confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
زیدبن حارثه بن شرحبیل کلبی، از صحابهی پیامبر خدا(ص) و دومین مردی است که پس از [[امام علی بن ابی طالب(ع)]] اسلام آورد. او از بردگانی بود که به دست [[رسول خدا(ص)]] آزاد شد. [[پیامبر خدا]] او را بسیار دوست داشت و به پسر خواندگی خویش برگزیده بود. وی در بیشتر جنگ های زمان پیامبر خدا(ص) شرکت داشت. بنابر قولی، در نه [[غزوه]] حاضر بوده است و گاه، او مسئولیت فرماندهی لشکر [[اسلام]] را بر دوش داشت. او به سبب علاقه ی بسیار به پیامبر، همواره در کنار آن حضرت بود و از وجود مبارک رسول خدا(ص) مراقبت می کرد. آورده اند هنگام مسافرت [[پیامبر اکرم(ص)]] به طایف، وقتی که به تحریک بزرگان طایف، جوانان و اراذل و اوباش به حضرت سنگ می زدند، زید از آن حضرت دفاع می کرد. او خود را سپر پیامبر کرده بود و سنگ ها به بدن وی می خورد. به این ترتیب، نمی گذاشت آسیب جدی بر بدن حضرت وارد شود<ref> محمدبن سعد، طبقات الکبری، ج1، ص212.</ref>. او تنها صحابه ی [[رسول اکرم(ص)]] به شمار می آید که نامش در [[قرآن کریم]] آمده است<ref>احزاب (35)، 37.</ref>. | زیدبن حارثه بن شرحبیل کلبی، از صحابهی پیامبر خدا(ص) و دومین مردی است که پس از [[امام علی بن ابی طالب(ع)]] اسلام آورد. او از بردگانی بود که به دست [[رسول خدا(ص)]] آزاد شد. [[پیامبر خدا]] او را بسیار دوست داشت و به پسر خواندگی خویش برگزیده بود. وی در بیشتر جنگ های زمان پیامبر خدا(ص) شرکت داشت. بنابر قولی، در نه [[غزوه]] حاضر بوده است و گاه، او مسئولیت فرماندهی لشکر [[اسلام]] را بر دوش داشت. او به سبب علاقه ی بسیار به پیامبر، همواره در کنار آن حضرت بود و از وجود مبارک رسول خدا(ص) مراقبت می کرد. آورده اند هنگام مسافرت [[پیامبر اکرم(ص)]] به طایف، وقتی که به تحریک بزرگان طایف، جوانان و اراذل و اوباش به حضرت سنگ می زدند، زید از آن حضرت دفاع می کرد. او خود را سپر پیامبر کرده بود و سنگ ها به بدن وی می خورد. به این ترتیب، نمی گذاشت آسیب جدی بر بدن حضرت وارد شود<ref> محمدبن سعد، طبقات الکبری، ج1، ص212.</ref>. او تنها صحابه ی [[رسول اکرم(ص)]] به شمار می آید که نامش در [[قرآن کریم]] آمده است<ref>احزاب (35)، 37.</ref>. | ||
=اسارت و بردگی زید= | |||
در دوران [[جاهلیت]]، در جنگ میان دو کشور یا دو قبیله، قوم پیروز، افزون بر آنکه همهی اموال به دست آمده را غارت می کرد، همهی افراد دستگیر شده را با نام بَرده به کار می گرفت. همچنین اگر صلاح می دید، آنان را می فروخت. زیدبن حارثه، در کودکی همراه با مادرش به دیدن بستگانشان رفت. در آن زمان، طایفه ی «بنی قین» که با خویشاوندان مادری زید دشمنی داشتند به آنان حمله کردند. در این ماجرا، زید اسیر شد و غارتگران، او را برای فروش به بازار عکاظ آوردند. [[حکیم بن حزام]]، برادرزادهی حضرت خدیجه(ع) که از سفر [[شام]] باز می گشت، او را برای عمه اش خدیجه(ع) خرید و با خود به [[مکه]] آورد. وقتی خدیجه(ع) به دیدن حکیم رفت، وی گفت: «عمه جان، دو غلام خریده ام. هر یک را می پسندی برای خود بردار». حضرت خدیجه(ع) نیز زید را برگزید و با خود به خانه آورد. در همان برخورد نخست، رسول خدا(ص) از این کودک خوشش آمد. وقتی [[خدیجه(ع)]] موضوع را دریافت، او را به رسول خدا(ص) بخشید. | |||
=پانویس= | =پانویس= |