۸۷٬۸۱۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'ابو موسی' به 'ابوموسی') |
||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
در سال بیست و یکم هجرت مسلمانان به فرماندهی عبدالله بن عبدالله بن عتبان و ابوموسی اشعری اصفهان را فتح نمودند و پس از آن کرمان را تسخیر کردند. <br>پس از آن ابوموسی قصد تصرف و فتح خراسان را داشت که برای این کار و کسب اجازه از خلیفه دوم متوسل به نامه نگاری به [[عمر بن خطاب]] شد. [[ابن اعثم]] گزارش این واقعه را چنین شرح میدهد: | در سال بیست و یکم هجرت مسلمانان به فرماندهی عبدالله بن عبدالله بن عتبان و ابوموسی اشعری اصفهان را فتح نمودند و پس از آن کرمان را تسخیر کردند. <br>پس از آن ابوموسی قصد تصرف و فتح خراسان را داشت که برای این کار و کسب اجازه از خلیفه دوم متوسل به نامه نگاری به [[عمر بن خطاب]] شد. [[ابن اعثم]] گزارش این واقعه را چنین شرح میدهد: | ||
بعد از حمد و ثنای باری تعالی، این نامهای است از عبدالله عمر بر | بعد از حمد و ثنای باری تعالی، این نامهای است از عبدالله عمر بر ابوموسی، اما بعد، نوشته توای ابوموسی رسید. مضمون معلوم شد و فتحهایی که به فضل و عون باری تعالی تو را میسر آمد و ولایت فارس و کرمان مر مسلمانان را مسلم گشت یک یک دانسته شد و باری سبحانه را بر آن نعمت و دولت شکرها گزارده آمد. | ||
آنچه نوشته بودی که این نامه را از سر حد بیابان خراسان مینویسم، مگر اندیشه رفتن به جانب خراسان میداری؟ میباید که بدان جانب نروی و در رفتن به جانب خراسان توقف کنی که ما را به ولایت خراسان هیچ حاجت نیست. چون این نوشته به تو رسد، باید که به هر شهری که به عون الله سبحانه بر دست تو فتح شده است نایبی نیکو سیرت، محمود الخصال، پسندیده افعال، امین و معتمد نصب کنی و به جانب بصره باز گردی و در آن جا مقیم باشی و دست از خراسان بداری که ما را با خراسان و خراسان را با ما هیچ کاری نیست. کاشکی میان ما و خراسان کوهها بودی از آهن و دریاها بودی از آتش و هزار سدی بودی در میان چون سد سکندر.<br> | آنچه نوشته بودی که این نامه را از سر حد بیابان خراسان مینویسم، مگر اندیشه رفتن به جانب خراسان میداری؟ میباید که بدان جانب نروی و در رفتن به جانب خراسان توقف کنی که ما را به ولایت خراسان هیچ حاجت نیست. چون این نوشته به تو رسد، باید که به هر شهری که به عون الله سبحانه بر دست تو فتح شده است نایبی نیکو سیرت، محمود الخصال، پسندیده افعال، امین و معتمد نصب کنی و به جانب بصره باز گردی و در آن جا مقیم باشی و دست از خراسان بداری که ما را با خراسان و خراسان را با ما هیچ کاری نیست. کاشکی میان ما و خراسان کوهها بودی از آهن و دریاها بودی از آتش و هزار سدی بودی در میان چون سد سکندر.<br> |