۸۷٬۹۰۶
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'می رفت' به 'میرفت') |
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
وی در ۱۲۲۲ ق/ ۱۸۰۷ در سهل اغریس، در جایی معروف به قطنه (قیطنه) وادی الحمام، از توابع ایالت «وهران» در غرب الجزایر در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. | وی در ۱۲۲۲ ق/ ۱۸۰۷ در سهل اغریس، در جایی معروف به قطنه (قیطنه) وادی الحمام، از توابع ایالت «وهران» در غرب الجزایر در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. | ||
او [[قرآن]] و [[علوم قرآنی]] را نزد پدرش محیی الدین الجزایری که [[فقیه]] و مجاهدی وارسته و رئیس فرقه اخوت [[قادریه]] در بخش غربی الجزایر بود، آموخت و [[حافظ قرآن]] شد. سپس به آموختن علوم جدید، از جمله | او [[قرآن]] و [[علوم قرآنی]] را نزد پدرش محیی الدین الجزایری که [[فقیه]] و مجاهدی وارسته و رئیس فرقه اخوت [[قادریه]] در بخش غربی الجزایر بود، آموخت و [[حافظ قرآن]] شد. سپس به آموختن علوم جدید، از جمله نجوم، ریاضیات و جغرافیا، تحت نظر سیدی احمد بن طاهر (قاضی ارزیو)، پرداخت و فنون نظامی را نیز فراگرفت و سرآمد اقران گردید و اعجاب همگان را برانگیخت. | ||
در ربیع الآخر ۱۲۴۱ ق/ نوامبر ۱۸۲۵ همراه پدرش برای زیارت [[حرمین شریفین]] به [[حجاز]] و سپس به [[بغداد]] و بار دیگر به [[مکه]] و [[مدینه]] سفر کرد و در ۱۲۴۳ ق/ اوایل ۱۸۲۸ به وطن بازگشت. پس از این سفر شوق بسیار به مطالعه یافت و کتابخانهای فراهم کرد که در آن زمان از ارزشمندترین کتابخانهها بود و به مطالعه گستردهای در معارف قدیم و جدید پرداخت. | در ربیع الآخر ۱۲۴۱ ق/ نوامبر ۱۸۲۵ همراه پدرش برای زیارت [[حرمین شریفین]] به [[حجاز]] و سپس به [[بغداد]] و بار دیگر به [[مکه]] و [[مدینه]] سفر کرد و در ۱۲۴۳ ق/ اوایل ۱۸۲۸ به وطن بازگشت. پس از این سفر شوق بسیار به مطالعه یافت و کتابخانهای فراهم کرد که در آن زمان از ارزشمندترین کتابخانهها بود و به مطالعه گستردهای در معارف قدیم و جدید پرداخت. | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
امیرعبدالقادر از این فرصت برای سازمان دادن به امور خویش استفاده کرد و لشکر حرفهای و تربیت شده، تشکیل داد و به جای اتکا و اعتماد بر نیروهای قبایل که تنها در زمان جنگ بسیج میشدند، بر این لشکر تکیه کرد. از این گذشته با کسب منابع درآمد منظم از طریق جمع آوری مالیاتهای اسلامی ( عشریه و زکات و نیز مالیات خاص زمان جنگ، « معون ») هزینههای خودر ا تأمین کرد و به ساختن شهر تقدمه پرداخت و به استخراج معادن و توسعه صنایع، تجارت و کشاورزی اقدام نمود و مدارس بسیاری حتی در محلات کوچک تأسیس کرد. | امیرعبدالقادر از این فرصت برای سازمان دادن به امور خویش استفاده کرد و لشکر حرفهای و تربیت شده، تشکیل داد و به جای اتکا و اعتماد بر نیروهای قبایل که تنها در زمان جنگ بسیج میشدند، بر این لشکر تکیه کرد. از این گذشته با کسب منابع درآمد منظم از طریق جمع آوری مالیاتهای اسلامی ( عشریه و زکات و نیز مالیات خاص زمان جنگ، « معون ») هزینههای خودر ا تأمین کرد و به ساختن شهر تقدمه پرداخت و به استخراج معادن و توسعه صنایع، تجارت و کشاورزی اقدام نمود و مدارس بسیاری حتی در محلات کوچک تأسیس کرد. | ||
وی برای جمع آوری این مالیاتها و استقرار عدالت بر مبنای | وی برای جمع آوری این مالیاتها و استقرار عدالت بر مبنای شریعت، در مناطق مختلف کشور، ماموران حقوق بگیر خاصی را به نام «خلیفه» یا «آقا» تعیین کرد و کوشید تا با بهره گیری از اسلام به عنوان نیروی وحدت آفرین، بر اختلافات موروثی موجود در میان قبایل غلبه کند. | ||
عبدالقادر در دوران حکومت خویش، سعی داشت مطابق احکام اسلامیرفتار کند و اسلام اصیل را تعلیم میداد، بر توحید تاکید داشت و به شدت با شرک مخالف بود. او بدعتها و خصوصاً پرستش شخصیتهای مذهبی را محکوم میکرد و جنگ بر ضد فرانسه را جهاد مشروع میدانست. وی به تدوین قواعد شرعی علاقه بسیار داشت و به همین سبب، درباره آنچه با فعالیتهای نظامی و اداری او ارتباط پیدا میکرد، مطالبی مینوشت. هرگاه نسبت به جواز شرعی عملی تردید پیدا میکرد با فقهای مشهور کشورهای اسلامی مشورت مینمود و فتوای آنها را در آن امر جویا میشد. مشکلات اقتصادی و سیاسی که امیرعبدالقادر با آنها مواجه بود و در اسناد و دست نوشتههای باقی مانده از وی، منعکس است. | عبدالقادر در دوران حکومت خویش، سعی داشت مطابق احکام اسلامیرفتار کند و اسلام اصیل را تعلیم میداد، بر توحید تاکید داشت و به شدت با شرک مخالف بود. او بدعتها و خصوصاً پرستش شخصیتهای مذهبی را محکوم میکرد و جنگ بر ضد فرانسه را جهاد مشروع میدانست. وی به تدوین قواعد شرعی علاقه بسیار داشت و به همین سبب، درباره آنچه با فعالیتهای نظامی و اداری او ارتباط پیدا میکرد، مطالبی مینوشت. هرگاه نسبت به جواز شرعی عملی تردید پیدا میکرد با فقهای مشهور کشورهای اسلامی مشورت مینمود و فتوای آنها را در آن امر جویا میشد. مشکلات اقتصادی و سیاسی که امیرعبدالقادر با آنها مواجه بود و در اسناد و دست نوشتههای باقی مانده از وی، منعکس است. | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
دومین مشکل او عدم تمایل قبایل به پرداخت [[مالیات اسلامی]] بود و تنها راه برخورد با این مشکلات، استفاده از قدرت بود. عبدالقادر برای این که وظیفه دینی خود را در برخورد انقلابی و قاطع با قبایل متمرد و یاغی بداند، در ۱۲۵۳ ق/ ۱۸۳۷ از شیخ الاسلام مراکش عبدالسلام شولی چنین استفتا کرد: | دومین مشکل او عدم تمایل قبایل به پرداخت [[مالیات اسلامی]] بود و تنها راه برخورد با این مشکلات، استفاده از قدرت بود. عبدالقادر برای این که وظیفه دینی خود را در برخورد انقلابی و قاطع با قبایل متمرد و یاغی بداند، در ۱۲۵۳ ق/ ۱۸۳۷ از شیخ الاسلام مراکش عبدالسلام شولی چنین استفتا کرد: | ||
«با توجه به وضع وخیم مسلمانان [[الجزایر]]، کشوری که آدمکشان کافر، خون مسلمانان را میریزند و دشمنان دین (اشغالگران فرانسوی) تصمیم دارند با زور شمشیر یا با مکر و خدعه مسلمانان را برده و بنده خود سازند، عدهای از مسلمانان با آنها همکاری میکنند و برای آنها چهارپایان، | «با توجه به وضع وخیم مسلمانان [[الجزایر]]، کشوری که آدمکشان کافر، خون مسلمانان را میریزند و دشمنان دین (اشغالگران فرانسوی) تصمیم دارند با زور شمشیر یا با مکر و خدعه مسلمانان را برده و بنده خود سازند، عدهای از مسلمانان با آنها همکاری میکنند و برای آنها چهارپایان، گله، اسب و مرکب سواری فراهم میکنند و گاهی نقاط ضعف دفاعی مسلمانان را به دشمن اطلاع میدهند. | ||
قبایلی نیز هستند که چنین اقداماتی را انجام میدهند و وقتی از آنها خواسته میشود که فرد مقصر و خائن را محکوم کنند، از شدت خشم منفجر میشوند و به انکار و دروغ متوسل میگردند، در حالی که به خوبی میدانند که خائن کیست و چه کسی این اعمال را مرتکب شده است. | قبایلی نیز هستند که چنین اقداماتی را انجام میدهند و وقتی از آنها خواسته میشود که فرد مقصر و خائن را محکوم کنند، از شدت خشم منفجر میشوند و به انکار و دروغ متوسل میگردند، در حالی که به خوبی میدانند که خائن کیست و چه کسی این اعمال را مرتکب شده است. | ||
دستور خدا در برخورد با جان و مال این دو گروه چیست؟ در برخورد با کسانی که وقتی امام یا نماینده او برای دفاع از دین و کشور، اعلام بسیج عمومی میکند از شرکت در دفاع خودداری میکنند، آیا باید آنها مجازات شوند و در این صورت مجازات آنان چیست؟ و چون مجازات، بدون جنگ نیست، آیا ثروت و املاک آنها را میتوان مصادره کرد؟ دستور خدا در مورد کسانی که کلاً یا بعضاً از پرداخت زکات خودداری میکنند چیست؟ آنها ادعا میکنند که داراییشان به حداقل نصاب لازم نمیرسد، در حالی که بدون شک، ثروت آنها از حد نصاب لازم بیشتر است، آیا علی رغم ضعف اسلام در این ایام، میتوان ادعای آنان را پذیرفت؟ یا جایی برای اجتهاد هست؟ هزینههای ارتش اسلام که دفاع از کشور و حفاظت از مرزها را در براب رحملههای ناگهانی دشمن برعهده دارد از کجا باید تأمین شود؟ در حال حاضر، خزانة منظمی در دست نیست و مبلغی که از زکات به دست میآید، کفاف غذای آنها را نمیدهد، چه رسد به پرداخت هزینههای لباس، | دستور خدا در برخورد با جان و مال این دو گروه چیست؟ در برخورد با کسانی که وقتی امام یا نماینده او برای دفاع از دین و کشور، اعلام بسیج عمومی میکند از شرکت در دفاع خودداری میکنند، آیا باید آنها مجازات شوند و در این صورت مجازات آنان چیست؟ و چون مجازات، بدون جنگ نیست، آیا ثروت و املاک آنها را میتوان مصادره کرد؟ دستور خدا در مورد کسانی که کلاً یا بعضاً از پرداخت زکات خودداری میکنند چیست؟ آنها ادعا میکنند که داراییشان به حداقل نصاب لازم نمیرسد، در حالی که بدون شک، ثروت آنها از حد نصاب لازم بیشتر است، آیا علی رغم ضعف اسلام در این ایام، میتوان ادعای آنان را پذیرفت؟ یا جایی برای اجتهاد هست؟ هزینههای ارتش اسلام که دفاع از کشور و حفاظت از مرزها را در براب رحملههای ناگهانی دشمن برعهده دارد از کجا باید تأمین شود؟ در حال حاضر، خزانة منظمی در دست نیست و مبلغی که از زکات به دست میآید، کفاف غذای آنها را نمیدهد، چه رسد به پرداخت هزینههای لباس، سلاح، اسب و دیگر تجهیزات نظامی. آیا میتوان بی تفاوت ماند تا دشمن بر سراسر کشور اسلامی مسلط شود؟ و یا مردم و امت اسلام باید تمام نیازمندیهای ارتش را تأمین کنند؟ اگر تأمین مخارج ارتش وظیفه است، آیا همة مردم به آن موظفند یا فقط ثروتمندان، آیا کسانی که از پرداخت مالیات زمان جنگ خودداری میکنند باغی هستند؟ نظر و حکم خدا در مورد این باغیان چیست؟ آیا پس از تمام شدن جنگ میتوان ثروتشان را به آنان بازگرداند یا خیر؟ | ||
در پاسخ استفتای امیرعبدالقادر، مفتی [[مراکش]] ، | در پاسخ استفتای امیرعبدالقادر، مفتی [[مراکش]]، تسولی، مقالهای پرمایه نوشت و به همه مسائل و مشکلاتی که عبدالقادر یاد کرده بود جواب داد، و از این نیز فراتر رفت و به مسائل حاشیهای نیز پرداخت، مسائلی از قبیل جواز انعقاد پیمان با دشمن و الزام مسلمانان ساکن مناطق تحت اشغال دشمن به مهاجرت به مناطق اسلامی. | ||
==طرح مساله مهاجرت== | ==طرح مساله مهاجرت== | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
با مداخله انگلستان به طرفداری از مولی عبدالرحمن در ۲۷ شعبان ۱۲۶۰ ق/۱۰ سپتامبر ۱۸۴۴، عهدنامه طنجه میان [[فرانسه]] و مراکش منعقد گردید و مقرر شد که سلطان [[مراکش]] از آن پس به انقلابیون و مجاهدان الجزایری کمک نکند و امیر را از مراکش تبعید کند و یا آنکه او را تحت مراقبت قرار دهد و مانع هرگونه عملیات وی شود. | با مداخله انگلستان به طرفداری از مولی عبدالرحمن در ۲۷ شعبان ۱۲۶۰ ق/۱۰ سپتامبر ۱۸۴۴، عهدنامه طنجه میان [[فرانسه]] و مراکش منعقد گردید و مقرر شد که سلطان [[مراکش]] از آن پس به انقلابیون و مجاهدان الجزایری کمک نکند و امیر را از مراکش تبعید کند و یا آنکه او را تحت مراقبت قرار دهد و مانع هرگونه عملیات وی شود. | ||
امیر عبدالقادر نیز سلطان مراکش را به عدم همکاری و خودداری از کمک رساندن به نیروهای الجزایری متهم کرد و کوشید تا افکار عمومی مراکش را به سوی خود جلب کند و آنها را بر ضد سلطان مراکش بشوراند. سلطان نیز آشکارا به رویارویی با امیرعبدالقادر پرداخت و او و مجاهدانش را تحت فشار شدید قرار داد و به خلع سلاح و مصادره اموال آنان اقدام کرد. امیر در ۱۲۶۳ ق/ ۱۸۴۶ در نامهای به علمای | امیر عبدالقادر نیز سلطان مراکش را به عدم همکاری و خودداری از کمک رساندن به نیروهای الجزایری متهم کرد و کوشید تا افکار عمومی مراکش را به سوی خود جلب کند و آنها را بر ضد سلطان مراکش بشوراند. سلطان نیز آشکارا به رویارویی با امیرعبدالقادر پرداخت و او و مجاهدانش را تحت فشار شدید قرار داد و به خلع سلاح و مصادره اموال آنان اقدام کرد. امیر در ۱۲۶۳ ق/ ۱۸۴۶ در نامهای به علمای مصر، ضمن شرح خدمات خود و همدستی سلطان مراکش با کفار فرانسوی و بدرفتاری وی با خود و مجاهدانش و ضبط اموال و اسلحهشان، نظر آنان را نسبت به سلطان، جویا شد. | ||
===حمایت شیخ محمد علیش=== | ===حمایت شیخ محمد علیش=== | ||
در پاسخ به استفتای امیر عبدالقادر، شیخ محمد | در پاسخ به استفتای امیر عبدالقادر، شیخ محمد علیش، مفتی [[مالکی]] [[مصر]]، در فتوایی که صادر کرد، حمایت کامل خود را از اقدامات امیر اعلام و اطاعت از او را لازم و جهاد بر ضد فرانسویان را واجب عینی و هرگونه معامله با آنها را حرام دانست و سلطان مراکش را از بدرفتاری با امیر نهی کرد. | ||
امیر در نامه دیگری به عبدالهادی | امیر در نامه دیگری به عبدالهادی حسنی، قاضی القضاه شهر فاس [[مراکش]]، از او درباره مسلمانانی که با دشمن (فرانسویها) دوستی و همکاری میکنند و وظایف سلاطین مسلمان نسبت به مجاهدان استفتا کرد. | ||
پاسخ حسنی برای عبدالقادر چندان رضایت بخش نبود، او بدانچه اشارتا به سلطان مراکش مربوط میشد تنها به نقل فتواهای مختلف فقهای مالکی قناعت کرد، اما بر وجود جهد دفاعی در برابر دشمن تاکید ورزید. | پاسخ حسنی برای عبدالقادر چندان رضایت بخش نبود، او بدانچه اشارتا به سلطان مراکش مربوط میشد تنها به نقل فتواهای مختلف فقهای مالکی قناعت کرد، اما بر وجود جهد دفاعی در برابر دشمن تاکید ورزید. | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۴: | ||
مولی عبدالرحمن به تحریک فرانسه در صدد سرکوب و دستگیری امیر عبدالقادر برآمد، از اینرو مولی محمد با سپاهی انبوه و بزرگ به جنگ امیرعبدالقادر رفت که به شکست عبدالقادر و کشته شدن بسیاری از لشکریانش انجامید و امیر به ناگزیر به همراه سایر همرزمانش به الجزایر بازگشت. | مولی عبدالرحمن به تحریک فرانسه در صدد سرکوب و دستگیری امیر عبدالقادر برآمد، از اینرو مولی محمد با سپاهی انبوه و بزرگ به جنگ امیرعبدالقادر رفت که به شکست عبدالقادر و کشته شدن بسیاری از لشکریانش انجامید و امیر به ناگزیر به همراه سایر همرزمانش به الجزایر بازگشت. | ||
در مدت اقامت امیر در مراکش برخی از سران مجاهدان مانند «محمد بلحاج» در ناحیه جریه و اوراس به مقاومت در برابر استعمارگران فرانسوی ادامه دادند و « بوشارب » نیز در ناحیه بیبان سر به شورش برداشت. امیر نیز پس از ورود به | در مدت اقامت امیر در مراکش برخی از سران مجاهدان مانند «محمد بلحاج» در ناحیه جریه و اوراس به مقاومت در برابر استعمارگران فرانسوی ادامه دادند و « بوشارب » نیز در ناحیه بیبان سر به شورش برداشت. امیر نیز پس از ورود به الجزایر، نبرد را از سرگرفت و نیروهای فرانسوی را در سیدی ابراهیم به سختی شکست داد، اما با تقویت مداوم نیروهای فرانسوی و عدم همکاری و حتی خیانت برخی از سران قبایل، نیروهایش رو به کاهش نهاد و فرانسویان نیز خانواده امیر را به اسارت گرفتند و او ناگزیر به شرط خوش رفتاری با وی در ۱۵ محرم ۱۲۶۴ ق/ ۲۳ دسامبر ۱۸۴۷ خود را تسلیم نیروهای فرانسوی کرد، اما فرانسویان علی رغم قولی که داده بودند وی را به بندر تولون در فرانسه تبعید کردند و حدود پنج سال را در آنجا گذراند. | ||