۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'می رسد' به 'میرسد') |
جز (جایگزینی متن - 'خواسته ها' به 'خواستهها') |
||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
=عوامل سقوط خلافت بنی امیه= | =عوامل سقوط خلافت بنی امیه= | ||
1) گرایش امویان به اشرافیت و دوری از مردم: خلفای اموی به زندگی اشرافی گرایش داشته و در بسیاری از موارد و ابعاد، از مردم و | 1) گرایش امویان به اشرافیت و دوری از مردم: خلفای اموی به زندگی اشرافی گرایش داشته و در بسیاری از موارد و ابعاد، از مردم و خواستههای حقیقی آنان غفلت ورزیده و بخش فراوانی از زمان خود را به شکار، مجالس [[شرب خمر]]، عیش و نوش و خوش گذرانی می پرداختند. امویان آن چنان در خوشی های مادی غوطه ور شدند که صدای مطالبات مردمی و گرفتاری های ضعیفان، تهیدیستان و طبقات زیرین جامعه را نشنیده و نسبت بدان بی تفاوت بودند. | ||
دوران بنی امیه بیشتر به دوران شاهانی خوشگذران و بی تفاوت نسبت به مردم شباهت داشته و میتوان گفت در میان امویان یزید بن معاویه، یزید بن عبدالملک و ولید بن عبدالملک افرادی بسیار خوشگذران بوده که در میگساری و کام جویی های مادی شیوه ی افراط را در پیش گرفته و بیشتر اوقات خود را به لذت جویی و خوش گذرانی اختصاص میدادند. از ولید بن یزید بن عبدالملک نقل است که می خواست حج به جای آورده تا بر فراز کعبه به میگساری بپردازد!<ref>أخبار الدول و آثار الأول، ج2 ص</ref> غفلت خاندان اموی از مردم و به دیگر سخن، مردمی نبودن آنان یکی از عوامل مهم سقوط خلافت امویان محسوب میگردد. <ref>مروج الذهب، ج3 ص150؛ واکاوی زندگی و سخنان عمر بن عبدالعزیز، ص29- 24؛ الخلیفة الزاهد، ص43؛ طبقات الفقهاء، ص64</ref> | دوران بنی امیه بیشتر به دوران شاهانی خوشگذران و بی تفاوت نسبت به مردم شباهت داشته و میتوان گفت در میان امویان یزید بن معاویه، یزید بن عبدالملک و ولید بن عبدالملک افرادی بسیار خوشگذران بوده که در میگساری و کام جویی های مادی شیوه ی افراط را در پیش گرفته و بیشتر اوقات خود را به لذت جویی و خوش گذرانی اختصاص میدادند. از ولید بن یزید بن عبدالملک نقل است که می خواست حج به جای آورده تا بر فراز کعبه به میگساری بپردازد!<ref>أخبار الدول و آثار الأول، ج2 ص</ref> غفلت خاندان اموی از مردم و به دیگر سخن، مردمی نبودن آنان یکی از عوامل مهم سقوط خلافت امویان محسوب میگردد. <ref>مروج الذهب، ج3 ص150؛ واکاوی زندگی و سخنان عمر بن عبدالعزیز، ص29- 24؛ الخلیفة الزاهد، ص43؛ طبقات الفقهاء، ص64</ref> |