص تاريخ بغداد،  ج‏9،  ص: 440 تحفة الأزهار،  ضامن بن شدقم ، ج‏1، ص:321‏عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:94</ref> يا 92 سالگي به شهادت رسيد <ref>أنساب الأشراف،  البلاذري ، ج‏3، ص:89‏</ref>  . کيفيت شهادت‌اين بزرگوار را مختلف نقل کرده انند: به نقلي پاهايش تورم کرده و عفوني شد و‌اين عفونت با رسيدن به قلب وي را از پاي در آورد ولي گزارش‌هاي ديگر از خفه شدن، زير آوار سقف زندان ماندن و  مسموم شدن،  مردن زير شکنجه و به چهار ميخ کشيده شدن بر ديوار يا دق مرگ شدن پس از با خبر شدن از شهادت فرزندش محمد خبر داده اند.<ref>تحفة الأزهار،  ضامن بن شدقم ، ج‏1، ص:321</ref>  شايد گزارش تنوخي مکمل‌اين روايت باشد که پس از کشته شدن محمد نفس زکيه،  به فرمان منصور دوانقي سر بريده او را در مقابل پدرش عبدالله بن حسن در زندان گذاشتند.<ref>فرج بعد الشدة،  تنوخى،  ج‏3،  ص: 365</ref>
ابوالفرج اصفهاني از عبدالرحمن بن عمران نقل مي‌کندکه گويد من  به همراه جمعي نزد ابو الازهر در هاشميه مي‌رفتيم و مي‌دانستيم که او با خليفه منصور مکاتبه دارد. روزي ما نزد وي بوديم و سه روزي مي‌شد که نامه‌اي از خليفه نزدش نيامده بود که ناگهان قاصد منصور به همراه نامه‌اي براي ابوالازهر زندانبان رسيد که پس از خواندش رنگش تغيير کرد و مضطرب شد و به سمت سياهچال زندان رفت. به هنگام بلند شدن زندانبان نامه ازاو افتاد و ما خوانديمش که در آن منصور براي او نوشته بود: در فرماني که به تو مورد مذله دادم شتاب نما.» شعباني که همراه من بود بعد از خواندن نامه گفت: مي‌داني مذله کيست؟ گفتم نه به خدا. گفت:به خداوند سوگند که عبدالله بن حسن است ببين زندانبان با او چه مي‌کند. زندانبان ساعتي رفت وبازگشت و گفت عبدالله بن حسن از دنيا رفت دوباره به داخل رفت و هنگاميکه بازگشت در فکر بود و اندوهگين. از ما پرسيد: درباره علي بن حسن چه باوري داريد؟ گفتيم به خدا قسم او بهترين انسان در آسمان ها و زمين است. زندانبان دست هايش را به هم زد و گفت از دنيا رفت.  
ابوالفرج اصفهاني از عبدالرحمن بن عمران نقل مي‌کندکه گويد من  به همراه جمعي نزد ابو الازهر در هاشميه مي‌رفتيم و مي‌دانستيم که او با خليفه منصور مکاتبه دارد. روزي ما نزد وي بوديم و سه روزي مي‌شد که نامه‌اي از خليفه نزدش نيامده بود که ناگهان قاصد منصور به همراه نامه‌اي براي ابوالازهر زندانبان رسيد که پس از خواندش رنگش تغيير کرد و مضطرب شد و به سمت سياهچال زندان رفت. به هنگام بلند شدن زندانبان نامه ازاو افتاد و ما خوانديمش که در آن منصور براي او نوشته بود: در فرماني که به تو مورد مذله دادم شتاب نما.» شعباني که همراه من بود بعد از خواندن نامه گفت: مي‌داني مذله کيست؟ گفتم نه به خدا. گفت:به خداوند سوگند که عبدالله بن حسن است ببين زندانبان با او چه مي‌کند. زندانبان ساعتي رفت وبازگشت و گفت عبدالله بن حسن از دنيا رفت دوباره به داخل رفت و هنگاميکه بازگشت در فکر بود و اندوهگين. از ما پرسيد: درباره علي بن حسن چه باوري داريد؟ گفتيم به خدا قسم او بهترين انسان در آسمان ها و زمين است. زندانبان دست هايش را به هم زد و گفت از دنيا رفت.  
==همسران عبدالله محض==
==همسران عبدالله محض==
۱۶۰

ویرایش