پرش به محتوا

احمد العسال: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۴۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۶ مارس ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳: خط ۱۳:




'''احمد العسال''' (۱۶ مه ۱۹۲۸ تا ۱۰ ژوئیه ۲۰۱۰)، دانشمند و واعظ اسلامی مصری از علمای مدافع اخوان المسلمین و مشاور رئیس دانشگاه بین المللی اسلامی در اسلام آباد پاکستان است. او ابتدا به عنوان استاد، سپس رئیس دانشگاه اسلامی پاکستان و عضو اتحادیه جهانی علمای مسلمان شد. او همچنین سابقه طولانی در امر تبلیغ و دعوت به اسلام داشت و فعالیت خود را از دهه ۱۹۵۰ آغاز کرد و تا پایان عمر به آن مشغول بود. در سال 1958 در رشته تدریس عمومی از دانشکده شریعت دانشگاه الازهر فارغ التحصیل شد، سپس در سال 1960 در دفتر شیخ سابق الازهر یعنی شیخ محمود شلتوت مشغول به کار شد.
'''احمد العسال''' (۱۶ مه ۱۹۲۸ تا ۱۰ ژوئیه ۲۰۱۰)، دانشمند و واعظ اسلامی مصری از علمای مدافع اخوان المسلمین و مشاور رئیس دانشگاه بین المللی اسلامی در اسلام آباد پاکستان است. او ابتدا به عنوان استاد، سپس رئیس دانشگاه اسلامی پاکستان و عضو اتحادیه جهانی علمای مسلمان شد. او همچنین سابقه طولانی در امر تبلیغ و دعوت به اسلام داشت و فعالیت خود را از دهه ۱۹۵۰ آغاز کرد و تا پایان عمر به آن مشغول بود. در سال 1958 در رشته تدریس عمومی از دانشکده شریعت [[دانشگاه الازهر]] فارغ التحصیل شد، سپس در سال 1960 در دفتر شیخ سابق الازهر یعنی [[شیخ محمود شلتوت]] مشغول به کار شد.


=تولد و تحصیلات=
=تولد و تحصیلات=
در روستای  فرساق در مرکز باسیون در استان غربیه مصر به دنیا آمد. پدرش بسیار دوست داشت که او در کودکی حافظ قرآن شود. پس او قرآن را در سن ۱۰ و نیم سالگی به طور کامل حفظ کرد و جایزه ملک فاروق را در سن کمتر از 12 سالگی دریافت نمود. و آن جایزه‌ای است که حاکم به حافظان کمتر از 12 سال اعطا می‌کرد. همزمان با حفظ قرآن، تحصیلات دوره ابتدایی را به پایان رساند. پس از آن پدرش او را در معهد دینی استان طنطا برد و در آنجا با دکتر یوسف القرضاوی آشنا شد و با هم در یک دوره در آن معهد آموزش دیدند.
در روستای  فرساق در مرکز باسیون در استان غربیه [[مصر]] به دنیا آمد. پدرش بسیار دوست داشت که او در کودکی حافظ [[قرآن]] شود. پس او قرآن را در سن ۱۰ و نیم سالگی به طور کامل حفظ کرد و جایزه ملک فاروق را در سن کمتر از 12 سالگی دریافت نمود. و آن جایزه‌ای است که حاکم به حافظان کمتر از 12 سال اعطا می‌کرد. همزمان با حفظ قرآن، تحصیلات دوره ابتدایی را به پایان رساند. پس از آن پدرش او را در معهد دینی استان طنطا برد و در آنجا با دکتر [[یوسف القرضاوی]] آشنا شد و با هم در یک دوره در آن معهد آموزش دیدند.


=سوابق اجرایی=
=سوابق اجرایی=
خط ۳۸: خط ۳۸:


=با اخوان=
=با اخوان=
او در مورد پیوستن به اخوان می گوید: «عجیب این است که من و شیخ یوسف القرضاوی بعد از خروج از موسسه در خیابان راه می رفتیم و مبلّغ اخوان را دیدیم که در خیابان ایستاده بود و شعار «الله اکبر و شکر خدا» می داد و می گفت: «خدا هدف ماست، پیامبر الگوی ماست، قرآن قانون ماست و جهاد راه ماست و مرگ به خاطر خدا بالاترین آرزوی ماست» ما از شنیدن این اصول بر خود لرزیدیم، بنابراین نزد او رفتیم و با جریان آشنا شدیم. آن وقت در کلاس سوم مقدماتی الازهر بودیم و در معهد استاد خوبی استاد البهی الخولی به ما درس می‌داد و او عضو اداره ارشاد اخوان‌المسلمین بود. او با دوست شد و هفته‌ای دو بار در روزهای یکشنبه و سه شنبه با ما می نشست. وقتی وارد دبیرستان شدیم، من و شیخ یوسف در خطابه استاد شده بودیم. در آن زمان امین الوصیف که مسئول بخش تبلیغ بود، هر پنجشنبه ما را در روستاهای اطراف طنطا پخش می کرد تا روز جمعه خطبه‌های جمعه را بخوانیم. سال‌ها گذشت تا اینکه مصیبت ۴۸ رخ داد و اخوان المسلمین منحل شد.»
او در مورد پیوستن به اخوان می گوید: «عجیب این است که من و شیخ یوسف القرضاوی بعد از خروج از موسسه در خیابان راه می رفتیم و مبلّغ اخوان را دیدیم که در خیابان ایستاده بود و شعار «الله اکبر و شکر خدا» می داد و می گفت: «خدا هدف ماست، پیامبر الگوی ماست، قرآن قانون ماست و جهاد راه ماست و مرگ به خاطر خدا بالاترین آرزوی ماست» ما از شنیدن این اصول بر خود لرزیدیم، بنابراین نزد او رفتیم و با جریان آشنا شدیم. آن وقت در کلاس سوم مقدماتی الازهر بودیم و در معهد استاد خوبی استاد البهی الخولی به ما درس می‌داد و او عضو اداره ارشاد اخوان‌المسلمین بود. او با دوست شد و هفته‌ای دو بار در روزهای یکشنبه و سه شنبه با ما می نشست. وقتی وارد دبیرستان شدیم، من و شیخ یوسف در خطابه استاد شده بودیم. در آن زمان امین الوصیف که مسئول بخش تبلیغ بود، هر پنجشنبه ما را در روستاهای اطراف طنطا پخش می کرد تا روز جمعه خطبه‌های جمعه را بخوانیم. سال‌ها گذشت تا اینکه مصیبت ۴۸ رخ داد و [[اخوان‌المسلمین]] منحل شد.»


=تلاش‌ها و دستگیری‌ها=
=سختی‌ها و دستگیری‌ها=
اولین دستگیری او در حالی بود که در کلاس پنجم دبیرستان بود، زمانی که او و برخی از اخوان دست به اعتصاب و تظاهرات زدند تا گروه منحل نشود و او و شیخ قره داوی و برخی دیگر از برادران در پی این تظاهرات دستگیر شدند، و آنها از بخش اول به هکستاب و سپس به بازداشتگاه ال تور تبعید شدند و وقتی می دانستند که دانش آموزان دبیرستانی هستند شرمنده شدند و به هکستاب برگردانده شدند و سپس آن ها را دوباره به ال تور برگردانند و شیخ محمد الغزلی در آن زمان مسئول اخوان در بازداشت بود و با آنها در بازداشت شیخ عبدالعزیز بود . پس از ترک بازداشت پس از نزدیک به ۹ ماه، مدت امتحانات به پایان رسید، اما دکتر طه حسین، سپس وزیر دانش، معاینه استثنایی بازداشت شدگان را انجام داد، اما دیر آمد و او و دکتر قرارداوی مورد معاینه قرار گرفتند و سپس به دانشکده شریعت درخواست دادند و سپس در سال ۱۳۳۲ توسط مردان انقلابی دستگیر و سپس آزاد شدند و سپس دستگیر و تا خرداد ۱۳۳۵ در زندان نظامی باقی ماندند و فارغ التحصیل شد و تحصیلات خود را در کالج به پایان رساند و پس از فارغ التحصیلی از دولت فارغ التحصیل شد. او در مدارس خصوصی کار می کرد و در مصر جدید در آنجا کار می کرد.
اولین دستگیری او در حالی بود که در کلاس پنجم دبیرستان بود، زمانی که او و برخی از نیروهای اخوان دست به اعتصاب و تظاهرات زدند تا گروه منحل نشود و او و شیخ قرضاوی و برخی دیگر از نیروهای اخوان در پی این تظاهرات دستگیر شدند، و آنها از بخش اول به هایکستب و سپس به بازداشتگاه الطور تبعید شدند و وقتی متوجه شدند که دانش‌آموزان دبیرستانی هستند شرمنده شدند و به هایکستب برگردانده شدند و سپس آنها را دوباره به الطور برگردانند. شیخ محمد الغزالی در آن زمان مسئول اخوان در زندان بود. شیخ عبدالعزیز عبدالستار با آنها در بازداشت بود. پس از نزدیک به ۹ ماه که آزاد شد، مدت امتحانات به پایان رسیده بود، اما دکتر طه حسین (وزیر معارف آن زمان)،در اقدامی استثنایی جلسه امتحانات بازداشت شدگان را انجام داد، با این حال باز به این امتحانات هم نرسید. ولی از او و دکتر قرضاوی دوباره امتحان گرفتند. پس از آن به دانشکده شریعت رفت.


«ما را از قرآن محروم کردند، با این حال هر یک از ما در حال ارائه درس از آنچه که ما می دانستیم، و بازداشت در زندان نظامی بسیار خشن بود، آنها ما را از همه چیز جلوگیری کردند، چه قرآن و چه کتاب، و حتی بازدید از آن جلوگیری کرد، و ما با یکدیگر مطالعه آنچه که ما می دانستیم، و خوب است که برخی از ما زبان انگلیسی را بر روی پتو سیاه و صابون لوکس یاد گرفتیم، و من به یاد دارم که اولین دیدار ما از زندان جنگ هفت ماه بعد بود."
در سال 1953 میلادی توسط مردان انقلابی دستگیر و سپس آزاد شد ولی دوباره دستگیر و تا اوایل 1956 میلادی در زندان نظامی به‌سر برد. پس از رهایی به دانشکده بازگشت و تحصیلات خود را به پایان رساند. پس از فارغ التحصیلی دولت مانع اشتغال حکومتی برای او شد. او نیز در مدارس خصوصی مانند مدرسه «مصر الجدیدة» کار می کرد.
 
=وضعیت او در زندان=
او درباره زمان حبس خود در زندان نظامی چنین می‌گوید: «ما را از قرآن محروم کردند، با این حال هر یک از ما هر آنچه که می دانستیم به دیگران آموزش می‌دادیم. بازداشت در زندان نظامی بسیار خشن بود، آنها ما را از همه چیز چه قرآن و چه کتاب منع می‌کردند. حتی ما را ممنوع الملاقات کردند. ولی ما داشته‌های علمی خود را به یکدیگر منتقل می‌کردیم تا جایی که برخی از ما زبان انگلیسی را بر روی پتو سیاه و صابون لوکس یاد گرفتیم. من به یاد دارم که اولین دیدار ملاقاتی من در زندان نظامی پس از هفت ماه بود."


=دانشگاه بین المللی اسلامی پاکستان=
=دانشگاه بین المللی اسلامی پاکستان=