۸۷٬۷۹۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
==شهرت== | ==شهرت== | ||
حلبـی ظاهراً در جوانی بـه شیخ محمد رفاعی حسینی ــ شیخ مشهور بصره و از نوادگان شیخ احمد رفاعی ــ دست ارادت داد و از او بهرۀ معنوی فراوان یافت. آنگاه در زمانی نامعلوم بهسوی غرب به راه افتاد و پس از سفر به [[مصر]] و [[تونس]]، به [[مراکش]] رفت و در [[فاس]] ساکن شد و تا آخر عمر در همانجا ماند. حلبی در فاس نیز از محضر شیخ [[عبدالقادر فاسی]] و برخی مشایخ دیگر بهره برد، اما بهرغم رواج مذهب [[مالکی]] در [[مغرب]]، با گذشت سالها همچنان بر مذهب خود، یعنی [[شافعی]] باقی ماند <ref>همو، 2/ 332-333؛ قادری، التقاط ... ، 302</ref>. | حلبـی ظاهراً در جوانی بـه شیخ محمد رفاعی حسینی ــ شیخ مشهور بصره و از نوادگان شیخ احمد رفاعی ــ دست ارادت داد و از او بهرۀ معنوی فراوان یافت. آنگاه در زمانی نامعلوم بهسوی غرب به راه افتاد و پس از سفر به [[مصر]] و [[تونس]]، به [[مراکش]] رفت و در [[فاس]] ساکن شد و تا آخر عمر در همانجا ماند. حلبی در فاس نیز از محضر شیخ [[عبدالقادر فاسی]] و برخی مشایخ دیگر بهره برد، اما بهرغم رواج مذهب [[مالکی]] در [[مغرب]]، با گذشت سالها همچنان بر مذهب خود، یعنی [[شافعی]] باقی ماند <ref>همو، 2/ 332-333؛ قادری، التقاط... ، 302</ref>. | ||
وی بهتدریج بهسبب دانش و طبع شعرش، و بهویژه بهسبب قصیدهها و دیگر اشعار پرشماری که به پیروی از سنت مغربی در مدح پیامبر(ص) میسرود، در محافل فاس شهرت یافت. این اشعار که همه از سر عشق به پیامبر(ص) و دوستی او سروده شده، در مجموعههای متعددی گرد آمده، و از همان زمان حیات سرایندۀ آن، موجب بلندی آوازۀ او بوده است، تا آنجا که در هنگام حیاتش بسیاری از بزرگان مغرب همچون شیخ عبدالقادر فاسی و پسرانش، و عبدالواحد بن محمد بوعنانی، محمد بن احمد قسنطینی، سعید بن ابوالقاسم عمیری، قاضی محمد مجاصی، قاضی ابومدین مکناسی سوسی و محمد بن محمد شاذلی دلایی او را در نوشتههای خود ستودند. این نوشتههای ستایشآمیز در کتاب کشف اللثام او گرد آمده است <ref>[[سملالی]]، همانجا؛ قادری، نشر ... ، 3/ 1936</ref>. | وی بهتدریج بهسبب دانش و طبع شعرش، و بهویژه بهسبب قصیدهها و دیگر اشعار پرشماری که به پیروی از سنت مغربی در مدح پیامبر(ص) میسرود، در محافل فاس شهرت یافت. این اشعار که همه از سر عشق به پیامبر(ص) و دوستی او سروده شده، در مجموعههای متعددی گرد آمده، و از همان زمان حیات سرایندۀ آن، موجب بلندی آوازۀ او بوده است، تا آنجا که در هنگام حیاتش بسیاری از بزرگان مغرب همچون شیخ عبدالقادر فاسی و پسرانش، و عبدالواحد بن محمد بوعنانی، محمد بن احمد قسنطینی، سعید بن ابوالقاسم عمیری، قاضی محمد مجاصی، قاضی ابومدین مکناسی سوسی و محمد بن محمد شاذلی دلایی او را در نوشتههای خود ستودند. این نوشتههای ستایشآمیز در کتاب کشف اللثام او گرد آمده است <ref>[[سملالی]]، همانجا؛ قادری، نشر... ، 3/ 1936</ref>. | ||
یکی از بزرگانی که حلبی را بهسبب دانش و اشعارش بزرگ میداشت، شیخ حسن یوسی بود که از روی ارادت و لطف در رفع نیازهای مادی او میکوشید و به وی یاری میرساند، اما هنگامی که دریافت حلبی قصیدهای دربارۀ رؤیای خود سروده، و در آن مدعی شده که در این رؤیا خداوند خود با وی سخن گفته است، از بیم آنکه دیگران نیز از وی پیروی کنند و حدود [[شریعت]] را زیر پا بگذارند، از حلبی روی گرداند و کوشید تا با قطع کمک به او، وی را وادارد که از این گفتۀ خود [[توبه]] کند، اما حلبی به این فشارها توجهی نکرد و مدعی شد که در گفتۀ خود صادق است و این اشعار را نه از سر خامی و سبکسری، بلکه به زبان وجد و شور سروده است. افزونبر این، برخی دیگر نیز بهسبب آنکه او در پارهای از اشعارش نام پیامبر(ص) را بدون القاب احترامآمیز ذکر کرده بود، وی را مورد انتقاد قرار دادند و از اینرو، در پاسخ به آنان کتاب سیف المسلول خود را نوشت. با این همه، نیازهای مادی سرانجام او را واداشت تا به دربار سلطان اسماعیل حسنی، حاکم مکناسه روی آورد و چندی از کمک او بهره گیرد؛ اما سلطان اسماعیل نیز پسازآنکه از محتوای اشعار او و انتقادات دیگران آگاهی یافت، وی را از خود راند. به این ترتیب، حلبی که اعتبار و شهرت خود را از دست داده بود و دیگر درآمدی نداشت، باقیماندۀ عمر خود را در فقر و دشواری بهسر برد و در جمادیالآخر 1120 در فاس درگذشت. پیکر او را در خارج بابالفتوح فاس به خاک سپردند <ref>قادری، همانجا، التقاط، 302-303؛ سملالی، 2/ 333- 335؛ دادی، 3539</ref>. | یکی از بزرگانی که حلبی را بهسبب دانش و اشعارش بزرگ میداشت، شیخ حسن یوسی بود که از روی ارادت و لطف در رفع نیازهای مادی او میکوشید و به وی یاری میرساند، اما هنگامی که دریافت حلبی قصیدهای دربارۀ رؤیای خود سروده، و در آن مدعی شده که در این رؤیا خداوند خود با وی سخن گفته است، از بیم آنکه دیگران نیز از وی پیروی کنند و حدود [[شریعت]] را زیر پا بگذارند، از حلبی روی گرداند و کوشید تا با قطع کمک به او، وی را وادارد که از این گفتۀ خود [[توبه]] کند، اما حلبی به این فشارها توجهی نکرد و مدعی شد که در گفتۀ خود صادق است و این اشعار را نه از سر خامی و سبکسری، بلکه به زبان وجد و شور سروده است. افزونبر این، برخی دیگر نیز بهسبب آنکه او در پارهای از اشعارش نام پیامبر(ص) را بدون القاب احترامآمیز ذکر کرده بود، وی را مورد انتقاد قرار دادند و از اینرو، در پاسخ به آنان کتاب سیف المسلول خود را نوشت. با این همه، نیازهای مادی سرانجام او را واداشت تا به دربار سلطان اسماعیل حسنی، حاکم مکناسه روی آورد و چندی از کمک او بهره گیرد؛ اما سلطان اسماعیل نیز پسازآنکه از محتوای اشعار او و انتقادات دیگران آگاهی یافت، وی را از خود راند. به این ترتیب، حلبی که اعتبار و شهرت خود را از دست داده بود و دیگر درآمدی نداشت، باقیماندۀ عمر خود را در فقر و دشواری بهسر برد و در جمادیالآخر 1120 در فاس درگذشت. پیکر او را در خارج بابالفتوح فاس به خاک سپردند <ref>قادری، همانجا، التقاط، 302-303؛ سملالی، 2/ 333- 335؛ دادی، 3539</ref>. |