پرش به محتوا

پایان دموکراسی (معرفی و نقد کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۰: خط ۷۰:
در نظام لیبرال دموکراسى غربى، انواع گوناگون فساد مالى ادارى دیده مى‌شود؛ براى مثال، قدرت کارمند، بیشتر از ظرفیت ارتباطى او با دیگران ناشى مى‌شود تا ناشى از دانش، و همین قدرت ناشى از ارتباطات است که فساد مى‌آفریند. همچنین وعده دادن به کارمندان عالى رتبه، به امید استخدام با حقوق مکفى در بخش خصوصى، پس از بازنشستگى نیز فسادآفرین است؛ از این رو، حتى در فرانسه، کشورى که اندیشه ارائه خدمات عمومى یا ضرورت خدمت به مردم، بیش از سایر کشورهاى صنعتى دوام داشته است، مشاغل عالى دولتى جاذبه و منزلت اجتماعى خود را از دست داده اند، و کارمندان با آگاهى از این وضعیت، گاه فساد مالى را وسیله و شیوه مطبوعى براى متقاعدکردن و تایید عرضه خود تلقى مى‌کنند. به هر روى، انحطاط شأن مشاغل عمومى، ناشى از مناسبات غلط حوزه عمومى و خصوصى است؛ بنابراین، جاى شگفتى نیست که نخبگان ملى، کارشان را با دستگاه دولتى آغاز مى‌کنند، و در بخش خصوصى خاتمه مى‌دهند؛ در حالى که دولت، وقتى قابل احترام است که شبیه بنگاه یا شرکت خصوصى عمل کند. <br>
در نظام لیبرال دموکراسى غربى، انواع گوناگون فساد مالى ادارى دیده مى‌شود؛ براى مثال، قدرت کارمند، بیشتر از ظرفیت ارتباطى او با دیگران ناشى مى‌شود تا ناشى از دانش، و همین قدرت ناشى از ارتباطات است که فساد مى‌آفریند. همچنین وعده دادن به کارمندان عالى رتبه، به امید استخدام با حقوق مکفى در بخش خصوصى، پس از بازنشستگى نیز فسادآفرین است؛ از این رو، حتى در فرانسه، کشورى که اندیشه ارائه خدمات عمومى یا ضرورت خدمت به مردم، بیش از سایر کشورهاى صنعتى دوام داشته است، مشاغل عالى دولتى جاذبه و منزلت اجتماعى خود را از دست داده اند، و کارمندان با آگاهى از این وضعیت، گاه فساد مالى را وسیله و شیوه مطبوعى براى متقاعدکردن و تایید عرضه خود تلقى مى‌کنند. به هر روى، انحطاط شأن مشاغل عمومى، ناشى از مناسبات غلط حوزه عمومى و خصوصى است؛ بنابراین، جاى شگفتى نیست که نخبگان ملى، کارشان را با دستگاه دولتى آغاز مى‌کنند، و در بخش خصوصى خاتمه مى‌دهند؛ در حالى که دولت، وقتى قابل احترام است که شبیه بنگاه یا شرکت خصوصى عمل کند. <br>
در این راه، استعانت از چهره هاى سرشناس دنیاى کسب و کار، براى تصدى فلان پست وزارت، شاید به انتقال کارایى بنگاه خصوصى به دولت نینجامد؛ ولى به زینت دادن دولت در انظار عمومى مدد مى‌رساند؛ اما دولت هاى مدرن غربى، با از دست دادن اقتدار منجر به امانتدارى منافع عمومى و... بیش از گذشته، در معرض این سوء ظن قرار دارند که فساد مالى را فقط به این سبب محکوم مى‌کنند تا بتوانند آنچه را از قدرت و ثروت بادآورده برایشان مانده است، حفظ کنند؛ بنابراین، افزایش افتضاحات مالى در دموکراسى هاى بزرگ، هنجارشکنى نیست؛ بلکه نتیجه منطقى پیروزى نهاد پول در جایگاه یگانه معیار کامیابى، و به مثابه یگانه وسیله ارتباطى با دیگران جهت کسب قدرت و ثروت بیشتر است. <br>
در این راه، استعانت از چهره هاى سرشناس دنیاى کسب و کار، براى تصدى فلان پست وزارت، شاید به انتقال کارایى بنگاه خصوصى به دولت نینجامد؛ ولى به زینت دادن دولت در انظار عمومى مدد مى‌رساند؛ اما دولت هاى مدرن غربى، با از دست دادن اقتدار منجر به امانتدارى منافع عمومى و... بیش از گذشته، در معرض این سوء ظن قرار دارند که فساد مالى را فقط به این سبب محکوم مى‌کنند تا بتوانند آنچه را از قدرت و ثروت بادآورده برایشان مانده است، حفظ کنند؛ بنابراین، افزایش افتضاحات مالى در دموکراسى هاى بزرگ، هنجارشکنى نیست؛ بلکه نتیجه منطقى پیروزى نهاد پول در جایگاه یگانه معیار کامیابى، و به مثابه یگانه وسیله ارتباطى با دیگران جهت کسب قدرت و ثروت بیشتر است. <br>
=خشونت=
برخورد هسته‌اى پنجاه سال گذشته، عالى‌ترین نمونه خشونت در عصر دموکراسى است. به بیان دیگر، وسعت کشتار انسانى در دهه هاى اخیر، نشان از آن دارد که به نام ملت و دموکراسى، بسى شادمانه‌تر مى‌کشند که پیش‌تر از آن به نام شاه مى‌کشتند. جالب آن‌که در جنگ‌هاى امروزین دموکراسى ضد سرزمین‌هاى فاقد دموکراسى، دیگر شکست دادن ارتش کافى نیست؛ بلکه باید پایه‌هاى قدرت ملت را نیز نابود کرد. <br>
بازدارندگى هسته‌اى، در این جهت، مرحله نهایى کشتار یا اسارت انسانى در نظایم‌هاى دموکراسى است؛ زیرا در آن، قدرتى را که زندگى همه انسان‌ها در گرو آن است، در دستان فقط یک نفر بى‌اعتقاد به اصول دموکراتیک متمرکز مى‌شود. به این معنا، با تفویض اختیار مرگ و زندگى یک ملت، به رئیس یک دولت به ظاهر دموکراتیک، برابرى انسان‌ها در برابر بازدارندگى، به برابرى بردگان شبیه‌تر مى‌شود و نیز رابطه میان مردمى که متعهد مى‌شوند این وضعیت را تحمل کنند، و فردى که بار مسؤولیت دفاع از آنان را به دوش مى‌کشد، برخلاف اصول دموکراتیک است. <br>
از زاویه دیگر هم مى‌توان به این موضوع نگریست و آن این‌که آیا درست است انسان غربى، با چشم پوشیدن از جهانشمولى ارزش هایى که گفتمان دموکراتیک را پى مى‌ریزند، چنان نگرشى را در خود پدید آورد، یا تقویت کند که در پرتو آن، جمعیت غیرنظامى دشمن را نه به صورت شهروندان ملتى دیگر، بلکه فقط کسانى ببیند که باید نابود شوند؛ بنابراین مى‌توان گفت که این عصر، عصر تمرکز مفرط و هولناک خشونت بود؛ به همین دلیل، بشر امروزى عصرى را پى مى‌جوید که نه این‌که در آن خشونت نباشد، بلکه خشونت در آن، منتشرتر و کمتر افراط‌آمیز باشد، و نیز در آن، بین خشونت عمومى، دولتى و پلیسى با خشونت فردى یا خصوصى تمیز داده شود. اهمیت این تمیز دادن به آن دلیل است که در دنیاى امروز، گاه بین جنایى‌بودن سیاست یا سیاسى بودن یا در واقع، میان جنگ و جنایت نمى‌توان تمیز داد، و شاید ازاین رو، جنایتکاران تأثیرى قاطع در کار دولت دارند و بر این پایه، هواپیماى مسافربرى را ساقط، و امنیت را بازیچه اغراض شخصى مى‌کنند و پلوتونیوم را مى‌دزدند و البته ثروت به این گرگ‌ها، امکان مى‌دهد که در شقاوت کارآمدتر شوند. حتى آن ها نمى‌گذارند که فقیران با سوء تغذیه‌اى که دارند، بمیرند؛ بلکه آنان را با رگبار مسلسل مى‌کشند. <br>
در حقیقت، دموکراسى نتوانسته است خشونت را در محله‌هاى فقیرنشین محدود یا خارج، و روبان سلامت را از نو زنده کند؛ زیرا جهانى شدن مبادله‌ها، جنبش‌هاى جمعیتى، وجود سلاح‌هاى کشتار جمعى، و در یک جمله، ناتوانى دموکراسى، چنین اقدایم‌هایى را به شکست محکوم کرده است. <br>
=مصرف هرزگى=
در عصر دموکراسى، انسان را نه از آزادى، بلکه از فکر آزادى محروم مى‌سازند؛ ازاین رو، دموکراسى امریکایى در طول جنگ با عراق در سال 1991، یکى از عمده‌ترین دغدغه‌هایش، تر و خشک کردن یا در واقع، فریب افکار عمومى داخلى بود؛ به همین دلیل، براى نخستین بار در تاریخ جنگ، فرماندهان نظامى امریکایى با درس گرفتن از جنگ ویتنام، به مدیریت افکار عمومى، به همان قدر اهمیت دادند که به مدیریت نبرد. به بیان دیگر، این جنگ، مثل عملیات حفظ نظم اداره شد؛ یعنى به وسیله اشخاص حرفه‌اى، با برخوردارى از برترى عظیم فنى؟!اما به واقع تا چه مدت امریکا برترى فنى خود را حفظ خواهد کرد؟ در نتیجه، اگر از زاویه دیگر به این موضوع بنگریم، مى‌بینیم که حاصل نظام سیاسى غرب آن است که مى‌گوید: آزادى بله، اما دموکراسى نه. این دموکراسى، عرصه عرضه باشکوه مصرف توأم با هرزگى است. این همان است که ژان مارى گنو، نام آن را استبداد پیشرفت مى‌گذارد. با این وصف، دموکراسى مدعى خاتمه دادن به تاریخ است؛ ولى دنیایى که جستوجوى حقیقت هاى تاریخى در آن، بى فایده است. <br>
شاید به این جهت است که ژان مارى گنو معتقد است: غربیان یا کوچ‌نشینیان مدرنیته، خسته از پیمودن بىوقفه راهى اند که طى چند قرن گذشته، اندیشه پیشرفت را تحمیل کرده است؛ به این جهت اکنون، آنان آرزو دارند، لختى بیاسایند، و با زمین گذاشتن این‌بار (پیشرفت کردن) از مسابقه دوِ دیوانهوار بى‎پایانى که آن‌ها را با خود مى‌کشاند، رهایى یابند. آنان انقلابى در پیش دارند که باید آن را به انجام برسانند، و این انقلاب، معنوى است و نه سیاسى؛ زیرا طى چند قرن اخیر، توسعه بى‌سابقه‌اى اتفاق افتاده؛ بنگاه‌ها بزرگ‌تر شده؛ سندیکاها توسعه یافته...؛ اما همه این‌ها، ساختمان هاى روى شن بوده‌اند؛ پس باید گفت: دموکراسى در خطر است، و براى نجات آن باید یکى از این دو رهیافت را برگزید: اول. به سرچشمه‌هاى نابودى برگردیم و براساس توافق همگانى بر روى چند اصل جهانشمول، به جستوجوى مبانى نو حقوق طبیعى که بدون آن حقوقى وجود ندارد، مبادرت کنیم. دوم. رهیافت دیگر، نگاه کردن به واقعیت از روبه‌رواست؛ یعنى درس گرفتن از عاقبت عصر روشنگرى؛ سپس بکوشیم، آنچه را نجات یافتنى است، نجات دهیم. <br>
=نتیجه=
با فروپاشى بلوک شرق، عصر جدیدى که از سال 1917 (انقلاب کمونیستى شوروى) ، و به اعتقاد برخى، از سال 1945 (خاتمه جنگ جهانى دوم) آغاز شد، به پایان نرسیده؛ بلکه آنچه به پایان آمده، عصر دولت‌ها است؛ از این رو، امروز جهان شاهد بازگشت ملت‌ها به عرصه سیاست و حاکمیت است، و این نه به معناى پایان تاریخ، بلکه به معناى آغاز دور جدیدى از تاریخ یا عصر امپراتورى ملت‌ها است. اندیشه امپراتورى ملت‌ها، دنیایى را وصف مى‌کند که بدون داشتن مرکز، یک‌پارچه است. <br>
به اعتقاد ژان مارى گنو، این همان دوره‌اى است که دانیال نبى چنین وعده داد: و پس از آن، سلطنت چهارم به ظهور خواهد رسید، و ]آن[ همچون آهن قوى خواهد بود، و همه چیز را در هم کوبیده، خرد خواهد کرد.  ملتى را که ژان مارى وعده امپراتورى آن را مى‌دهد، نه به مفهوم قدیم، بلکه به معناى مدرن آن است که برخى از ویژگى‌هایش عبارت است از: اول. در ملت مدرن، عنصر سرزمینى مایه قوام مفهوم ملت نیست؛ یعنى در آن، در کنترل داشتن سرزمین مهم نیست. دوم. ملت مدرن، بر خلاف دموکراسى‌هاى امروزین، در تحصیل مالیات و در مدیریت آن، نقش مهمى ایفا مى‌کند. سوم. ملت فردا مى‌داند که هیچ ملتى حتى در قد و قواره ملت امریکا نمى‌تواند منابع لازم براى زندگى انسانى عزتمند را تأمین کند. چهارم. ملت فردا، مسالمت‌جوتر است؛ بدین سبب بودجه کمى را به امور دفاعى و بودجه بیشترى را به سازندگى اختصاص مى‌دهد. پنجم. ملت فردا مى‌داند که هیچ ملتى، هر اندازه قدرتمند باشد نمى‌تواند ثبات جهانى را برقرار سازد؛ در حالى که در دموکراسى امروز غرب، سرزمین عنصر اصلى قوام ملت است؛ تحصیل و مدیریت مالیات، در دست دولت است؛ منابع لازم براى نیل به حیات انسانى را دولت تأمین مى‌کند؛ دولت‌ها بیشترین پول را در امور دفاعى هزینه مى‌کنند، و ملت‌هایى چون ملل غربى خود را در برقرارى ثبات جهانى توانمند مى‌دانند؛ ولى اکنون، ناتوانى و غیرکارآمدى چنین نظایم‌هاى سیاسى آشکار شده است، و این امر، نوید دهنده پایانى بر عصر دموکراسى است که بیش از آن که مردم سالار باشند، دولت سالار است. <br>
=نقد=
وصف برخى از بحران‌هاى امروزین دموکراسى، از سوى یک اندیشه‌ور غربى (ژان مارى گنو فرانسوى) جالب توجه است؛ اما این وصف، یا در واقع نقد، بیش از آن که مبانى نظرى دموکراسى غرب را مد نظر قرار دهد، به نتایج عملى آن در جوامع غربى، به‌ویژه در جامعه امریکا مى‌پردازد؛ در حالى که در تحلیل و نقد علمى، نخست مبانى نظرى و سپس نتایج عملى اندیشه یا نظریه، بررسى مى‌شود تا با آشکار ساختن عیوب آن، نخست در عرصه نظر، و سپس در بعد عمل، امکان داورى درست‌ترى پدید آید؛ ولى آنچه در اثر ژان مارى گنو، توجه بیشترى را جلب مى‌کند، راه نجاتى است که وى براى برون‌رفت دموکراسى از بحران‌هاى موجود ارائه مى‌کند. در حقیقت، او دموکراسى را رد نمى‌کند؛ بلکه آینده‌اى را ترسیم مى‌کند که در آن، نوع جدیدى از دموکراسى که وى نام آن را ملت مدرن یا عصر امپریال مى‌گذارد، شکل مى‌گیرد. <br>
مشخصه بارز این دموکراسى، بازگشت به معنویت توأم با بازگشت ملت به عرصه سیاست و حاکمیت است؛ ولى این معنویت او بیش از آن که آسمانى و ناشى از ادیان الاهى باشد، از نوعى معنویت زمینى یا ایدئولوژى‌هاى جدید بشرى ناشى مى‌شود؛ از ین رو، وى بنیادگرایى‌هاى مذهبى را که به تأثیر از انقلاب اسلامى برخاسته‌اند، آلترناتیو مناسبى براى دموکراسى مریض امروزى نمى‌داند؛ اما دلیلى نیز براى اثبات این که معنویت زمینى که او پیشنهاد مى‌کند، گرفتارى ایدئولوژى‌هاى بشرى، چون لیبرالیسم را حل و فصل مى‌کند، ارائه نمى‌دهد. نوعى تضاد ماهرانه با دین در اثر انتقادى ژان مارى گنو به چشم مى‌خورد که نه از نگاه عالم‌مدارانه، بلکه با نگاه سیاست‌مدارانه به تصویر کشیده شده است؛ ولى این امر بدون آن‌که خود او بخواهد، تضاد سنتى بخش روشنفکرى فرانسوى را با آموزه‌هاى دینى آشکار مى‌سازد. بى‌شک جهان نیازمند معنویت است؛ اما معنویت از نوع آسمانى که از کژى‌هاى زمینى و شیطانى مبرا و در به کمال رساندن به سعادت دنیایى و آخرتى توانا است. <br>


=پانویس=
=پانویس=
۱٬۷۴۱

ویرایش