۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'شده اند' به 'شدهاند') |
جز (جایگزینی متن - 'نمى آید' به 'نمىآید') |
||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
بجز برهان اتقان صنع که مستقیماً مخلوق بودن جهان را ثابت میکند، اشعری برهان دیگری میآورد که نتیجه آن اثبات حادث بودن جهان است. خلاصه این برهان که شهرستانى آن را روایت میکند، این است که اگر جواهر یعنى ذرات تشکیل دهنده جهان را قدیم فرض کنیم، ناگزیر باید فرایند اجتماع و افتراق آنها را که جهان مجموعه ای از آنهاست، به ذات جواهر نسبت دهیم، حال آنکه ذرات نمیتوانند بنا بر ذات خویش با هم پیوند یابند یا جدا شوند، زیرا ذره در ذات خود مقتضى هر دو حالت است. بنابراین جهان ترکیب، مبدأی غیر از وجود اجزاء آن دارد <ref>شهرستانى، همان، 11؛ ابن فورک،203؛ نیز نک: ولفسن، 392 -386؛ نیز بخش آفرینش و جهان در همین مقاله </ref>. | بجز برهان اتقان صنع که مستقیماً مخلوق بودن جهان را ثابت میکند، اشعری برهان دیگری میآورد که نتیجه آن اثبات حادث بودن جهان است. خلاصه این برهان که شهرستانى آن را روایت میکند، این است که اگر جواهر یعنى ذرات تشکیل دهنده جهان را قدیم فرض کنیم، ناگزیر باید فرایند اجتماع و افتراق آنها را که جهان مجموعه ای از آنهاست، به ذات جواهر نسبت دهیم، حال آنکه ذرات نمیتوانند بنا بر ذات خویش با هم پیوند یابند یا جدا شوند، زیرا ذره در ذات خود مقتضى هر دو حالت است. بنابراین جهان ترکیب، مبدأی غیر از وجود اجزاء آن دارد <ref>شهرستانى، همان، 11؛ ابن فورک،203؛ نیز نک: ولفسن، 392 -386؛ نیز بخش آفرینش و جهان در همین مقاله </ref>. | ||
اشعری از نفى حدوث خداوند نتیجه میگیرد که خدا به هیچ رو شبیه به مخلوقات خویش نیست، زیرا این همانندی هرچند منحصر به جهتى خاص فرض شود، به این معنى است که ذات او در آن جهت خاص حادث است <ref>اشعری، همان، 7- 8؛ نیز نک: نسفى، 1/142</ref>. اگرچه این اصل مورد اتفاق همه فرقه هاست، تأکید اشعری بر آن، مبنای او در نفى تشبیه بوده است <ref>نک: ابن فورک،22</ref>. استدلال اشعری بر واحد بودن خدا مانند برهان اثبات وجود او مبتنى بر اندیشه نظام است. از دو صانع یا بیشتر فعل استوار و نظم آفرین | اشعری از نفى حدوث خداوند نتیجه میگیرد که خدا به هیچ رو شبیه به مخلوقات خویش نیست، زیرا این همانندی هرچند منحصر به جهتى خاص فرض شود، به این معنى است که ذات او در آن جهت خاص حادث است <ref>اشعری، همان، 7- 8؛ نیز نک: نسفى، 1/142</ref>. اگرچه این اصل مورد اتفاق همه فرقه هاست، تأکید اشعری بر آن، مبنای او در نفى تشبیه بوده است <ref>نک: ابن فورک،22</ref>. استدلال اشعری بر واحد بودن خدا مانند برهان اثبات وجود او مبتنى بر اندیشه نظام است. از دو صانع یا بیشتر فعل استوار و نظم آفرین برنمىآید، زیرا در تدبیر جهان دو اراده نمیتواند در کار باشد و ناگزیر یکى از دو خواست باید غالب آید واین مستلزم عجز دیگری و نفى خدا بودن اوست <ref>اشعری، همان، 8</ref>. این برهان که به «تمانع» شهرت دارد، در کلام معتزله نیز سابقه داشته است <ref>نک: قاضى عبدالجبار، شرح، 285</ref>. | ||
اشعری در اللمع به اثبات 7 صفت ذاتى خداوند که مفاهیم صفات دیگر به آنها باز میگردد، پرداخته است: عالم، قادر، حى، مرید، متکلم، سمیع و بصیر. خداوند عالم است، زیرا دانا بودن شرط درستى و استواری فعل است و همچنانکه آفریدن نقش زیبا یا ساختن چیزی به دانایى نیاز دارد، آفریدگار جهان باید عالم باشد <ref>ص 10؛ نیز نک: شهرستانى، همان، 67- 68</ref>. نیز چنین فعلى نمیتواند از کسى که قادر و حى (زنده) نیست، پدید آید، چه، اگر این دو صفت شرط نباشد، باید بتوان پذیرفت که آنچه مردمان میکنند، ممکن است در حالى که ناتوان یا مرده اند، ازایشان سر زند واین محال است <ref>اشعری، همان، 10-11</ref>. | اشعری در اللمع به اثبات 7 صفت ذاتى خداوند که مفاهیم صفات دیگر به آنها باز میگردد، پرداخته است: عالم، قادر، حى، مرید، متکلم، سمیع و بصیر. خداوند عالم است، زیرا دانا بودن شرط درستى و استواری فعل است و همچنانکه آفریدن نقش زیبا یا ساختن چیزی به دانایى نیاز دارد، آفریدگار جهان باید عالم باشد <ref>ص 10؛ نیز نک: شهرستانى، همان، 67- 68</ref>. نیز چنین فعلى نمیتواند از کسى که قادر و حى (زنده) نیست، پدید آید، چه، اگر این دو صفت شرط نباشد، باید بتوان پذیرفت که آنچه مردمان میکنند، ممکن است در حالى که ناتوان یا مرده اند، ازایشان سر زند واین محال است <ref>اشعری، همان، 10-11</ref>. |