۱٬۷۴۱
ویرایش
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
از دلايل عمده گرايش يثربيان به آموزههاى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)، به تنگ آمدن آنها از ستيزههاى بى پايان داخلى بود.<ref>اسحق بن محمد همدانى، سيرت رسول الله (تهران، نشر مركز، 1373)، ص 212; ابن واضح يعقوبى، همان، ص 396 و محمد حسنين هيكل، زندگانى محمد، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران، انتشارات سوره، 1375)، ص 281 ـ 282.</ref> دامنه اين ناهمسازگرىها از رقابت موجود ميان دو بطن، مانند بنىهاشم و بنى امّيه تا ستيزههاى ميان دو شعب (مجموعه چند قبيله)، مانند بنى عدنان و بنى قحطان متغيّر بودهاست.<ref>در مورد اصطلاح شعب، قبيله وغيره ر.ک.: محمد ابراهيم آيتى، تاريخ پيامبر اسلام، با تجديد نظر و اضافات ابوالقاسم گرجى، (چاپ ششم: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1376)، ص 20.</ref> علاوه بر آموزههاى قرآن کريم و سنت که با اشاره به ناهمسازگرىهاى اعرابِ جاهلى، مؤمنان را مکّرر از دامن زدن به ستيزهجويى و تفرقه پرهيز دادهاند،<ref>انفال / 63 و آل عمران / 103.</ref> پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز با تشبيه روابط اعضاى جامعه مؤمنان به مسئوليت اعضاى يک پيکر نسبت به يک ديگر، جماعت و وحدت را مايه رحمت و وحدت ستيزى را مُرادف با کُفر دانسته و همواره بر لزوم همراهى با توده امّت تأکيد داشتهاند.<ref>صحيح بخارى، ص 37 و صحيح مسلم، ص 66 به نقل از: كتاب وحدت، گردآورى و تنظيم اداره پژوهش و نگارش، (تهران، وزارت ارشاد اسلامى، 1362)، ص 146.</ref> ايشان هم چنين برترى جويىهاى قومى و قبيلهاى را که در واقع منشأ ناهمسازگرىهاست، باطل اعلام کرده، رسوبات ذهنى تفکرات دوران جاهليّت را ملغا مىنمايد. <br> | از دلايل عمده گرايش يثربيان به آموزههاى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)، به تنگ آمدن آنها از ستيزههاى بى پايان داخلى بود.<ref>اسحق بن محمد همدانى، سيرت رسول الله (تهران، نشر مركز، 1373)، ص 212; ابن واضح يعقوبى، همان، ص 396 و محمد حسنين هيكل، زندگانى محمد، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران، انتشارات سوره، 1375)، ص 281 ـ 282.</ref> دامنه اين ناهمسازگرىها از رقابت موجود ميان دو بطن، مانند بنىهاشم و بنى امّيه تا ستيزههاى ميان دو شعب (مجموعه چند قبيله)، مانند بنى عدنان و بنى قحطان متغيّر بودهاست.<ref>در مورد اصطلاح شعب، قبيله وغيره ر.ک.: محمد ابراهيم آيتى، تاريخ پيامبر اسلام، با تجديد نظر و اضافات ابوالقاسم گرجى، (چاپ ششم: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1376)، ص 20.</ref> علاوه بر آموزههاى قرآن کريم و سنت که با اشاره به ناهمسازگرىهاى اعرابِ جاهلى، مؤمنان را مکّرر از دامن زدن به ستيزهجويى و تفرقه پرهيز دادهاند،<ref>انفال / 63 و آل عمران / 103.</ref> پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز با تشبيه روابط اعضاى جامعه مؤمنان به مسئوليت اعضاى يک پيکر نسبت به يک ديگر، جماعت و وحدت را مايه رحمت و وحدت ستيزى را مُرادف با کُفر دانسته و همواره بر لزوم همراهى با توده امّت تأکيد داشتهاند.<ref>صحيح بخارى، ص 37 و صحيح مسلم، ص 66 به نقل از: كتاب وحدت، گردآورى و تنظيم اداره پژوهش و نگارش، (تهران، وزارت ارشاد اسلامى، 1362)، ص 146.</ref> ايشان هم چنين برترى جويىهاى قومى و قبيلهاى را که در واقع منشأ ناهمسازگرىهاست، باطل اعلام کرده، رسوبات ذهنى تفکرات دوران جاهليّت را ملغا مىنمايد. <br> | ||
امّا، همانگونه که خودِ پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز پيش بينى مىنمود، پس از وفات ايشان نه تنها آموزههاىهمسازگرايانه به کنارى نهاده شد، بلکه احاديثى در اصالت تبعيض هاى قومى و قبيلهاى جعل گرديد و عوامل وحدت گريز و وحدت ستيز طبقاتى و قومى عصر جاهليّت از اغمايى که هيمنه حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله)بر آن تحميل کرده بود، درآمد و مجدّداً در شريان هاى روابط اجتماعى عربستان دويد. اين ناهمسازگرىها که از نخستين نيم سده ترويج اسلام در جامعه اسلامى روى نمودهاست، انديشوران جهان اسلام را به انديشه درباره منشأ و عوامل تحقّقِ آنها وا داشتهاست. | امّا، همانگونه که خودِ پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز پيش بينى مىنمود، پس از وفات ايشان نه تنها آموزههاىهمسازگرايانه به کنارى نهاده شد، بلکه احاديثى در اصالت تبعيض هاى قومى و قبيلهاى جعل گرديد و عوامل وحدت گريز و وحدت ستيز طبقاتى و قومى عصر جاهليّت از اغمايى که هيمنه حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله)بر آن تحميل کرده بود، درآمد و مجدّداً در شريان هاى روابط اجتماعى عربستان دويد.<ref>عبدالهادى حائرى، «ديباچه اى بر پيشينه تاريخى جنبش هاى پان اسلاميسم»، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه مشهد، سال 14، شماره 4، ص 725.</ref> اين ناهمسازگرىها که از نخستين نيم سده ترويج اسلام در جامعه اسلامى روى نمودهاست، انديشوران جهان اسلام را به انديشه درباره منشأ و عوامل تحقّقِ آنها وا داشتهاست.<ref>همان، ص 13.</ref> | ||
=ب ـ عصر خلفاى راشدين= | =ب ـ عصر خلفاى راشدين= | ||
بى ترديد رويدادهاى پرشتاب روزهاى نخستين بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) تأثيرى فزاينده بر جهان اسلام در طول قرون متمادى داشتهاست، به گونهاى که عالم يا عامى مسلمانى يافت نمىشود که در قلمرو انديشه يا عاطفه در آن وقايع به تأملّ ننشسته يا به هيجان برنخاسته باشد. <br> | بى ترديد رويدادهاى پرشتاب روزهاى نخستين بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) تأثيرى فزاينده بر جهان اسلام در طول قرون متمادى داشتهاست، به گونهاى که عالم يا عامى مسلمانى يافت نمىشود که در قلمرو انديشه يا عاطفه در آن وقايع به تأملّ ننشسته يا به هيجان برنخاسته باشد. <br> | ||
در اين ميان، عمر بن خطّاب به عنوان مؤثّريّن و پر تحرّک ترين نقش آفرين اين بُرهه از زمان از فرآيند انتخاب ابوبکر بن ابى قحافه به فلتهاى (أمرى ناگهانى) ياد مىکند | در اين ميان، عمر بن خطّاب به عنوان مؤثّريّن و پر تحرّک ترين نقش آفرين اين بُرهه از زمان از فرآيند انتخاب ابوبکر بن ابى قحافه به فلتهاى (أمرى ناگهانى) ياد مىکند <ref>صحيح بخارى، ج 10، ص 22.</ref> که خداوند شرّ آن را باز داشتهاست و نمىبايست تکرار شود. در منابع تاريخى نيز اخبار اين چند روز تا زمان تثبيت خلافت ابوبکر پر از آشفتگى است، به گونهاى که صفحاتى چند از تاريخ طبرى به يُمنِ شيوه تاريخ نگارى مؤلفش اين آشفتگى در اخبار را به پرده مىکشد.<ref>ر.ک.: فرانتس روزيتال، تاريخ تاريخ نگارى در اسلام، ترجمه اسدالله آزاد، 2 جلد (چاپ دوم: مشهد، انتشارات آستان قدس رضوى، 1366)، ج 1، ص 157.</ref><br> | ||
بههر حال، گرچه قدرت به صورتى نسبتاً مسالمت آميز به ابوبکر منتقل گرديد امّا مسلّم به نظر مىرسد که اين انتقال خالى از تشنّج و اعتراض نبودهاست. در اين هنگام مسلمانان به چهار دسته تقسيم شده بودند: گروه کثيرى طرف دار بيعت با ابوبکر بودند؛ دستهاى از انصار اميد به أمارت سعد بن عباده داشتند؛ عدّه قليلى از بنىهاشم و انصار طرف دار خلافت على(عليهالسلام) بودند؛ و دستهاى ديگر مثل عثمان و بنى اميّه که هنوز در أمر خلافت مرّدد بودند و نمىدانستند که به کدام گروه روى آورند.<br> | بههر حال، گرچه قدرت به صورتى نسبتاً مسالمت آميز به ابوبکر منتقل گرديد امّا مسلّم به نظر مىرسد که اين انتقال خالى از تشنّج و اعتراض نبودهاست. در اين هنگام مسلمانان به چهار دسته تقسيم شده بودند: گروه کثيرى طرف دار بيعت با ابوبکر بودند؛ دستهاى از انصار اميد به أمارت سعد بن عباده داشتند؛ عدّه قليلى از بنىهاشم و انصار طرف دار خلافت على(عليهالسلام) بودند؛ و دستهاى ديگر مثل عثمان و بنى اميّه که هنوز در أمر خلافت مرّدد بودند و نمىدانستند که به کدام گروه روى آورند.<ref>محمد جواد مشكور، تاريخ شيعه و فرقههاى اسلام تا قرن چهارم، (چاپ ششم: تهران، انتشارات اشراقى، 1379)، ص 9.</ref><br> | ||
نشست سقيفه بنى ساعده که خلافت ابوبکر محصول آن بود، عرصه رقابت دو دسته از چهار دسته مزبور است؛ يعنى گروهى از انصار که به علّت نگرانى از موقعيّت بوميان مدينة النّبى بر گرد سعد بن عُباده به رايزنى مشغول بودند و عدّهاى از مهاجران که جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را صرفاً حقّ قريش مىدانستند و بلافاصله پس از اطّلاع از گردهمايى انصار در سقيفه، با پشت سر نهادن مراسم دفن پيامبر، در سقيفه حضور يافتند. از چهرههاى معروف گروه چهارم مىتوان از ابوبکر بن ابى قحافه، عمر بن خطّاب و ابو عبيده جرّاح نام برد. آن چه از بررسى فضاى حاکم بر مذاکرات سقيفه برمىآيد آن است که رگههاى مشهودى از رسوبات باورهاى قومى و قبيلهاى در اين جريان به چشم مىخورد.<br> | نشست سقيفه بنى ساعده که خلافت ابوبکر محصول آن بود، عرصه رقابت دو دسته از چهار دسته مزبور است؛ يعنى گروهى از انصار که به علّت نگرانى از موقعيّت بوميان مدينة النّبى بر گرد سعد بن عُباده به رايزنى مشغول بودند<ref>عبدالله احمديان، سيماى خليفه دوم عمر بن خطّاب، (چاپ سوم: تبريز، مؤسسه انتشارات سقز (محمدى)، 1376)، ص123.</ref> و عدّهاى از مهاجران که جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را صرفاً حقّ قريش مىدانستند و بلافاصله پس از اطّلاع از گردهمايى انصار در سقيفه، با پشت سر نهادن مراسم دفن پيامبر، در سقيفه حضور يافتند. از چهرههاى معروف گروه چهارم مىتوان از ابوبکر بن ابى قحافه، عمر بن خطّاب و ابو عبيده جرّاح نام برد. آن چه از بررسى فضاى حاکم بر مذاکرات سقيفه برمىآيد آن است که رگههاى مشهودى از رسوبات باورهاى قومى و قبيلهاى در اين جريان به چشم مىخورد.<ref>حباب بن منذر صحابى در سقيفه بنى ساعده چنين گفت: «اى گروه انصار، كار خويش را از دست مدهيد كه اينان در سايه شما هستند و جرأت مخالفت با شما را ندارند و...».</ref><br> | ||
نتيجه سقيفه بنى ساعده، موجب نارضايتى بخش قابل ملاحظهاى از انصار و نيز پير بنى اميّه (ابوسفيان بن حرب) شد که انتقال قدرت از قوم «بنى عبد مناف» به طايفه کوچک «بنى تميم» را بر نمىتافت و تنها على بن ابيطالب را سزاوار جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) معرفى مىنمود.<br> | نتيجه سقيفه بنى ساعده، موجب نارضايتى بخش قابل ملاحظهاى از انصار و نيز پير بنى اميّه (ابوسفيان بن حرب) شد که انتقال قدرت از قوم «بنى عبد مناف» به طايفه کوچک «بنى تميم» را بر نمىتافت و تنها على بن ابيطالب را سزاوار جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) معرفى مىنمود.<ref>ابن واضح يعقوبى، همان، ج 1، ص 522ـ523.</ref><br> | ||
اين در حالى است که على بن ابيطالب(عليهالسلام) با در نظر داشتن مصالح برتر از پذيرش دعوت ابوسفيان و نيز ديگرانى که از او خواهان صدور اجازه براى رويارويى با حاکميّت جديد بودند، ممانعت ورزيد. <br> | اين در حالى است که على بن ابيطالب(عليهالسلام) با در نظر داشتن مصالح برتر از پذيرش دعوت ابوسفيان و نيز ديگرانى که از او خواهان صدور اجازه براى رويارويى با حاکميّت جديد بودند، ممانعت ورزيد. <br> | ||
قطع نظر از باورهاى شيعى، که على(عليهالسلام) را جانشين بلافصل پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) برمىشمرَد، جايگاه ويژه او در ميان خاندان و اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) وى را به عنوان شخصيتى مطرح براى تصدّى خلافت اسلامى معرّفى مىنمود. با وجود اين، او با حفظ حقّ اعتراض خود به اصول مشروعيّت خلافت ابوبکر و دو جانشين بعد از او، نه تنها حاکميّت را از فيض وجود خود محروم نساخت، بلکه از مشورت و همکارى با آنان دريغ نورزيد. وى در پاسخ به پرسش عدّهاى از ياران درباره موضع خود نسبت به خلفاى پيشين، مسئله حفظ اسلام را به عنوان مصحلتى مقدّم بر خلافت برمىشمرد. از اين رو، او در دوران خلفاى سه گانه در جمعه و جماعت شرکت کرده، با خلفا پيوند خانوادگى برقرار نموده و خود، افراد خانواده و يارانش قبول مسئوليت مىکنند. وى همواره مورد مشورت خلفا، به ويژه عمر بن خطّاب، قرار گرفته و از آرايش تقدير شدهاست.<br> | قطع نظر از باورهاى شيعى، که على(عليهالسلام) را جانشين بلافصل پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) برمىشمرَد، جايگاه ويژه او در ميان خاندان و اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) وى را به عنوان شخصيتى مطرح براى تصدّى خلافت اسلامى معرّفى مىنمود. با وجود اين، او با حفظ حقّ اعتراض خود به اصول مشروعيّت خلافت ابوبکر و دو جانشين بعد از او، نه تنها حاکميّت را از فيض وجود خود محروم نساخت، بلکه از مشورت و همکارى با آنان دريغ نورزيد. وى در پاسخ به پرسش عدّهاى از ياران درباره موضع خود نسبت به خلفاى پيشين، مسئله حفظ اسلام را به عنوان مصحلتى مقدّم بر خلافت برمىشمرد. از اين رو، او در دوران خلفاى سه گانه در جمعه و جماعت شرکت کرده، با خلفا پيوند خانوادگى برقرار نموده و خود، افراد خانواده و يارانش قبول مسئوليت مىکنند. وى همواره مورد مشورت خلفا، به ويژه عمر بن خطّاب، قرار گرفته و از آرايش تقدير شدهاست.<br> |
ویرایش