confirmed
۵٬۹۱۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
حنفیه از بزرگترین [[مذاهب فقهی]] [[اهل سنت]] به شمار می رود. | حنفیه از بزرگترین [[مذاهب فقهی]] [[اهل سنت]] به شمار می رود. | ||
[[ابن اثیر]] در اللباب فی تهذیب الانساب ؛ حَنَفی را به فتح حاء و نون ضبط کرده است. [۱] | [[ابن اثیر]] در اللباب فی تهذیب الانساب ؛ حَنَفی را به فتح حاء و نون ضبط کرده است. [۱] | ||
[[محمد ابوزهره]] بعد از آن که زندگی [[ابوحنیفه]] را تشریح می کند و به بازرگان بودن او و بی اعتنایی اش به عطایای حکّام عنایت ویژه مبذول می دارد، روش فقهی ابوحنیفه را بر هفت اصل استوار می سازد: یك. [[کتاب]]؛ دو. [[سنت]]؛ سه. [[اقوال صحابه]] (و نه [[اقوال تابعین]]، چرا که [[صحابه]] آنچه را مطرح ساخته اند از [[رسول الله]] اخذ نموده اند در حالی که در مورد [[تابعین]] این امر صادق نمی باشد و لذاست که علیرغم مدت زیادی که [[ابوبکر]]، [[عمر]] و [[علی]] علیه السلام با [[پیامبر]] (صلی الله علیه و آله) مصاحبت داشته اند، ولی کمتر روایتی را مستقیماً از رسول الله (صلی الله علیه و آله) نقل می کنند. و این نیست مگر این که این جملات تماماً مأخوذ از پیامبر بوده و تنها به واسطه ترس از دروغ بستن بر وی، نام رسول الله (صلی الله علیه و آله) در کلمات صحابه حذف شده است. )؛ چهار. [[قیاس]]، در صورتی که نصی از [[قرآن]] یا [[سنت]] یا قول صحابه موجود نباشد. و قیاس عبارت است از الحاق موضوعی که [[نص]] ندارد به موضوعی که دارای نص است، به واسطه علتی که جامع بین آن دو موضوع است. و این در جایی است که علت حکم شناخته شده باشد و بتوان حکم را بر تمام موضوعاتی که علت بر آن ها منطبق است جاری کرد، و به همین سبب بسیاری از قیاس، به «[[تفسیر نص]]» تعبیر کرده اند. و این [[فقه]]، [[فقه تقدیری]] نامیده می شود چرا که وقائع مختلفی که واقع نشده است را تقدیر می کند و سپس حکم آن ها را به واسطه شناختن علت آن موضوعات بیان می کند؛ پنج. [[استحسان]] (در صورتی که قیاس با نص یا [[اجماع]] و یا [[عرف]] در تعارض باشد و یا دریابیم قیاس در برخی از جزئیات صلاحیت ندارد)؛ شش. [[اجماع]] (هرچند در وجود آن بعد از [[عصر صحابه]] تردیدهایی روا داشته اند تا آنجا که [[احمد بن حنبل]] منکر وجود اجماع بعد از عصر صحابه گردیده است)؛ هفت. [[عرف]] (به معنای [[عمل مسلمانان]] در مواردی که نص از قرآن و سنت و یا عمل صحابه در مقابل آن نباشد). [۲] | [[محمد ابوزهره]] بعد از آن که زندگی [[ابوحنیفه]] را تشریح می کند و به بازرگان بودن او و بی اعتنایی اش به عطایای حکّام عنایت ویژه مبذول می دارد، روش فقهی ابوحنیفه را بر هفت اصل استوار می سازد: یك. [[کتاب]]؛ دو. [[سنت]]؛ سه. [[اقوال صحابه]] (و نه [[اقوال تابعین]]، چرا که [[صحابه]] آنچه را مطرح ساخته اند از [[رسول الله]] اخذ نموده اند در حالی که در مورد [[تابعین]] این امر صادق نمی باشد و لذاست که علیرغم مدت زیادی که [[ابوبکر]]، [[عمر]] و [[علی]] علیه السلام با [[پیامبر]] (صلی الله علیه و آله) مصاحبت داشته اند، ولی کمتر روایتی را مستقیماً از رسول الله (صلی الله علیه و آله) نقل می کنند. و این نیست مگر این که این جملات تماماً مأخوذ از پیامبر بوده و تنها به واسطه ترس از دروغ بستن بر وی، نام رسول الله (صلی الله علیه و آله) در کلمات صحابه حذف شده است. )؛ چهار. [[قیاس]]، در صورتی که نصی از [[قرآن]] یا [[سنت]] یا قول صحابه موجود نباشد. و قیاس عبارت است از الحاق موضوعی که [[نص]] ندارد به موضوعی که دارای نص است، به واسطه علتی که جامع بین آن دو موضوع است. و این در جایی است که علت حکم شناخته شده باشد و بتوان حکم را بر تمام موضوعاتی که علت بر آن ها منطبق است جاری کرد، و به همین سبب بسیاری از قیاس، به «[[تفسیر نص]]» تعبیر کرده اند. و این [[فقه]]، [[فقه تقدیری]] نامیده می شود چرا که وقائع مختلفی که واقع نشده است را تقدیر می کند و سپس حکم آن ها را به واسطه شناختن علت آن موضوعات بیان می کند؛ پنج. [[استحسان]] (در صورتی که قیاس با نص یا [[اجماع]] و یا [[عرف]] در تعارض باشد و یا دریابیم قیاس در برخی از جزئیات صلاحیت ندارد)؛ شش. [[اجماع]] (هرچند در وجود آن بعد از [[عصر صحابه]] تردیدهایی روا داشته اند تا آنجا که [[احمد بن حنبل]] منکر وجود اجماع بعد از [[عصر صحابه]] گردیده است)؛ هفت. [[عرف]] (به معنای [[عمل مسلمانان]] در مواردی که نص از قرآن و سنت و یا [[عمل صحابه]] در مقابل آن نباشد). [۲] | ||
ابوزهره سپس به دو شاگرد مبرّز ابوحنیفه یعنی قاضی ابویوسف (ابراهیم بن حبیب انصاری) که 32 سال بعد از او زیست و محمد بن حسن شیبانی (م:189هـ. ق) اشاره کرده و می نویسد: «علل اصلی رواج مذهب ابوحنیفه را می توان در کثرت شاگردان او و انتشار آن در سرزمین های اسلامی که دارای عرف های مختلف بودند و می توانستند به اتکاء فقه او مطابق با عرف خود، حکم محل خود را تجویز نمایند، برمی شمرد. ضمن آن که باید توجه داشت این فقه بیش از پانصد سال فقه رسمی دولت عباسی بوده است چنانکه ابویوسف توسط هارون الرشید به عنوان قاضی بغداد تعیین شده بود. [۳] | [[ابوزهره]] سپس به دو شاگرد مبرّز ابوحنیفه یعنی [[قاضی ابویوسف]] (ابراهیم بن حبیب انصاری) که 32 سال بعد از او زیست و [[محمد بن حسن شیبانی]] (م:189هـ. ق) اشاره کرده و می نویسد: «علل اصلی رواج مذهب ابوحنیفه را می توان در کثرت شاگردان او و انتشار آن در سرزمین های اسلامی که دارای عرف های مختلف بودند و می توانستند به اتکاء فقه او مطابق با عرف خود، حکم محل خود را تجویز نمایند، برمی شمرد. ضمن آن که باید توجه داشت این فقه بیش از پانصد سال فقه رسمی [[دولت عباسی]] بوده است چنانکه ابویوسف توسط [[هارون الرشید]] به عنوان قاضی [[بغداد]] تعیین شده بود. [۳] | ||
محمد ابوزهره درباره حوزه گسترش این مذهب فقهی می نویسد: | محمد ابوزهره درباره حوزه گسترش [[این مذهب فقهی]] می نویسد: «[[مذهب حنفی]] در هر سرزمینی که [[حکومت عباسی]] سیطره داشته، منتشر شده است و هرجا سلطه [[عباسیون]] کمرنگ شده، سلطه حنفیه نیز رنگ باخته است». وی سپس به مناطق عراق، شام و ماوراءالنهر اشاره کرده و می نویسد« حنفیه در این مناطق مذهب رسمی و مردمی بوده است هرچند در مناطق ترکستان و ماوراءالنهر، فقه شافعی نیز در میان مردم شیوع داشته است. مذهب حنفی در مصر و مغرب حوزه نفوذ مردمی نداشته است». [۴] | ||
ابوحنیفه دارای دو شخصیت است، یکی امامت در فقه که مذهب حنفیه فقهی به آن منسوب است و دیگری امامت در اصول عقاید و مباحث کلامی. وی در اصول عقاید، از مرجئه به حساب می آمده و بنابه گفته ابوالحسن اشعری پیروان وی را حنفیه می نامیده اند. [۵] البته باید توجه داشت که برخی می خواهند مُرجی بودن ابوحنیفه را با این استدلال که: معتزله را تمام کسانی که در امر قدر با ایشان موافق نبودند مرجئه نامیده اند، زیر سؤال ببرند. [۶] | ابوحنیفه دارای دو شخصیت است، یکی امامت در فقه که مذهب حنفیه فقهی به آن منسوب است و دیگری امامت در اصول عقاید و مباحث کلامی. وی در اصول عقاید، از مرجئه به حساب می آمده و بنابه گفته ابوالحسن اشعری پیروان وی را حنفیه می نامیده اند. [۵] البته باید توجه داشت که برخی می خواهند مُرجی بودن ابوحنیفه را با این استدلال که: معتزله را تمام کسانی که در امر قدر با ایشان موافق نبودند مرجئه نامیده اند، زیر سؤال ببرند. [۶] | ||
مرتضی رازی در تبصرة العوام می نویسد: «اصحاب ابوحنیفه در اعتقاد پنج فرقت باشند اول معتزله ؛ دوم نجاری؛ سوم کرامی؛ چهارم مرجی؛ پنجم جبری. » [۷] | مرتضی رازی در تبصرة العوام می نویسد: «اصحاب ابوحنیفه در اعتقاد پنج فرقت باشند اول معتزله ؛ دوم نجاری؛ سوم کرامی؛ چهارم مرجی؛ پنجم جبری. » [۷] |