۸٬۲۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
=تولد و تحصیلات= | =تولد و تحصیلات= | ||
در روستای فرساق در مرکز باسیون در استان غربیه مصر به دنیا آمد. پدرش بسیار دوست داشت که او در کودکی حافظ قرآن شود. پس او قرآن را در سن ۱۰ و نیم سالگی به طور کامل حفظ کرد و جایزه ملک فاروق را در سن کمتر از 12 سالگی دریافت نمود. و آن جایزهای است که حاکم به حافظان کمتر از 12 سال اعطا میکرد. | در روستای فرساق در مرکز باسیون در استان غربیه مصر به دنیا آمد. پدرش بسیار دوست داشت که او در کودکی حافظ قرآن شود. پس او قرآن را در سن ۱۰ و نیم سالگی به طور کامل حفظ کرد و جایزه ملک فاروق را در سن کمتر از 12 سالگی دریافت نمود. و آن جایزهای است که حاکم به حافظان کمتر از 12 سال اعطا میکرد. همزمان با حفظ قرآن، تحصیلات دوره ابتدایی را به پایان رساند. پس از آن پدرش او را در معهد دینی استان طنطا برد و در آنجا با دکتر یوسف القرضاوی آشنا شد و با هم در یک دوره در آن معهد آموزش دیدند. | ||
=سوابق اجرایی= | |||
او پس از دو سال کار در دفتر شیخ الازهر به قطر سفر کرد تا از سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۵ زبان عربی را در مدارس متوسطه آنجا تدریس کند و در سال ۱۹۶۸ دکترای فلسفه اسلامی خود را از دانشگاه کمبریج لندن دریافت کرد و سپس تا سال ۱۹۷۰ روی نسخههای خطی در دانشگاه کمبریج مشغول به کار شد. | |||
او از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۴ ریاست گروه فرهنگ اسلامی دانشگاه امام محمد بن سعود در عربستان سعودی را بر عهده داشت و در سال ۱۹۸۴ ریاست گروه تبلیغ دانشگاه امام محمد بن سعود را بر عهده داشت و از سال ۱۹۸۶ تا ۲۰۰۲ به عنوان استاد دانشگاه بین المللی اسلامی اسلام آباد منصوب شد و به عنوان معاون رئیس و سپس مشاور دانشگاه اسلامی اسلام آباد منصوب شد. | |||
او از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۴ ریاست گروه فرهنگ اسلامی دانشگاه امام محمد بن سعود در عربستان سعودی را بر عهده داشت و در سال ۱۹۸۴ ریاست گروه | |||
=سوابق علمی= | =سوابق علمی= | ||
خط ۳۹: | خط ۳۸: | ||
=با اخوان= | =با اخوان= | ||
او در مورد پیوستن به اخوان می گوید: «عجیب این است که من و شیخ یوسف | او در مورد پیوستن به اخوان می گوید: «عجیب این است که من و شیخ یوسف القرضاوی بعد از خروج از موسسه در خیابان راه می رفتیم و مبلّغ اخوان را دیدیم که در خیابان ایستاده بود و شعار «الله اکبر و شکر خدا» می داد و می گفت: «خدا هدف ماست، پیامبر الگوی ماست، قرآن قانون ماست و جهاد راه ماست و مرگ به خاطر خدا بالاترین آرزوی ماست» ما از شنیدن این اصول بر خود لرزیدیم، بنابراین پشت جو رفتیم و تقسیم را می دانستیم و آن وقت در کلاس سوم مقدماتی الازهر بودیم و او در موسسه استاد خوبی برای ما درس می خواند و او عضو اداره ارشاد اخوان المسلمین بود که استاد بهی الخالی است «هفته ای دو بار با ما می نشست، یکشنبه و سه شنبه و وقتی وارد دبیرستان شدیم، من و شیخ یوسف در صحبت های عمومی آموزش می دیم و در آن زمان برادر امین الایسیف که مسئول بخش وکالت بود، هر پنجشنبه روستاهای اطراف تانتا را برای ما توزیع می کرد تا روز جمعه درگیر شود و سال ها می گذشت تا مصیبت ۴۸ و اخوان المسلمین منحل شد.» | ||
=تلاشها و دستگیریها= | =تلاشها و دستگیریها= |