confirmed
۳۸٬۰۶۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
مصعب به دلیل پافشاری بر ایمانش، همچنان در منزل پدر زندانی بود. از سوی دیگر، سران قریش که گسترش روز افزون یاران رسول خدا (ص) را خطری برای منافع خویش می دیدند، شکنجه و آزار یاران پیامبر را شدت بخشیدند. حضور در مکه برای بیشتر یاران رسول خدا (ص) بسیار سخت شده بود؛ به ویژه برای کسانی که قبیله و اقوام ثروتمندی نداشتند تا از ایشان دفاع کنند. در چنین اوضاع سختی بود که خداوند به رسولش، حضرت محمد(ص)، بر هجرت دستور داد. پیامبر اکرم(ص) نیز به یارانش دستور داد برای در امان ماندن از آزارهای ناجوانمردانهی [[مشرکان]]، برای هجرت از مکه آماده شوند. | مصعب به دلیل پافشاری بر ایمانش، همچنان در منزل پدر زندانی بود. از سوی دیگر، سران قریش که گسترش روز افزون یاران رسول خدا (ص) را خطری برای منافع خویش می دیدند، شکنجه و آزار یاران پیامبر را شدت بخشیدند. حضور در مکه برای بیشتر یاران رسول خدا (ص) بسیار سخت شده بود؛ به ویژه برای کسانی که قبیله و اقوام ثروتمندی نداشتند تا از ایشان دفاع کنند. در چنین اوضاع سختی بود که خداوند به رسولش، حضرت محمد(ص)، بر هجرت دستور داد. پیامبر اکرم(ص) نیز به یارانش دستور داد برای در امان ماندن از آزارهای ناجوانمردانهی [[مشرکان]]، برای هجرت از مکه آماده شوند. | ||
از آنجا که [[نجاشی]]، پادشاه حبشه، در قیاس با دیگر سران کشورهای همسایه، فرد خوبی بود، پیامبر اکرم(ص) به اصحابش دستور داد به حبشه هجرت کنند. وقتی خبر مهاجرت تازه [[مسلمانان]] به گوش مصعب رسید، وی نیز تصمیم گرفت خود را به آنان برساند و با ایشان به حبشه برود. | از آنجا که [[نجاشی]]، پادشاه حبشه، در قیاس با دیگر سران کشورهای همسایه، فرد خوبی بود، پیامبر اکرم(ص) به اصحابش دستور داد به حبشه هجرت کنند. وقتی خبر مهاجرت تازه [[مسلمانان]] به گوش مصعب رسید، وی نیز تصمیم گرفت خود را به آنان برساند و با ایشان به حبشه برود. | ||
گروه دوم مسلمانان برای هجرت به حبشه آماده شده بودند که مصعب پدر و مادرش را غافل گیر کرد و از زندان خانگی گریخت. او شبانه خود را به دومین گروه مهاجران رساند و همراه ایشان به حبشه رفت. [[عامربن ربیعه]] به نقل از پدرش در این باره می گوید: من با مصعب دوست بودم و در هجرت گروه دوم یاران | گروه دوم مسلمانان برای هجرت به حبشه آماده شده بودند که مصعب پدر و مادرش را غافل گیر کرد و از زندان خانگی گریخت. او شبانه خود را به دومین گروه مهاجران رساند و همراه ایشان به حبشه رفت. [[عامربن ربیعه]] به نقل از پدرش در این باره می گوید: من با مصعب دوست بودم و در هجرت گروه دوم یاران پیامبراکرم(ص) به حبشه با او هم سفر بودم. من هرگز فردی خوش اخلاق تر از مصعب ندیدم. در این سفر، کوچک ترین کار ناپسندی از او سر نزد. | ||
=بازگشت از حبشه= | =بازگشت از حبشه= | ||
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۲: | ||
مصعب گفت: «نخست باید [[غسل]] کرده، لباس هایت را پاکیزه کنی. آن گاه به یگانگی خداوند گواهی دهی و دو رکعت [[نماز]] بگزاری». اسید این کارها را انجام داد. آن گاه به سوی سعد رفت و وی را از ماجرا آگاه کرد. سعد برآشفت. شمشیرش را از نیام کشید و در برابر مصعب ایستاد و به ایشان ناسزا گفت. مصعب از همان شیوه ای که بر اسید تأثیر گذاشته بود، برای هدایت سعد نیز بهره جست. [[سعد بن معاذ]] نیز دل باخته و شیفته ی سخنان مصعب شد و آیه های قرآن بر دلش اثر گذاشت؛ به گونه ای که همان جا اسلام آورد. سپس نزد قبیله اش بازگشت و به آنان گفت: «ای فرزندان عبدالأشهل! عقیده ی شما درباره ی من چیست؟» آنان در پاسخ وی گفتند: «تو بزرگ ما هستی. تدبیر و دانشت از همه بیشتر و نیکوتر است». سعد گفت: «پس بدانید، تا هنگامی که همه ی شما زنان و مردان مسلمان نشده اید، حق سخن گفتن با مرا ندارید». هنوز روز به پایان نرسیده بود که همه ی مردان و زنان قبیله بنی عبدالأشهل مسلمان شدند. به تدریج، افراد برجسته و بزرگ [[قبیلهی خزرج]] نیز مسلمان شدند<ref>همان، ص 103.</ref>. | مصعب گفت: «نخست باید [[غسل]] کرده، لباس هایت را پاکیزه کنی. آن گاه به یگانگی خداوند گواهی دهی و دو رکعت [[نماز]] بگزاری». اسید این کارها را انجام داد. آن گاه به سوی سعد رفت و وی را از ماجرا آگاه کرد. سعد برآشفت. شمشیرش را از نیام کشید و در برابر مصعب ایستاد و به ایشان ناسزا گفت. مصعب از همان شیوه ای که بر اسید تأثیر گذاشته بود، برای هدایت سعد نیز بهره جست. [[سعد بن معاذ]] نیز دل باخته و شیفته ی سخنان مصعب شد و آیه های قرآن بر دلش اثر گذاشت؛ به گونه ای که همان جا اسلام آورد. سپس نزد قبیله اش بازگشت و به آنان گفت: «ای فرزندان عبدالأشهل! عقیده ی شما درباره ی من چیست؟» آنان در پاسخ وی گفتند: «تو بزرگ ما هستی. تدبیر و دانشت از همه بیشتر و نیکوتر است». سعد گفت: «پس بدانید، تا هنگامی که همه ی شما زنان و مردان مسلمان نشده اید، حق سخن گفتن با مرا ندارید». هنوز روز به پایان نرسیده بود که همه ی مردان و زنان قبیله بنی عبدالأشهل مسلمان شدند. به تدریج، افراد برجسته و بزرگ [[قبیلهی خزرج]] نیز مسلمان شدند<ref>همان، ص 103.</ref>. | ||
=مصعب؛ نخستین امام جمعه= | |||
پس از آنکه با کوشش های صادقانه ی نخستین مبلّغ اسلام، جمعیت بسیاری از مردم [[یثرب]] به اسلام گرویدند، مصعب به رسول خدا(ص) نامه نوشت تا آن حضرت اجازه دهد مسلمانان یثرب به طور رسمی برای خود انجمن و تشکیلاتی داشته باشند. پیامبر اکرم(ص) با این درخواست مصعب موافقت کرد. پس از موافقت پیامبر، مصعب و تازه مسلمانان در منزل [[سعدبن خیثمه]] گرد آمدند و در روز جمعه، نخستین [[نماز جمعه]] را برگزار کردند. مصعب خود امامت نماز را بر دوش گرفت. این در حالی بود که هنوز سوره ی جمعه نازل نشده بود. این نخستین اجتماع مسلمانان در شهر یثرب بود. سعدبن خیثمه به شکرانه ی اینکه مراسم عبادی نماز جمعه در منزلش برگزار شده بود، گوسفندی را قربانی و نمازگزاران را اطعام کرد<ref>همان، ص 83.</ref>. | |||
=پانویس= | =پانویس= |