پرش به محتوا

محمد مولی الدویله: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:




'''محمد مولی الدویله''' (۷۰۵-۷۶۵ه.ق) از پیشوایان سادات آل باعلوی در حضرموت بود. او بیشتر ساکن بادیه و صحرا بود. او بر خلاف همانندان و هم عصران خود از سادات باعلوی به تحصیل علم نپرداخت، اما به دلیل حال معنوی بالا و بلند نظری و خوش‌رایی مورد تقدیر اهل علم واقع می‌شد. همه آل مولی الدویلمه به او باز می‌گردند.
'''محمد مولی الدویله''' (۷۰۵-۷۶۵ه.ق) از پیشوایان سادات آل باعلوی در حضرموت بود. او بیشتر ساکن بادیه و صحرا بود. او بر خلاف همانندان و هم عصران خود از سادات باعلوی آنگونه که باید به تحصیل علم نپرداخت، اما به دلیل حال معنوی بالا و بلند نظری و خوش‌رایی مورد تقدیر اهل علم واقع می‌شد. همه آل مولی الدویلمه به او باز می‌گردند.


=نسب=
=نسب=
خط ۹: خط ۹:


=تولد و تربیت=
=تولد و تربیت=
او در سال ۷۰۵ ه.ق در تریم، حضرموت به دنیا آمد و مادرش فاطمه بنت سعد بالیث است. خردسال بود که پدرش  درگذشت و عمویش عبدالله باعلوی کفالت او را بر عهده گرفت. او نیمی از قرآن را حفظ کرد، و طریقه خانواده و سلف خود را از خانواده اش گرفت، علاوه بر مبانی علوم فقه، حدیث، تصوف و قرآن که مملو از جامعه گسترده او از تعدادی از بزرگان زمان خود است. در جوانی به سرزمین دو مسجد مقدس رفت و آن ها را از گروهی از علما و فقها گرفت و در راه بازگشت با شیخ علی بن عبدالله التواشی آشنا شد و او را شناخت.  
او در سال ۷۰۵ ه.ق در تریم، حضرموت به دنیا آمد و مادرش فاطمه بنت سعد بالیث است. خردسال بود که پدرش  درگذشت و عمویش عبدالله باعلوی کفالت او را بر عهده گرفت. او نیمی از قرآن را حفظ کرد، و طریقه و راه و روش خانواده و سلف خود را از خانواده اش آموخت. علاوه بر آن مبانی علوم فقه، حدیث، تصوف و قرآن را از تعدادی از بزرگان زمان خود فرا گرفت. در جوانی به مکه و مدینه رفت و در آنجا از گروهی از علما و فقها کسب علم کرد و در راه بازگشت با شیخ علی بن عبدالله الطواشی آشنا شد.  


=زندگی در سرزمین یبحر=
=زندگی در سرزمین یَبحُر=
بسیاری از اجداد تمایل به زندگی بادیه داشتند و محمد نیز مولا دولا بود، بنابراین او مغازه ای به نام «دریانوردی» را انتخاب کرد که نزدیک به مقبره خدای پیامبر هود است و خانه ای ساخت و ساکن شد، و بسیاری از گروه او خانه هایی در اطراف آن ساختند تا اینکه تبدیل به یک روستا امره شد، پس از یک دوره زمانی که نزدیک روستای او روستای دیگری ساخته شد، به اولین «بادبان دولت» گفته شد و معنای «دولا» به قول مردم هادراموت «عتیقه» یا «قدیمی» شد و سپس او را «ملا دوله» یعنی صاحب روستا نامید. قدیمی.
محمد  مولی الدویله مانند بسیاری از اجدادش تمایل به زندگی در بادیه داشت؛ بنابراین مکانی به نام «یَبحُر» را انتخاب کرد که نزدیک به مقبره پیامبرخدا حضرت هود است. در آنجا خانه‌ای ساخت و ساکن شد. بسیاری از آشنایان او در اطرافش خانه ساختند تا اینکه تبدیل به یک روستای آباد شد. پس از زمانی نزدیک روستای او روستای دیگری ساخته شد، به روستای آول «یَبحُر الدویله» گفته شد و معنای «دویله» به قول مردم حضرموت «عتیقه» یا «قدیمی» است و سپس خود او را «مولی الدویله» یعنی صاحب روستای قدیمی نامیدند.


=از سخنان او=
=از سخنان او=
محمد ملا الداویلا می گوید: «من سه ویژگی از خودم می دانم، اولی: از مرگ متنفر نیستم، هر از مرگ متنفر باشد از ملاقات با خدا متنفر است.» دوم اینکه من از فقر نمی ترسم، چون می دانم آنچه خدا دارد نزدیک تر از دست من است. سوم اینکه متنفرم از اضافه کردن، حتی اگر چیزی ندارم او گفت که می خواهد مردم را به مسجد بائلاوی معروف به ترم بیاورد و آن ها گفتند که بادیه نشینی است که برای امامت مناسب نیست و وقتی نماز می خواندند، بعد از نماز خواندن در مورد قرآن به سخن نشست و او با سخنانی بزرگ سخن گفت، بنابراین می دانستند که این پرچم وهابی است.
محمد مولی الدویله می گوید: «من سه ویژگی از خودم می دانم، اولی: از مرگ متنفر نیستم، هر که از مرگ متنفر باشد از ملاقات با خدا متنفر است.» دوم اینکه من از فقر نمی‌ترسم، چون می‌دانم آنچه خدا دارد نزدیک‌تر از دست من است. سوم اینکه: از مهمان‌داشتن بدم نمی‌آید، حتی اگر چیزی نداشته باشم


=مسئولیت ها=
گفته شده است که او می خواست امام جماعت مسجد باعلوی معروف تریم شود ولی نگذاشتند و گفتند که او بادیه نشینی است که برای امامت مناسب نیست. پس از آنکه مردم نماز خواندند، او شروع به سخن در مورد یکی از سوره های قرآن کرد و بسیار نغز سخن گفت. اینگونه بود که مردم دریافتند علم او از هدیه‌ای از جانب خداوند است.
سلطان یمن در آن زمان نظامی را به احمد بن یمانی سلطان هدرموت فرستاد تا بندر ال شهر را از او گیرد و محمد مولا الدوله و احمد بن یمانی البندر و احمد بن یمانی نمی توانستند با آن ها روبه رو شوند، او از آن ها خواست تا جمعه نماز بخوانند و شهر را ترک کنند و به آن ها بجا بذارند.  
 
=موضع‌گیری او=
سلطان یمن در آن زمان یک لشکر نظامی را به سوی احمد بن یمانی سلطان حضرموت فرستاد تا بندر الشحر را از او بگیرد و محمد مولی الدویله و احمد بن یمانی در بندر بودند. احمد بن یمانی که نمی توانست با آن ها روبه رو شود، از آنها خواست تا صبر کنند تا نماز جمعه را بخواند و بندر را ترک کند. ولی لشکر نچذیرفت و گفتند همین حالا باید شهر را ترک کنی. محمد مولی الدویله به او گفت که به آنها حمله کند. پس احمد یمانی حرف او را گوش کرد و به لشکر یورش برد. لشکر یمنی از این یورش ترسید و عقب نشینی و فرار کردند.  


=فرزندان=
=فرزندان=